اسلام و قدرت سیاسى
بـحـث در مـورد اسلام و قدرت سیاسى به موضوعات مختلفى ارتباط پیدا مى كند. مسایلى چون (لزوم حكومت اسلامى) ، (حاكمیت الهى) ، (اهداف دولت اسلامى) ، (زمامدار و حاكم اسلامى) و (امت اسلام) ، موضوعیّت طرح در ذیل این عنوان را دارد.
ایـن درس را بـه موضوع (زمامدار و حاكم اسلامى) اختصاص مى دهیم و بقیه موضوعات را به درسهاى بعدى واگذار مى كنیم .
شرایط و ویژگیهاى حاكم اسلامى
اسلام
حاكم حكومت اسلامى ، قبل از هر چیز باید مسلمان ، بلكه مؤ من باشد؛ یعنى علاوه بر عقیده قلبى و اقـرار زبـانـى نـسـبـت به اصول و فروع دین ، تعهد و پایبندى عملى به دستورات اسلامى داشته باشد.
ضـرورت ایـن شرط براى حاكم اسلامى ، امرى بسیار روشن است ؛ زیرا از یكسو حاكم ، نوعى سـلطـه و سـرپـرسـتـى نـسـبـت بـه مـردم دارد و از سـوى دیـگـر، براى حفظ جامعه ، پیروى از دستوراتش بر همه لازم است ؛ همچنین خداوند هرگونه سلطه كفّار بر مسلمانان را مردود دانسته ، مسلمانان را از اطلاعات كفّار نهى كرده است . بنابراین ، در بینش اسلامى سرپرستى و حاكمیّت كافر نسبت به مسلمانان قابل پذیرش نیست .
(... وَ لَنْ یَجْعَلَ اللّ هُ لِلْك افِری نَ عَلَى الْمُؤْمِنی نَ سَبی لا)
... و خداوند هرگز كافران را بر مؤ منان تسلّطى نداده است .
نـاگـفـتـه نماند كه با توجه به دیدگاه شیعه در مورد (ولایت فقیه) در دوران غیبت امام زمان (عـج) ، شـرط (اسـلام) بـراى حاكم اسلامى ، معناى دقیقتر و خصوصى ترى دارد؛ یعنى ولى فقیه باید (شیعه اثنى عشرى) باشد.
حسن تدبیر و مدیریت
یـكـى دیـگـر از شـرایـط رهـبـرى ، قـدرت تـدبـیر و اداره امور جامعه است . بدین معنا كه :حاكم اسلامى باید با برخوردارى از قدرت جسمى ، فكرى و معنوى ، توانایى مدیریت صحیح جامعه اسـلامـى را در تـمـام ابـعـاد آن دارا بـوده و بـا آشـنـایـى نـسـبـت بـه اصول سیاست و مدیریت ، عالم بودن به زمان ، عاقبت اندیشى و آینده نگرى ، تشخیص دوست از دشمن و شناخت توطئه ها و نیرنگهاى دشمنان ، بتواند حركت امّت اسلامى را در جهت خیر و صلاح و عزّت و استقلال آنان هدایت كند. امام باقر(ع) در این زمینه مى فرماید:
(لا تـَصـْلَحُ الاِم امَةُ اِلاّ لِرَجُلٍ فی هِ ثَلا ثُ خِص الٍ: وَرَعٌ یَحْجُزُهُ عَنْ مَع اصِى اللّ هِ وَ حِلْمٌ یَمْلِكُ بِهِ غَضَبَهُ وَ حُسْنُ الْوِلا یَةِ عَل ى مَنْ یَلى حتّى یَكُونُ لَهُمْ ك الَواَلِدِ الرَّحی مِ.)
هیچ كس صلاحیّت امامت و رهبرى مسلمانان را ندارد، مگر آنكه داراى این سه خصلت باشد: تقوایى كـه او را از مـعـصـیـت الهـى بـاز دارد، حـلمـى كـه در هـنـگـام غـضـب ، خـود را كنترل كند و ولایتى نیكو نسبت به رعیت داشته و براى آنان همچون پدرى مهربان باشد.
علم و فقاهت
یكى از شرایط حاكم اسلامى ، برخوردارى از بینش وسیع و علم كافى نسبت به مكتب اسلام است . رهبرى اسلامى باید در زمینه احكام و مقررّات الهى به درجه اجتهاد رسیده و شناخت او نسبت به اسلام بر اساس استنباط از احكام الهى باشد و از دیگرى تقلید نكند؛ زیرا فرض بر این است كـه او مـى خـواهـد سـرپـرست مسلمانان و اجرا كننده احكام و قوانین اسلامى باشد و دیگران از او پـیروى كنند. حال اگر رهبر حكومت اسلامى از این نظر پیرو و مقلّد دیگرى باشد، اقتدار و نفوذ حكومت اسلامى شكسته خواهد شد.
در ایـن مـورد، عـلاوه بـر آیـات و روایـات ، عـقـل سـلیـم نـیـز حـكـم مـى كـنـد كـه عـالم بـر جاهل مقدّم است ؛ بویژه در یك نظام مكتبى و عقیدتى كه ملّتى اراده مى كند حكومتى مطابق با عقیده و مكتب خود داشته باشد از نظر عقل ، شخصى كه مى خواهد زمامدارى آن حكومت را بر عهده گیرد، بـایـد از بـیـنـش وسـیـع و عـلم كـافـى نـسـبـت بـه احـكـام ، مـقـررات و اصول ، آن مكتب برخوردار باشد.
