• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
کتاب و کتابخوانی (بازدید: 4637)
شنبه 28/5/1391 - 14:35 -0 تشکر 518047
کتاب سفر به عالم برزخ نوشته ی على رضا اسداللهى فرد

بر گرفته از http://www.ghadeer.org/aqaed/s_barzakh/70000001.htm#link1

سخنى با خوانندگان
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلى الله على محمد و آله الطاهرین سیما بقیه الله الاعظم حجت بن الحسن العسكرى ارواحنا لتراب مقدمه الفداء

یكى از موضوع هایى كه انسان را از طغیان و ظلم و حتى گناهان كوچك باز مى دارد این است كه انسان یقین داشته باشد كه هر كارى را كه انجام مى دهد ضبط و ثبت شده و براى آن كردار، جزا خواهد دید.
اگر ما در این دنیا اعمال ناشایست را ملاحظه مى كنیم ، و اگر ما در جهان پهناور انواع و اقسام انسانها، با خصلتهاى متفاوت را مى بینیم .
همه و همه براى این است كه سطح باورها به این موضوع متفاوت است .
براى اینكه انسان به این موضوع یقین پیدا نماید یا باید خود را دیده باشد و یا اینكه به آورنده خبر، اطمینان داشته باشد.
و تا انسان به باور نرسد امكان مواظبت و مراقبت به حداقل نخواهد رسید.
اگر انسانها در رفتارهاى اجتماعى و برخوردهاى نوعى ، از دیدگاه محاسبه بهرمنده باشند یعنى بدانند هیچ عملى از آنها سر نمى زند مگر اینكه حسابگرى او را به حسابرسى فرا خواهد خواست
 

، ناهنجارهاى اجتماعى رخ نخواهد داد.
ما مدینه فاضله را آرزو مى كنیم اما هیچگاه نخواستیم در ایجاد آن تلاش ‍ كنیم ، مدینه فاضله در صورتى ساخته مى شود كه من از خودم شروع كنم و تو از خود و در نهایت دست به دست هم بدهیم و به رفع موانع و معایب در مزین كردن این شهر سهیم باشیم و این نخواهد شد مگر اینكه حد و مرز خود را از آزادى انسانى بدانیم .
- اگر به ما مى گویند آزادید، یعنى در حدى كه از آزادى من ، لطمه و ضرر به دیگران نرسد.
چطور مى شود من آزادى را بر خود بخواهم و اسیرى و ذلت را براى دیگرى و از طرف دیگر، آرزوى مدینه فاضله را نمایم !
آرى ! باید تلاش نمود و مدینه فاضله را ایجاد كرد و براى این كار چند چیز لازم است :
1- بدانیم كه ما انسانها براى خوردن و خوابیدن خلق نشده ایم بلكه در وراى این زندگى وظایفى داریم كه شاءن و منزلت ما را از سایر موجودات ممتاز مى كند و آن تكامل انسانى است .
انسان از آن جهت كه انسان است نمى تواند با دنبال كردن سراب به منبع اصلى و سرچشمه زلال ابدى برسد، اگر ما انسانها بخواهیم به سرچشمه واقعى برسیم باید راهنما داشته باشیم و بدون راه رفتن مثل حركت كردن در تاریكى مطلق و بدون چراغ خواهد بود.
راهنما، باید كسى باشد كه مسیرهاى تند و سخت را پیموده و بداند كجا صخره و كجا هموار است و بالاخره از كجا باید عبور كرد تا در مسیر حركت نایستید و چه باید كرد كه مانع را برطرف كند و چه نباید كرد كه ترك آن خود رافع موانع است و به عبارت دیگر بایدها و نبایدها را، و حوادث ناگوار پیش رو را به ما هشدار دهد و ما صحت رفتار او را از دلائلى كه به ما ارائه مى دهد از طریق تدبر و تعقل در سخنان و ادعاهاى او پذیرفته باشیم ، در این صورت یعنى هنگامى كه عقل و وجدان ما شهادت داد این راهنماى ، حقیقى است و اینها انسانهاى پاك سرشتى هستند كه تاریخ به صداقت آنها صحه گذاشته و از این سخنان به مردم خود مى گفته اند و مردم را از اعمال سوء اعمال زشت برحذر مى داشتند، و ثمره كردار نیكو و عواقب خوشایند اعمال خوب را به مردم بشارت مى دادند، آنگاه با ایمانى استوار بدون تزلزل به گفته هاى راهنما گوش ‍ مى دادیم و عمل مى كردیم .
2- همان طور كه عرض شد اگر ما از دلایل عقلى پى به درستى گفتار شخصى بردیم دیگر درنگ جایز نیست و باید گوى سبقت گرفت و در این راه قدم برداشت و اولین گام این است كه از راهنما بپرسیم چه باید كرد تا رستگار شد و چه نباید كرد تا گمراه نشد.
براى اینكه این مطلب خوب تفهیم بشود مثالى مى زنم ؛ شما در صورتى از یك كودك ((حتى غیر ممیز)) خبرى از وقوع حادثه اى مى شنوید، اگر چه به آن خبر اطمینان نداشته باشید اما صرف احتمال اینكه شاید راست گفته باشد شما را در برخورد با مساله به احتیاط مجبور خواهد كرد و عقل سلیم نیز همین راه یعنى احتیاط را پیشنهاد خواهد كرد.
حال در مورد مساله خطیرى ، همچون مساله ((برزخ و معاد)) آیا انسان مى تواند آنرا نادیده بگیرد و از كنار آن به سهولت بگذرد؟
ما در این كتاب سعى كرده ایم از اخبار برزخ افرادى راستگو و صدیق (كه دوست و دشمن به عظمت شخصیتى آنان اقرار كرده اند و آنان را صادق مى دانند) به ما انسانها بیان فرموده اند، به صورت داستان بازگو كنیم و در پى نویس ، روایات آن را آورده تا به واقعیت داستان پى برده و چون مى دانیم آنچه از دل بر آید، لاجرم بر دل نشیند و نور هركجا روزانه اى بیابد از آن وارد مى شود و اثر مى گذارد. امیدوارم هم براى خودم و هم برا خوانندگان ، محترم تاثیر معنوى گذاشته و در مسیر تكامل معنوى مفید واقع گردد.
- در عصر ما همانطور كه رهبر معظم انقلاب فرمودند؛ دشمنان دین ، اعم از دشمنان داخلى و خارجى با تهاجم فرهنگى مى خواهند انسانیت و هویت انسانى را كه در سایه دین مبین اسلامى متجلى گشته نابود سازند و جوانان ما را با سقوط در منجلاب فساد، از كمال انسانى باز دارند و ما در صورتى كه جوانانمان را به سلاح تقوا، مجهز نسازیم به یقین شكست خواهیم خورد. در این خصوص یعنى در مورد تقویت ایمان و تقواى جوانان عزیزمان مى توانم با این مختصر، وظیفه خود را تا اندازه اى ایفاء نمایم و چون سخن ، از كلام خدا ائمه معصومین (علیه السلام ) است امیدوارم ان شاء الله در قلوب خوانندگان عزیز اثر گذاشته ، تا گامى در مبارزه با تهاجم فرهنگ مبتذل بیگانه برداشته شود.
این كتاب در دو قسمت ، كه قسمت اول تحت پیش گفتار در رابطه با ((برزخ )) بوده و از سه بخش تشكیل شده است . و در قسمت دوم كه ((سفر به عالم )) برزخ مى باشد از دو بخش كه بخش اول ، ((دیدار از اهل جهنم )) و در بخش دوم ، ((دیدار از اهل بهشت )) مى باشد، نگاشته شده است .
در ((سفر برزخى ))، سعى شده از ((جهنم و بهشت برزخى و اهل آنها)) و از چگونگى احوال آنان با استفاده از قرآن و روایات به صورت داستان ، ساده و شیرین بیان شود.
در خاتمه ضمن التماس دعا از شما خوانندگان گرامى ، خواهشمندیم ما را از پیشنهادات و انتقادات خود بى نصیب نفرمایید تا در قدمهاى بعدى ، بهتر قلم فرساى نموده و بیشتر مثمر ثمر واقع گردد.

