کل آیتم ها 51
ما را همین بس است كه داریم درد عشق مقصود ما ز وصل تو بوس و كنار نیست عبید زاكانی
چندین شكستِ كارِ منِ دلشكسته چیست؟ ای هرزهگرد مگر نیست كار دگرت؟
مرا هجران گسست از هم، رگ و بند مرا شمشیر زد گیتی، تو را مشت
گفتی تو نه گوشی (!) كه سخن گویمت از عشق ای نادره گفتار كجا گوشتر از من؟
آخرالامر گل كوزهگران خواهی شد حالیا فكر سبو كن كه پر از باده كنی حافظ
جمالش كرد حیرانم، چه ماه است آن نمیدانم كه چشم از كشف ماهیت، نمیبندد تأمل را اوحدی مراغهای
كی توان حق گفت جز زیر لحاف با تو ای خشمآور آتشسجاف! مولانا
دریا و كوه در ره و من خسته و ضعیف ای خضر پیخجسته مدد كن به همتم حافظ
در راه عشق وسوسهی اهرمن بسی است پیش آی گوش دل به پیام سروش كن حافظ
خواهم از گریه دهم خانه به سیلاب امشب دوستان را خبر از چشم پرآبم مكنید محتشم كاشانی