• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن خانواده > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
خانواده (بازدید: 11226)
يکشنبه 21/4/1388 - 19:8 -0 تشکر 131884
آئینه‌ ی عبرت

بنام خدا

سلام  

این تاپیك رو برای این زدم تا زندگی واقعی رو بهتون نشون بدم كه به نظرم میتونه عبرت انگیز باشه.

  

 ترانه21 گرامی شاید یادشون باشه كه تو تاپیك قسمت من یه جایی گفتم میخوام از زندگی یه دختر بگم كه با تصمیم اشتباه به قسمتی كه حقش نبود رسید و در این مسیر به جرات میتونم بگم: بی گناه بود.

 

 

به پیشنهاد مادرم میخوام از اول زندگیش شروع كنم. اگه تو اون تاپیك میخواستم صحبت كنم تاپیك به انحراف از بحث كشیده میشد. بنا براین در این تاپیك به صورت جدا این زندگی رو به تحریر در میارم.

  

اگه دوستان دیگه هم خواستن عبرتهای اطرفشون رو بنویسن، میتونیم یه مجموعه از تاپیكهایی  درست كنیم به نام آئینه عبرت و فكر میكنم چیز جالبی از آب در بیاد.

 

آئینه عبرت رو من از روی سریالی به همین نام انتخاب كردم

فكر میكنم اون زمان بیشتر شما تازه داشتین تاتی تاتی میكردین

جوونی كجایی كه یادت بخیر

 

و چون این آئینه ها واقعی هستن، میتونن راهنمای خیلی از مشكلات باشن.

 

قبل از هر چیز باید بگم به خاطر این كه آبروی كسی به خطر نیفته من تمام اسامی رو مستعار میارم.

بنا به درخواست جعفر، برای این كه اسامی گیج كننده نباشه، سعی میكنم تنها دو اسم نقش اول داستان رو نام ببرم و در بقیه موارد نسبتهای دیگران رو نسبت به این دو مینویسم.

در واقع این تاپیك داستان زندگی یك زوج جوونه كه به نظرم ازدواجشون از اول اشتباه بوده و الان در بحران قرار گرفته

من برای مرد داستان اسم مستعار سعید رو انتخاب كردم و برای زن داستان اسم مستعار ناهید رو

 

برا قفل هایی كه بستست یه كلید مونده تو مشتمبه جنون رسیده كارم بس كه فرصت ها رو كشتم
بازی نور و صدا نیست زندگی یه سرنوشته           یكی پیدا یكی پنهون مثل آدم و فرشته
جانشین  انجمن خانواده‌ی تبیان
دوشنبه 7/6/1390 - 23:42 - 0 تشکر 360104

dehkade2010 گفته است :
[quote=dehkade2010;591792;359638]سلام

انشاءالله با خبرای خوب تر بیایید

بالاخره تموم داره میشه

راستی کردک ناهید چیه؟ یعنی برا چه رشته ایه؟ آفرین بهش که با این شرایطش درسشم خوند...

به نام خدا

انشالله با دعای شما دوستان با خبرای خوب بیام

اما در مورد سوالتون راستش شاید من طوری نوشتم که اشتباه برداشت کردید. من گفتم ناهید تو افق آینده‌اش می‌بینه مدرک دانشگاهی گرفته. منظورم این بود که الان داره درس می‌خونه تو رشته‌ی روانشناسی و انشالله چند سال دیگه اون آینده میاد

برا قفل هایی كه بستست یه كلید مونده تو مشتمبه جنون رسیده كارم بس كه فرصت ها رو كشتم
بازی نور و صدا نیست زندگی یه سرنوشته           یكی پیدا یكی پنهون مثل آدم و فرشته
جانشین  انجمن خانواده‌ی تبیان
چهارشنبه 13/7/1390 - 21:41 - 0 تشکر 372556

به نام خدا

بخت سفید

ازدواج مجدد سعید

می‌خواستم این شروع جدید رو با بخت سفید آغاز کنم. چون بخت سفیدی که سرانجام ناهید هستش. یعنی ایمان دارم که سرانجامشه.

اما خب هنوز باید اتفاقات ناخوشایندی پیش بیاد و هنوز باید هم ناهید و هم سعید و هم بقیه امتحانات سختی پس بدن.

گفته بودم تا خبرهای مهمی پیش نیاد نمیام و این آئینه رو ادامه نمی‌دم. اما انگار زندگی تو این آئینه تحمل عدم اتفاقات مهم رو نداره!!!. اما خبر مهم.

سعید بعد از جدایی از ناهید، معطل نمی‌کنه و به هر ترفندی شده خانواده‌اش رو مجبور می‌کنه براش برن خواستگاری( احتمالاً همون عشق شب‌هایی که ناهید تا نیمه‌های شب تو خونه منتظر می‌مونده).

اونا می‌دونن تو زندگی پسرشون زن دیگه‌ای بوده و حالا برای حفظ آبروشون هم که شده به خواسته پسرشون به خواستگاری اون دختره می‌رن.!!!