قم        
علیرضا اسداللهى فرد

شنبه 28/5/1391 - 15:12 - 0 تشکر 518131

قصرهاى بهشتى
هدایت رو كرد به من و گفت : دوست عزیز، حالا كجاى بهشت را دیدى صبر كن قصرها و كاخهاى بهشت را ببینى ، آن وقت انگشت حیرت به دندان مى گیرى .
در حالى كه ما در آن باغ قدم زنان به طرف كاخ مى رفتیم ترانه اى دلنشین ذكر از سرتاسر بهشت قبلها را جلا مى داد
تا اینكه قصرها نمایان شدند. چه قصرهایى ! واقعا از تعجب انگشت با دندان گذاشتم ! و بى اختیار به یاد عظمت خدا افتادم و گفتم : الله اكبر و لله الحمد الحمد لله على ما هدانا الله اكبر.
- قصرهایى از زمرد، یاقوت و مزین به طلا و نقره ، كه هر كدام زیبایى خاصى داشت ، خداوند عطا فرمود.
- گفتم كجایند، كاخ نشینهاى دنیا كه با ساختن از خون و گوشت انسانها به آن افتخار مى كردند. حال قصرهایتان نابود شده اما اعمال پست و ظالمانه شما ماندگار، كجایید اى ظالمها و اى تبهكاران و اى معصیتكاران تا ببینید خدا وعدهایش راست است و پاداش نیكوكاران را ضایع ، نگردانید.

- من كه واقعا متحیر بودم به فكر رفتم و با خود گفتم . اگر این بهشت از آن من بود چه مى شد، من كه در دنیا باغى نداشتم و حتى باغچه اى كه سه یا چهار درخت داشته باشد. تازه اینجا كجا و باغهاى دنیا كجا! بهشتى كه جنگلهاى بزرگ دنیا در مقابلش هیچ است . و از طرفى اینجا نه سرما، و نه گرما و نه خزان و پژمردگى هست و نه سرماى سوزان ، اگر مى خواستیم در دنیا یك هزارم این بهشت را كه در دنیا، نظیرش یافت نمى شود (اگر مى بود) بخریم ، اگر تمام اهل و فامیل ، تمام جد و آبادیم شبانه روز فعالیت مى كردند نمى توانستیم بخریم اما خداوند بزرگ براى كارهاى ناقابل ما چه مرحمتى فرمود.
- اى خدا! به ما كمك كن ، زینتهاى فریبنده دنیا كه باطنى زشت و متعین دارند: ما را فریب ندهند و ما را جزو صالحان و بندگان شایسته و وارث ((جنه النعیم )) گردان .

هدایت : ((آمین یا رب العالمین )).
گفتم : جناب هدایت تو هم از خدا بخواه مرا به راه راست ، هدایت فرماید.

هدایت : ((آمین یا رب العالمین )).
- البته با كمى صبر و پشت پا زدن به زخرف دنیا مالك این بهشت خواهى شد.
خداوند متعال فرمود: بنده خوبى باشید، همه چیز به شما مى دهم .
من و هدایت در حال بحث و راز و نیاز بودیم كه دوباره صداى دلنشینى دل و قلب ما و را نوازش داد ((سلام علیكم طبتم فادخلوها))
گفتم : علیكم السلام و رحمه الله و بركاته

شنبه 28/5/1391 - 15:17 - 0 تشکر 518134

در بهشت لباس حریر و طلاجات بر مرد حلال است
- دیدم جوانى زیباتر از آن قبلى با لباسهاى فاخر به رنگ سبز از جنس ‍ حریر و دیبا و انگشتر طلا به دست و با دست بند طلا به استقبال ما آمد و بعد با هم معانقه روبوسى كردیم و ایشان ما را به طرف تختى كه زیر سایه درخت قرار داشت راهنمایى كرد.
من مى خواستم به او بابت به دست كردن انگشتر طلا و هم لباس حریر بر تن كرده بود. (هر دو یعنى هم انگشتر طلا و هم لباس حریر مردان در دنیا حرام بود.
) و تا لب بگشایم جناب هدایت گفت :
برادر! اینجا بهشت است و آن طلایى كه در دنیا مردن حرام بود و اگر شخصى ، انگشتر طلا به دست مى كرد علاوه بر اینكه نمازش باطل بود و اگر با آن حال مى مرد در حال عصیان مرده بود و جایش جهنم مى بود، اینجا حرام نیست و خداوند منان خود بهشتیان را به این زیور آلات مزین فرموده است .
- آرى آن جوانهایى كه در دنیا زیبایى انگشتر طلا را دیدند: اما گفتند: خداوند حكیم بدون علت چیزى را حرام نكرد و با به دست نكردن انگشتر طلا، حرام مرتكب نمى شوم و حتى وقتى خانواده عروس ‍ پیشنهاد كردند. حلقه طلا به دست كند در جوابش گفتند:
من انگشتر عقیق مى خواهم كه مستحب است . نه انگشتر طلا كه حرام است . و من نمى خواهم زندگى زناشویى را با گناه آغاز كنم ، اینجا مستحق این نعمت مى گردند و هر چه كه در دنیا سختى دیدند در عوض اینجا در آسایشند.
به هدایت گفتم : خدا تو را حفظ كند اگر تذكر نمى دادى من شرمنده مى شدم .
- از وقفه اى كه پیش آمد و صحبت بین ، من و هدایت رد و بدل مى شد، جوان بهشتى به تعجب وا داشت و خطاب به من گفت :
عذر مى خواهم ! از من ناراحتید؟
گفتم : ((استغفر الله )) چرا از شما ناراحت باشیم ، حقیقت مطلب را با او در میان گذاشتم و جوان با شنیدن ماجرا، شروع به خندیدن كرد و گفت : من هم ابتداى ورودم به اینجا وقتى این لباسها و زیور آلات را آوردند گفتم من نمى پوشم ولى در جواب گفتند، اینجا محدودیتى و حرمتى نیست ، حتى شرابى كه برایم آوردند ننوشیدم اما به من گفتند:
اصلا در این جا تكلیف نیست هر حرمتى بود مال دنیا بود و بس .

