• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن معارف > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
معارف (بازدید: 5412)
پنج شنبه 15/11/1388 - 16:21 -0 تشکر 180177
درج مقالات کاربران انجمن برای صفحه اصلی تبیان

با سلام به شما کاربران عزیز انجمن های تخصصی تبیان

همانگونه که در صفحه اصلی سایت تبیان اطلاع داده شد ؛ از این پس قرار است 30 درصد مطالب صفحه اصلی تبیان با قلم و دستان توانای شما تولید گردد .

لذا از شما کاربر گرامی می خواهیم با انتخاب موضوع و انجمن مورد نظر خود ؛ مطلب خودتان را تنها در ذیل همین مبحث مطابق با قالب مندرج در اطلاعیه سایت وارد نمایید .

 

 

نمونه مطلب ارسالی

  

ساختار ورود مقالات باید از الگویی مشابه جدول ذیل پیروی نماید :

  
1 – عنوان یا تیتر مطلب چگونه از بروز بیماری قلبی جلوگیری کنیم ؟
2 – کلید واژه ها بیماری قلبی ؛ چربی ها ؛ فشار خون ؛ تغذیه مناسب و ...
3 – تولیدی یا تلفیقی یا تجمیعی تلفیقی
4 – متن مطلب امروزه بیماری های قلبی از مهمترین عوامل مرگ و میر در جوامع پیشرفته و در حال توسعه محسوب می شوند . ....
5 – نام نویسنده و منبع مطلب 1 – هفته نامه سلامت 2 – انجمن تخصصی پزشکان بدون مرز 3 - ....
 

برای شما عزیزان آرزوی موفقیت داریم

 

شنبه 1/12/1388 - 17:37 - 0 تشکر 184346

بسم الله الرحمن الرحیم

نسبیت اخلاق از دیدگاه شهید مطهری رحمه الله

کلید واژه ها: نسبیت اخلاق;دیدگاه;شهید مطهری;جاودانگی اخلاق;فلسفه اخلاق:تمدن ها;فرهنگ ها
مقاله تجمیعی

قسمت سوم

اما این که گفته شد چون جامعه و طبیعت در حال تغییر و تحول است پس هیچ قانون ثابتی نمی تواند بر آن ها حکمفرما باشد، حرف درستی نیست و چنین ملازمه ای وجود ندارد، هر ماده ای در تغییر و تحول است ولی قانون دیگر چرا میرنده باشد یا کهنه شود؟ (25) ج) تاثیر تکامل ابزار در اخلاق

مارکسیست ها می گویند ابزار تولید، تکامل پیدا می کند از این رو هر مرحله ای از تکامل آن نیازمند اخلاق خاص خود است و با تکامل ابزار تولید، اخلاق هم تکامل می یابد.

پاسخ: پذیرش این مطلب به طور مطلق و در اصول اخلاق، قابل قبول نیست، قبول شده نیست.ابزار تولید در هر مرحله ای که باشد اصول اخلاقی یکی است. این مثل آن است که کسی بگویدخیانت کردن به مال یک نفر آن وقت کار بدی بود که با شمع می رفتند دزدی ولی امروز با این برق والکترونیک دیگر دزدی و خیانت، کار بدی نیست. واضح است که اینها ربطی به همدیگر ندارد.

علاوه بر آن این سخن اساسا نفی اصالت های انسانی است، یعنی اصلا اصالت های انسانی هیچ و پوچ است و ما تکامل ابزار تولید را تکامل انسان می نامیم، پس خود انسانیت از آن جهت که انسانیت است هیچ تکاملی ندارد، تکامل نامیدن اخلاق به تبع تکامل ابزار تولید، جز نامگذاری چیز دیگری نمی تواند باشد، والا یک امر واقعی در کار نیست که بگوییم چیزی بوده که کمال یافته است، بلکه چیزی نسخ شده و چیزی به جای آن آمده است. مگر هر وقت چیزی نسخ شد و چیزدیگر جای آن آمد می توان گفت «تکامل »؟!، ممکن است اصلا نه تکامل باشد نه سقوط و ممکن است سقوط باشد. [...] این است که این مساله اخلاق متغیر به معنای اینکه حتی اصول اخلاقی متغیر است، به هیچ وجه راه حلی برای اصالت های انسانی نیست (26)

د) سلطه انسان بر اخلاق

زیربنا بودن اقتصاد و رو بنا بودن اخلاق و فرهنگ و... از آن روست که «اقتصاد به دلیل اینکه به امور خارجی بستگی دارد و خارج از اختیار بشر است، خودش را بر بشر تحمیل می کند و بشر درمقابلش چاره ای ندارد، نمی تواند آن را بر مذهب و اخلاق و غیره تطبیق بدهد ولی اینها امورمجردی هستند در اختیار خودش از این رو می تواند آن ها را تغییر دهد (27)

پاسخ: درست است که اخلاق و فرهنگ و... ریشه در ماده خارجی ندارند ولی همه اینهاغرایزی اصیل در بشر هستند و بشر گاه به حکم نیازهای اقتصادی خودش، تغییراتی در سایر نیازهامی دهد و گاهی به حکم سایر غرایزش، روی این غریزه حکم می کند، یعنی اینها در یکدیگر تاثیرمتقابل دارند، انسان به خاطر نیازهای اقتصادی اش پا می گذارد روی وجدان مذهبی یا اخلاقی یاعلمی خودش، عکسش هم در دنیا مشاهده شده است، یعنی انسان به خاطر اخلاق، مذهب وعلم بر وضع اقتصادی خودش حکومت می کند، به خاطر اخلاق، نظام اقتصادی خودش را تغییرمی دهد. (28)

ه) نفی اطلاق

گفته شده هیچ حکمی حتی احکام ریاضی مطلق نیست از این رو همه مردم باید با یکدیگرمهربان و برادر باشند.

احکام لایتغیر قرون وسطایی در قرن ما درهم شکسته و اعتبار خود را نه تنها از دست داده بلکه احکام جدیدی جای آن را گرفته که به هیچ وجه مطلق نیست، حکمت عالیه سقراط و اخلاق متعالی کانت با آن همه طنطنه و دبدبه به عنوان ریا و دروغ و حس اثبات نفس و خود دوستی وحب ذات تعبیر شده است.

پاسخ: اولا) خود همین حکم که «هیچ حکمی مطلق نیست » مطلق است یا غیر مطلق؟ اگر این حکم شامل خودش شود پس خود این هم مطلق نیست در نتیجه ما احکام مطلقی داریم.

ثانیا) این حکم شما که «همه مردم باید خواهر و برادر باشند» مطلق است یا نسبی؟

ثالثا) با این بیان ریا و دروغ و خود بینی محکوم شده است. آیا ریا و دروغ و... یک ضد اخلاق است به طور مطلق یا به طور نسبی؟ اگر به طور نسبی ضد اخلاق باشد پس اخلاق سقراط نیز حق نسبی است و نفی نشده است.

خلاصه این که انسان نمی تواند قایل به اخلاق باشد و در عین حال اخلاق را نسبی و متغیربداند، اگر ما ثبات و اطلاق را از اخلاق بگیریم اخلاق دیگر از جنبه اخلاقی بودن خارج می شود،بلکه به شکل یک سلسله آداب - یک سلسله قواعد قراردادی مثل آیین نامه ها- در می آید، نه آن امر مقدس و نه آن امری که واقعا فضیلت و خیر است. (29)

و) انسان تابع محیط و شرایط

شهید مطهری در بحث از «آینده جامعه ها» معتقد است: جامعه ها و تمدن ها و فرهنگ ها به سوی یگانه شدن، متحدالشکل شدن و در نهایت امر در یکدیگر ادغام شدن سیر می کنند. و آینده جوامع انسانی، جامعه جهانی واحد تکامل یافته است که در آن همه ارزش های امکانی انسانیت،به فعلیت می رسد و انسان به کمال حقیقی و سعادت واقعی خود و بالاخره به انسانیت اصیل خودخواهد رسید. از نظر قرآن این امر مسلم است که حکومت نهایی حکومت حق و نابود شدن یکسره باطل است و عاقبت از آن تقوا و متقیان است. (30)

شهید مطهری در مقابل نظر کسانی را نقل می کند که مدعی اند، اسلام طرفدار تنوع و تعددفرهنگ ها و جامعه ها است. و همچنین معتقدند علت این که هر ملتی یک نوع احساس، بینش،ذوق، اخلاق و... دارد به خاطر آن است که در طول تاریخ خود به علل مختلف از موفقیت ها،ناکامی ها، آب و هواها، مهاجرت ها و غیره دارای فرهنگی ویژه شده که روح ملی و جمعی او راشکل داده است از این رو دارای اخلاق و فرهنگ ویژه خود است که با اخلاق و فرهنگ دیگران متفاوت است.

