• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن حوزه علميه > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
حوزه علميه (بازدید: 16303)
جمعه 21/12/1388 - 11:21 -0 تشکر 189482
لطائف طلبگی

 شوخ طبعی‌ها و حکایات طلبگی 

هر صنفی مسایل و لطایف و حتی ادبیات خاص خود را دارد در این جا برخی از لطایف، حکایات و شوخ طبعی های طلاب نوشته می شود.
از دوستان تمنا دارم از نقل و نبات های طلبگی خود و تجارب تبلیغی هم ما را بی نصیب نکنند البته تجارب زیاده ولی تجارب بامزه را اینجا بنویسیم دم عیدی نشاطی ایجاد کنید
یا علی


   

مدیر انجمن حوزه علمیه 

تماس بامن:

forum:www.mahdiyavar.mihanbb.com

e-mail:ya_lasaratelhosain@yahoo.com


 

جمعه 29/11/1389 - 10:46 - 0 تشکر 285682

[quote=valayat;190629;193194]کتاب آشپزی طلاب در مدارس
- کوکو سیب زمینی
- کوکو سبزی
- تخم مرغ نیم رو و تمام رو و...
- املت
- خوراک لوبیا و تخم مرغ
- تخم مرغ آب پز و سیب زمینی
منت خدای را عز وجل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت هر تخم مرغی که فرو می رود ممد حیات است و چون ارزان شود مفرح ذات ....
  [لولا تخم مرغ لهلک الطلبه]

عليک بالآخره تاتک الدنيا صاغره

  تو مراقب آخرتت باش دنيا ذليلانه پيش تو مي آيد.              اميرالمومنين علي (ع) 

شنبه 30/11/1389 - 16:47 - 0 تشکر 286210

جناب قاسمی عزیز با سلام وتحیات
ممنون (اینو در گوشی بخونید یکی طلبتون ....)
اما شوخ طبعی بعدی...
دعای طلاب مجرد بعد خوردن غذا
اللهم ارزقنا رزقا حلالا طیبا و زوجنّا من حور عین سریعا عاجلا بدون هیچ تاخیرا
برحمتک الواسع ای حکیم لانک همه جفتاً و ما تکیم

   

مدیر انجمن حوزه علمیه 

تماس بامن:

forum:www.mahdiyavar.mihanbb.com

e-mail:ya_lasaratelhosain@yahoo.com


 

شنبه 30/11/1389 - 16:47 - 0 تشکر 286212

گویند عالمی می گفت اگر خواستید بعد از مرگم قبر من را در تخت فولاد اصفهان پیدا کنید بیاید ببینید از کدام قبر شوره بیرون زده چون تو دوره طلبگی ام به اندازه موهای سرم نون پنیر خوردم...

   

مدیر انجمن حوزه علمیه 

تماس بامن:

forum:www.mahdiyavar.mihanbb.com

e-mail:ya_lasaratelhosain@yahoo.com


 

شنبه 30/11/1389 - 16:48 - 0 تشکر 286213

کلفتی نون و نازکی کار
یکی از طلاب نویسنده که کتاب های زیادی هم از او منتشر شده است می گوید من محل کارم اتاق مطالعه ام است و خیلی وقت ها به خاطر نوع کارم منزل هستم. تا حالا با خانمم مشکل و اختلاف جدی ای نداشته ایم مگر مواردی که او به من گیر داده که بیش از اندازه کار می کنی. همسرم همیشه میگه جریان این که میگند توش خودمونو کشته بیرونش مردم کار شما است به دلیل کار زیادت نه تفریح داریم و تفرجی زن همسایه، دوستانم و حتی فامیل ها می گویند خوب خدایی شوهرت کلفتی نون را گرفته و نازکی کار را همیشه تو خونه است.

   

مدیر انجمن حوزه علمیه 

تماس بامن:

forum:www.mahdiyavar.mihanbb.com

e-mail:ya_lasaratelhosain@yahoo.com


 

شنبه 30/11/1389 - 16:49 - 0 تشکر 286215

حاج آقا خودتو برا ما نگیر
یکی از دوستان طلبه می گفت وضع کاری و تبلیغی من با برخی از طلاب مبلغ فرق دارد. من بیشتر به تدریس و پژوهش مشغولم و نوع تبلیغم این گونه است ولی برخی از طلاب، مبلغانی هستند که به دلیل نوع تبلیغ شان بیشتر با مردم اند با آنها می جوشد و حتی تبلیغی سیّار(کوچه، مغازه و...) دارند گاهی مردم برای رفع مشکل به منزل آنها هم می آیند و یا آنها را برای رفع نزاع به منزل خود می برند آنها وقتی مثلا از نماز برمیگردند تا به منزل می رسند زمان زیادی طول می کشد چون با مردم همراه اند و با فراغ بال به سخنان آنها گوش می دهد و به سئوال های پیر و جوان و نوجوان و زن ومرد پاسخ می دهند. یکی از روحانیون که دوستم است به من گفت مردم این محل به من می‌گویند تو حاج آقای باحال و خوبی و خیلی مردمی و خاکی هستی. ولی آن دوست تان خودش را می‌گیرد زیاد با مردم نمی جوشد.

