• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن سياسي > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
سياسي (بازدید: 18294)
چهارشنبه 24/6/1389 - 2:35 -0 تشکر 231342
آشنایی با مبانی علم سیاست

دوستان عزیز سلام

همانطور که از عنوان مشخصه توی این تاپیک قصد داریم شما را با مبانی علم سیاست آشنا کنیم.پس اگر به علم سیاست علاقه مندید و از آن آگاهی ندارید با ما همراه شوید.

 

مبانى علم سیاست >> مقدمه   

 

عـلم سـیـاست ، دانشى است كه حوزه بررسى ها و تحقیقات آن با تدبیر عمومى جامعه ، قدرت ، نـهـادهـا و رفـتـار سـیـاسـى ارتـباط دارد. در این رشته علمى ، حكومت ، دولت ، احزاب سیاسى ، گـروه هـاى فـشـار و پـدیـده هـاى سـیـاسـى مـورد تـجـزیـه و تـحـلیـل قـرار مـى گیرند. دوره مبانى علم سیاست ، اثرى كه پیش رو دارید، در طى هفده درس ، بـرخـى از عـمـده تـریـن و اسـاسـى تـریـن مـوضـوعـهـاى سـیـاسـى را بـررسـى و تـحـلیـل كـرده اسـت تـا نـوعـى آمـوزش عـمـومى براى شما جهت دفاع از حكومت جمهورى اسلامى ایران مفیدومثمرثمرگردد.
آنچه را كه همواره در مطالعه این تاءلیف باید مد نظر داشت این است كه بنیاد علم سیاست عمدتاً در غرب بنا نهاده شده و اصول كلّى و قواعد عام این علم نیز از تفكرات و پژوهشهاى اندیشمندان سـیـاسـى غـربـى نـشـاءت مـى گـیـرد. و پـس از انـقـلاب اسـلامـى كـوشـش بـه عمل آمد تا مبانى علم سیاسى از دیدگاه اسلام نیز مطرح شود.
نـوع نـگـرش به انسان و جامعه ، شرایط محیط زیست ، ایدئولوژى و مذهب این اندیشمندان ، بر آثار و تاءلیفات آنان تاءثیر بسزایى داشته و دارد؛ چرا كه آثار هیچ دانشمند علوم انسانى ، فـارغ از ارزشـهـا و قـضـاوتـهـاى زهـنـى نـمـى تـوانـد بـاشـد. بـه طـور مـثـال حـاكمیّت دموكراسى ادعایى در دنیاى غرب ، عالمان سیاسى آن دیار را مجذوب خود نموده ؛ بگونه اى كه اندیشمندان علم سیاست در غرب به این موضوع ، به عنوان یك ارزش و هنجار مثبت و راسـتـیـن نـگـریـسته و سایر مكانیسمهاى كنترل و هدایت جامعه از نظر آنها، داراى بار ارزشى منفى خواهند بود. در دوره آموزش مبانى علم سیاست حاضر، سعى بلیغ بر آن قرار گرفته كه قـواعـد و اصـول عـلمـى با ارزشهاى علمى و اسلامى هماهنگ شده و آنچه را كه حق است به رشته تحریر درآید. از این روى ، باید با دید ارزشگذارانه به موضوع نگریسته شده و تحقق این كلام معروف (تلفیق علم و ایمان) مد نظر بوده است .

 

امـیـد اسـت بـا فـراگـیـرى آمـوزش سیاسى و حفظ ارزشهاى اسلامى ، در خدمتگذارى به جامعه و حكومت اسلامى ، هر چه بیشتر موفق باشیم .
 

من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم كه از تراكم اندیشه های پست تهی باشد                                                                مسعود خادمی                                        
چهارشنبه 24/6/1389 - 3:11 - 0 تشکر 231359

سیاست عنصر قوام بخش جامعه

نـقـش سـیـاست و حكومت در جامعه ، نقشى اساسى و زیربنایى است ؛ زیرا حیات و تداوم اجتماعى انـسـانـى ، تنها در سایه فعالیتهاى حكومتى امكان پذیر است حتّى اگر حكومت ، خودكامه و غیر مردمى باشد.
اگر سیاست را به هر یك از معانى و تعاریف بگیریم ، مانند (اداره و تدبیر عمومى ، قدرت و تـوانـایـى تـاءثـیـر ، هـدایـت انسانها به سوى كمال ،...) و اگر جامعه را به هر یك معانى و تـعـاریـف بـگـیـریـم ، مـانـنـد دسـتـه اى از مـردم بـراى تـاءمـیـن وسـایـل زنـدگـى ، تـداوم نـسـل ، اهـداف عـالم المـنـفـعـه ، تـعـلق بـه واحـد كل و بزرگ و...) ارتباط متقابل جامعه و سیاست آشكار مى شود. در اینجا به وظایف دولت اشاره مى كنیم . تا نقش سیاست در قوام بخشى به جامعه بهتر تبیین مى گردد.
دولت در زمـینه سیاست داخلى و خارجى ، تصمیم گیرى و مدیریت و اجرا وظایف خطیرى بر عهده دارد. عمده ترین كاركرد دولت در سیاست داخلى عبارتند از:
1 ـ برنامه ریزى اقتصادى در سطح كلان .
2 ـ نظم و نسق بخشیدن به جامعه .
3 ـ تاءمین امنیت .
4 ـ عدالت اجتماعى .
دولت در سـطـح سـیـاسـت خـارجـى نـیـز جـامـعـه را هـدایـت و تـنـظـیـم مـى كـنـد. امـور ذیل در حیطه وظایف دولت در سطح سیاست خارجى است .
1 ـ روابط با سایر كشورها.
2 ـ عضویت و حضور در سازمانهاى بین المللى و منطقه اى .
3 ـ موضع گیرى در مسایل مهم بین المللى .
4 ـ كنترل واردات و صادرات و تجارت خارجى .
5 ـ حفظ اقتدار، استقلال و حیثیّت ملّى و معنوى ملّت .
اگـر وظـایـف دولت در امـور فـوق بـا مـوفـقـیـت انـجام گیرد، دولت و ملّت به خوشبختى نسبى نـایـل مـى آیـنـد. بـه عبارت دیگر، سعادت نسبى جامعه ، منوط به انجام وظایف و عملكرد صحیح دولت اسـت و از ایـنـجـا اهـمیت رابطه سیاست و دولت ـ و به تبع آن سیاست و جامعه ـ مشخص مى شـود. از ایـن رو، چـنـانـچـه گـذشت ، سیاست (تجلى و نمود عینى آن یعنى دولت و حكومت) ، از اركـان جـامـعـه و عـنصر قوام بخش آن محسوب شده است . بدون تردید، جامعه ، بدون دولت به دوران انـحـطـاط و سـقـوط سـوق داده شـده ، آثـار تـمـدن بـشـرى در مـسـیـر اضمحلال و نابودى قرار مى گیرد.