پاسخ: این نظریه از چند جهت مخدوش است. اولا، چنین فرض شده که انسان ظرفی خالی،بی شکل و بی رنگ است که در همه چیز تابع مظروف -تاریخ- است در حالی که «درباره انسان-چه از نظر فلسفی و چه از نظر اسلامی -نمی توان این چنین داوری کرد. مسخ شدن یا نشدن انسان را با ملاک های فطری و نوعی انسان می توان سنجید نه با ملاک های تاریخی ».

ثانیا، درباره مواد فرهنگ انسانی مثل اخلاق نیز به غلط فرض شده که اینها مانند ماده های بی رنگ هستند که شکل و تعین خاص ندارند و شکل و کیفیت اینها را تاریخ می سازد.

این نظریه همان نظریه نسبی بودن فرهنگ انسانی است.

شهید مطهری اضافه می کند: در کتاب اصول فلسفه درباره اطلاق یا نسبیت اصول اندیشه هابحث کرده ایم و ثابت کرده ایم آنچه نسبی است علوم و ادراکات اعتباری و عملی است اما علوم وادراکات و اندیشه های نظری که فلسفه و علوم نظری انسان را می سازند، همچون اصول جهان بینی مذهب و اصول اولیه اخلاق اصولی ثابت و مطلق و غیر نسبی می باشند. (31)

شنبه 1/12/1388 - 17:42 - 0 تشکر 184349

بسم الله الرحمن الرحیم

نسبیت اخلاق از دیدگاه شهید مطهری رحمه الله

کلید واژه ها: نسبیت اخلاق;دیدگاه;شهید مطهری;جاودانگی اخلاق;فلسفه اخلاق:تمدن ها;فرهنگ ها
مقاله تجمیعی

قسمت چهارم

نسبیت اخلاق و ملاک فعل اخلاقی

از مباحث مطرح در فلسفه اخلاق این است که با چه ملاکی می توان یک فعل را اخلاقی محسوب کرد. شهید مطهری در جاهای گوناگونی ملاک اخلاق نسبی و مطلق را بیان کرده است،عمده نظریات ایشان در این باره عبارتند از:

1) افرادی چون کانت «وجدان » را ملاک فعل اخلاقی دانسته و معتقدند «کار اخلاقی کاری است که از وجدان الهام گرفته (32) »، بر اساس تکلیف بوده و مشروط به هیچ شرطی نباشد. بر طبق این نظریه، اخلاق دایمی و ثابت است چرا که مبتنی بر الهامات وجدانی است و مسلم است که آن الهامات کلی و دائمی است. (33)

2) گروهی چون برتراندراسل، اخلاق را از مقوله سودگرایی و منفعت طلبی دانسته و «عقل فردی و دور اندیش » را ملاک فعل اخلاقی می دانند. در این دیدگاه فعل اخلاقی ناشی از هوش زیاداست. با این هوش زیاد انسان در می یابد که اگر می خواهد منفعت خود را در حد اعلی به دست آورد باید آن را در کنار منفعت اجتماع کسب کند». (34) شهید مطهری معتقد است طبق این نظریه هم،اخلاق امری ثابت است نه نسبی (35) .

3) برخی چون افلاطون معیار فعل اخلاقی را «زیبایی » و پایه آن را تناسب و تعادل می دانند،اینان معتقدند:

«در جهان، زیبایی منحصر به زیبایی حسی نیست، زیبایی و جمال معنوی هم خودحقیقتی است و همین طور که جمال های حسی ناشی از تناسب است، یعنی تناسب یک عامل اساسی در پیدایش زیبایی حسی است، تناسب در امور معنوی و روحی نیزعامل جمال و زیبایی روحی است و انسان بالفطره عاشق جمال و زیبایی است. کاراخلاقی یعنی کار زیبا و زیبایی عقلی ناشی از تناسب است.» (36)

براساس این دیدگاه هم، اخلاق مطلق است نه نسبی، زیرا اولا: همان طور که صحت و سلامت بدن امری نسبی نیست، بلکه به تعادل ترکیبات بدن بر می گردد، صحت وسلامت خلق و روح هم امری نسبی نبوده و به توازن عناصر روحی برمی گردد. (37)

ثانیا: این که انسان به گونه ای باشد که تمام قوا و غرایزش در مقابل نیروی عقلش رام باشد،چیزی نیست که بگوییم در این زمان با زمان دیگر فرق می کند. رام بودن، رام بودن است. (38)

4) نظریه دیگری که درباره ملاک فعل اخلاقی مطرح شده، نظر افرادی چون ارسطو و بیکن است که معتقدند هرکاری که هدف در آن «خود» نباشد اخلاقی است یعنی «غیر دوستی » و محبت و ایثار را ملاک فعل اخلاقی دانسته اند (39) .

در این دیدگاه اگر پایه اخلاق را غیر دوستی به عنوان یک خلق و خو و خصلت روحی و انسانی بدانیم امری ثابت و مطلق است و نسبی نمی شود. دوست داشتن انسان ها و علاقه مندی به سرنوشت آن ها که منشا خدمت به ایشان می شود، امری مطلق است و برای همه کس در همه شرایط و در همه زمان ها صادق است. (40) لکن اگر اخلاق را به معنی فعل اخلاقی یا رفتار بدانیم این امری متغیر و نسبی است. (41)

5) عده ای چون «ژان پل سارتر» همه چیز را بر محور انتخاب شخص می سنجند و معتقدندانسان خودش آفریننده ارزش هاست. اینان درباب اخلاق بر این باورند هرکاری را که انسان به عنوان یک کار خوب انتخاب کرد، اخلاقی است و معیاری خارج از خود انسان وجود ندارد.براساس این نظریه اخلاق کاملا نسبی است، چون:

«معیار اخلاقی بودن انتخاب فرد است. بدیهی است من یک چیز را انتخاب می کنم و شما یک چیز دیگری را. پس از نظر من که این فعل را انتخاب کردم فعل اخلاقی این است و از نظر شما که فعل دیگری را انتخاب کرده اید فعل اخلاقی چیز دیگری است. (42) »

دیدگاه استاد مطهری در نسبیت اخلاق

شهید مطهری قایل به جاودانه بودن اصول اخلاقی است و در ترسیم خطوط اصلی اسلام،جاودانگی اخلاق را یکی از مشخصات جهان بینی اسلامی می داند (43) . لکن در عین حال به تغییر وتحولاتی که در برخی از مسایل یا مصادیق اخلاقی پیش می آید و برخی با تمسک به آن هاخواسته اند، اخلاق را نسبی بدانند توجه داشته است. مجموعه نظریات ایشان در این باره رامی توان به این صورت بیان کرد.

1) اصول اولیه اخلاق و معیارهای اولیه انسانیت مطلق است ولی معیارهای ثانوی نسبی است: مثلا در سیره پیامبرصلی الله علیه وآله و دیگر ائمه علیهم السلام سلسله اصول ملغی شده ای وجود دارد که آنان هیچگاه از آن استفاده نکرده اند، مثل «استفاده از غدر و خیانت در امور سیاسی و اجتماعی »،«اصل تجاوز از حد و حدود لازم در برخورد با دشمن »، «اصل انظلام (تن به ظلم دادن) و استرحام(التماس به دشمن)». ولی از برخی اصول ولو به طور نسبی استفاده کرده اند، مثل اصل قدرت واعمال زور، آنان درجایی که هیچ راه دیگری نبود اعمال قدرت می کردند، یا اصل سادگی درزندگی و دوری از ارعاب. (44)

2) حقایق ثابت است ولی مسایل اخلاقی متغیراند: شهید مطهری در بحث «ارزش معلومات »پس از بیان این مطلب که «یک مفهوم ذهنی یا اصلا حقیقت نیست و دروغ و غلط است و یا اگرحقیقی بود و از یک واقع و نفس الامر حکایت کرد همیشه با واقع و نفس الامر خود مطابقت دارد;»این نکته را اضافه می کند.