حال بیایید؛ براى شما از شراب پذیرایى كنم تا جگرتان حال بیاید.
در روى تخت كه بالشتهاى نرم و لطیف قرار داشت با زیر اندازه هاى نرم كه در زیر سایه درختان سر به فلك كشیده كه نه آفتابى دیده مى شد كه گرمایش اذیت كند و نه سرمایى بود كه بلرزاند،
نشستیم و تكیه دادیم .
- غلامان براى ما نوشیدنى آوردند و در جامهاى لبریز از شراب به ما تعارف كردند و هر كدام یك جام گرفتیم و من از بوى خوش شراب ، نخورده مست بودم . اما نه مستى دنیا، بلكه تمام وجودم آكنده از سرور شد و خستگى از تنم بیرون رفت .
شراب را خوردیم ، و جانى دوباره گرفتیم و آنگاه ظرفهاى پر از انواع میوه ها را مقابل ما گذاشتند و هر كدام از دیگرى خوش رنگ تر و هر كدام از دیگرى ، خوش مزه تر و معطر بود و انسان هر چه مى خورد سیر نمى شد و اصولا در دنیا اگر چیزى مى خوردى دیگر اشتهایت كور مى شد و به هیچ چیز میل نداشتى اما اینجا این طور نبود، هر چه مى خوردى اشتها داشتى و میوه هاى آن تمام شدنى هم نبود.

- آنگاه من رو كردم به شهید و گفتم : حال كه خوردنیها را خوردیم و با شراب گوارا، جگرمان را جلا دادیم و خستگى از تنمان در رفت . اجازه مى خواهم ، سوالاتم را از حضرتعالى بپرسم .
شهید: بفرمایید. حالا دیگر من در خدمت شما هستم .
گفتم : اولا از اینكه اجازه فرمودید، در خدمت شما باشیم متشكرم . دوم از اینكه وقت گرانبهاى خود را در اختیار ما گذاشتید و از اهل عیال خود براى مدتى ؛ دور گشتید عذر مى خواهم .
شهید: خواهش مى كنم ، اینجا چیزى به بطالت نمى گذرد و هرچه اینجا تبادل شود همه لطف و صفا و سلامتى است .

گفتم : با اجازه از محضر استاد راهنما و سرور گرامى ، جناب هدایت ، اگر ممكن است بفرماید در دنیا چه اعمالى را انجام دادید كه با این مقام والا و فیض بزرگ نائل شدید؟
شهید: خدا را سپاس كه جان ناقابل ما را پذیرفت ، جان را كه خود به ما داد با ما معامله كرد و فرمود، این جان را برایم بفروش و در عوض بهشت برایت عطا كنم
و به وعده اش عمل كرد.
- ببین ! بدون زحمت هیچ انسانى به مقصودش نرسید: به قول شاعر نامى سعدى :














نابرده رنج ، گنج مسیر نمى شود
مزد آن گرفت كه جان برادر كه كار كرد


و اگر قرآن خاطرتان باشد در بیشتر موارد پاداش الهى را به انسان عامل ؛ منتصب مى كند و حتى وعده اى كه مومنان را خوشحال مى كرد همه و همه براى عاملان بود مثل آیه شریفه عنكبوت كه مى فرمود:
آنان كه به خدا ایمان آوردند و به اعمال نیكو پرداختند؛ البته آنها را به عمارات عالى كه از زیر درختانش نهرهایى جارى است منزل دهیم كه در آن زندگانى ابدى كنند. چقدر پاداش عاملین خوب است .

- لذا بهشت را به بها مى دهند، به بهانه نمى دهند، نه به بهانه ، سالها ورد (دعاى زیر لبى ) تو نماز باشد اما تا نماز نخوانى كه گفتن نماز، نماز نمى شود.
- ما و امثال ما را هم كه اینجا مشاهده مى كنى در زیر سایه قدمهایى است كه در راه حق برداشتیم ، سعى كردیم واجبات را عمل كنیم و از محرمات الهى اجتناب و دورى كنیم و اگر هم توانستیم به مستحبات ، در حد توانمان عمل كردیم ، بله درست است كه اعمال ما ناقابل بود اما خداوند كریم به كرم پذیرفت و ما را جزو مكرمین 
قرار داد.






























































دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بیخود از شعشعه پرتو ذاتم كردند
باده از جام تجلى صفاتم دادند
چه مبارك سحرى بود و چه فرخنده شبى
آن شب قدر كه این تازه براتم دادند
بعد ازین روى من و آینه وصف جمال
كه در آنجا خبر از جلوه ذاتم دادند
من اگر كام روا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق بودم و اینها بزكاتم دادند
هاتف آنروز بمن مژده این دولت داد
كه بدان جور جفا صبر و ثباتم دادند
این همه شهد و شكر كز سخنم میریزد
اجر صبریست كزان شاخ نباتم دادند