من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم كه از تراكم اندیشه های پست تهی باشد                                                                مسعود خادمی                                        
چهارشنبه 24/6/1389 - 3:14 - 0 تشکر 231360

دین و سیاست

تعریف دین


دیـن مـجـمـوعـه قـوانـیـن و مـقـرراتـى اسـت كـه از جـانـب پـروردگـار متعال به عنوان برنامه اعتقادى و عملى انسان در زندگى مقرر شده است . پیامبران ، حاملان وحى الهـى هـسـتـنـد كـه بـراى راهـنمایى بشر، برگزیده شده و آیین آنان هدایتگر فرد و جامعه به سوى پروردگار مى باشد. علامه طباطبایى مى فرماید:
دیـن در اصـطـلاح قـرآن هـمـان روش زنـدگى است كه انسان گریزى از آن ندارد. دین در نتیجه پـیـونـدى كـه مـیـان زنـدگـى اجـتـمـاعـى و پـرسـتـش خـداى متعال داده است در همه اعمال فردى و اجتماعى براى انسان ، مسؤ ولیت خدایى ایجاد كرده انسان را در همه حركات و سكنات خود، مسؤ ول خداى متعال مى داند.

جامعیت احكام دینى

احكام و مقررات دین ، تمامى شؤ ون زندگى انسان را در بر مى گیرد و از آنجایى كه راهنمایى و هـدایـت انـسـان از جـانـب خـداونـد، هـمـه جـانبه و فراگیر است ، سعادت واقعى آدمى در به كار گرفتن كلیه احكام و دستورات الهى است .
مسائل ، احكام ، اصول و مقررات در دین به سه قسمت تقسیم مى شود:
1 ـ اعتقادات
2 ـ اخلاق
3 ـ احكام
انـسـان كـمـالجـو و سـعادت طلب از لحاظ جهان بینى و ایدئولوژى ، صفات و اخلاقیات و نحوه زنـدگـى و رفـتـار بـایـد در چـارچـوب فـرمـانـهـاى دیـنـى عمل كند.
جامعیت دین بیانگر آن است كه مسائل مختلف سیاسى ، اجتماعى ، اقتصادى ، عبادتى ، اخلاقى و... موضوع احكام الهى مى باشند و دین براى هر یك از این موضوعات ، دستورها و فرمانهاى ویژه اى دارد. در نـتـیـجـه سـیـاسـت در مـتـن دیـن و مـسـائل دیـنـى قـرار دارد و مسائل سیاسى از جمله مسائلى است كه دین نسبت به آنها اظهار نظر كرده است .
دین اسلام ، برترین و كاملترین دین
قرآن كریم ، اسلام را تنها دین مورد قبول پروردگار معرفى مى كند.
(اِنَّ الدّی نَ عِنْدَاللّ هِ الاِْسْلا مُ...)
خداوند (با ایجاد نظام واحد جهان هستى) گواهى مى دهد كه معبودى جز او نیست ...
قرآن كریم در جاى دیگر مى فرماید:
(وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اْلاِسْلا مِ دی ناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ)
هـر كـه جـز دین اسلام ، دین دیگرى را طلب كند و پیرو آن گردد، هرگز از وى پذیرفته نمى شود.
دیـن اسـلام كـامـلتـریـن دیـن الهى است و در زمینه مسائل اعتقادى ، رفتارى ، سیاسى ، اجتماعى و اقتصادى برنامه كامل ارائه كرده است . آیین اسلام آنچه كه براى هدایت انسان لازم بوده ، تبیین كرده و به تمامى نیازهاى انسانى در ابعاد مختلف ، پاسخ ‌داده است.

من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم كه از تراكم اندیشه های پست تهی باشد                                                                مسعود خادمی                                        
چهارشنبه 24/6/1389 - 3:16 - 0 تشکر 231361

رابطه دین و سیاست

رابـطـه سـیـاست و دین ، رابطه جزء و كل است ، دین داراى احكام و دستورهاى بسیارى مى باشد كه بخشى از آنها مربوط به مسائل و موضاعات سیاسى است . پیامبران ، یعنى آورندگان دین براى هدایت بشر، خود حكومت تشكیل داده و رهبرى سیاسى امّت را بر عهده گرفتند.
امام خمینى (ره) در این باره مى فرماید:
اسـلام دیـن سـیـاسـت اسـت ، دیـنـى اسـت كـه در احكام او، در مواقف او، سیاست به وضوح دیده مى شود.
امام خمینى در سخنى دیگر، اهمیت مسائل سیاسى در اسلام را اینگونه بیان مى كند:
مـگـر سـیـاسـت چـیـسـت ؟ روابـط مـا بـیـن حـاكـم و ملّت ، روابط ما بین حاكم با سایر حكومتها...، جـلوگـیـرى از مـفـاسـدى كـه هـست ، همه اینها سیاست است . احكام سیاسى اسلام ، بیشتر از احكام عبادى آن است .
سـیـاسـت غـیـر ایـن اسـت كـه یك مملكت دارى به طرز صحیح و عاقلانه ، موافق با همه روابط و ضوابط كه در اسلام بوده است ؟

ردّ نظریه جدایى دین از سیاست

نـظـریـه جـدایـى دیـن از سـیـاسـت ، نخستین بار، در تفسیر مذهب مسیحیت چهره نمود. این تفسیر از كـلامـى كـه به حضرت مسیح نسبت داده شده ، سرچشمه مى گیرد: (حق قیصر را به قیصر و حق عیسى را به عیسى بدهید.)
این نظریه داراى مبانى اجتماعى و سیاسى خاص در قاره اروپا طى دوره قرن وسطى مى باشد.
به عبارت دیگر، دین مسیح قبل از تحریف شدن ، هرگز حاوى چنین احكامى نبوده و تنها در بستر شـرایـط مـكـانـى و زمـانـى ، اروپـایـیـان بـه مـقتضیات زمان ، این نوع دستورات را به مسیحیت اضافه كردند. در واقع زمینه مناسب صدور و رواج این فرمان ، شرایط ویژه حاكمیت كلیسا بر قـارّه اروپـا در قـرون وسـطـى بـوده اسـت كـه بـه تفصیل در تاریخ عمومى جهان در مورد آن بحث شده است .
در ایـنـجـا تنها به رد این نظریه از طریق استدلال منطقى اكتفا مى كنیم . همه ادیان داراى منعب و ریشه واحدى هستند و از طریق وحى جهت هدایت انسانها و تنظیم روابط اجتماعى به نحو صحیح ، ارسـال شـده انـد. دیـن كه تنظیم كننده وظایف فردى و مناسبات اجتماعى است ، به طور مسلّم همه ابـعـاد و جـنـبـه هـاى زنـدگـى آدمى را در برمى گیرد و از آنجا كه یكى از مهمترین ابعاد حیات انـسـان ، مـسـائل سـیـاسـى اوسـت ؛ دیـن در این زمینه نیز داراى احكام و فرامین متقن مى باشد. دین حـضرت مسیح نیز به تبع براى امور سیاسى جامعه در بردارنده قوانین و دستورات لازم بوده و ایـن دیـدگـاه كـه (دیـن از سـیـاست جداست) تنها در سایه تحریف آن دین و شرایط زمانى و مـكـانـى قـاره اروپـا، نـشـاءت گـرفـته است . بعلاوه ، مقایسه دین اسلام و فعالیت هاى پیامبر گرامى ما در خصوص تاءسیس و تداوم حكومت اسلامى ، خود مؤ یّد این گفتار است.

