بعد از این وادی استغنا بـود | نه درو دعـوی و نه معنی بود |
مـیجهد از بینیازی صرصری | میزند بر هـم به یك دم كشوری |
هفت دریا یك شمر اینجا بـود | هفت اخگـر یكشرر اینجا بود |
هشت جنت نیز اینجا مـردهایست | هفت دوزخ همچو یخ افسردهایست |
هست موری را هم اینجا ای عجب | هر نفس صد پیل اجـری بیسبب |
تـا كلاغی را شود پـر، حوصله | كس نمانده زنده در صد قـافله |
صدهزاران سبزپوش از غم بسوخت | تا كه آدم را چراغی برفروخت |
صدهزاران جسم خالی شد ز روح | تا درین حضرت درو گر گشت نوح |
صدهزاران پشه در لشكر فـتاد | تا براهیم از میـان بـا سر فتاد |
صدهزاران طفل سر ببریده گشت | تا كلیمالله صاحب دیده گشت |
صدهزاران خلق در زنار شد | تا كه عیسی محرم اسرار شد |
صدهزاران جان و دل تاراج یافت | تا محمد یك شبی معراج یـافت |
قدر نه نو دارد اینجا نه كـهـن | خواه اینجا هیچ كن خواهی مكن |
گر جهانی دلكبابـی دیدهی | همچنان دانـم كه خـوابی دیدهی |
گر درین دریا هزاران جان فتاد | شب نمی در بحر بیپایان فتاد |
گر فروشد صدهزاران سر بخواب | ذرهی با سایهی شد ز آفتاب |
گر شود افلاك و انجم لخت لخت | در جهان كم گیر برگـی از درخت |
گر ز ماهی در عدم شد تا به مـاه | پای مـور لنگ شد در قعر چاه |
گر دو عالم شد همه یك بار نیست | در زمین ریگی همان انگار نیست |
گر نماند از دیو وز مردم اثر | از سر یك قطره باران درگذر |
گر بریخت این جملهی تنها به خاك | موی حیوانی اگر نبود چه باك |
گر شد اینجا جزء و كل كلی تباه | كم شد از روی زمین یك برگ كاه |
گر به یك ره گشت این نه طشت گم | قطرهی در هشت دریا گشت گم |