- حالا اگر در این مدت زندگى به گفتن اكتفاء مى كردیم آیا مى توانستیم نظر و رحمت خدا را جلب كنیم ؟
- ما دعوت حجت خدا را براى دفاع از دین شنیدیم 
و در دو راهى بهشت و جهنم قرار گرفتیم .
گفتم : با عرض معذرت ! چرا بین دو راهى قرار گرفتید؟
شهید: خوب پر واضح است كه انسان یك تعلقاتى به دنیا دارد از قبیل زن و فرزند و مال و منال و از طرفى دعوت حق و در راه اجابت این دعوت خطراتى از قبیل كشته شدن ، معلول شدن ، و از خیلى چیزهاى مادى گذشتن ، وجود دارد و اینجاست كه وسوسه هاى نفس اماره و ابلیس ‍ شروع مى شود و در این میان ، ایمان محكم و راسخ مى خواهد كه بتوانى از این وسوسه ها نجات پیدا كنى ، آرى اگر دعوت حق را لبیك بگویى باید از دنیا چشم پوشى كنى و در عوض بهشت نصیب تو خواهد شد و رضوان الهى و اگر دنیا بخواهى مادیات را حفظ كردى اما باید خسران الهى را خریدارى كنى و عاقبت آن جهنم است و چه بسیار انسانهایى كه در این دو راهى لغزش كردند و براى همیشه رو سیاه شدند.
- امام و پیشواى دینم ما را به جهاد در راه خدا ترغیب فرمود
و ما از فضیلت جهاد از حضرتش مسئلت كردیم .
فضیلت جهاد فرموده و ما به عظمت و فضیلت جهاد پى بردیم و فهمیدیم كه انتخاب جهاد یعنى رستگارى ، یعنى صلاح دنیا و آخرت . صلاح دنیاست چون از دنیا سرافرازانه بیرون آمدیم و در مقابل شیطان و شیطان صفتان ایستادیم و در تاریخ گلگون اسلام نشان از شجاعت و شهامت و ایثار و فرمانبردارى از امام و رهبر را به جا گذاشتیم و اما آخرت ، همانگونه كه در خدمت شما هستیم . مى بینید! اینجا عزت و سربلندى است و ما جاودانه با نعمتهاى الهى كه نه كم مى شود و تمام شدنى نیست ، زندگى مى كنیم و به همین خاطر، نه یك دل بلكه صد دل عاشق ، خدا شدیم و در این راه سر نشناختم و از زندگى زودگذر دنیا چشم پوشیدیم و ((رضوان من الله اكبر)) را خریدیم .
گفتم : از نبرد خودتان برایمان بگویید آیا زخمهایى كه بر شما وارد مى شد درد مى كشیدید؟
شهید: اولا خدا مى داند اگر ایمان نباشد، برق تیر و گلوله جان را مثل بید مى لرزاند اما ما كه به صحنه كارزار جنگ وارد شدیم نه تنها نمى ترسیدم بلكه هر لحظه منتظر، لقاء الهى بودیم و بهشت را در یك قدمى خود مى دیدیم و لذا هر زخمى كه بر بدن ما وارد مى شد. مثل آب خنك گوارایى كه در یك هواى گرم سوزان براى تشنه لذت مى داد بود.

گفتم : برادر شهیدم از هنگام شهادتتان برایمان بفرمایید در چه حالى بودید؟


شهید: من در میدان جنگ تنها بیاد خدا بودم و تمام وجودم لبریز از ذكر خدا بود و با این حال به پیشروى ادامه مى دادم تا مى توانستم از دشمنان خدا به یارى خدا به جهنم واصل مى كردم و بالطبع جراحاتى نیز خودم برداشته بودم تا اینكه تیرى به قلبم اصابت كرد.






















































































در وفاى عشق تو مشهور خوبانم چو شمع
شب نشین كوى سربازان و رندانم چو شمع
روز و شب خوابم نمى آید بچشم غم پرست
بس كه در بیمارى هجر تو گریانم چو شمع
رشته صبرم به مقراض غمت ببریده شد
همچنان در آتش مهر تو سوزانم چو شمع
گر كمیت اشك گلگونم نبودى گرم رو
كى شدى روشن بگیتى راز پنهانم چو شمع
در میان آب و آتش همچنان سرگرم تست
این دل زار نزار اشك بارانم چو شمع
در شب هجران مرا پروانه وصلى فرست
ورنه از دردت جهانى را بسوزانم چو شمع
بى جمال عالم آراى تو روزم چون شبست
با كمال عشق تو در عین نقصانم چو شمع
كوه صبرم نرم شد چون موم در دست غمت
تا در آب و آتش ‍ عشقت گدازانم چو شمع
همچو صبحم یك نفر باقیست با دیدار تو
چهره بنما دلبرا تا جان برافشانم چو شمع
سرفرازم كن شبى از وصل خود اى نازنین
تا منور گردد از دیدار تو ایوانم چو شمع


و با پاره شدن قلبم پرده هاى ظلمت و تاریكى كنار رفت و من دیدم در مقابلم ، حورالعین ایستاده و مرا به بهشت و كرامت الهى كه خدا وعده فرموده بود بشارت داد.
- در این حال خنده به لبانم شكوفه زد و من وعده هاى الهى را محقق شده یافتم ، كم كم با دنیا وداع مى كردم و روح از بدنم خارج مى شد و من تنها به فكر امام و رهبرم بودم و تنها نگرانى من در مورد امام و دین اسلام بود كه مبادا مردم آنها را تنها بگذارند.
- وقتى به زمین افتادم ، زمین خطاب به من گفت :
آفرین به روح پاك تو كه از بدن پاك خارج شد، خوشحال باش ! كه براى تو است نعمتهایى است كه نه چشمى دیده و نه گوشى شنیده و به خیال كسى خطور نكرد.
- خداوند فرمود دیگر غصه زن و فرزند و خانواده ات را نخور كه من جانشین تو در بین اهل تو خواهم بود و هر كس خانواده شهداء را گرامى بدارد مرا گرامى داشته و هر كس آنها را برنجاند مرا رنجانده .
- آنگاه من به سوى بهشت پر كشیدم .
گفتم : از نحوه ورودتان به بهشت بگویید.
شهید: ماموران در ورودى بهشت خطاب به ما گفتند:
بفرمایید داخل بهشت .
- وقتى وارد بهشت شدیم و بهشت را به چشم دیدیم و نعمتهاى الهى را به وفور یافتیم به یاد خانواده افتادم و گفتم ایكاش خانواده ام مى دانستند كه خداوند ما را بخشید و ما را جزو گرامى شده گان قرار داد.