من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم كه از تراكم اندیشه های پست تهی باشد                                                                مسعود خادمی                                        
چهارشنبه 24/6/1389 - 3:25 - 0 تشکر 231362

مبانى علم سیاست >> قدرت        

قـدرت از سـوى بـسیارى از دانشمندان علوم سیاسى ، به عنوان مفهوم مركزى سازمان یك نظام ، مورد توجه قرار گرفته است .
قدرت به میزانى در علم سیاست اهمیت دارد كه گروهى از علماى این رشته موضوع علم سیاست را (قـدرت) بـیـان كرده اند. (هانس . جى . مورگانتا)، مكتب (سیاستِ قدرت) را در روابط بین المـلل بـنـیاد نهاد. این دانشمند آمریكایى ، اعتقاد داشت كه قدرت و كسب آن در تمام وجوه زندگى انـسـانـهـا و دولتـهـا وجـود دارد و هـرگونه تحلیل صحیح از فعالیت انسان و جامعه ، باید در چارچوب كسب قدرت و افزایش آن انجام گیرد.
بـه هـر حـال ، چـه قـدرت را مـوضـوع عـلم سیاست بدانیم و چه عملكرد انسان را با نگرش به پـدیـده قـدرت ، تـحـلیـل كـنـیـم ، اهـمـیـت قـدرت در عمل و اقدام سیاسى و نیز در علم سیاست غیر قابل انكار است.

 تعریف قدرت

تـعریف مفهوم قدرت در ادبیات سیاسى ، همانند سایر مفاهیم و واژه ها، از وحدت نظر برخوردار نیست . هر یك از تحلیلگران و محققان علم سیاست ، روى یك جنبه آن تاءكید كرده اند.
بـرخـى قـدرت را مـفـهوم كمّى مى دانند و آن را به (ایجاد آثار و نتایج مورد نظر) تعریف مى كـنـنـد. بـر ایـن اساس ، هر فرد یا گروه یا جامعه اى بتواند از لحاظ كمّى ، به آثـار و نـتـایـج مـورد نـظرش به میزان زیادترى دست یابد، داراى قدرت ( بیشتر) است . ماكس وبـر، بـه عـامـل (نـیـّت و اراده) تـوجـّه كـرده و قـدرت را بـه مـعـنـاى (امـكـان تـحـمـیـل اراده خـود بـر رفـتـار افـراد دیـگـر) تـعـریف مى كند. تاءكید بر مفهوم (كـنـتـرل) در تـعـریـف قـدرت ، از سـوى بـرخـى تـحـلیـلگـران مـانـنـد رابـرت دال پـیـشـنـهـاد شـده اسـت . از نـظـر وى قـدرت بـه مـعـنـاى (كـنـتـرل رفـتـار دیـگـران) اسـت . بـه طـور مـثـال ، فـرد یـا كـشـور (الف) ، زمـانـى بـر فـرد یـا كـشـور (ب) ، اِعـمـال قـدرت مـى كـنـد كـه رفـتـار (ب) را طـبـق خـواسـتـه هـاى خـود تـحـت كنترل درآورد. در نهایت ، به تعریف (جان گالبرایت) مى توان اشاره كرد:
قدرت یعنى توانایى فرد یا گروه در كسب تسلیم و اطاعت دیگران در راه مقاصد و خواسته هاى خویش .
تاءكید بر هر یك از عناصر و انتخاب هر یك از تعاریف ، بیانگر تبیین بخشى از واقعیت قدرت است . قدرت پدیده اى است كه در شرایط مختلف ، به روشهاى متفاوت و با اهداف گونه گون اِعـمـال مـى شـود. بدینسان ، تمركز بر هر عنصرى ، نشان دهنده یك جنبه از واقعیت ـ قدرت ـ مى باشد.
هـر چـنـد تـوافـق بـراى ارائه تـعـریـفى واحد از قدرت ، دشوار است ، اما عناصر زیر باید در توضیح و ملاحظه قدرت ، در نظر گرفته شوند:
1 ـ وجـود (رابـطه) یا (روابط) بین افراد یا گروهها: قدرت در جایى معنا و مفهوم پیدا مى كـنـد كـه بین حداقل دو فرد یا دو گروه ، رابطه اى برقرار باشد. به هنگام تاءثیر گذارى یك طرف بر طرف دیگر در این رابطه ، قدرت بروز مى كند.
2 ـ عـنـصـر (آمـریـّت) و (اطـاعـت) : دو مـفـهـوم اسـاسـى در تـبـیین قدرت ، (امر و فرمان) و (تـسـلیـم و اطـاعـت) ، اسـت . در تعریف از قدرت باید به این ركن وابسته به یكدیگر اشاره كرد.
3 ـ كـاربـرد اراده : از آنـجـایـى كه مقصود از قدرت در این دوره ، قدرت در جامعه انسانى است ، باید نقش اراده انسانى در كاربرد قدرت را مدنظر داشت .
4 ـ تحصیل هدف و نفع : شاید از مهمترین ملاحظات در مورد قدرت ، توجه به (هدف و نفع) از كاربرد آن مى باشد.
5 ـ كـنـتـرل : قـدرت بـه هـر مـعـنـایـى كـه لحـاظ شـود، (كـنـتـرل) در روابـط بـیـن دو طـرف ، وجـود دارد؛ خـواه ایـن كـنـتـرل بـه مـعـنـاى (كـنـتـرل رفـتـار) بـاشـد و خـواه بـه مـنـزله (كنترل تقاضا و خواسته ما).