قرآن كریم در این زمینه مى فرماید:
(اَفـَمـَنْ یـَهـْدى اَلَى الْحـَقِ اَحـَقُّ اَنْ یـُتَّبـَعَ اَمَّنْ لا یـَهـِدّى اِلاّ اَنْ یـَهـْدى فـَم ا لَكـُمْ كـَیـْفـَ تَحْكُمُونَ)
آیـا آن كـس كـه راهـنماى حق است سزاوارتر است كه پیروى گردد، یا آنكه راه نبرده ، مگر آنكه هدایتش كنند؟ شما را چه مى شود؟ چگونه حكم مى كنید؟
حضرت على (ع) در حدیثى ، صفات امام را به تفصیل بیان كرده ، چنین فرمود:
امـا آنـچه كه مربوط به صفات ذاتى امام است این است كه امام واجب است زاهدترین ، داناترین ، شـجـاعـتـریـن و بـا كـرامـت تـریـن مـردم بـوده و داراى فـضـایـل دیـگـرى كـه نـظـیـر آنهاست باشد... و اگر امام به تمام واجبات الهى ، عالم نباشد، واجـبـات را تـحـریف مى كند، پس حرام را حلال مى كند و به طور قهرى ، هم خود و هم دیگران را گـمـراه مـى سـازد... و شـرط دوم ایـنـكـه امـام بـایـد دانـاتـریـن مـردم بـه حـلال و حرام او و اقسام مختلف احكام الهى و اوامر و نواهى او و هر آنچه كه مردم به آن نیازمندند بوده و خود از دیگران بى نیاز باشد.
عدالت
در بـحـثـهـاى مـربـوط بـه نبوت و امامت این نكته به اثبات رسیده كه پیامبر و امام باید ازمقام (عصمت) برخوردار باشند. از آنجا كه در زمان غیبت امام ، دسترسى به (معصوم) ممكن نیست ، حـكـومـت اسـلامـى بـایـد به شخصى واگذار شود كه پرتو و جلوه اى از ائمه معصومین (ع) در وجـود او مشاهده شود. از این رو براى تاءمین این بُعد، شرط عدالت را براى حاكم اسلامى بیان كرده و در تعریف آن چنین گفته اند:
عـدالت ، مـلكـه و حالت نفسانى است كه موجب تقوا و صیانت نفس مى شود، به طورى كه شخص عادل را از ارتكاب گناهان كبیره و اصرار بر گناهان صغیره ، باز مى دارد و نیز مانع ارتكاب اعـمـالى مـى شـود كـه از نـظـر عـرف ، بـر بـى مـبـالاتـى و بـى تـفـاوتـى فـرد دلالت دارد.
شـرط بـودن عـدالت بـراى رهـبـر و حـاكـم اسـلامـى ، یـكـى از مـسـائل بـدیـهـى در نـظـر فـقـهـاى شـیـعـه اسـت كـه عـلاوه بـر آیـات و روایـاتـى ، عـقـل سـلیـم نـیـز بـر ضرورت آن تاءكید مى كند؛ زیرا سپردن امور مسلمانان به دست شخصى ستمگر و فاسق كه از انجام هر نوع ظلم خیانتى باك نداشته و دست به هر كار زشت و ناپسندى مى زند، از نظر عقل ، مردود و محكوم است .
عـلىّ بـن ابـراهـیـم در تـفـسـیـر آیـه (وَ لا تـَرْكـَنـُوا اِلَى الَّذی نَ ظـَلَمـُوا فـَتـَمـَسَّكـُمَ النـّ ارُ) از امـام (ع) نـقـل كـرد، (تـكـیـه بـر ظالمین ، دوستى ، نصیحت و رهبرى ظالمین راپذیرفتن است .)
امـام حـسـیـن (ع) در نـامـه اى كـه بـه هـنـگـام اعـزام مـسـلم بـن عقیل (ع) به مردم كوفه نوشت ، صفات حاكم مسلمانان را این گونه بیان فرمود:
فلعمرى ما الامام الا الحاكم بالكتاب ، القائم بالقسط، الدائن بدین الحق ، الجالس نفسه على ذات الله)
بـه جـان خـود سـوگـند! پیشواى جامعه جز آن كسى كه بر اساس كتاب خدا حكم كرده و قسط را اقامه كند، به دین حق پایبند بوده و نفسش را محبوس ذات حق كند، نیست .
بـنـابراین ، شرط عدالت در بالاترین درجه آن ، یكى از شرایط عمده و اساسى حاكم اسلامى اسـت و هـرگـونه پیروى از حاكم ستمگر حرام مى باشد. از روایات استفاده مى شود كه رهبر و ولىّ امـر مـسـلمـیـن بـایـد از بـعـضـى صـفـات رذیـله هـمـچـون بـخـل ، حـرص ، طـمـع ، سـازشـكـارى و هـر صـفـت نـاپـسـنـد دیـگـر كـه بـا عـدالت كامل منافات دارد، پاك و منزّه باشد.