- آرى ؛ با باز شدن دروازه بهشت دیدیم آنچه را كه به فكرمان خطور نمى كرد، بهشتى كه با این عظمت براى ما خلق شده ، به هر كجاى آن اراده مى كردیم ، مى رفتیم و از درختان میوه هر كدام از آن كه مى خواستیم مى خوردیم و از چشمه هاى زلال و گوناگون از شیر، و عسل و شراب مى نوشیدیم و با حوریان بهشتى كه خداوند بر ایمان خلق فرموده بود معاشقه مى كردیم .


شنبه 28/5/1391 - 15:18 - 0 تشکر 518136

براى اهل بهشت اسبهاى زیبا خلق شده
گفتم : آیا در بهشت مركب وجود دارد مثل اسب و این چیزها؟
شهید: بله ، براى ما اسب هایى از یاقوت قرمز وجود دارد كه ما سوارشان مى شویم و در بهشت به گردش مى پردازیم .
گفتم : از آنجایى كه ما فرصت باز دید از تمام نعمتهاى الهى در بهشت را نداریم و از طرفى مى خواهیم براى رغبت و ازدیاد عشق و علاقه به راه خدا از تجربیات شما استفاده كنیم ، اگر ممكن است گوشه اى از نعمتهاى دیگر خدا را كه به شما ارزانى داشته برایمان بفرمایید.
شهید: اجازه مى خواهم ، تنها به یك مورد اشاره كنم و از خدا مى خواهم ، روزى شما قرار دهد و آن اینكه وقتى ما وارد بهشت شدیم امكانات بهشت را براى ما نشان دادند. بخشى از نعمتهایى كه شما ندیده اید عرض ‍ مى كنم .
گفتم : بفرمایید.
شهید: هفتاد قصر از قصرهاى فردوسى كه ما بین صنعا و شام قرار دارد كه نور اطراف آن را احاط كرده و در هر قصرى هفتاد دروازه و بر هر دروازه پرده اى بلند كه از طلا بافته شده است نصب كرده اند و در هر قصرى هفتاد اتاق و در هر اتاقى هفتاد تخت كه پایه اى آن از دُر و زبرجد كه به آن نى هایى از زمرد نقش بسته و بر روى هر تختى چهل فرش كه هر فرشى چهل ذراع مى باشد، پهن كرده اند و بر روى هر فرشى یك زن بهشتى كه جوان و شوهر دوستند، خلق فرموده و همه اینها كه خدمتان عرض كردم براى هر نفر مهیا است .
گفتم : با این حساب فكر نمى كنم دیگر آرزویى به دل داشته باشید؟
شهید خندید و گفت : البته نه تنها تمام آرزوهاى ما در اینجا برآورده شد بلكه هر آنچه را كه تصورش نمى كردیم و اگر مى توانستیم تصورش را بكنیم حتما آرزو مى كردیم ، خدا براى ما از فضلش برآورده مى كرد.
گفتم : خداوند عزتتان را زیاد كند آیا به خانواده هایتان سفارشى كردید؟
شهید: از خانواده خود در دنیا هنگامى یاد كرده و یاد خواهیم كرد كه آنها راه ما را ادامه دهند و در غیر این صورت ما از آنها یاد نخواهیم كرد، ما خوشحالیم از آنچه كه خدا عطا فرمود و به آنهایى كه به ما ملحق نشدند، بشارت مى دهیم و در پیش روى شما خطرى نیست و از مرگ نهراسید و از دست رفتن متاع دنیا غمگین نشوید.

شنبه 28/5/1391 - 15:19 - 0 تشکر 518137

همنشینى با پیامبر و ائمه اطهار (صلى الله علیه و آله و سلم ) در بهشت و دیدار از خانواده در دنیا
گفتم : آیا شما به دیدار یكدیگر مى روید و آیا به میهمانى همدیگر مى روید؟
شهید: باید به استحضار شما برسانم ما در اینجا به ملاقات و زیارت پیامبر اكرم و ائمه اطهار (علیهم السلام ) مشرف مى شویم و با آن حضرات در یك مجلس مى نشینیم . با آنها صحبت مى كنیم و آن بزرگواران از ما پذیرایى مى كنند و ما از طعام آنها مى خوریم . از شراب آنها مى نوشیم و این زیارت ، ظهور حضرت حجت (عج ) ادامه خواهد داشت و هر وقت حضرت حجت (عج ) ظهور كردند، خداوند متعال ، ما را مبعوث مى كند و در ركاب آن حضرت مى جنگیم .
گفتم : خوش بحالتان . اعلى الله منزلتكم و رزقنا الله بما فضل الله لكم .
- سپس پرسیدم : آیا به دیدار خانواده و بستگانتان در دنیا مى روید؟
شهید: بله هر كس به میزان درجاتى كه در اینجا دارد به دیدارشان مى روند.
- و ما هر روز و بعضا هر سه روز یك بار و گاه هفته اى و حتى هر یك ماه یك بار به دیدن بستگانمان در دنیا مى رویم .
بعد از دیدار و صحبت با جناب شهید براى دیدن منازل دیگر از منازل النعم با شهید خداحافظى كرده و منازل رزمندگان را ترك كردیم .
وقتى از دروازه منازل رزمندگان بیرون مى آمدیم هدایت گفت :
برادر توى بهشت خیلى برایت خوش گذشت مگه نه ؟
گفتم : بله اما حیف كه خیلى نماندیم .
هدایت : راستى ! آیا منازل جهنم یادت هست ؟
گفتم : مگر مى شود منازل جهنم از یادم برود من هر وقت به یاد آتش جهنم مى افتم تمام وجودم مى لرزد.
هدایت : خدا را شكر، انسان باید هم از آتش بترسد و هم به بهشت امیدوار باشد و به این خوف و رجاء مى گویند.
گفتم : فراموشى در عین حالى كه نعمت است بعضا ما را از یاد خدا غافل مى كند و ما به خدا از غفلت پناه مى بریم .