من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم كه از تراكم اندیشه های پست تهی باشد                                                                مسعود خادمی                                        
چهارشنبه 24/6/1389 - 3:27 - 0 تشکر 231363

قدرت سیاسى

عـلم سـیـاسـت بـه قـدرت در تمام ابعاد و اشكال آن ، نمى پردازد، وظیفه علم سیاست ، بررسى (قدرت سیاسى) است . زیرا، قدرت به صورت فردى و اجتماعى در جامعه انسانى یافت مى شـود؛ هـمـچنین در جنبه هاى اقتصادى ، مذهبى و سیاسى تجلى مى كند. وظیفه این رشته علمى ، در مـیـان انـواع و اقسام قدرت ، بررسى و تحلیل قدرت سیاسى است ، هر چند تنها وظیفه اش این نیست . درباره مفهوم قدرت سیاسى گفته شده است :
قـدرت سـیـاسـى ، كـیـفیّتى است كه تحت تاءثیر آن یك اكثریت بزرگ از یك اقلیت خیلى كوچك اطاعت مى كند.
قـلمـرو و حـوزه قـدرت سـیـاسـى ، دولت و كـشـور اسـت دولت شـامـل اجـتـمـاعـات كـوچـكـتـر چون خانواده ، ده ، شهر، استان ، را در خود داراست . دولت در جوامع كـنـونـى ، قـدرت سـیـاسـى را در دسـت دارد و كـلیـه گـروهـهـاى طـالب قدرت مانند احزاب به دنبال كسب قدرت سیاسى با مشاركت در آن هستند.
قـدرت سـیـاسـى (دولت) ، بـا ویـژگـیـهـاى ذیـل ، آسـانـتـر مـورد شـنـاخـت و تـجـزیـه و تحلیل قرارمى گیرد.
1 ـ تنها قدرتى است كه در جامعه سیاسى حقّ اِعمال زور دارد.
2 ـ مافوق همه قدرتهاست و قدرتهاى دیگر را محدود مى كند.
3 ـ واجب الاطاعه از سوى تمام سازمانها و گروههاى قدرت است .
4 ـ زور را به عنوان آخرین حربه در اِعمال قدرت به كار مى برد.
5 ـ آخرین سخن و تصمیم در روند سیاستگذارى جامعه از جانب اوست.

من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم كه از تراكم اندیشه های پست تهی باشد                                                                مسعود خادمی                                        
چهارشنبه 24/6/1389 - 3:29 - 0 تشکر 231364

منشاء قدرت سیاسى

چـرا قـدرت سـیـاسـى در جـامـعـه شـكـل گـرفت ؟ چرا مردم ناچارند از آن اطاعت كنند؟ اگر قدرت سیاسى ، كاربرد انحصارى زور را در جامعه سیاسى بر عهده دارد.
تـئورى هـاى قـدرت سـیـاسـى ، در پـاسـخ بـه ایـن سـؤ الهـا شكل گرفته اند. این تئورى ها یك نوع ایمان سیاسى براى قدرت حاكم به وجود مى آورد كه اولاً مـردم اطـاعـت از آن را از قـلب و رضـا مـى پـذیـرنـد و ثـانـیـاً اسـتـفـاده از وسایل زور و خشونت از جانب قدرت سیاسى مشروعیت پیدا مى كند. این تئوریها عبارتند از:

دكترینهاى الهى

در مـتـنـهـاى مـوجـود عـلم سـیـاسـت ، نـظـریـه هـایـى كـه (قـدرت) را از آن خـدا دانـسـتـه و انـتـقـال قـدرت سـیـاسـى را بـه افـراد شـایـسته ، تنها از جانب او مشروع مى دانند، تحت عنوان (دكـتـریـنـهـاى الهـى) طـرح مـى شـونـد. از ایـن رو، حـسـب روال مـتـداول در عـلم سیاست ، دكترینهاى دینى غیر اسلامى را تحت این عنوان مى آوریم و در جاى خود، به دكترین اسلامى در مورد قدرت سیاسى خواهیم پرداخت .
1 ـ طبیعت الهى فرمانروایان :
بیشتر فرمانروایان در اعصار باستانى ، خود را در زمره خدایان مى دانستند. زمامداران آن دوران با تكیه بر عنوان الهى بر مردم حكومت مى كردند. فرعونهاى مصر، امپراتورهاى روم و ژاپن از جمله آنها بودند.
اطـاعـت مـردم از آنـهـا و تـداوم حـكومت آنان ، از آن جمله میسّر بود كه مردم آنها را بدید خدایان مى نگریستند و بر خود واجب مى دانستند كه اطاعت كنند.
قـرآن كـریـم ، ایـن مـعجزه همیشه جاوید الهى ، این واقعیت تلخ تاریخى را در مورد (فرعون) چنین بیان مى كند:
(فَق الَ اَنَا رَبُّكُمُ اْلاَعْلى)
پس گفت ، منم پروردگار شما، كه برتر است .
2 ـ نیابت خدایى :
ایـن دكـتـرین بیانگر دوران قرون وسطى و حاكمیت كلیساست . فرمانروایان و زمامداران تنها در صـورتـى حاكمیت مشروع پیدا مى كردند كه از جانب مقامات كلیسا، مورد تاءیید واقع مى شدند. زیرا، پاپ ، مقام اعظم كلیسا، نایب خداوند در روى زمین به شمار مى رفت . از این رو پادشاهان مى بایست در نزد پاپ تاجگذارى مى كردند تا حق فرمانروایى قانونى پیدا كنند.
قـدرت در ایـن دكـتـریـن فقط مختص خداست و هم او، آن را در اختیار مقام معنوى مذهب مسیحیت (پاپ) ، قـرار داده اسـت . بـنـابـراین ، قدرت سیاسى به لحاظ سلسله مراتب باید قدرت مورد تاءیید كلیسا باشد.
3 ـ مشیّت الهى :
بر اساس این دكترین ، هر قدرتى ناشى از خداوند است ولى تعیین صاحب قدرت به طور عملى انـسـانـى است و الوهیت به طور مستقیم در انتخاب و انتصاب فرمانروایان دخالت ندارد. مگر با اعمال حكمت و مشیت خود و آن هم در صورتى است كه به آزادى بندگانش كه خداوند عطا فرموده ، تعارضى نداشته باشند.

