ورع از دیدگاه عارفان
عارفان عاشق براى ورع معنایى بس وسیع و گسترده دارند و این معنا را از مفاهیم آیات و روایات استفاده كرده و به عباد حق تعلیم دادهاند.
در ابتداى توضیح ورع به آیه شریفه:
[وَ ما مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ].
و هیچ یك از ما فرشتگان نیست مگر این كه براى او مقامى معین است.
متوسل شده و فرمودهاند:
اول مقام، همانا مقام انتباه است و این بیرون آمدن بنده است از حدّ غفلت.
پس توبه است و آن رجوع است از ما سواى خداى تعالى، پس از آن كه رفته باشد، با آن كه پیوسته پشیمان باشد و استغفار بسیار كنند.
پس انابت و آن رجوع از غفلت است سوى ذكر و بعضى گفتهاند: توبه ترسیدن است و انابت رغبت و قومى گویند: توبه در ظاهر است و انابت در باطن. پس ورع و آن ترك كردن چیزى است كه بر او مشتبه گشته باشد.
پس محاسبت نفس است و آن نگاه داشتن زیادت آن از نقصان است، آنچه سود او باشد و زیان او.
پس ارادت است و آن استدامت رنج است و ترك راحت.
پس زهد است و آن ترك كردن حلال از دنیاست و رغبت از آن و شهوتهاى آن بگردانیدن.
پس فقر است و آن نابودن املاك است و خالى شدن دل از آنچه دست از او خالى باشد.
پس صدق است و آن راستى نهان و آشكار است.
پس تصبّر است و آن تحمل نفس است بردشوارىها و چشیدن تلخىها و این آخر مقامهاى مریدان است.
پس صبر است و آن ترك شكایت است.
پس رضاست و آن لذت یافتن به بلاست.
پس اخلاص است و آن بیرون كردن خلق است از معامله حق.
پس توكل است بر خداى و آن اعتماد كردن است بر او كه طمع از جمله زایل كند به جز از او.
آرى، هر كس با این اوصاف به محضر آن جناب رود، به حضورش پذیرند و از شراب عشق جمال به كامش ریزند، آن چنان كه تا ابد مست شده و محو زیباى مطلق گردد.
به قول عارف عاشق حكیم صفاى اصفهانى:
در رحمت ابد بر من خسته بازكردى | | كه دلم زدست بردى و محلّ راز كردى |
تو هزار بار كشتى و نمردم و نمیرى | | كه به كشتگان عشق ازلى نماز كردى |
| | |
همه من شدى به مستى و چو هشیار گشتم | | زمن اى بلاى هوش و خرد احتراز كردى |
تو گداى را توانى ملك الملوك كردن | | كه به صعوه بال و پر دادى و شاهباز كردى |
نگهى كه باز كردى زتجلّى ولایت | | بهشب امیدواران زره نیاز كردى |
به صفا توان رسیدن زره فناى هستى | | تو كه هست خویش را بر سر حرص و آز كردى |