بیان گذشته مربوط به علوم حقیقی بود و در اعتباریات و مسایل مربوط به علوم اعتباری جاری نیست; مثلا در مسایل اخلاقی و قوانین اجتماعی که مصداق عینی و خارجی ندارند و تابع اعتبار قانونگذاران و غیرهم است، ممکن است برای یک مدت محدود یک چیز حقیقت اخلاقی یا اجتماعی شناخته شودو با تغییر شرایط محیط، آن حقیقت از بین برود (البته واضح است که از لحاظفلسفی این امور را اساسا نمی توان حقایق شناخت) از اینجا بی پایگی یک رشته استدلالات دانشمندان مادی که موقت بودن مسایل اخلاقی را دلیل بر موقت بودن حقایق آورده اند، روشن می شود (45) .

ایشان در جای دیگری علت تفکیک حقیقت و جاودانگی اصول اخلاقی را این می داند که اخلاق جزو حکمت عملی است و حقیقت داخل در حکمت نظری، و ماهیت حکمت عملی انشا است و کاشف از واقع و نفس الامر به خلاف حکمت نظری که از مقوله اخبار است و جای این سؤال هست که آیا مطابق با نفس الامری هست یا نیست. (46) »

3) «اخلاق »، ثابت ولی «آداب » نسبی است; شهید مطهری به مناسبت موضوع «مقتضیات زمان » بحثی درباره نسبیت اخلاق یا آداب را در توضیح جمله «لاتؤدبوا اولادکم باخلاقکم لانهم خلقوا لزمان غیر زمانکم » که برخی آن را منسوب به حضرت علی علیه السلام می دانند- و برخی می خواهند با آن نسبیت اخلاق را اثبات کنند، مطرح کرده و با رد این مطلب می گوید ممکن است معنای جمله این باشد که «لاتؤدبوا اولادکم بآدابکم » پس باید بین اخلاق و آداب تفاوت گذاشته شود.

اخلاق مربوط به خود انسان یعنی مربوط است به اینکه انسان به غرایزخودش یعنی به طبیعت خودش چه نظامی بدهد، خودش را چگونه بسازد. نظام دادن به غرایز را اخلاق می گویند. (47)

این مطلبی است که با تغییر زمان ها و افراد تغییر نمی کند. زیرا وضعیت غرایز انسان ها در همه زمان ها و مکان ها به یک صورت است، لکن:

آداب مربوط به این است که انسان غیر از مساله اخلاق به یک اموراکتسابی که باید اسم آن ها را فنون گذاشت نیز احتیاج دارد، مثلا خیاطی جزءآداب است، اسب سواری جزء فنون است، شناگری جزء فنون است، این آداب در زمان ها فرق می کند. انسان نباید بچه اش را همیشه به آدابی که خود داردمؤدب کند (48) .

شنبه 1/12/1388 - 17:44 - 0 تشکر 184350

بسم الله الرحمن الرحیم

نسبیت اخلاق از دیدگاه شهید مطهری رحمه الله

کلید واژه ها: نسبیت اخلاق;دیدگاه;شهید مطهری;جاودانگی اخلاق;فلسفه اخلاق:تمدن ها;فرهنگ ها
مقاله تجمیعی

قسمت پنجم

البته شهید مطهری در ادامه بحث، آداب و رسوم را نیز بر دو قسم تقسیم می کند، یک قسم،آن هایی که از نظر شرعی «سنن » نامیده می شود و شارع به صورت یک امر مستحب بر آن تاکیدکرده است و لازم است آن ها را به صورت یک اصل حفظ کنیم. چرا که دستورات اسلام تابع مصالح و مفاسد است، مثل شستن دست ها قبل از غذا. درباره برخی از آداب نیز اسلام سکوت کرده که انجام یا ترک آن اشکالی ندارد. (49)

شهید مطهری این بحث را در نقد سخنان «ویل دورانت » در کتاب لذات فلسفه هم مطرح می کند،ویل دورانت ریشه اخلاق را «توازن » دانسته از این رو به نسبیت اخلاق معتقد است. او مثال می زندکه شرقیان به علامت احترام، کلاه به سر می گذاشتند و غربیان آن را برای احترام برمی دارند. استاددر نقد سخن وری می گوید:

اشتباهی را که جناب ویل دورانت کرده این است که میان «آداب » و«اخلاق » فرق نگذاشته. آداب یک چیز است و اخلاق یک چیز دیگر، آداب مربوط به ساختمان روحی انسان نیست، قراردادهای افراد انسان است در میان یکدیگر.

مثال مذکور و مانند آن از مصادیق آداب است نه اخلاق. (50)

4) اخلاق مطلق است ولی رفتار و فعل اخلاقی نه; این هم به نوعی همان سخن سابق است.ایشان معتقد است بین اخلاق و فعل اخلاقی باید تمایز قایل شد، یک فعل را نمی شود همیشه اخلاقی یا ضد اخلاقی دانست ولی «این که رفتار مطلق است یا نسبی، غیر از این است که اخلاق مطلق است یا نسبی » مثلا سیلی زدن به یتیم اگر برای تربیت او باشد خوب است ولی اگر برای اذیت کردن او باشد امری ضد اخلاقی است. شهید مطهری با این تمایز، سخن کسانی که رعایت عفاف و مسایل اخلاقی دیگر را مربوط به دوره ای خاص از زندگی بشر می دانند رد می کند ومعتقد است عفاف و پاکدامنی به عنوان یک حالت نفسانی - رام بودن قوه شهوانی تحت حکومت عقل و ایمان- همیشه خوب است ولی آن فعل اخلاقی که عفت نامیده می شود ممکن است در طول زمان تغییر کند، از این رو ایشان سفارش می کند:

آن هایی که تبلیغ اخلاق می کنند دو کار باید بکنند: از نظر توصیه کردن به خود خلق و خوی ها باید آن ها را به عنوان امر مطلق توصیه کنند، ولی در عین حال نوعی آگاهی و اجتهاد به مردم بدهند که در مقام عمل، فعل اخلاقی را بافعل غیر اخلاقی اشتباه نکنند. (51)

براساس آنچه گفته شد ایشان دروغ را عملی ضد اخلاقی و دروغ مصلحت آمیز را عملی جایزمی داند. یا مثلا در تبیین حدیثی از حضرت علی علیه السلام که بهترین خصلت های زنان را تکبر و ترس وبخل می داند - و برخی به استناد آن، اخلاق را از نظر اسلام نسبی دانسته اند - چنین می گوید که این صفات به عنوان خلق های روحی و درونی هم برای مرد و هم برای زن زشت است، لکن تکبربه معنی داشتن رفتار بزرگ منشانه، یا جبن، به معنی حفظ عفاف و بخل به معنی حفظ مال وآبروی شوهر، نوعی رفتار بیرونی است و برای زن ممدوح است زیرا این ها تفاوت در رفتار است نه در اخلاق و شخصیت، از نظر شخصیت اخلاقی هیچ فرقی بین زن و مرد نیست (52) .

5) نیازهای اخلاقی، ثابت ولی ابزار رسیدن به آن ها متغیر است; شهید مطهری معتقد است مادر زمینه نیازهای بشر با دو گروه «جامدها» و «جاهل ها» مواجهیم که گروه اول همه احتیاجات بشررا در همه زمان ها ثابت می دانند و گروه دوم که همه چیز را تغییرپذیر می دانند. این گروه، دوفرضیه را مطرح می کنند: نسبیت اخلاق و نسبیت عدالت. (53) سپس استاد در بحث از مقتضیات زمان،چندین تفسیر برای «مقتضیات » ارایه می کند از جمله این که بشر دارای نیازهای ثابت و متغیراست، و داشتن نظام اخلاقی از جمله نیازهای دایمی انسان است که در همه زمان ها به یک صورت است. لکن برای رسیدن به این نیازها وسایل و ابزاری لازم است که تامین آن در قلمروعقل است، از این رو ممکن است در هر زمانی سبت به زمان دیگر تغییر کند. (54)

همچنین در جای دیگری نیازهای بشر را دو نوع اولیه و ثانویه می داند، گروه اول آن هایی است که «از عمق ساختمان جسمی و روحی بشر و از طبیعت زندگی اجتماعی سرچشمه می گیرد و تاانسان انسان است این نیازمندی ها باقی است و محرک بشر به سوی توسعه و کمال در زندگی است، اما نیازمندی های ثانوی آن هایی است که از نیازمندی های اولی سرچشمه می گیرد و ناشی از توسعه و کمال زندگی است و در عین حال محرک به سوی توسعه بیشتر و کمال بالاتر است.