دكترین هاى مردمى

تـوجـیـه قـدرت سـیـاسـى در دوران مـعـاصـر بـا دو دكـتـریـن ذیل مى باشد.
1 ـ دكترین هاى دموكراسى (لیبرال) :
جـان لاك و (ژاك روسـو) از مـبـتكران این نظریه مى باشند. آنان براى اثبات حق ملّت در تعیین سـرنـوشـت و جـلوگـیـرى از اسـتـبـداد زمـامداران ، دكترینِ (ملّى) را ارائه دادند. بر اساس این دكـتـریـن ، مردم تشكیل دهنده (ملّت) در یك كشور هستند. ملّت ، بدون وجود افراد و آحاد انسانى ، قوام نمى یابد. دولت و قدرت سیاسى نیز، بدون ملّت ، قوام نمى یابد، زیرا قدرت در گرو اطاعت مردم است . اگر مردم از قدرت حاكم اطاعت نكنند، قدرت ، متلاشى شده و از بین مى رود. پس ، قدرت از آنِ مردم است .
پـایـه و اسـاس ایـن دكـتـریـن ، هـمـانطور كه گذشت ، این نكته است كه سرچشمه و منبع قدرت سیاسى یك كشور آراى مردم آن كشور است . مردم باید با آراى خود، زمامداران مورد دلخواه را به حكومت رسانده و بر مبناى رضایت و قرارداد مرسوم ، تن به قدرت او (یا آنان) دهند.
ژان ژاك روسـو، در كـتـاب (قـرارداد اجـتماعى) چنین استدلالى را ارائه مى دهد: دولت و حكومت ، ناشى از یك قرارداد اجتماعى است كه مردم به رضایت در بین خود منعقد كرده اند. مردم ، رضایت دادنـد كـه مـیزانى از حق آزادى خود را در قبال تاءمین نظم و امنیت ، به حاكم تفویض كنند. از این رو، حـاكـم و زمـامـدار در مـقـابـل مـردم ، مـسـؤ ول اسـت . این دكترین ، بنیاد حكومتهاى دموكراسى نوین در قرون اخیر گردید و حكومت با قدرت محدود را ایجاد كرد.
2 ـ دكترین زحمتكشان :
مـاركـسـیـسـم فلسفه تشكیل دولت را، ماتریالیسم تاریخى ، مالكیت و طبقه حاكمه مى داند. این مـكـتـب مدعى است كه مبناى تشكیل دولت ، (زور) و (غلبه) است ؛ بدین معنى كه طبقه حاكمه ، مـانـنـد سرمایه داران در نظام سرمایه دارى ، دولت یعنى كاربرد زور انحصارى براى تاءمین مـنـافـع را، تـاءسـیـس كـردنـد تـا سـلطـه و ثـروت و امـنـیـت خـود را حـفـظ كـرده ، تـداوم بخشند.
امـا در نـظـام سـوسـیـالیـسـتـى كـارگران باید به عنوان اكثریت در جامعه صنعتى منشاء قدرت سـیـاسى باشند. زحمتكشان با كسب قدرت سیاسى ، منافع اكثریت یك جامعه صنعتى را حفظ مى كـنـنـد. دكـتـریـن زحـمـتـكشان ، توصیه كننده كسب قدرت سیاسى توسط كارگران در یك رژیم كمونیستى بود كه در عمل هیچ گاه متحقق نشد.

دكترین اسلامى قدرت سیاسى

منشاء قدرت سیاسى از دیدگاه اسلامى چیست ؟ بنیاد دولت و قدرت بر چه اساسى استوار است ؟ دیدگاه اسلام راجع به قدرت چیست ؟
مجموعه سؤ الات فوق را در درسهاى آتى پى مى گیریم . بخشى از پاسخها در درس پنجم و بخشى دیگر در درسهاى ششم ، نهم و دهم خواهد آمد.

من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم كه از تراكم اندیشه های پست تهی باشد                                                                مسعود خادمی                                        
چهارشنبه 24/6/1389 - 3:32 - 0 تشکر 231365

اسلام و قدرت سیاسى

بـحـث در مـورد اسلام و قدرت سیاسى به موضوعات مختلفى ارتباط پیدا مى كند. مسایلى چون (لزوم حكومت اسلامى) ، (حاكمیت الهى) ، (اهداف دولت اسلامى) ، (زمامدار و حاكم اسلامى) و (امت اسلام) ، موضوعیّت طرح در ذیل این عنوان را دارد.
ایـن درس را بـه موضوع (زمامدار و حاكم اسلامى) اختصاص مى دهیم و بقیه موضوعات را به درسهاى بعدى واگذار مى كنیم .

شرایط و ویژگیهاى حاكم اسلامى

اسلام 

حاكم حكومت اسلامى ، قبل از هر چیز باید مسلمان ، بلكه مؤ من باشد؛ یعنى علاوه بر عقیده قلبى و اقـرار زبـانـى نـسـبـت به اصول و فروع دین ، تعهد و پایبندى عملى به دستورات اسلامى داشته باشد.
ضـرورت ایـن شرط براى حاكم اسلامى ، امرى بسیار روشن است ؛ زیرا از یكسو حاكم ، نوعى سـلطـه و سـرپـرسـتـى نـسـبـت بـه مـردم دارد و از سـوى دیـگـر، براى حفظ جامعه ، پیروى از دستوراتش بر همه لازم است ؛ همچنین خداوند هرگونه سلطه كفّار بر مسلمانان را مردود دانسته ، مسلمانان را از اطلاعات كفّار نهى كرده است . بنابراین ، در بینش اسلامى سرپرستى و حاكمیّت كافر نسبت به مسلمانان قابل پذیرش نیست .
(... وَ لَنْ یَجْعَلَ اللّ هُ لِلْك افِری نَ عَلَى الْمُؤْمِنی نَ سَبی لا)
... و خداوند هرگز كافران را بر مؤ منان تسلّطى نداده است .
نـاگـفـتـه نماند كه با توجه به دیدگاه شیعه در مورد (ولایت فقیه) در دوران غیبت امام زمان (عـج) ، شـرط (اسـلام) بـراى حاكم اسلامى ، معناى دقیقتر و خصوصى ترى دارد؛ یعنى ولى فقیه باید (شیعه اثنى عشرى) باشد.

حسن تدبیر و مدیریت

یـكـى دیـگـر از شـرایـط رهـبـرى ، قـدرت تـدبـیر و اداره امور جامعه است . بدین معنا كه :حاكم اسلامى باید با برخوردارى از قدرت جسمى ، فكرى و معنوى ، توانایى مدیریت صحیح جامعه اسـلامـى را در تـمـام ابـعـاد آن دارا بـوده و بـا آشـنـایـى نـسـبـت بـه اصول سیاست و مدیریت ، عالم بودن به زمان ، عاقبت اندیشى و آینده نگرى ، تشخیص دوست از دشمن و شناخت توطئه ها و نیرنگهاى دشمنان ، بتواند حركت امّت اسلامى را در جهت خیر و صلاح و عزّت و استقلال آنان هدایت كند. امام باقر(ع) در این زمینه مى فرماید:
(لا تـَصـْلَحُ الاِم امَةُ اِلاّ لِرَجُلٍ فی هِ ثَلا ثُ خِص الٍ: وَرَعٌ یَحْجُزُهُ عَنْ مَع اصِى اللّ هِ وَ حِلْمٌ یَمْلِكُ بِهِ غَضَبَهُ وَ حُسْنُ الْوِلا یَةِ عَل ى مَنْ یَلى حتّى یَكُونُ لَهُمْ ك الَواَلِدِ الرَّحی مِ.)
هیچ كس صلاحیّت امامت و رهبرى مسلمانان را ندارد، مگر آنكه داراى این سه خصلت باشد: تقوایى كـه او را از مـعـصـیـت الهـى بـاز دارد، حـلمـى كـه در هـنـگـام غـضـب ، خـود را كنترل كند و ولایتى نیكو نسبت به رعیت داشته و براى آنان همچون پدرى مهربان باشد.