ناهید از ماجرای خواستگاری اطلاع پیدا می‌کنه و مطمئن می‌شه این همون دختری هست که وقتی شب‌ها شوهرش نمیومده خونه، پیش این دختره بوده. با اینکه دیگه هیچ مهری به سعید نداره و در عوض نفرتش از اون روز به روز بیشتر می‌شه. اما خب به خاطر احساسات زنانه و به خاطر دخترش و به خاطر این همه ظلم که در حقش شده ناراحت غمگین می‌شه.

خواستگاری انجام می‌شه و خب مسلماً جواب مثبته. سعید شوهر زنی بیوه می‌شه که حتی از نظر ظاهر هیچ برتری نسبت به ناهید نداره!!!.

به مناسبت این وصلت مبارک! !!!!!!، خانواده‌ی سعید اقوامشون رو دعوت می‌کنن و شیرینی می‌دن. مادر بزرگ سعید هم که بعد از فوت شوهرش در چندین سال پیش آواره خونه‌ی پسرا و دختراش شده و خواری ذلت رو تحمل می‌کنه، تحت تاثیر پسر ارشدش(بابای سعید) خیلی ذوق زده می‌شه و به اقوامشون می‌گه: "شیرینی بخورین. این شیرینی خوردن داره"!!!.

تو همین دید و بازدیدها هست که بعضی‌ها که یکم وجدانشون هنوز بیداره، انگار حرف از ترانه و مادرش می‌زنن. اما این وسط نطق عمو کوچیکه سعید باز می‌شه و مثل آدم‌های دوران جاهلیت می‌گه:" زن رهگذره... . بچه مال پدره و..." !!! .

بعد از این مهمون بازی‌‌ها، خیلی زود زن جدید وارد خونه‌ای که با زحمت‌های ناهید خونه شده بود می‌شه. (این خیلی طبیعی بود، چون شاید به همون اندازه که زندگی با ناهید طول کشیده، یکم کمتر سعید شب‌های تنهایی ناهید با این زن جدید زندگی می‌کرده. البته گفته شده صیغه‌ی هم بودن.)

با ورود زن جدید، ترانه هم صاحب یه نامادری می‌شه. یه نامادری که در اول ورودش خودش رو با کلاس و روشنفکر نشون می‌ده. نامادری که بر خلاف مادری که سال‌ها اونو بیرون با چادر می‌شناخته. حالا به جای اون زنی رو با مانتو و شال و احتمالاً وضع بد حجاب می‌شناسه.

نامادری به عنوان اولین هدیه به دختر ناتنیش، بهش می‌گه:" تو از این به بعد می‌تونی با مانتو و شال بیرون بری". (البته ترانه هنوز 8 سالشه و به سن تکلیف نرسیده. ولی این اجازه نامادری یعنی اجازه بد حجابی برای سال‌های بعد. سال‌های بلوغ و...)....

به ناهید خبر رسیده که سعید هنوز تا نیمه شب بیرونه. اما فرقش با قبل اینه که این بار با خانم جدیدش بیرون شب نشینی می‌کنه

برا قفل هایی كه بستست یه كلید مونده تو مشتمبه جنون رسیده كارم بس كه فرصت ها رو كشتم
بازی نور و صدا نیست زندگی یه سرنوشته           یكی پیدا یكی پنهون مثل آدم و فرشته
جانشین  انجمن خانواده‌ی تبیان
شنبه 13/2/1393 - 1:21 - 0 تشکر 689058

به نام خدا
سلام

سلامی بعد از حدود سه سال

گفته بودم اتفاق مهمی بیفته میام و می نویسم

حالا هم اتفاق مهم رخ داد.
ناهید عقد کرد. عقد با کسی که دوسش داشت و اونم ناهید رو.
عقدشون هم تو شب آرزوها همین پنج شنبه 11 اردیبهشت 1393 صورت گرفت.

اما اون طوری که بهم خبر دادن
بعد از طلاق، پسر عموی سعید کم کم در خودش نسبت به ناهید احساس علاقه می کنه.

اون اول این علاقه رو روش نمی شه مطرح کنه. اما بعد که می بینه یکی از بهترین گزینه ها برای همسری خودش رو شاید از دست بده، خجالت رو کنار می ذاره و به مادرش می گه من ناهید رو می خوام.

مادر محمد وقتی برای اولین بار این حرف علاقه رو از دهن پسرش می شنوه، بهش می گه شوخی نکن با من. حتما داری شوخی می کنی. این چه حرفیه می زنی؟
اما بعد که اصرار و جدیت محمد رو می بینه، باورش می شه که پسرش عاشق شده.

عاشق دختری که این سال ها سنگ صبور همدیگه بودن.

نمی دونم شاید خودش رو در ایجاد این علاقه مقصر می دونست. اما به هر حال چیزی بود که اتفاق افتاده و محمد رو تصمیمی که گرفته بود مطمئن بود.