آنچه تغییر می کند و کهنه و نو می شود نیازهای ثانوی است، لکن لازمه تغییر نیازمندی ها، تغییراصول ثابت و اساسی زندگی نیست، مثلا درست است که توسعه عوامل تمدن نیازمندی های جدیدی مثل مقررات راهنمایی را ایجاب می کند ولی این مستلزم تغییر در قوانین حقوقی و جزایی و مدنی مربوط به داد و ستدها و وکالت ها و غصب ها و غیره - اگر مبتنی بر عدالت و حقوق فطری واقعی باشد - نیست. (55)

تذکر چند نکته

نکته اول: شهید مطهری معتقد است قانونی می تواند جاودانی و همیشگی باشد که از نوعی «دینامیسم و تحرک و انعطاف » بهره مند باشد. ایشان می گوید اسلام دارای چنین ویژگی هایی هست و با حفظ اصل :

حلال محمد حلال الی یوم القیامة و حرام محمد حرام الی یوم القیامة خود را با تغییرات زمان هماهنگ می کند. روح منطقی اسلام وابستگی کاملی با فطرت وطبیعت انسان و اجتماع و جهان دارد، او می گوید:

اسلام در وضع قوانین و مقررات خود رسما احترام به فطرت و وابستگی خود را با قوانین فطری اعلام نموده است، این جهت است که به قوانین اسلام امکان جاویدانی بودن داده است.

البته این وابستگی را با مشخصات زیر می توان شناخت:

الف - پذیرش و وارد کردن عقل در حریم دین;

ب - جامعیت دستورات دینی;

ج - توجه به روح و معنی زندگی، نه صورت ظاهری آن;

د - وضع قوانین ثابت برای احتیاجات ثابت، و قوانین متغیر برای اوضاع و احوال متغیر; (56)

شنبه 1/12/1388 - 17:45 - 0 تشکر 184351

بسم الله الرحمن الرحیم

نسبیت اخلاق از دیدگاه شهید مطهری رحمه الله

کلید واژه ها: نسبیت اخلاق;دیدگاه;شهید مطهری;جاودانگی اخلاق;فلسفه اخلاق:تمدن ها;فرهنگ ها
مقاله تجمیعی

قسمت ششم

ایشان این نکته که اسلام حاجت های متغیر را تابع حاجت های ثابت قرار داده است را«اعجازی می داند که در ساختمان این دین به کار رفته است. (57) » که البته تطبیق این ثابت ها و متغیرهاکار آسانی نبوده و نیازمند نوعی «اجتهاد» است. (58) خلاصه کلام این که ایشان با تمسک به فطرت است که جاودانگی اخلاق را اثبات می کند و معتقد است با نفی فطرت ارزش های اخلاقی بی پایه می شود و زیر بنای خود را از دست می دهد. (59)

نکته دوم: ممکن است افرادی بخواهند جاودانگی اخلاق را از طریق یکی دانستن «اخلاق » و«حقیقت » اثبات کنند و صفات اخلاقی را دارای حسن و قبح ذاتیان بدانند و چون ذایتات دایمی است به تبع آن اخلاق را هم دایمی بدانند، لکن شهید مطهری این نظریه را نپسندیده و معتقداست گرچه حکمای اسلامی این مطلب را صریحا بررسی نکرده اند لکن بنایشان این است که استناد به حسن و قبح را از قبیل استناد به مشهورات است و مناسب جدل و خطابه است نه برهان. (60)

برخی دیگر خواسته اند مساله جاودانگی اخلاق را از راه اثبات «کلی طبیعی » توجیه کنند.شهید مطهری در بحث از «کاشفیت کلی » نظر کسانی را نقل می کند که معتقدند کلی طبیعی درخارج وجود دارد. لکن:

له وجود مفرد فی الخارج یوجد بوجود فردما و ینعدم بانعدام کل الافراد.

بعضی از فلاسفه امروزی هم می گویند انسان دارای دو «من » است، فردی و کلی، حال اگر کسی کاری را برای آن من کلی یا نوع انسانی انجام داد کار اخلاقی کرده است و چون نوع، باقی است آن کار اخلاقی هم باقی و جاودانه است.

استاد با رد این نظریه می گوید:

کلی طبیعی اصلا کلی نیست، حقیقتی است لابشرط، نه کلی است نه جزیی،در خارج وجود دارد به وجود افراد. هر فردی خودش جداگانه یک کلی طبیعی است. کلی طبیعی عین هر فرد است نه اینکه قایم به فرد است.[...] در خارج،«انسان ها» وجود دارند.

و در جواب کسانی که دو نوع «من » برای انسان قایلند می گوید; این صرفا یک اشتراک ذهنی است نه یک واقعیت خارجی و حقیقی (61) .

پی نوشتها:

1) برای نمونه هایی از نقد آراء شهید مطهری در زمینه فلسفه اخلاق بنگرید به:

«اطلاق و نسبیت اخلاقی »; محسن بزرگ مقام، کیهان اندیشه، ش 58 (بهمن- اسفند 1373)، صص 30-58 و «دین شناسی معاصر» مجیدمحمدی، چاپ اول، 1374، تهران: نشر قطره، صص 159-165 .

2) اسلام و مقتضیات زمان، ج 1، چاپ پنجم، 1368، صص 302-304 .

[لازم به ذکر است که تمام کتاب های استاد که در این مقاله مورد استفاده قرار گرفته -به غیر از کتاب مقالات فلسفی- از انتشارات صدرامی باشد.]3) درس های الهیات شفا: م.آ (مجموعه آثار) ج 8، چاپ اول، 1376، صص 138-140.

4) مقالات فلسفی، ج 2، انتشارات حکمت، چاپ اول، 1366، صص 86-94، درس های اشارات: م.آج 7، صص 71-77 .

5) اسلام و مقتضیات زمان، ج 1، صص 301-337.

6) تعلیم و تربیت در اسلام، چاپ یازدهم، 1367، ص 158.

7) همان، ص 138.

8) از جمله: نقدی بر مارکسیسم: م. آ ج 13، چاپ دوم، 1374، صص 708 و 705; اسلام و مقتضیات زمان، ج 1، صص 28، 275، 302، 341،342، و ج 2: صص 233-234; تعلیم و تربیت در اسلام، ص 119; سیری در سیره نبوی، چاپ سوم، 1367، صص 89-90 .

9) تعلیم و تربیت در اسلام، صص 138-139، نقدی بر مارکسیسم: م.آج 13، ص 706.

10) سیری در سیره نبوی، ص 89.

11) استاد فلسفه دانشگاه می سی سی پی.

12) فصلنامه نقد و نظر، س 4، ش 1-2 (زمستان - بهار 76-1377)، صص 340-342.

13) سیری در سیره نبوی، ص 89.

14) ختم نبوت: م.آج 3، چاپ دوم، 1372، ص 184.

15) درس های الهیات شفا: م. آج 8، صص 139-140 .

16) تعلیم و تربیت در اسلام، ص 158.

17) همان، ص 119.

18) فطرت: م.آج 3، چاپ دوم، 1372، صص 527-530.

19) اسلام و مقتضیات زمان، ج 1، صص 344-345 و 392.

20) همان، صص 346-352 .

21) همان، صص 398-406 .

22) نقدی بر مارکسیسم: م، آج 13، صص 505-508 .

23) همان، ص 577.

24) همان، ص 707.

25) همان، صص 577-579 .

26) فطرت: م.آج 3، صص 539-540.

27) اسلام و مقتضیات زمان، ج 2، ص 199.

28) همان، صص 200-201.

29) فطرت: م، آج 3، صص 527-530.

30) جامعه و تاریخ: م، آج 2، چاپ دوم، 1372، ص 359.

31) همان، صص 364-365 .

32) فلسفه اخلاق، چاپ شانزدهم، 1375، صص 153-154 .

