در طول قرن سیزدهم پیكرتراشان در جامه پردازی خاص شیوه گوتیك، كه به خصوص با تاخوردگیهای قائم و متوازی خود حالت وقار و ایستایی و آرامش درونی پیكره ها را تاكید می كرد. و نیز در بازنمایی جذبه دینی قدیسان، و سیمای هیجان زده هر یك از ناظران، و مقام ربانی مسیح، به مهارت تام رسیدند. لیكن در آغاز سده چهاردهم این استادی و اعتلارو به افول گذارد. و جای خود را تا حدودی به پیكرتراشی تدفینی سپرد كه توجه و دلبستگی بسیاری از پیكرتراشان را به سوی خود جلب كرد. ساختن پیكره های تدفینی بر روی مقبره كه بیشتر با مفرغ و شبه مرمر، و نیز با سنگ و چوب اجرا می شد تا آخر قرن پانزدهم متداول ماند و آثاری ممتاز به جا گذارد. هنوز عظمت فضای گسترده داخل این كلیساها چنان شگفت انگیز و فراموش نشدنی است كه آدمی با قد و قامت خود در آنها احساس كوچكی می كند. تصور اینكه این عمارات چه تاثیری به كسانی می گذاشته است كه فقط با بناهای ثقیل و بی ظرافت سبك رومانسك مانوس بوده اند، به راستی دشوار است. كلیساهای قبلی با صلابت و مهابتی كه داشته اند می توانسته اند یادآور آن كلیسای مبارزی باشند كه پناهگاه مومنان در برابر هجوم بی امان تباهی و شر بوده اند. ولی كلیساهای جامع جدید، منظری از یك دنیای یكسر دگرگونه را در برابر چشم مومنان می گشودند. این بناهای اعجازآمیز حتی اگر از دور نگریسته می شدند، به نظر می رسید كه نمودگار شكوه و عظمت بهشت رویانی اند نمای كلیسای نتردام پاریس شاید كاملترین نمونه این بزرگی باشد. ورودیهای مسقف و پنجره ها دارای چنان هماهنگی سنجیده و دلپذیری اند، و توری كاریهای ایوان بالاخانه خوش ساخت و پرظرافتند. پیكرهایی كه در مجموعه تندیسهای ورودی مسقف كلیساهای جامع گوتیك گنجانده شده اند، با علامت خاصی مشخص گردیده اند تا مومنان بتوانند معنا و پیام آن را دریابند و به آن تامل كنند.
این تندیس ها صرفا نمادی مقدس نیستند كه با وقار و متانت، نقش بیانگری یك حقیقت اخلاقی را داشته باشند. بلكه هریك از آنها دارای هویتی منحصر به خویش است به لحاظ دیدگاه و تیپ زیبایی شناختی، از شخصیت مجاور خود متفاوت و دارای شان و حیثیت فردی خویش است.
تفاوت فراوانی بین هنرمند یونانی و گوتیك وجود دارد. یعنی بین هنر ساخت معابد و هنر ساخت كلیساهای جامع، وجود دارد. هنرمندان یونانی قرن پنج قبل از میلاد بیشتر به شبیه سازی یك اندام زیبا علاقه داشتند. اما در نزد هنرمند گوتیك همه این شیوه ها و شگردها فقط وسیله ای برای رسیدن به یك هدف است و آن هدف چیزی جز روایت یك داستان مقدس به نحو هرچه شورانگیزتر و باوراننده تر نیست. او داستان را نه از برای نفس داستان، بلكه برای پیام آن و به خاطر تسكین و تزكیه ای كه مؤمنان می توانند از آن برگیرند، روایت می كند. بدون شك حالت نگاه مسیح به مریم مقدس درحال مرگ، برای هنرمند گوتیك از بازنمایی ماهرانه عضلات بدن او بسیار با اهمیت تر است. آن گونه كه ما با تاریخ به قضاوت می نشینیم، گوتیك هنری است كه قبل از رنسانس به وجود می آید و هرچند كه رنسانسی ها آن ها را هنرمندانی واپس گرا می دانستند. اما به واقع عظمت هنرمندانی كه این كلیساها را می سازند بر ما پوشیده نیست. آنها كلیسا را از نسل قبلش كه رمانسك بود و كلیسا به قلعه شباهت داشت، تبدیلش كردند به مكانی سبك و روبه بالاو انسانی. شیشه های منقوش هر كدامشان دنیایی را می آفرینند. گوتیك عظمت معماری مذهبی را به ما نشان می دهد و این نكته كه باز خورد نگرش مذهبی می تواند در ابنیه خلاصه شود.به دور از انصاف است كه گوتیك ها را به واسطه قرارگرفتن در قرون وسطی پیشرو ندانیم به پیكره های نقاشی شده در این كلیساها بنگریم. نگرش درونگرای مذهبی به خوبی نمایان است و تركیب و تلفیق آن با ویژگی های بومی هر منطقه كه بر جذابیتش می افزاید. جلاو بقای گوتیك ها در سه قرن پس از پیدایش آن حكایت از قوت نطفه این تفكر است.
كلیساهایی كه با طاقهای قوسی مسقف هستند. شیشه هایی كه دنیایی دیگر می آورند. پیكره هایی كه حكایت از رنج مسیح دارند. نقاشی دیواری های كوچكی كه به زیبایی در دل كلیسا جا گرفته اند. تلفیق سنگ و شیشه دو ماده متفاوت و یك روح مشترك. سنگ سفت و بی روح، شیشه ترد و شكننده و عجین كردن این دو با هم به راستی هنرمندگو ت به زیبایی و خلاقیت این دو را كنار هم نشانده است.