مبانى علم سیاست >> كلیـات
سـیـاسـت بـا زنـدگـى و حـیـات بـشـر عـجین و تواءم است . زندگى آدمى از دوران قدیم تا به حال به صورت هاى مختلف تحت تاءثیر اداره و تدبیر سیاسى بوده و هست و هرگز از پدیده هـاى سـیـاسـى خـالى نـبوده و نخواهد بود. سیاست ، چه به مفهوم هدایت و اصلاح ، چه به مفهوم قدرت و كسب امتیازات و چه نظم و نسق بخشیدن به روابط اجتماعى ، همواره فعالیتهاى انسان را تحت تاءثیر خود قرار مى دهد. از این رو، شناخت علم سیاست و مبانى آن ضرورى مى نماید.
تعریف علم سیاست در آثار كلاسیك و جدید
بجاست در آثار كلاسیك یونان باستان به معناى هدایت و تدبیر مدینه فاضله بوده كه وظایف و جـایـگاه زمامداران و شهروندان در آن دقیق مشخص مى باشند. اما امروز علم سیاست ، شناخت نسبت به (اعمال و افعال سیاسى) و همچنین شناخت (نهادها) و (پدیده ها)ى سیاسى مى باشد. این شناخت و آگاهى شامل رفتار راءى دادن ، حمایت از رژیم سیاسى ، انواع حكومت ها، ابعاد اقتصادى ، سـیاسى ، اجتماعى قدرت ، تحولات اجتماعى مانند انقلاب و جنگ ، قواى عمومى كشور و روابط آنها و مسائل سیاسى جارى مى باشد.
تعریف لغوى :
واژه سـیـاسـت در لغـت فـارسـى بـه مـعـناى (اصلاح امور خلق ، اداره كردند، كارهاى مملكت ،حكم راندن بر رعیت و ریاست كردن) آمده است . در زبان عربى این واژه به معناى (اهلى كـردن چـهـار پـایـان ، اداره و ریاست كردن) آمده است . فرهنگ هاى لغت اروپاییان ، واژه (سیاست Politics) را به صورت زیر تعریف كرده اند:
فـرهـنـگ لیـتـره سـیـاسـت را (عـلم حـكـومـت بـر جـوامـع) و فـرهـنـگ رو بـر سـیـاسـت را (فن و عمل حكومت بر جوامع) تعریف كرده اند.
به طور كلى ، لغت (سیاست) معناى (اصلاح امور،ریاست و حكومت كردن) را مى رساند كه از این معنا تعریف (سیاست یعنى اداره و تدبیر عمومى جامعه) استفاده مى شود كه به دو صورت داخلى و خارجى نمود پیدا مى كند.
تعریف اصطلاحى :
فـلاسـفـه سـیاسى در گذشته و دانشمندان علم سیاست در جهان معاصر در بررسى (سیاست) آثـار و تـاءلیـفات بسیارى را در قلمرو فلسفه سیاسى و علم سیاست انتشار داده اند. بررسى پـدیـده هـاى سـیـاسـى و تـشـخـیـص آنـهـا از امـور غـیـر سـیاسى همیشه ذهن خلّاق آنان را به خود مشغول داشته ، تعاریف و مصادیقِ زیادى در این راستا ارائه كردند.
تعریف سیاست از نظر دانشمندان مختلف :
1ـ فلاسفه و دانشمندان غربى
افلاطون و ارسطو از فلاسفه یونان باستان ، نخستین آثار سیاسى را در موضوع سیاست و حكومت ، در تاریخ باستانى مغرب زمین به میراث گذاشته اند.
افـلاطـون در كتاب (جمهور) و ارسطو در كتاب (سیاست) ، هر یك به نحوى ، از سیاست سخن گفته اند.
افـلاطـون در (جـمـهـور) در صـدد ارائه یـك جـامـعـه سـیـاسـى ایـده آل اسـت كـه (مـدیـنـه فـاضـله) نـام دارد. در مـدیـنه فاضله ، فلاسفه و حكما حكومت مى كنند و سیاست به معناى هدایت و رهنمون كردن شهروندان و سایرین به وظایف و جایگاه اصلى آنهاست .
ارسـطـو در (سـیـاسـت) بـه بـررسـى مـسائل و پدیده هاى سیاسى مى پردازد. او هر چند به دنـبال آرمان شهر افلاطونى نیست ولى در تعریف جامعه سیاسى و حكومت مطلوب ، همان راه استاد را پى مى گیرد.
دانـشـمـندان علوم سیاسى در قرن جدید، پس از آن كه علوم به شعبه هاى متعدد تخصصى تقسیم گشت ، در صدد علمى كردن (سیاست) برآمده و (علم سیاست) را بنیانگذارى كردند؛ در حالى كه مسائل سیاسى ، قبل از این ، در فلسفه و حكمت بررسى مى گردید.