علم و فقاهت

یكى از شرایط حاكم اسلامى ، برخوردارى از بینش وسیع و علم كافى نسبت به مكتب اسلام است . رهبرى اسلامى باید در زمینه احكام و مقررّات الهى به درجه اجتهاد رسیده و شناخت او نسبت به اسلام بر اساس استنباط از احكام الهى باشد و از دیگرى تقلید نكند؛ زیرا فرض بر این است كـه او مـى خـواهـد سـرپـرست مسلمانان و اجرا كننده احكام و قوانین اسلامى باشد و دیگران از او پـیروى كنند. حال اگر رهبر حكومت اسلامى از این نظر پیرو و مقلّد دیگرى باشد، اقتدار و نفوذ حكومت اسلامى شكسته خواهد شد.
در ایـن مـورد، عـلاوه بـر آیـات و روایـات ، عـقـل سـلیـم نـیـز حـكـم مـى كـنـد كـه عـالم بـر جاهل مقدّم است ؛ بویژه در یك نظام مكتبى و عقیدتى كه ملّتى اراده مى كند حكومتى مطابق با عقیده و مكتب خود داشته باشد از نظر عقل ، شخصى كه مى خواهد زمامدارى آن حكومت را بر عهده گیرد، بـایـد از بـیـنـش وسـیـع و عـلم كـافـى نـسـبـت بـه احـكـام ، مـقـررات و اصول ، آن مكتب برخوردار باشد.
قرآن كریم در این زمینه مى فرماید:
(اَفـَمـَنْ یـَهـْدى اَلَى الْحـَقِ اَحـَقُّ اَنْ یـُتَّبـَعَ اَمَّنْ لا یـَهـِدّى اِلاّ اَنْ یـَهـْدى فـَم ا لَكـُمْ كـَیـْفـَ تَحْكُمُونَ)
آیـا آن كـس كـه راهـنماى حق است سزاوارتر است كه پیروى گردد، یا آنكه راه نبرده ، مگر آنكه هدایتش كنند؟ شما را چه مى شود؟ چگونه حكم مى كنید؟
حضرت على (ع) در حدیثى ، صفات امام را به تفصیل بیان كرده ، چنین فرمود:
امـا آنـچه كه مربوط به صفات ذاتى امام است این است كه امام واجب است زاهدترین ، داناترین ، شـجـاعـتـریـن و بـا كـرامـت تـریـن مـردم بـوده و داراى فـضـایـل دیـگـرى كـه نـظـیـر آنهاست باشد... و اگر امام به تمام واجبات الهى ، عالم نباشد، واجـبـات را تـحـریف مى كند، پس حرام را حلال مى كند و به طور قهرى ، هم خود و هم دیگران را گـمـراه مـى سـازد... و شـرط دوم ایـنـكـه امـام بـایـد دانـاتـریـن مـردم بـه حـلال و حرام او و اقسام مختلف احكام الهى و اوامر و نواهى او و هر آنچه كه مردم به آن نیازمندند بوده و خود از دیگران بى نیاز باشد.

عدالت

در بـحـثـهـاى مـربـوط بـه نبوت و امامت این نكته به اثبات رسیده كه پیامبر و امام باید ازمقام (عصمت) برخوردار باشند. از آنجا كه در زمان غیبت امام ، دسترسى به (معصوم) ممكن نیست ، حـكـومـت اسـلامـى بـایـد به شخصى واگذار شود كه پرتو و جلوه اى از ائمه معصومین (ع) در وجـود او مشاهده شود. از این رو براى تاءمین این بُعد، شرط عدالت را براى حاكم اسلامى بیان كرده و در تعریف آن چنین گفته اند:
عـدالت ، مـلكـه و حالت نفسانى است كه موجب تقوا و صیانت نفس مى شود، به طورى كه شخص عادل را از ارتكاب گناهان كبیره و اصرار بر گناهان صغیره ، باز مى دارد و نیز مانع ارتكاب اعـمـالى مـى شـود كـه از نـظـر عـرف ، بـر بـى مـبـالاتـى و بـى تـفـاوتـى فـرد دلالت دارد.
شـرط بـودن عـدالت بـراى رهـبـر و حـاكـم اسـلامـى ، یـكـى از مـسـائل بـدیـهـى در نـظـر فـقـهـاى شـیـعـه اسـت كـه عـلاوه بـر آیـات و روایـاتـى ، عـقـل سـلیـم نـیـز بـر ضرورت آن تاءكید مى كند؛ زیرا سپردن امور مسلمانان به دست شخصى ستمگر و فاسق كه از انجام هر نوع ظلم خیانتى باك نداشته و دست به هر كار زشت و ناپسندى مى زند، از نظر عقل ، مردود و محكوم است .
عـلىّ بـن ابـراهـیـم در تـفـسـیـر آیـه (وَ لا تـَرْكـَنـُوا اِلَى الَّذی نَ ظـَلَمـُوا فـَتـَمـَسَّكـُمَ النـّ ارُ) از امـام (ع) نـقـل كـرد، (تـكـیـه بـر ظالمین ، دوستى ، نصیحت و رهبرى ظالمین راپذیرفتن است .)
امـام حـسـیـن (ع) در نـامـه اى كـه بـه هـنـگـام اعـزام مـسـلم بـن عقیل (ع) به مردم كوفه نوشت ، صفات حاكم مسلمانان را این گونه بیان فرمود:
فلعمرى ما الامام الا الحاكم بالكتاب ، القائم بالقسط، الدائن بدین الحق ، الجالس نفسه على ذات الله)
بـه جـان خـود سـوگـند! پیشواى جامعه جز آن كسى كه بر اساس كتاب خدا حكم كرده و قسط را اقامه كند، به دین حق پایبند بوده و نفسش را محبوس ذات حق كند، نیست .
بـنـابراین ، شرط عدالت در بالاترین درجه آن ، یكى از شرایط عمده و اساسى حاكم اسلامى اسـت و هـرگـونه پیروى از حاكم ستمگر حرام مى باشد. از روایات استفاده مى شود كه رهبر و ولىّ امـر مـسـلمـیـن بـایـد از بـعـضـى صـفـات رذیـله هـمـچـون بـخـل ، حـرص ، طـمـع ، سـازشـكـارى و هـر صـفـت نـاپـسـنـد دیـگـر كـه بـا عـدالت كامل منافات دارد، پاك و منزّه باشد.