33) تعلیم و تربیت در اسلام، ص 147 .

34) همان، صص 130-131 .

35) همان، ص 148.

36) همان، صص 115-116.

37) اسلام و مقتضیات زمان، ج 2، صص 246-254 .

38) تعلیم و تربیت در اسلام، ص 148.

39) نقدی بر مارکسیسم: م، آج 13، ص 568; فلسفه اخلاق، صص 297-298; تعلیم و تربیت در اسلام، ص 108.

40) تعلیم و تربیت در اسلام، صص 146-147.

41) همان، صص 148-151; اسلام و مقتضیات زمان، ج 2، صص 243-245 .

42) تعلیم و تربیت در اسلام، صص 139-145 .

43) وحی و نبوت: م.آج 2، ص 237.

44) سیری در سیره نبوی، صص 90-116 .

45) اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 1: م.آج 6، ص 165.

46) نقدی بر مارکسیسم: م.آج 13، ص 712، اسلام و مقتضیات زمان، ج 2، صص 197-198.

47) اسلام و مقتضیات زمان، ج 1، صص 275-276 .

48) همان، صص 280-281 .

49) همان، صص 289-292 .

50) همان، ج 2، صص 248-254 .

51) تعلیم و تربیت در اسلام، صص 146-153.

52) همان، صص 159 - 181.

53) اسلام و مقتضیات زمان، ج 1، صص 301-302 .

54) همان، صص 192-193 .

55) ختم نبوت، م.آ ج 3، صص 184-185 .

56) همان، صص 189-191 ; لازم به ذکر است که یکی از نکات کلیدی در تفکر شهید مطهری مساله فطرت است و ایشان در مواردمختلف از آن کمک گرفته است. درباره فطرت و رابطه اش با اخلاق در آثار ایشان بنگرید به: انسان در قرآن: م. آج 2، ص 313، تعلیم وتربیت در اسلام، ص 326، فطرت: م.آج 3، صص 451-615، وحی و نبوت: م.آج 2، صص 227-338 و... .

57) اسلام و مقتضیات زمان، ج 1، صص 218-224، 241-242 .

58) همان، ص 240.

59) فطرت: م. آ ج 3، ص 512.

60) نقدی بر مارکسیسم: م.آ، ج 13، ص 716 .

61) درسهای الهیات شفا: م.آ، ج 7، صص 276-278 .

منبع:http://www.hawzah.net

يکشنبه 2/12/1388 - 16:31 - 0 تشکر 184733

عنوان یا تیتر مطلب  : کلمات قصار در نهج البلاغه ( انسان و دنیا )

کلید واژه ها : دنیا گیاه خشک و آلوده . دنیا : فریب دهنده . زیان رساننده ، سرای گذرا

تولیدی یا تلقیقی یا تجمیعی : تلفیقی

نام نویسنده و منبع:

1) منبع : برگرفته از کتاب الکترونیکی " کلمات قصار نهج البلاغه "

2) تهیه و تنظیم برای تبیان :

توسط کاربر : سید مجتبی مومنیان ( دانشجوی کارشناسی اتاق عمل )


کلمات قصار در نهج البلاغه ( انسان و دنیا )
برخی احادیثی که در کتاب نهج البلاغه در مورد انسان و بخصوص دنیا اشاره شده است را شما عزیزان می توانید در زیر مشاهده کنید . از تمامی شما عزیزان التماس دعا داریم
دنیا در نهج البلاغه

یا ایها الناس ! متاع الدنیا حطام موبى فتجنبوا مرعاه . قلعتها احظى من طمانینتها و بلغتها ازكى من ثروتها، حكم على مكثر منها بالفاقه و اعین من غنى عنها بالراحه . من راقه زبرجها اعقبت ناظریه كمها. و من استشعر الشغف بها ملات ضمیره اشجانا. لهن رقص على سویداء قلبه . هم یشغله و غم یحزنه . كذلك حتى یوخذ بكظمه فیلقى بافضاء ، منقطعا ابهراه ، هینا على الله فناوه ، و على الاخوان القاوه . و انما ینظر المومن الى الدنیا بعین الاعتبار، و یقتات منها ببطن الاضطرار، و یسمع فیها باذن المقت و الابغاض . ان قیل اثرى قیل اكدى ، و ان فرح له بالبقاء حزن له بالفناء . هذا و لم یاتهم یوم فیه یبلسون .
ترجمه :
اى مردم !
متاع دنیا گیاه خشك وباآلود است ، از چراگاه آن اجتناب كنید.
دل كندن از دنیا، سعادت آورتر است از آرام گرفتن در آن .
روزى یكروزه دنیا، پاكیزه تر است از ثروت آن . بركسى كه بسیار از آن بهره گیرد، به فقر حكم شده است و كسى كه از آن بى نیاز شد با آسودگى یارى گشت .
آن كه را زینت دنیا خوش نماید، چشمانش را در پس آن خوشى ، كور خواهد ساخت و آن كه عشق به دنیا را حس كند، درونش را با اندوه ها پر خواهد كرد.
آن اندوه ها در اعماق قلب او مى رقصند؛ همى كه سرگرمش كند و غمى كه اندوهگینش . تا آن كه راه نفس او را بگیرند و به فضا پرتاب كنند، در حالى كه رگ هاى گردن او را قطع كرده اند و براى خدا نابود كردن او و براى برادران افكندن او در قبر آسان است .
اما مؤ من به دنیا با دیده عبرت مى نگرد و از آن به شكم اضطرار قوت بر مى دارد و در آن با گوش ناخشنودى و دشمنى مى شنود. او مى داند كه اگر گفته شود غنى گشت پس از چندى باید به فنا و مرگ خود اندوهگین گردد.
و این چنین است دنیا تا وقتى كه آن روز نیاید كه مردم در آن سرگردان شوند یعنى روز قیامت .

توصیف دنیا از نظر امام علی (ع)

و قال علیه السلام فى صفه الدینا:
تغر و تضر و تمر. ان الله تعالى لم یرضها ثابا لاولیائه و لا عقابا لاعدائه ، وان اهل الدنیا كركب بینا هم حلوا اذ صاح بهم سائقهم فارتحلوا.

ترجمه :
امام على ، علیه السلام ، در وصف دنیا فرمود:
فریب مى دهد، زیان مى رساند و مى گذرد، خداى تعالى آن را براى ثواب دوستانش نپسندید و نه براى عقاب دشمنانش . اهل دنیا چون كاروانیانى اند كه تا قرار گیرند، كاروان سالاریشان بانگ بر مى آورد كه : كوچ كنید.

انسان و دنیا

الدنیا دار ممر لا دار مقر، والناس فیها رجلان : رجل باع فیها نفسه فاوبقها، و رجل ابتاع نفسه فاعتقها.
ترجمه :
دنیا، سراى گذر است ، نه خانه ى اقامت . مردم در دنیا دو گونه اند:
-یكى آن كه نفسش را به دنیا فروخت و هلاك كرد.
- و دیگر آن كه نفسش را خرید و آزاد ساخت و از بندگى دنیا به درآورد.

کوچ از دنیا

زمان كوچیدن ، نزدیك است . یعنى دیرى نمى پاید كه باید رخت سفر بست و به جهان دیگر رهسپار شد.

پس می توان نتیجه گرفت که :

1) نباید به دنیا وابسته شد ، زیرا خوشی های زود گذر دنیا ، آدمی را کور می کند و انسان را از پرداختن و تفکر به آخرت دور می نماید .

2) همواره به این نکته توجه کنیم که ، دنیا محل کوچ به سوی زندگی ابدی است .  چه چیزی می خواهیم همراه خود ببریم ...؟!!!

3) دنیا فانی است و جهان آخرت باقی ( پس چه بهتر که از دنیا برای آبادی آخرت استفاده کنیم که باقی است نه برای دنیا که فانی و ناپایدار است )

التماس دعا از تمامی شما داریم

دوشنبه 3/12/1388 - 7:24 - 0 تشکر 185057

بسم الله الرحمن الرحیم

عبادات (تاثیر نماز در زندگی زوج های جوان)

عبادت;عبودیت;نماز;زندگی;اثر;اولیا خدا

مقاله تولیدی

ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون 1

ترجمه : و جنّ و انس را نیافریدم جز براى آنكه مرا بپرستند.