در ایـن راسـتـا، تـعـاریـف چند تن از اندیشمندان علم سیاست قرون معاصر ارائه مى شود. موریس دوورژه استاد جامعه شناسى فرانسه ، در (بیان سیاست) این گونه نظر مى دهد:
النهایه ، جوهر سیاست ، طبیعت ویژه و معنى حقیقى آن ، این است كه همیشه و همه جا زوجنبتین است . تصویر ژانوس ، خداى دوچهره اى ، مظهر واقعى قدرت است ، زیرا ژرفترین واقعیتهاى سیاسى را بیان مى كند....)
فـكـرى كـه بـر اسـاس آن ، سـیـاسـت از یـكسو مبارزه و پیكار میان افراد و گروهها براى فتح قـدرتـى اسـت كـه فـاتـحـان ، آن را بـه سود خود و به زیان مغلوبان به كار مى برند و از سـوى دیـگـر، در عـیـن حـال كوششى است براى تحقق نظمى اجتماعى به سود همه افراد، پایه اصلى نظریه جامعه شناسى سیاسى ما را تشكیل مى دهد....
بدینسان ، علم سیاست به مثابه علم نهادهاى مربوط به اقتدار تعریف مى شود.
دیـدگـاهـهـاى نـوین در علم سیاست كه بیشترین تاءكید را بر (پدیده هاى سیاسى) داشته و دارنـد، هـدف عـلم سیاست را (تشریح منظم و پیش بینى پدیده هاى سیاسى) بر ایـن اسـاس ، مـطـالعـه پـدیـده هـایـى چـون (تـصـمیم گیرى سیاسى ، احزاب ، افكار عمومى ، انتخابات و انقلاب) از جمله هدفهاى علم سیاست مى باشد.
2 -دیدگاههاى ماركسیستى
ماركسیستها حكومت و دولت را ابزار سلطه طبقه حاكم بر طبقات زیر سلطه و حاكمیت مى دانند. از دیـدگـاه مـاركـسـیـسـتـى ، قـدرت ، مـحـور و اسـاس حـكـومـتـهـا در طول تاریخ است و همین امر مبناى سیاست است .
3 -فقها و دانشمندان اسلامى
سـیاست از نظر اندیشمندان اسلامى ، به ویژه فلاسفه سیاسى مسلمان ، هدایت انسان به سوى خـدا و اجـراى احـكـام و شـریـعـت الهـى اسـت . سـیـاسـت از ایـن وجـه نـظـر، در واقـع ، تشكیل حكومتى است كه مبناى آن اجراى فقه اسلامى است .
ابـونـصـر فـارابـى ، از فـلاسـفه بنام اسلام ، سیاست را هدایت خلق به سوى خالق در مدینه فـاضـله تـوسـط رهـبـر بـیـان مى كند. مدینه فاضله او، مدینه اى است كه به وسیله بهترین و مستعدترین كسى كه هدفش ترقى و سعادت فردى و جمعى است ، اداره مى شود. او سیاستِ حكومتى را خوب و مطلوب مى داند كه افعال و ملكات (ارادى) را در مردم جایگزین كرده تا به سعادت حقیقى برسند، اگر (پندارها) را تقویت كند، حكومت جاهلیّت است .
ابوحامد غزالى ، از دیگر متفكّران اسلامى ، در تعریف سیاست مى گوید:
سـیـاسـت در اسـتصلاح مردمان و نمودن بدیشان راه راست را، كه نجات دهنده است در دنیا و آخرت .
فـقـهـاى اسـلام ، هـر چـنـد بـه صـورت مـنـظـم و یـك بـحـث مـسـتـقـل از سـیـاسـت و حـكـومـت سـخـن نـگفته اند، اما در فقه اسلام به طور پراكنده ، بسیارى از مـسـائل سـیـاسى را مورد بررسى قرار داده و احكام اسلام را درباره آنها بیان كرده اند. مجموعه این احكام ، (فقه سیاسى) مشهور است .
فـقـهـا، بـا بـیـان احـكـام اسـلامـى در مـورد (جهاد، خمس ، زكات ، امر به معروف و نهى از منكر، تـجـارت ، قـضـاوت ، ولایـت و ...) در صـدد بـیـان جـنـبـه فـقـهـى مـسـائل سیاسى برآمدند، از این نظر، سیاست ، تحقق و به فعلیّت رسیدن احكام الهى در جامعه اسـلامـى جـهـت هـدایـت مـسـلمـانـان بـه كـمـال مـطـلوب كـه اراده و خـواسـت الهـى اسـت ، مـى باشد.