من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم كه از تراكم اندیشه های پست تهی باشد                                                                مسعود خادمی                                        
چهارشنبه 24/6/1389 - 3:34 - 0 تشکر 231366

صور مختلف قدرت

قدرت ، مقوله اى است كه با ملاك و معیارهاى مختلف ، تقسیم بندى مى شود.
طـبـقـه بـنـدى قدرت ، مزیت فوق العاده اى دارد؛ زیرا آشنایى ما را به قدرت ، تفصیلى تر و جـزیـى تـر مى كند. تحلیل قدرت ، تنها از طریق آشنا شدن به جزییات آن ممكن مى باشد. علم اجـمـالى نـمـى تـوانـد مـنـشاء تجزیه و تحلیل دقیق و صحیح شود. این امر، ضرورت بررسى (صور مختلف قدرت) را روشن مى سازد.
قـدرت ، پـدیـده اى اسـت كـه در قـلمـروهـاى مـخـتـلف اعـمال مى شود. عمده ترین این حوزه ها به صورت ذیل قابل طبقه بندى است.

قدرت انسان بر انسان

انسان در روابط متقابل با دیگران و بهره بردارى بیشتر از منابع جامعه ، علاوه بر استفاده از مـنـابـع مـادى و فیزیكى ، سعى در نفوذ و تاءثیرگذارى بر همنوعان خویش نیز دارد. فرد در جـنـبـه هـاى مـخـتـلف سـیـاسـى ، اقـتـصـادى و اعـتـقـادى ، تـلاش دارد كـه بـر هـمـنـوع خـود، اِعـمـال قـدرت كـنـد. ایـن صورت از قدرت ، بویژه ، در خانواده و واحدهاى كوچك اجتماعى بیشتر رایج است .
بـررسـى این صورت از قدرت ، از جمله وظایف علم سیاست نمى باشد؛ زیرا ـ همانگونه كه در درس اوّل بـیـان شد ـ قدرت در سطح روابط دو جانبه یا اجتماعات بسیار كوچك مانند خانواده در عـلم جـامـعـه شـنـاسـى مورد بررسى قرار مى گیرد. علم سیاست ، قدرت در سطح یك جامعه به طور كلى یا گروههاى قدرت مهم مانند احزاب سیاسى را مطالعه مى كند.

قدرت انسان بر گروه جامعه

انـسـان در جـامعه سیاسى در یك روابط متقابل با دیگران قرار دارد، گاهى اوقات ، یك فرد در این روابط متقابل كاملاً سلطه پیدا مى كند و به حق یا به ناحق ، دیگران را مطیع خود مى سازد. تـجـلى ایـن نـوع از قـدرت را مـى تـوان در رهبران احزاب ، پادشاهان یا رهبران انقلابى مشاهده كـرد. یـكـى از مـوضـوعـات مـهم مورد بررسى در حوزه علم سیاست ، همین گونه از قدرت است . البـتـه جـلوه ایـن نـوع از قـدرت در جـوامـع كـنـونـى ، از شكل فردى و شخصى فراتر رفته و به صورت سازمانى و تشكیلاتى درآمده است.

قدرت یك كشور بر كشور دیگر

بـنـیـادهـاى قـدرت یـك كـشور؛ برخى اوقات ، چنان گسترده است كه سایر دولتها و كشورها را تحت پوشش قرار مى دهد. قدرت نظامى در گذشته و قدرت اقتصادى در دنیاى معاصر، مهمترین عـوامـل ایـن قـدرت مـحـسـوب مـى شـونـد. عـلم روابـط بـیـن المـلل ، از وظـایف عمده اش ، بررسى چنین روابط اقتدارى در میان كشورهاو در سطح بین المللى است.

من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم كه از تراكم اندیشه های پست تهی باشد                                                                مسعود خادمی                                        
چهارشنبه 24/6/1389 - 3:36 - 0 تشکر 231367

انواع شیوه ها و انگیزه هاى قدرت و اطاعت

قـدرت و اطـاعـت دو مفهوم وابسته به هم مى باشند. قدرت در صورت اطاعت به وجود مى آید، هر چـنـد بـه اجبار باشد از این رو، مى توان گفت : روى دیگر سكّه قدرت ، اطاعت است كه با شیوه هاى زیر حاصل مى شود.

تشویق (قدرت تشویقى)

تـشـویـق یـكـى از شـیـوه هـاى اعـمـال قـدرت و حـصـول اطـاعـت اسـت . قـدرت حـاصـل از ایـن شـیـوه را (قـدرت تـشـویـقـى) مـى نامند و صاحب قدرت با پیشنهاد پاداش به صـورت نـقـدى و غـیـر نـقـدى ، سـعـى دارد رفـتـار دلخـواه خـود را از طـرف مقابل طلب كند.
كـارفـرمـایان اقتصادى ، امروزه ، از این روش استفاده وافر مى كنند. انواع مختلف تشویق اعم از پـرداخـت نـقدى و سهیم شدن در محصول را ارائه مى دهند تا كارگران به كار و تولید بیشتر بپردازند.

تنبیه (قدرت تنبیهى)

تنبیه از متداولترین شیوه هاى اِعمال قدرت در گذشته و عصر حاضر بشمار مى رود. عموم مردم تـنها این گروه از صاحبان قدرت را داراى قدرت واقعى مى دانند. به عبارت دیگر، قدرتمندان افرادى هستند كه ابزارهاى تنبیه و مجازات را در دست دارند.
قدرت ناشى از این شیوه را (قدرت تنبیهى) مى گویند. در این شیوه ، فرد به اجبار تسلیم صـاحـب قدرت مى شود، زیرا اگر تن به اطاعت ندهد، به مجازاتى سنگین دچار مى شود، از این رو، تصور مجازات و خشونت ، فرد را به اطاعت و تسلیم وا مى دارد.
از خـصـوصـیـات مـشـتـرك هـر دو نوع قدرت تنبیهى و تشویقى یكى این است كه فردى كه به تـسـلیـم درآمـده از اطـاعـت خـود آگـاهـى دارد كـه در یـكى بر اثر اجبار و فشار و در دیگرى با پرداخت پاداش تحقق یافته است .
اقناع (قدرت اقناعى)
قـدرت اقـنـاعى از طریق تغییر عقیده اِعمال مى شود. ترغیب ، تبلیغ ، آموزش و پرورش و دیگر اقـدامات مناسب اجتماعى كه طبیعى ، مستدل و به حق جلوه مى كنند، موجبات تسلیم و رضاى افراد بـه اراده شـخـص یـا اشـخـاص دیـگـر فـراهـم مـى آوردنـد. این شیوه موجب (قدرت اقناعى) مى شود.