شنبه 28/5/1391 - 15:19 - 0 تشکر 518139

ملائكه خدا مشغول ساختن محتواى بهشتند
من و هدایت در حالى كه به طرف یكى دیگر از منازل بهشتى مى رفتیم در سر راه عده اى را دیدیم كه مشغول ساختن ساختمانى بودند كه نیمه تمام بود و آجرهاى آن برخى از طلا و برخى از نقره و برخى از یاقوت بودند.
و آنها گاهى كار مى كردند و گاهى از كار دست مى كشیدند و منتظر مى ماندند و عده دیگرى را دیدیم كه در حال كاشتن درختانى بودند كه به زیبایى آن درختان ، من جز در بهشت رزمندگان جایى ندیده بودم .
- از هدایت پرسیدم ؛ چرا اینها بعضى وقتها كار مى كنند و بعضى وقتها بى كارند؟
ثواب گفتن ذكر
هدایت : این عمله ها و بناهایى كه اینجا تو مى بینى عمله و كارگران و بناها و باغبانهاى مومنانى هستند كه هنوز در دنیا زندگى مى كنند.
- هر وقت مومنى در دنیا به ذكر خدا مشغول مى شود اینها شروع به كار مى كنند.
گفتم : چه ذكرى مى گوید كه اینها بعضى آجرها را مى چینند و برخى درخت مى كارند؟
هدایت : هر وقت مسلمانى بگوید سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر یكى از آجرهاى این ساختمان گذاشته مى شود و اگر چیزى نگوید این كارگران بیكارند.
- و اگر یك ((لا اله الله )) یا ((سبحان الله )) و یا ((الحمد لله )) و یا ((الله اكبر)) بگوید یك درخت توسط این باغبان كاشته مى شود.
گناه اعمال نیكو را از بین مى برد
هدایت در حالى كه برایم از ثواب ذكر، مى گفت ناگهان دیدم آتشى آمد و درختان آن باغ را سوزاند و من با تعجب گفتم :
برادر چرا این درختان مى سوزند؟
هدایت : به خاطر اینكه مومن در دنیا بعد از گفتن ذكر، یا غیبت كرده ، یا بهتان زده و یا اینكه گناهى را مرتكب شده است و اگر مومنى معصیت كند به میزان گناهى كه مرتكب شده ، درخت بهشتى سوزانده مى شود.
گفتم : ((خوشا به حال كسانى كه زبانشان به ذكر خدا مشغول است . یاد خدا آنها را از گناه باز مى دارد.

هدایت : الان به تو قصرى را نشان مى دهم كه هیچ كجا ندیدى ، اگر مى خواهى آن قصر را ببینى با من بیا؟
من به دنبال هدایت به راه افتادم و كمى از راه را رفته بودیم كه از دور قصرى كه از یاقوت قرمز بود وقتى اینكه نزدیك شدیم دیدیم قصرى است كه از شدت نور درون و محتواى آن دیده مى شد.
گفتم : این قصر مال چه كسى است ؟
هدایت : مال كسانى است كه مثل تو، در حرف زدن نزاكت و پاكدامنى را رعایت مى كنند. بر روزه گرفتن مداومت مى كنند.
بر مستمندان طعام ، انفاق مى كنند و نماز شب مى خوانند.

شنبه 28/5/1391 - 15:22 - 0 تشکر 518143

دیدار با اهل معروف در بهشت معروف
- حالا مى خواهم تو را به منزل دیگرى ببرم كه به آنجا منازل ((اهل معروف )) گویند.
ما رفتیم و رفتیم و به دروازه اى رسیدیم كه در سر در آن نوشته بودند ((منازل اهل معروف )).
گفتم : آیا منازل كه مى گفتى همین جا است ؟
هدایت : بله .
گفتم : چرا به اینجا منازل اهل معروف مى گویند؟
هدایت : همین قدر عرض كنم در این منازل ، مومنینى كه در دنیا به اهل معروف مشهور بودند منزل كردند و به غیر اهل معرف اجازه ورود نمى دهند.
و اگر اطلاعات بیشترى مى خواهى ((ان شاء الله )) از اهلش مى پرسى .
گفتم : از توضیحات حضرتعالى سپاس گذارم .
- سپس جناب هدایت نزدیك درب ورودى آن منازل شد. درب زد. پس ‍ از مدتى درب را به روى ما باز كردند و جوانى خوش سیما و زیبا با لباسهاى شیك و تمیز به ما سلام كرد و خیر مقدم گفت ، بعد ما را به سوى داخل راهنمایى كرد.
- وقتى از درب بهشت اهل معروف وارد شدیم دیدیم سه اسب از یاقوت قرمز در آنجا هستند.
گفتم : آیا در این بهشت هم اسب وجود دارد؟
جوان گفت : البته كه وجود دارد خداوند متعال حیواناتى را در اینجا براى استفاده اهل بهشت خلق نموده 
و ما براى هر كدام از شما یك اسب تیز رو و نجیب مهیا كردیم تا در بهشت بگردید و آنگاه به ملاقات سرورم برسید.
من و هدایت و جوان هر كدام سوار اسبى شدیم و به طرف اعماق بهشت راه افتادیم و در حالى كه از دو طرف راه ، درختان بهشتى صف بسته بودند و از زیر درختان چشمه هاى زلال آب جارى بود و صداى لطیف ، آب نهرها از یك طرف و صداى خش خش برگهاى درختان از هر كدام صداى تسبیح خاصى كه تا بحال نشنیده بودم
، و دل را به وجد در مى آورد صفایى عجیب و مهرانگیز به فضاى بهشت داده بود.
- اسب سوارى آن هم در بهشت واقعا لذت دارد.
- اینجا بود كه گفتم خداى زیبا، زیبایى را دوست دارد
خداوندا چقدر قشنگ خلق نمودى ما كه در دنیا به یك باغ كوچكى مى رفتیم تا مدتها آن باغ براى ما خاطره مى شد. از آن باغ در محافل و مجالسمان یاد مى كردیم هر دو مخلوق خدا و هر دو زیبا اما این كجا و آن كجا، ایكاش دلها به نور حق روشن مى شد. و پرده ها كنار مى رفت . مردم آنچه را كه ما مى دیدیم مى دیدند.
- ما در حالى كه به طرف قصر مى رفتیم نور قصرها، كه از دور تلالو مى كرد چشمان ما را به خود خیره ساخت .
جوان با خوشحالى گفت : به قصر رسیدیم و سرورم در انتظار شماست .
ما وقتى به نزدیكى قصر رسیدیم جوانى خوش سیما همچون قرص ماه نزدیك شد و ما از اسبها پیاده شدیم و با آن جوان كه نورانیت صورتش ما را به خود جذب مى كرد و تبسمى كه در لبانش نقش بسته بود معانقه و روبوسى كردیم . او به ما خیر مقدم گفت و ما را به طرف صندلى هاى بهشتى راهنمایى كرد و از ما پذیرایى مفصلى به عمل آمد و بعد از پذیرایى ، خطاب به جوان گفتم :
اگر ممكن است حضرتعالى را بهتر بشناسیم .
جوان گفت : من پسندیده هستم و این بهشت را خداوند بزرگ به من تملیك نموده است .
گفتم : خوشبختم ، خدا درجاتتان را زیاد كند.
پسندیده : به منزل ما خوش آمدید. در اینجا راحت باشید.
گفتم : حقیقتش ما براى سفرى در برزخ به سر مى بریم و خیلى فرصت نداریم كه به گردش بپردازیم فقط براى كسب تجربیات شما از محضرتان سوالاتى داشتیم و قبلا از این فرصتى كه به ما دادید از شما ممنونم .
پسندیده : من در خدمت شما هستم .