هدف خلقت عبودیت است وقتی این را دانستیم اون وقت اثر عبادات را خواهیم فهمید بالاخص نماز چه در زندگی فردی و چه غیر اون فرق نمی کنه حالا اثراتی که نماز مترتب خواهد کرد  بر زندگی متعهلان جوان بسته به این دارد که چه قدر این عبادات نمازها در زندگی فردیش اثر می گزارد به همون نسبت در زندگی جمعیشان تاثیر خواهد گذاشت. پس باز می توان گفت که اول راه اثر گزاری عبادات نماز اینست که در خود فرد اثر بگذارد که اگر این جور شد خدا می داند که در زندگی جمعیش چه تاثیراتی دارد . اگر که کسی بخواهد تاثیرات عبادات نماز را بداند در زندگی جمعی به زندگی اولیا خدا به زندگی حضرت علی بن ابی طالب سلام الله علیه و حضرت فاطمه سلام الله علیها نگاه کند. چگونه بوده.

1.سوره ذاریات آیه 56

دوشنبه 3/12/1388 - 23:51 - 0 تشکر 185334

عنوان مطلب:پاسخ مستدل

تجمیعی

روزی بهلول از مسجد «ابوحنیفه»می گذشت، دیدخطیب مردم را موعظه می کند.ایستاد و به سخنانش گوش داد. او می گفت: جعفربن محمد عقیده دارد که کارها با اختیار از بندگان، در صورتی که آنچه از بندگان انجام می دهند خواست خداست و انسان از خود اختیاری ندارد. دیگر اینکه در روز قیامت شیطان در آتش می سوزد و حال آنکه شیطان از آتش آفریده شده است و آتش هم جنس خود را عذاب نمی کند.

دیگر اینکه خداوند موجود است؛ولی نمی شود او را دید، در صورتی که این دروغ است و هر موجودی دیدنی است.

آن گاه بهلول کلوخی از زمین برداشت و سر خطیب را هدف گرفت و آن را شکست و خون جاری شد،سپس فرار کرد. خطیب نزد خلیفه آمد و از بهلول شکایت کرد.

خلیفه دستور داد بهلول را بیاورند و چون بهلول حاضر شد به او گفت: چرا چنین کردی؟

بهلول گفت:علت را از خود وی سوال کنید. او می گوید: بندگان اختیاری ندارند و همه کارها به دست خداست. اگر اعتقاد او چنین است پس سر او را خداوند شکسته و من تقصیری ندارم.

او می گوید:جنس از هم جنس خود متاثر نمی شود و عذاب نمی بیند وقتی انسان از خاک است چرا باید ازهم جنس خود متاثر و ناراحت شود؟

او معتقد است که هر موجودی باید دیده شود. خلیفه از وی سوال کند که آیا این درد که او از این زخم احساس می کند دیده می شود؟!ابن را گفت و از نزد خلیفه رفت.

منبع:بهلول عاقل

تنظیم برای تبیان:ر.محمدخانی

سه شنبه 4/12/1388 - 11:55 - 0 تشکر 185400

عنوان مطلب: انسان شناسی (بر اساس قرآن)-قسمت اول

کلید واژه ها: انسان، انسان شناسی، دو ساحتی بودن انسان، وجود روح، اصالت روح، غیر مادی بودن روح

تجمیعی

رَحِمَ اللهُ امْرِءاً عَلِم مِن أَینَ و فی أینَ وَ إلی أینَ؛رحمت خدا بر آن کس که بداند از کجا آمده است، در کجا به سر می برد، و به کجا ره می سپرد. (این حدیث مشهور، منسوب به امام علی - علیه السلام - است. ر.ك: سعدالدین تفتازانی، شرح المقاصد، ج1، ص158و صدرالمتألهین، الحكمة المتعالیة، ج1، ص21 و ج8، ص355).

"انسان.... از خود می پرسد که معنای زندگی چیست؟ چرا و از کجا می آییم؟ که هستیم؟ ... اگر باید بزودی به نیستی برگشت، ساختن جسم و جان خود بر وفق یک ایده آل نیک و حقیقت چه سودی دارد؟ آیا فداکاری و ایمان و دلیری، ریشخندهای طبیعت نیست؟ به کجا می رویم؟ آیا بعد از مرگ، روان نیز همچون جسم متلاشی می شود یا آن که باقی می ماند؟". (آلكسیس كارل، مجموعه آثار و افكار (راه و رسم زندگی)، ترجمه پرویز دبیری، ص156)

"من از کجا می آیم و جهانی که در آن و با آن می زیم از کجا پدید آمده؟ من به کجا خواهم رفت و آنچه مرا احاطه کرده است به کجا خواهد رفت؟... مقصود اینها چیست؟". (میگل د. اونامونو، درد جاودانگی، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، ص66).

پاسخگویی به پرسش هایی از این دست که زمان و مکان را در نوردیده و همواره اندیشمندان فراوانی را به تأمل فراخوانده  است، در گرو شناخت انسان و توانمندی های اوست. بی تردید انسان، ابعاد گوناگونی دارد و دانشی که امروزه نام انسان شناسی (anthropology) را به خود اختصاص داده است و به اموری چون زبان، شخصیت، خویشاوندی، هنر، بیماری، اقتصاد، ساختمان بدن و رنگ پوست انسان می پردازد، تنها به بخشی کوچک از پرسش ها درباره انسان پاسخ می گوید و همچنان می توان پرسش هایی مطرح كرد که بسیار بنیادی ترند و پاسخ گویی به آن‌ها با سعادت حقیقی انسان گره می خورد؛ پرسش هایی از این دست که آیا آدمی در بدنی مادی خلاصه می شود، یا آن که از روحی غیر مادی بهره مند است؟ آیا همه بینش ها و گرایش های انسان اکتسابی اند و با بهره گیری از محیط و عوامل دیگر بیرونی به چنگ می آیند یا این که برخی از آن‌ها فطری اند و با طینت آدمی عجین شده اند؟ آیا انسان موجودی مختار و گزینش گر است یا آن‌که در برابر طوفان حوادث، پرِ کاهی بیش نیست؟ و سرانجام، کمال انسان به چیست و راه دستیابی به آن کدام است؟

ساحت های دو گانه

پرسش از ساحت های وجودی انسان، پیشینه ای دیرینه دارد و در تاریخ اندیشه مکتوب بشر، سقراط (متوفای 399 ق. م) را می توان از اولین کسانی به شمار آورد که انسان را موجودی دو ساحتی دانسته و بر تمایز میان جسم و روح تأکید ورزیده اند. در برابر این دیدگاه، کسانی قرار دارند که انسان را پدیده ای تک ساحتی می دانند و جز بدن مادی، بُعد دیگری برای آدمی نمی شناسند. ادیان آسمانی از دیدگاه اول (دو ساحتی بودن انسان) جانبداری می کنند و فیلسوفان الاهی بر غیر مادی بودن روح نیز تأکید می ورزند. 

وجود روح

برای اثبات وجود روح ادله عقلی گوناگونی به کار می آیند که به یکی از آن‌ها اشاره می کنیم: همه انسان ها از هنگام تولد تا مرگ، شخصیت خود را یگانه می یابند و با وجود دگرگونی در سلول های بدن، تغییر در برخی ویژگی های جسمی و روانی و گاه از دست دادن برخی اندام ها و جایگزینی آن ها با اعضای دیگر، تفاوتی در آنچه "من" نامیده می شود، احساس نمی کنند. این حقیقت که با علم حضوری دریافت می شود، نشان دهنده آن است که واقعیتی یگانه، به همه مراحل زندگی انسان وحدت می بخشد و با وجود تغییرات گسترده در جسم آدمی همواره ثابت می ماند.     

افزون بر دلیل های عقلی، شواهدی تجربی نیز بر وجود روح ارائه شده است که از جمله آن ها می توان به: اتوسکوپی، تله پاتی، ارتباط با ارواح و رؤیاهای صادق اشاره کرد.

منبع: جزوه درسی رشته معارف اسلامی دانشگاه امام خمینی قم

اگر کسی طالب هدایت و معرفت خدا باشد و در طلب، جدی و خالص باشد، در و دیوار به اذن الله، هادیِ او خواهند بود.