من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم كه از تراكم اندیشه های پست تهی باشد                                                                مسعود خادمی                                        
چهارشنبه 24/6/1389 - 3:37 - 0 تشکر 231368

منابع قدرت

مـنـابـع قـدرت ، عـوامـلى هـسـتـند كه قدرت از آنها سرچشمه مى گیرد. اگر این منابع در اختیار صاحب قدرت نباشند، او به هیچ وجه نمى تواند اِعمال قدرت كند.
این منابع عبارتند از:

مالكیت

مالكیت ، یكى از منابع مهم قدرت است كه بیشترین رابطه را با قدرت تشویقى دارد. كارفرما بـا داشـتـن ثـروت و پـول مى تواند راءى و نظر كارگر را با وعده و پاداش بخرد. دولت از طریق كمكهاى بلاعوض مالى به مخالفان ، تسلیم و اطاعت آنها را به دست مى آورد.
ایـن مـنـبـع قـدرت ، از دیـدگـاه بـسـیـارى از تـحـلیـلگـران قـدرت و جـامـعـه سیاسى ، بویژه مـاركـسـیـسـتها، عامل اصلى كسب و حفظ قدرت تلقى مى شود. صاحبان صنایع و شركتهاى عمده ، بـانـكـداران بـزرگ و مـالكـان زمـیـنهاى عمده ، پشت سر سیاستمداران قدرتمند مخفى شده اند و اِعـمـال قـدرت سـیـاسـتمداران ، در واقع ، اِعمال قدرت صاحبان مالكیتهاى بزرگ است . این عقیده ماركسیستها و بسیارى از جامعه شناسان سیاسى معاصر است .
نـظـرگـاه فـوق ، هـر چـنـد، غـلوّ و بـزرگ نـمـایـى اسـت امّا قدرت ناشى از مالكیت بر هیچ كس پـوشـیـده نیست . مالكیت ، به عنوان منبع قدرت ، امكاناتى در اختیار صاحب قدرت مى گذارد كه بـه آسـانـى مـى تـوانـد رفـتـار دیـگـران را كـنـتـرل كـنـد یـا تغییر دهد، آراء و نظرات آنها را مـتـمـایـل بـه دیـدگـاه خـود كـنـد و اطـاعـت و تـسـلیـم بـسـیـارى را تحصیل نماید.

شخصیت

شخصیّت از منابع قدرت ، بویژه به صورت قدرت تنبیهى و قدرت اقناعى ، از اهمیت ویژه اى بـرخـوردار است . توانائیهاى شخصى فرد در تاءثیرگذارى و نفوذ بر دیگران از رایجترین ابـزارهـاى اِعـمـال قـدرت مـحـسـوب مـى شـود. اسـتـالیـن ، هـیـتـلر، چرچیل و بسیارى از رهبران سیاسى و نظامى از ویژگیهاى شخصى خاصى بهره مند بودند كه به آنها امكان تحمیل اراده بر دیگران را فراهم مى ساخت .
در وضع عادى و معمولى ، سجایایى نظیر تدبیر و كاردانى معنوى ، صراحت و دقت ، هوشمندى ، جـاذبـه ، لطـیـفه گویى ، متانت و وقار از اهمیت برخوردار است . همین طور توانایى شخص در بـیـان فـكـر خود به صورتى متقاعد كننده فصیح و آمرانه بسیار اثر بخش است . داشتن ایمان راسـخ و اعـتـقـاد كـامـل و بیان قاطع در تحصیل اطاعت و تسلیم دیگران ، تاءثیرى شگرف دارد. بـرخـى از رهـبـران نـظـیـر هیتلر، استالین و روزولت قابلیت و توانایى بى چون و چرایى در تـغـیـیـر عـقیده اشخاص یا جذب آنها به عقیده خود داشتند. شخصیت آنها اجازه مى داد كه از قدرت تشویقى ، تنبیهى و اقناعى سود جویند.
مـاكس وبر، جامعه شناس آلمانى ، از جمله تحلیلگرانى است به نقش شخصیت ، اهمیت والایى مى دهـد. شـخـصـیـت ، كـه در بـیـان او (كـاریـزمـا) نـامـیـده مـى شـود، عـنـصـرى اسـت كـه در مـراحـل بـحـرانـى جامعه ، نقش عمده اى ایفا مى كند. همچنانكه هیتلر در وضعیت بحرانى آلمان به قـدرت رسـیـد و لنـیـن نـیـز در بحران جنگ و ركود شدید در روسیه ، قدرت را به دست گرفت . این نمونه ها به اندازه كافى دلالت بر شخصیت به عنوان یكى از منابع قدرت دارد.

سازمان

سـازمـان از عـنـاصـرى اسـت كـه هـمگام با تكامل و پیشرفت جامعه بشرى ، رو به پیچیدگى و گـسـتـرش نـهـاده اسـت . سـازمـانـدهـى و نـظـم و نـسق بخشى كار و فعالیت در جامعه ، در جوامع ابـتدایى بسیار ساده و اندك بود. اما جوامع صنعتى و مدرن معاصر تنها از طریق سازمان بندى دقـیـق و فـراگـیـر قابل تداوم است . دولت ، پارلمان ، حزب ، سندیكا، اتحادیه هاى اصناف ، كارخانه ها و شركتها، همگى ، نشان دهنده فراگیرى سازمان در جوامع پیچیده امروزى است .
سـازمـان مـنـبـع قـدرت اسـت ، زیـرا هـر كـس در راءس سـازمان قرار گیرد، به طور طبیعى واجد قـدرتـى مـى گـردد كـه مـى تـوانـد بـر عـده كـثیرى فرمان دهد، خطمشى تعیین كند و تمایلات دیـگـران را بـا خـود هـمـسـو كـنـد. رهـبـر حـزب ، رئیـس دولت ، مسئول سندیكا، و اتحادیه از چنین منابع قدرتى بهره مندند.
قـدرت در دنـیـاى مـعـاصـر، عـمـدتـاً از طـریـق سـازمـان قابل اِعمال و كاربرد است . اطاعت شهروندان ، طرفداران و اعضاى حزب ، نظامیان ، كارگران و كـارمـنـدان در چـارچـوب سـازمـانـى كـه در آن قـرار دارنـد، حاصل مى شود، بالمآل ، قدرت صاحبان قدرت در سازمانها فوق چنین است .
شـیـوه هـاى اقناع ، تشویق و تنبیه در سازمان ، هر یك در جاى خود، به كار گرفته مى شوند. سـازمـان هـا، بـویـژه دولتـهـاى رفاهى و احزاب ، بیشتر در كاربرد قدرت اقناعى و تشویقى تمایل دارند، هر چند در سازمانهاى منسجم و سلطنه مراتبى ، مانند نظام ارتش ، استفاده از قدرت تنبیهى نیز معمول است.

من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم كه از تراكم اندیشه های پست تهی باشد                                                                مسعود خادمی                                        
برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.