دختری به نام "ایرما" تو رمان "دلتنگی های نقاش خیابان چهل و هشتم". خودش تو داستان حضور نداشت! فقط نامه اش...چند تا از نقاشی هاش و احساسات و خیالات و تفکرات شخص اول داستان درباره او بود.
راهبه بود و در صومعه به سر می برد. شیفته اش شدم. اگه درباره این رمان یه زمانی اینجا نوشتم( سه چهار ص تو کاغذ نوشتم که اصلا حوصله تایپ کردن ندارم) درباره ایرما بیشتر میگم.
=====================================================
دختر بچه ای 10 ساله به نام "فیبی"....خواهر شخصیت اول داستان: هولدن کالفیلد.
در رمان "ناتور دشت".
شخصیت جذاب و مهربون و دوست داشتنی. یه نمونه از همون بچه ها که یه دل نه صد دل عاشقشون میشم. تنها کسی که قهرمان داستان واقعا دوستش داشت!
=======================================================
"کنراد"...پسر نوجوون و اشرافی و اتو کشیده آلمانی در رمان "دوست بازیافته"
واقعا نمیشد دوستش نداشت. مخصوصا وقتی اون واقعیت رو دربارش میفهمی...
اصلا این بچه پولدارای اصیل که از قضا خیلی مثبت و مهربون و بی شیله پیله از آب درمیان تو دل برو هستن چه جور.