شنبه 28/5/1391 - 15:22 - 0 تشکر 518145

چرا به این بهشت معروف مى گویند؟
گفتم : با اجازه از شما و دوست عزیزم جناب هدایت ، مى خواستم علت نام گذارى منازل شما به منازل معروف را بدانم ؟
پسندیده : همان طور كه مى دانید معروف در معناى لغوى ، هر چیز خوب و پسندیده را گویند و از نظر شرع علاوه بر وجدانیات نیكو به كارهایى كه خداوند براى انجام آن مردم را امر فرموده نیز اطلاق مى شود و ما چون در دنیا از مومنینى بودیم كه خداوند یكى از صفات مومنین را امر به معروف قرار داد
و این صفت باید در ما محقق مى شد. یعنى واقعا این صفت را در خود پیاده مى كردیم و الا ما مومنى بدون محتوا مى شدیم .
- براى اینكه این صف در ما حقیقت پیدا كند سعى كردیم اوامر خدا را اول خود عمل كنیم و تا خود را به كار خوب مزین نمى كردیم با دیگران كارى نداشتیم و تا از منكرى خود را دور نمى كردیم دیگران را منع نمى كردیم چون اگر عامل نمى شدیم مشمول این آیه شریفه مى شدیم كه مى فرماید: ((چرا كارى كه خود نمى كنید به دیگران مى گویید كه انجام دهند.
))
از وقتى خود را مكلف دیدیم سعى كردیم در مرحله اول عیوب خود را برطرف كنیم و تا خودمان عیبى داشتیم ، عیب دیگران را نمى گفتیم .

مردم را با عمل به دین دعوت كنیم
گفتم : با این فرمایش شما نباید كسى ((امر به معروف و نهى از منكر)) مى كرد.
پسندیده : این فرمایش شما صحیح نیست چرا كه بدون اینكه انسان خود از عیبى برى باشد بخواهد عیب دیگرى را بگوید حرف او در آدم عیب دار اثر نخواهد گذاشت لذا دین همه ما مسلمانها را مكلف كرد اول درون خانه را از عیب پاك كنیم بعد فرمود حال كه خود پاك شدى به پاك سازى دیگران بپرداز و چنانكه توضیح دادم براى هیچ مسلمانى نگفتند. بگو من چه كنم یا به من چه ، بلكه مسلمانان همه مثل اعضاى یك بدنند:













چو عضوى بدرد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار


گفتم : پس شما كه امر به معروف و نهى از منكر نمى كردید؟
پسندیده : چرا، وقتى خود عامل شدیم آنوقت در مراحل اولیه با ملایمت و نرمى دیگران را امر به معروف مى كردیم و تا مى توانستیم با لباس عمل به دیگران خوبى دین را نشان مى دادیم .

گفتم : دیگر چكار كردید كه مستوجب ین نعمت شدید؟
پسندیده : مردم از دست و زبان ما در امان بودند
، یعنى به این و آن تهمت و افتراء نمى زدیم و تا چیزى را خود به چشم نمى دیدیم و یا تا مطمئن نمى شدیم به كسى آنرا نمى گفتیم . چرا كه مى دانستیم هر سخنى ، از خیر یا شر بر زبان بیاوریم در نامه عمل ما ثبت مى گردد چرا كه خدا فرمود: ما یلفظ من قول الا لدیه رقیب عتید مى ترسیدیم اگر شب اول قبر از ما بپرسند چرا فلان حرف زدى و ما جوابى نداشتیم به همین علت ما زبان را از حرف به مردم مى بستیم .
- از همه مهمتر از تهمت زدن مى ترسیدیم ، در مجالس ، اگر كسى لب به غیبت مردم مى گشود او را منع مى كردیم و اگر ادامه مى داد آنجا را ترك مى كردیم ، تا مى توانستیم در حفظ آبروى دیگران تلاش مى كردیم ، رحمت مومن را از كعبه مهمتر مى دانستیم 
و در برآورده كردن حاجات دیگران دریغ نمى كردیم . نسبت به دیگران سوء ظن زیادى نمى كردیم .
گفتم : چطور مى شود به دیگران سوء ظن نكرد؟
پسندیده : ببین ، انسان موجودى اجتماعى است و در این اجتماع به وسیله تكلم نیازها و علایق و دانش ها و خیلى چیزهاى دیگر، رد و بدل مى شود و در نتیجه ، هم نوعان ما با حرفهاى خود به ما مى رسانند. مثلا چه مى خواهند، وقتى چنین شد چون فقط ما ظاهر الفاظ را مى شنویم و یا مى بینیم از نیات مردم كه ، خبر نداریم لذا به همان ظواهر كلمات حكم مى كنیم .
- حالا اگر كسى كلمه اى به زبان آورد كه ما از آن كلمه چیزهاى بدى مى فهمیدیم وقتى چنین شد ما اینجا دو جور مى توانیم این حرف را حمل كنیم اول اینكه بگوییم او قصد و مرض دارد و به وسیله همین سوء ظن با او یا دعوا كنیم و یا قطع رابطه كنیم .
دوم اینكه ما تا مى توانیم آن حرف بدى كه شنیدیم حمل بر خیر كنیم و بگوییم ((ان شاء الله )) متوجه نبود و یا شاید منظورش را نتوانست خوب بیان كند و از این قبیل چیزها و ما در دنیا به این شیوه دوم عمل مى كردیم و همین شیوه را ما از بزرگان دین مان آموخته بودیم .

گفتم : براى اینكه ما به منزلت شما برسیم به ما چه توصیه اى دارید؟
پسندیده : عزیز من ، ما در دنیا دریافته بودیم كه ارتباط خوب با خلق خدا البته به خاطر خدا، خیلى از گره ها را باز مى كند و همین كار رحمت و نظر خداوند را جلب مى كند و لذا با خلق خدا چنان برخورد مى كردیم كه احدى از ما نرنجد و تا دم مرگ با مردم خوب بودیم ، با همسایه ها، با اهل و فامیل ، با دوست و آشنا خوب معاشرت مى كردیم آنها نیز ما را دوست مى داشتند. چون ما هم آنها را دوست مى داشتیم .