در محضر بهجت

 

سه شنبه 4/12/1388 - 12:4 - 0 تشکر 185404

عنوان مطلب: انسان شناسی (بر اساس قرآن)-قسمت دوم

کلید واژه ها: انسان، انسان شناسی، دو ساحتی بودن انسان، وجود روح، اصالت روح، غیر مادی بودن روح

تجمیعی

آیات قرآن نیز-علاوه بر دلیلهای عقلی و شواهد تجربی- آشكارا وجود روح برای انسان را ثابت می کنند. توفی (به طور كامل گرفتن) انسان به وسیله ملک الموت، مورد خطاب قرار دادن مردگان بعد از نابودی بدنشان و زنده دانستن شهدا پس از مرگ، مواردی است که آیات قرآن در راستای وجود روح به آن ها اشاره كرده اند. 

در قرآن کریم آیات بسیاری وجود دارد که بر وجود روح دلالت می کند. از روشن ترین آن ها آیه ای است که از قول منکران معاد، شبهه  ای را ذکر می فرماید و به آن پاسخ می دهد:

وَ قالُوا أإِذا ظَلَلنا فِی الاَرضِ أَإنّا لَفِی خَلقٍ جَدیدٍ بَلْ هُمْ بِلِقَاءِ رَبِّهِم کافِرونَ (سجده،10) گفتند: زمانی که ما در زمین گم شدیم، آیا بار دیگر آفرینش جدیدی خواهیم داشت؟

سپس می فرماید:

قُل یتَوَفّاکم مَلَکُ المَوتِ الّذی وُکِّلَ بکُم ثُمَّ إلی ربِّکُم تُرجَعون (سجده،11) در پاسخ آن ها بگو: ملک الموت (فرشته مرگ) شما را می گیرد و سپس به سوی پروردگار بازگردانیده می شوید.

پیداست که منکران معاد (دست کم آن ها که در این آیه به آن ها اشاره شده است) معتقد بودند که انسان همین بدن است و چون مُرد و بدنش متلاشی شد، دیگر گم می شود و زنده نخواهد شد.

خداوند در پاسخ این شبهه می فرماید: گُم نمی شوید، فرشته مرگ شما را می گیرد؛ یعنی آنچه شما هستید، فانی نمی گردد و نزد فرشته مرگ  محفوظ است. بنابراین شما باز هم وجود دارید و خدا شما را برمی گرداند و زنده می کند. این آیه به روشنی دلالت دارد بر این که در انسان، غیر از بدن چیزی وجود دارد که ملک الموت آن را دریافت می کند.  توفّی به معنای گرفتن و دریافت کردن است. پس چیزی در انسان هست که آن فرشته دریافت می کند. همان چیزی که به آن می توان "شما" خطاب کرد. 

إنَّ الَّذینَ تَوَفّاهُمُ المَلائِکَة ظالِمی أَنفُسِهُم قالوُا فِیمَ کُنتُم قالوُا کُنّا مُستَضعَفینَ فِی الاَرضِ قالُوا أَلَم تَکُن أَرضُ اللهِ واسِعَة فَتُهاجِروُا فیها ... (نساء، 97) آنان که بر خود ستم ورزیدند و از حق منحرف شدند، هنگامی که فرشتگان مرگ به سراغشان می آیند و به آن ها می گویند: در چه حالی بودید؟ می گویند: ما را در این سرزمین، ضعیف نگه داشته بودند (یعنی تحت نفوذ دیگران بودیم و آنان مانع از انجام وظایفمان می شدند) فرشتگان جواب می دهند: مگر زمین خدا گسترده نبود، چرا هجرت نکردید؟

ظاهر این است که اینان از این عالم رفته اند و این گفتگوی پس از مرگ است. اگر انسانی پس از مرگ باقی نباشد، فرشتگان با که سخن می گویند؟ پس چیزی هست که انسانیت انسان به همان است و مورد مکالمه و خطاب قرار می گیرد. 

آیه دیگر:

اَلّذینَ تَتَوَفّاهُمُ المَلائِکَة ظالِمی أنفُسَهُم فَألقَوُا السَّلَمَ ما کُنّا نَعمَلُ مِن سُوءٍ بَلی إنَّ اللهَ عَلیمٌ بِما کُنتُمْ تَعمَلوُن * فَادخُلُوا أَبوابَ جَهَنّمَ... (نحل، 28) کسانی که به خود (با تکبر به حق که از ذیل آیه "فلبئس مثوی المتکبرین" برمی آید) ستم کردند، وقتی جانشان را می گیرند، از دَرِ صلح در می آیند و می گویند: ما کار بدی نکرده ایم. خدا جواب می دهد: آری، خدا می داند که شما چه کارهایی کرده اید.

و سپس ادامه می دهد:

فَادخُلُوا أَبوابَ جَهَنّمَ (نحل، 29) حال به کیفر اعمالتان در آستانه دوزخ درآیید. 

آیه دیگر:

الّذین تَتَوَفّاهُمُ المَلائکة طَیبینَ یقُولونَ سَلامٌ عَلیکم اُدخُلُوا الجَنّة بِما کُنتُمْ تَعمَلون (نحل، 32) هم آنان که فرشتگان روحشان را می گیرند در حالی که پاک و پاکیزه اند به آن ها می گویند: سلام بر شما، وارد بهشت شوید به خاطر اعمالی که انجام می دادید.

در مقابلِ ستمگران به خویش، طیبین قرار دارند که چون فرشتگان جان آنان را می گیرند به آن ها می گویند: "سلام علیکم". روشن است که این گفتگو هم با بدن نیست. 

قیلَ ادخُلِ الجَنَة قالَ یا لَیتَ قَومی یعلَمون * بِما غَفَرَلی رَبّی وَ جَعَلَنی مِنَ المُکْرَمین (یس، 26 و 27) به او گفته شد: وارد بهشت شو! گفت: ای کاش قوم من می دانستند که پروردگارم مرا آمرزید و از گرامی داشتگان قرار داد.آیه فوق، مؤمنی را یاد می کند که در دنیا مردم را به خدا دعوت می کرد؛ ولی مردم نمی پذیرفتند و استهزا می کردند تا این که مرگش در می رسد و به او گفته می شود: به بهشت در آی و او می گوید: کاش مردم می دانستند که سرانجام من به کجا کشید. اگر آنان نیز از من پیروی می کردند به همین فرجام نیک می رسیدند. 

یا أَیتُهَا النَّفسُ المُطمَئِنة *ارْجِعی إلَی رَبّکَ راضیة مَرضیة *فادْخُلی فی عِبادی * وَ ادْخُلی جَنّتی (فجر،30 - 27) ای که دارای مرتبه کمال نفسانی اطمینان هستی، به سوی خدایت بازگرد.

این آیه به روشنی دلالت دارد بر این که شخصیت نفس پس از مرگ باقی است و مورد خطاب محبت آمیز الاهی قرار می گیرد. 

وَ لَوْ تَری إذِ الظّالِمونَ فی غَمَراتِ المَوتِ وَ المَلائِکَة باسِطوُا أیدِیهُم أخْرِجوا أنفُسَکُمُ الیوْمَ تُجزَونَ عَذابَ الْهَونِ بِما کُنتُم تَقولوُنَ عَلَی اللهِ غَیرَ الحَقّ وَ کُنتُمْ عَن آیاتِهِ تَسْتَکبِرونَ (انعام، 93) و اگر ستمگران را در سکرات مرگ ببینی که فرشتگان دست ها را گشوده اند و بر سرشان ایستاده و به آنان می گویند: جان بکنید! عذاب خوارکننده ای خواهید داشت به خاطر آن چه نادرست درباره خدا می گفتید و نسبت به آیات او تکبّر می ورزیدید.

در این آیه می فرماید: خودتان را خارج کنید؛ پس به حکم این تعبیر، انسانیت آدمی به چیزی جز بدن اوست که می گوید آن را خارج کنید. 

إنَّ الّذینَ قالوا رَبّنَا اللهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ المَلائِکَة ألّا تَخافوا وَ لا تَحْزَنوا وَ أَبْشِروُا بِالجَنَّة الّتی کُنْتُم توُعَدون(فصَلت، 30) آنان که گفتند پروردگار ما الله است و پای آن ایستادند  به هنگام مرگ فرشتگان بر آنان فرود آیند و گویند: نهراسید و غمگین مباشید. بشارت باد شما را به بهشتی که از پیش به شما وعده داده شده بود.از ذیل آیه برمی آید که مربوط به هنگام مرگ است. 