   

مدیر انجمن حوزه علمیه 

تماس بامن:

forum:www.mahdiyavar.mihanbb.com

e-mail:ya_lasaratelhosain@yahoo.com


 

شنبه 30/11/1389 - 16:49 - 0 تشکر 286216

نقد و قند
من به مردم حق می دهم مرتکب مشکل بالا بشوند چون واقعا برای مردم به طور شفاف و جدی توضیحی داده نشده که رسالت روحانیون چیست و چه کارهایی می کنند و شیوه های تبلیغی آنها چند نوع است.

   

مدیر انجمن حوزه علمیه 

تماس بامن:

forum:www.mahdiyavar.mihanbb.com

e-mail:ya_lasaratelhosain@yahoo.com


 

شنبه 30/11/1389 - 16:50 - 0 تشکر 286217

منو نماز صبح بیدار کنید
آقای قرائتی می گفتند جایی بودیم تا دیر وقت بیدار. به آنها گفتم برای نماز صبح منو بیدار کنید خسته ام ممکن است خواب بمانند گفتند اِ تو حاج آقایی. گفتم من حاج آقا هستم خوابم که حاج آقا نیست.

   

مدیر انجمن حوزه علمیه 

تماس بامن:

forum:www.mahdiyavar.mihanbb.com

e-mail:ya_lasaratelhosain@yahoo.com


 

شنبه 30/11/1389 - 16:50 - 0 تشکر 286218

مگه حاج آقا دست شویی هم میره؟
با یکی از طلاب عراقی هم اتاق بودم و از او زبان عربی می آموختم او ایام تبلیغی به مناطق عرب نشین ایران می رفت. روزی می گفت طلبگی عالم پر رمز و رازی. برخی مردم حسابی به روحانیون به دلیل شبهات و شایعات بد بینند و برخی حتی آنها را مانند فرشتگان می دانند. گفتم کیف؟ هل لک دلیل علی هذا الکلام العجیب قال نعم.
برای تبلیغ در سال 1377به روستایی در اهواز رفتم به روستایی گفتم ببخشید. این مستراح هذا البیت ؟ دست شویی شما کجاست با تعجب نگاهی کرد و گفت برای چی می خواهی گفتم برای چه شما دست شویی می روید با تعجب گفت ولی مگه شما هم دسشویی می روید.

   

مدیر انجمن حوزه علمیه 

تماس بامن:

forum:www.mahdiyavar.mihanbb.com

e-mail:ya_lasaratelhosain@yahoo.com


 

شنبه 30/11/1389 - 16:50 - 0 تشکر 286219

شخصی به روحانی ای گفت بابا بیست سال تو حوزه هستی هنوز عمامه سیاه را نگرفتی (همانندسازی با کمر بند در کاراته می کنند)

   

مدیر انجمن حوزه علمیه 

تماس بامن:

forum:www.mahdiyavar.mihanbb.com

e-mail:ya_lasaratelhosain@yahoo.com


 