گفتم : واقعا از فرمایشات شما استفاده كردم اجازه مى خواهیم از حضور شما مرخص شویم تا توفیق دیدار از منازل دیگرى را نیز داشته باشیم .
پسندیده : خواهش مى كنم خداوند شما را هم از اهل نعیم قرار دهد.
ما از آقاى پسندیده خداحافظى كردیم و به منزل دیگرى از منازل بهشت به راه افتادیم وقتى از بهشت معروف بیرون آمدیم هدایت گفت :
رفیق دیدى همه اهل بهشت چه شهداء و چه اهل معروف و چه در منازل دیگر كه خواهیم رفت همه در سایه عمل ، به این درجات رسیده اند؟
گفتم : بله ، ((ان شاء الله )) خدا هم ما را از عاملین قرار دهد.





شنبه 28/5/1391 - 15:23 - 0 تشکر 518146

بهشت ریّان براى روزه داران
آنگاه هدایت دروازه بهشتى را نشان داد كه بر سر در آن نوشته بودند. ((بهشت ریان )).
گفتم : با اجازه سوالى از محضرتان دارم .
هدایت : بفرما
گفتم : چرا به اینجا ((باب ریان )) گفته مى شود؟
هدایت : چون كسانى كه به بهشت از این دروازه خواهند شد در شادابى بسر خواهند برد و هیچ تشنگى و گرسنگى نمى بینند.
گفتم : چه كسانى از این در به بهشت مى روند؟
هدایت : كسانى كه در دنیا اهل روزه بودند.
چه در سرما و چه در گرماى تابستان به امر الهى ، روزه مى گرفتند. تلاش ‍ مى كردند تا مغفرت الهى را در ماه رمضان به دست بیاورند و در روزه گرفتن تنها به امساك از خوردن و آشامیدن بسنده نمى كردند و تمام اعضاء و جوارح آنها روزه بود.
گفتم : اگر ممكن است كمى بیشتر توضیح بفرمایید.
هدایت : یعنى روزه را سپر، آتش قرار مى دادند، چطور اگر رزمنده بخواهد از رگبار تیر دشمن در امان بماند از سپر استفاده مى كند، روزه دار هم از روزه براى خود سپر براى جلوگیرى از آتش جهنم قرار مى دهد و از این راه به كمال انسانى نایل مى شود و با روزه گرفتن كه تشنه و گرسنه مى شود و به یاد تشنگى و گرسنگى روز قیامت مى افتند و انسان وقتى احوال عالم برزخ و قیامت را یاد كند مواظب حركات و سكنات خود مى شود و به حول و قوه الهى متقى مى گردد و ثمره روزه گرفتن همین تقوا است .
- آرى روزه دار نه تنها از خوردن و آشامیدن دست مى كشد بلكه با روزه تمرین مى كند و غیبت نكند، بهتان نبندد، با گرسنگى به یاد گرسنه ها، به یاد یتیمان باشد، مواظب زبان و گوش و چشم و سایر اعضاى بدن از محرمات الهى باشد و در یك كلمه با روزه گرفتن تمام وجودش را از گناه نگه دارد.

- از این دروازه ، اینچنین انسان اعم از زن و مرد وارد خواهند شد.
گفتم : معذرت مى خواهم آیا منظور شما از (وارد خواهند شد) این است كه هنوز كسى به آن بهشت وارد نشده است ؟
هدایت : كاملا درست گفتى دروازه ریان تا روز قیامت به روى كسى باز نخواهد شد و وقتى در بهشت ریان باز شد فقط روزه داران از امت پیامبر وارد خواهند شد.
من كه داشتم به عظمت ((بهشت ریان )) فكر مى كردم شخصى مرا صدا مى زد و مى گفت :
برادر! حاج آقا! حاج آقا...
و من با پریشانى و ترس و لرز از خواب پریدم و گفتم :
- چیه ! چیه
آن شخص گفت : شما اینجا خوابتان برده بود خواستم بیدارتان كنم با گریه گفتم :





























































عمر بگذشت به بیحاصلى و بوالهوسى
اى پسر جام میم ده كه به پیرى برسى
چه شكرهاست درین شهر كه قانع شده اند
شاهبازان طریقت بمقام مگسى
دوش در خیل غلامان درش میرفتم
گفت اى عاشق بیچاره تو بارى چه كسى
لمع البرق من الطور و آنست به
فلعلى لك آت بشهاب قبس
كاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
وه كه بس بیخبر از غلغل چندین جرسى
بال بگشا و صفیر از شجر طوبى زن
حیف باشد چو تو مرغى كه اسیر قفسى
تا چو مجمر نفسى دامن جانان گیرم
جان نهادیم بر آتش ز پى خوش نفسى


ایكاش هیچوقت مرا بیدار نمى كردى ، من تازه به نعمتهاى الهى رسیده بودم ، تازه مى فهمیدم حساب و كتاب چیست ؟ آخر چرا؟ چرا مرا بیدار كردى ؟
- و حالا من فهمیدم كه چرا به من مى گفتند: ((به صفر برزخى مى روم )) و من به یاد تعهدى افتادم كه هدایت از من گرفته بود و آن تعهد این بود كه ((بعد از آمدن از سفر مواظب خود باشم و با كسب توشه و انجام كارهاى نیكو و خدا پسند
، خود را به كمال ابدى و رضوان الهى برسانم )) و در همین جا، تصمیم گرفتم ؛ از این به بعد سراغ گناه و كارهاى ناپسند، كه قهر و غضب الهى را به همراه دارد؛ نروم و سعى خواهم كرد اعمال نیكو داشته باشم تا هنگام لقایش ، رو سفید بوده و مشمول این آیه شریفه باشم كه فرمود: ((اى نفس قدسى مطمئن و دل آرام - به یاد خدا- امروز به حضور پروردگارت باز آى كه تو خشنود - به نعمتهاى ابدى - و او راضى از توست ، باز آى و در صف بندگان خاص ‍ من در آى .))














به پایان آمد این دفتر
حكایت همچنان باقى است


و الحمد لله رب العالمین و العاقبه للمتقین و النار للعاصین و الملحدین .



برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.