از آیات دیگری که دلالت بر این مطلب می کند، آیاتی است که دلالت بر حیات شهدا دارد: وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یقتَل فِی سَبیلِ اللهِ أمْواتٌ بَلْ أحیاءٌ وَ لکِنْ لا تَشعُرون(بقره، 154) به آنان که در راه خدا کشته شده اند مرده مگویید که زنده اند؛ ولی شما نمی فهمید.

آیه دیگر در همین زمینه روشن تر است:

وَ لا تَحْسَبَنّ الّذینَ قُتِلوُا فِی سَبیلِ اللهِ أمواتاً بَلْ أحیاءٌ عِندَ رَبّهم یرزَقون * فَرِحینَ بِما آتاهُمُ اللهُ مِن فَضلِه وَ یستَبشِرونَ بِالّذینَ لَم یلحَقوا بِهِم مِن خَلفِهِم الّا خَوفٌ عَلَیهم وَ لا هُم یحزَنون(آل عمران، 169 و 170) مپندارید آنان که در راه خدا کشته شده اند مرده اند؛ که زنده اند و نزد پروردگارشان روزی می برند و از آنچه خدا بدیشان از فضل خویش مرحمت فرموده است، شادمان اند. و به کسانی که هنوز به آن ها ملحق نشده اند و در پی آن ایند بشارت می دهند که بیمی برایشان نخواهد بود و نیز محزون نخواهند شد.

منبع: جزوه درسی رشته معارف اسلامی دانشگاه امام خمینی قم

اگر کسی طالب هدایت و معرفت خدا باشد و در طلب، جدی و خالص باشد، در و دیوار به اذن الله، هادیِ او خواهند بود.

در محضر بهجت

 

سه شنبه 4/12/1388 - 12:16 - 0 تشکر 185405

عنوان مطلب: انسان شناسی (بر اساس قرآن)-قسمت سوم

کلید واژه ها: انسان، انسان شناسی، دو ساحتی بودن انسان، وجود روح، اصالت روح، غیر مادی بودن روح

تجمیعی

انسان موجودی است كه از بدن مادی و روح غیر مادی تشكیل یافته است. دانشمندان از راه بسیط بودن و تقسیم ناپذیری روح انسان، بر غیر مادی بودن آن استدلال کرده اند. برخی از آیات قرآن نیز شواهدی بر غیر مادی بودن روح به شمار می روند. این روح غیر مادی، خاستگاه بسیاری از فعّالیت های آدمی بوده و بدن، تنها ابزاری برای انجام این فعالیت ها است.

بسیاری از ادله ای که وجود روح را ثابت می کنند، غیر مادی بودن آن را نیز آشکار می سازند؛ با این حال، اندیشمندان شرقی و غربی، دلایل مستقلی برای غیر مادی بودن روح اقامه نموده اند که در این جا به بیان یکی از آن ها بسنده می کنیم:

موجودات جسمانی مستقیماً یا با واسطه تقسیم پذیرند؛ برای مثال: قطعه چوبی یک متری را می توان به دو قطعه نیم متری تقسیم کرد؛ رنگ چوب نیز در پی این تقسیم دوپاره می شود. اما هنگامی که درباره روح خود می اندیشیم، آن را امری بسیط و تقسیم ناپذیر می یابیم؛ هیچ گاه نمی توان "من" را تجزیه کرد و دو "نیمه من" پدید آورد. رنه دکارت -(1596 - 1650م) فیلسوف پرآوازه فرانسوی ـ در این باره می گوید:

"میان نفس و بدن تفاوتی عظیم وجود دارد؛ از آن جهت که جسم بالطبع همواره قسمت پذیر است و نفس به هیچ روی قسمت پذیر نیست؛ زیرا واقعاً وقتی نَفسم ـ یعنی خودم ـ را فقط به عنوان چیزی که می اندیشد لحاظ می کنم، نمی توان اجزایی در خود تمییز دهم، بلکه خود را چیزی واحد و تام می بینم...؛ اما در مورد اشیای جسمانی یا ممتد، مطلب کاملاً به عکس است؛ زیرا هر کدام از آن ها را ذهن آسان می تواند تجزیه کند و با سهولت تمام به اجزای کثیر تقسیم نماید." (رنه دكارت، تأملات در فلسفه اولی، ترجمه احمد احمدی، ص132 - 133.)

نه تنها روح، بلکه پدیده های روحی همچون ادراک نیز تقسیم ناپذیرند؛ ازاین رو بسیاری از فلاسفه مسلمان، ابتدا تجرد فعالیت های ذهنی را اثبات می کنند و سپس با بهره گیری از آن، به غیر مادی بودن روح می پردازند.

گفتنی است که در میان مسلمانان کسانی را می توان یافت که روح را نیز همچون بدن، موجودی جسمانی می دانند، هر چند آن را "جسم لطیف" می خوانند و به آبی که در همه اجزای گُل سریان دارد، همانند می کنند.( ر.ك: محمدبن عبدالكریم شهرستانی، الملل و النحل، ج1، ص55.)

برای نقد این دیدگاه ـ افزون بر دلایل عقلی ـ می توان از برخی آیات قرآن نیز بهره گرفت؛ برای مثال در یکی از آیات، مراحل آفرینش انسان این گونه بیان گردیده است:

ثُمّ خَلَقنَا النّطفة عَلَقة فَخَلَقنَا العَلَقة مُضغَة فَخَلقنَا المُضغَة عِظاماً فَکَسوْنَا العِظامَ لَحماً (مؤمنون، 14) آن گاه نطفه را به صورت خونِ بسته و سپس خون بسته را به صورت گوشت پاره درآوردیم و سپس گوشت پاره را استخوان دار کردیم و آن گاه بر استخوان ها پرده ای گوشت پوشاندیم.

در ادامه آیه، واژه های به کار رفته درباره مرحله دیگر آفرینش، چنانند که گویا این مرحله تفاوت اساسی با مراحل پیشین دارد و از سنخی دیگر است:

ثُمَّ أنشَأناهُ خَلقاً آخَرَ (مؤمنون، 14) آن گاه انسان را آفرینشی دیگر بخشیدیم.

این تفاوت تعبیر را می توان گویای آن دانست که روح - برخلاف نطفه، علقه و مضغه - امری مجرد (غیر مادی) است. 

اصالت روح

بسیاری از ادله ای که وجود روح و غیر مادی بودن آن را اثبات می کنند، این حقیقت را نیز می نمایانند که آنچه به نام فعالیت های ذهنی خوانده می شود، از روح آدمی سرچشمه می گیرد و بدن مادی در این عرصه، ابزاری بیش نیست. اگر احساس و اراده و ادراک و تفکر - که قوام انسانیت بِدان ها است - خاستگاهی جز روح ندارند، پس بخش اصیل وجود انسان، روح او است و هویت واقعی اش در گرو همان است. بر این اساس، از نظر قرآن کریم، حضرت آدم هنگامی سزاوار سجده فرشتگان می گردد که روح الاهی در او دمیده شود:

فَإذا سَوَّیتُه وَ نَفَختُ فیه مِن روحی فَقَعُوا لَهُ ساجِدین (حجر، 29) پس چون او را استوار بپرداختم و در آن از روح خود دمیدم، برای او به سجده درافتید.

همچنین زمانی که مأموران الاهی، جان کسی را می گیرند، او را نابود نساخته اند؛ بلکه حقیقت او را از عرصه ای به عرصه دیگر انتقال داده اند.

وَ هُوَ القاهِرُ فَوقَ عِبادِه وَ یرسِلُ عَلَیکُم حَفَظَة حَتّی إذا جاءَ أحدُکُمُ المَوتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا(انعام، 61) و او بر بندگان خود چیره است وبرشمانگهبانانی می فرستد و چون مرگ یکی ازشما فرا رسد، فرشتگان او را می گیرند. 

منبع: جزوه درسی رشته معارف اسلامی دانشگاه امام خمینی قم

اگر کسی طالب هدایت و معرفت خدا باشد و در طلب، جدی و خالص باشد، در و دیوار به اذن الله، هادیِ او خواهند بود.

در محضر بهجت

 

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.