شنبه 30/11/1389 - 16:51 - 0 تشکر 286220

یاد تو در دل من غوغا به پا می کنه
سال اول حوزه بودم
عصر جمعه بود
خیابون ها حسابی شلوغ بود و من با خانواده خداحافظی کرده بودم تا به مدرسه بیایم. اغلب ماشین ها خانواده خود را سوار کرده بودند حتی تاکسی ها و ماکسی ها.
کم کم صدای اذان مغرب در آسمان خیابون طنین انداز شود و من منتظر بودم.
سیاهی شب از سیاهی قلبم پررنگ تر شد و من هنوز کنار خیابون بودم یک جوجه طلبه با هزار امید کسی که در آیینه آینده خود عروس زیبای معنویت را می دید.
حرف های پسر عمه ام در گوشم می پیچید :پسر نری آخوندی بشی ها من دم این گلزار شهدا مغازه دارم می بینم که گاهی یه روحانی با زن وبچه اش ساعت ها می ایستند اما صدای ترمزی هیچ ماشینی را نمی شنود. البته بماند یک معادله چند مجهولی از همون هایی که استادان می دادندتا حال مان را بگیرند در ذهنم بی قراری می کرد و آن این که آن ماشین‌هایی که همین پسر عمه ما می گویند که مفتی مفتی به حاج آقا ها میدن کجاست پس چر ا آنها از این ماشین ها استفاده نمی کنند. البته جوابش را خودم به خودم دادم نمی دانم درسته یانه گفتم نمی دونم شاید توی جیب شان باشه آخه میگن جیب حاج آقا مث یک گاراژ.
تو حال و هوای خودم بودم
که دزد گیر مغازه ای به صدا در آمد برگشتم.
نمی دانستم مغازه دار است یا دزد.
درب مغازه را بست آمد برود گفتم آقا ببخشید حالا میاند به من گیر میدن مغاز ه از شماست گفت بله.
گفتم ممکن کمی صبر کنید دزد گیر صداش خفه خون بگیره.
گفت نترس بابا کی به کیه گفتم احتیاط بد نیست.
کمی ایستاد گفت بچه کجایی گفتم مرد حسابی من بچه ام
گفت منظورم گفتم نه من زورم. زد زیر خند و گفت ببخشید تو عرف این طوری میگند گفتم شوخی کردم اهل خاکم خدا گفته منها خلقناکم .گفت کجا می ری گفتم مستقیم.
سه تا بچه قد ونیم قدش را روی هم سوار کرد و گفت بیابالا ماشین او نیسان بود گفتم آخه اینها اذیت می شند گفت بیا بالا گفتم نه شما بفرمایید من با یه وسیله دیگر میام. گفت نمیشه گفتم پس من عقب سوار میشم. و ای کی ثانیه خودم را رسوندم پشت ماشین زدم به شیشه که برو که بریم.
نزدیک مدرسه امام صادق(ع) که رسیدم زدم به شیشه (همین الان که این داستان را می نویسم به خدا اشک از چشمانم سرازیر است از مردانگی این مرد از درسی که تا عمر دارم فراموش نمی کنم.
با عجله از ماشین بیرون آمد با تعجب به من نگاه کرد تصور کردم آمده کرایه بگیرد و ترسیده من جیم فنگ شوم
گفت ببینم نکنه طلبه ای؟
گفتم ای بگی نگی.
اشک تو چشماش حلقه زد.
گفت این حق من نبود؟
گفتم کدوم؟
گفت چرا به من نگفتی؟
با همن لهجه خوش لحن اصفهانیش گفت اگه امام زمون به من بگه چرا سرباز منو پشت ماشینت سوار کردی من چه خاکی برسرم کنم؟
من که از زمانی که طلبه شدم بودم اولین بار بود که از کسی می شنیدم که حوزه خوبه نمی دونستم خوابم یا بیدار.
از ماشین پریدم پایین گفتم گرفتی منو.
گفت ای بابا تو حال منو گرفتی بعد دستش را پشت سرم گذاشت و من را به آغوش خود کشید و پیشانی ام را بوسید و گفت تو را به امام زمان من را ببخش. و به در حالی که سرش را با تاسف تکان می داد خدا حافظی کرد و رفت او رفت و من با یک دنیا حیرت کنار جاده ایستاده بودم و به داستان و ماجرای امشب مان فکر می کردم.
به حجره آمدم برای دوستان خودم که در حجره های کوچک یا بهتر بگم خونه های باصفای بهشتی زندگی می کردند، جریان را گفتم آن هم در تعجب فرو رفتند.
چند روز گذشت تو حیاط مدرسه داشتم وضو می گرفتم که یه دفعه دیدم همون آقا وارد مدرسه شد با عجله به دوستم که آن طرف حوض خوشگل و کوچک مدرسه بود اشاره کردم و گفتم رحمانی ببین این همونه گفت کی کدومه گفتم این همون مردیه که داستانش رو گفتم. زد زیر خنده وگفت بابا از این که بعید نیست. فکر کردی ناهار مدرسه از کجا میاد گفتم نه گفت. او و خانمش افتخاری برای این مدرسه ناهار را می پزند.
------------------------
اگر بسیاری از مردم نا دانسته بد می گویند امثال این مرد ما را برای شارژ بس است .
خداوند شما و ما را از یاران امام زمان قرار دهد.
منبع تمام : گفتگوی دینی

   

مدیر انجمن حوزه علمیه 

تماس بامن:

forum:www.mahdiyavar.mihanbb.com

e-mail:ya_lasaratelhosain@yahoo.com


 

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.