به ناچار یک روز تلفن رو بر می داره و تماس می گیره. مادر ناهید گوشی رو بر میداره. نمی دونم در جزئیات چه گذشت. اما وقتی مادر ناهید این درخواست رو می شنوه. اولش می خنده و فکر می کنه شوخی هست. اما بعد اون هم مثل مادر محمد (زن عموی سعید) می ره تو فکر.

اینکه این به صلاح هست یا نه. فامیل چی می گن؟. انگشت نما می شیم. باهامون بد می شن. حرف در میارن که نکنه اینا....

اما با تماس های بعدی و پیگیری ماجرا توسط محمد، قضیه برای هر دو خانواده جدی می شه.

خواهر بزرگه محمد تا می فهمه قضیه جدی شده. شدیداً مخالفت خودش رو اعلام می کنه. اما چون محمد و خواهرش سال ها با هم قهر هستند. نمی تونن در این مورد به هم اعتراض کنن.
در نتیجه این وسط مادرشون رو تحت فشار قرار می دن

از یه طرف محمد که این موضوع به خواهرم ربطی نداره و از طرف دیگه خواهرش که مامان آبرومون می ره. تو رو خدا اینکار رو نکنید.

در این کشاکش مادرشون، تصمیم می گیره موضوع رو به هم بزنه و با عذرخواهی از ناهید و مادرش انگار که فیصله می ده به ماجرا و دخترش رو این طوری آروم می کنه.

اما محمد تا می فهمه، اعتراض می کنه و تهدید به اعتصاب. مادر بیچاره این وسط برای اینکه بتونه شرایط رو تحمل کنه، به پسرش میگه باشه . من دوباره پا پیش می ذارم ولی نباید خواهرت بفهمه ها

و این می شه که چندین ماه ارتباطات ادامه پیدا می کنه و به دور از چشم خواهر محمد، حرف ها زده می شه و اتمام حجت ها گفته می شه تا اینکه قرار می ذارن اردیبهشت ما درست همین پنج شنبه گذشته عقد کنن.

تا اینجا خواهر محمد خیالش تقریباً راحت بود. تا اینکه هفته قبل می فهمه که محمد قرار هست ازدواج کنه. اما نمی دونست با چه کسی؟

اون تقریباً مطمئن شده بود که قضیه محمد  و ناهید منتفی شده. و هیچ شکی نکرد وقتی که مادر و پدرش همراه محمد به شهرستان می رن تا برای پسرشون برن زن بگیرن.
فکر می کرد تازه می خوان برن خواستگاری و نگران این بود که این دختر، دختر بدی نباشه.

بالاخره محمد و پدر و مادرش می رن شهرستان و مقدمات عقد  رو بپا می کنن و در شب آرزوها یکی از بهترین انتخاب ها رو برای پسرشون انجام می دن.

این وسط خواهر محمد هنوز ناراحته
اما فامیل های دیگه با موضوع کنار میان
حتی پدر سعید هم تبریک می گه. مادر بزرگ سعید که خوشحال هم می شه که عروس خانواده دوباره به همین خانواده تعلق گرفت

ناهید و محمد هم از همه این ها خوشحال تر.

دوستان برای این دو زوج خوشبختی شون رو دعا کنید و از این ماجرا عبرت بگیرید.
فکر کنم این ماجرا دیگه تا همین جا کافی باشه . دیگه خوشبختی از این بالاتر که نمی خواد نصیبشون بشه :)

دعا کنیم براشون نگران این هم نمی شیم نکنه خدای نکرده این وصلت هم .....

پس منتظر نفس های گرمتون برای دعا در حق این دو نفر هستم :)



برا قفل هایی كه بستست یه كلید مونده تو مشتمبه جنون رسیده كارم بس كه فرصت ها رو كشتم
بازی نور و صدا نیست زندگی یه سرنوشته           یكی پیدا یكی پنهون مثل آدم و فرشته
جانشین  انجمن خانواده‌ی تبیان
يکشنبه 14/2/1393 - 12:41 - 0 تشکر 689095

سلام
به به آقای زاهد چه عجب اومدین انجمن خدا را شکر ایشالله که با هم خوشبخت بشن 
شما را هم بیشتر ببینیمتون اینجا;)

 

  به طواف كعبه رفتم ،به حرم رهم ندادند          كه برون درچه كردي، كه درون خانه‌آئي

 

                                    

يکشنبه 14/2/1393 - 14:52 - 0 تشکر 689097

yasekaboud63 گفته است :
[quote=yasekaboud63;498511;689095]سلام
به به آقای زاهد چه عجب اومدین انجمن خدا را شکر ایشالله که با هم خوشبخت بشن 
شما را هم بیشتر ببینیمتون اینجا;)

به نام خدا
سلام
بله خدا رو شکر.
انشالله سعی می کنم باز هم بیام :)

برا قفل هایی كه بستست یه كلید مونده تو مشتمبه جنون رسیده كارم بس كه فرصت ها رو كشتم
بازی نور و صدا نیست زندگی یه سرنوشته           یكی پیدا یكی پنهون مثل آدم و فرشته
جانشین  انجمن خانواده‌ی تبیان
برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.