شاهنامه فردوسی دریایی ژرف است که غواصِّ خرد، هر چه بیشتر در آن غوص کند و بکاود به گوهرهایی ارزشمندتر و درخشان تر دست می یابد. فردوسی درشاهنامه آرمان شهری را پیش رو می آورد که پایه هایش بر حق و عدالت و مهر و فداکاری و از خود گذشتگی استوار است؛ خطاب فردوسی به انسان است و می خواهد بنای انسانیت آدمی، به استواری کوه باشد و از این رو همه جا به اقتضای جریان های حماسی و پهلوانی، خود که نماد انسانی آزاده و رستمی در میدان نبرد علیه بی خبری تاریخی ملی ایران است، حضور می یابد و به بشریت هشدار می دهد. پندها و توصیفهای وی هم با لحنی حماسی است و در سراسر شاهنامه بارانی از واژه های حماسی با هیبت و شکوه بر روح و جان می بارد تا پلیدیها را بشوید و انسانی آرمانی و کامل به جهان هستی ارائه دهد.
او مسیر آریایی ها را در راستای نور پیش چشم می آورد که از تنگنای سیاهی و سرما به دنبال نور، جمشید وار به راه افتادند و با گردنه های مهیب خودخدا انگاری و جاه طلبی و رشک و خیانت و جنایت برخوردند و با ضحاک های اهریمنی و افراسیاب هایِ دد منش جنگیدند ولی همچنان با همّت بلند کاوه ها، فریدون ها، منوچهرها در برقراری سلطنتِ نور حق و عدالت و خرد کوشیدند و رستم وار به میدان حماسه آمده و با کشتن دیو سپید (سر دیوان اهریمنی) راه راستین حق را برای حفظ آزادگی و شرف ملی خود هموار کردند و رادمردان و زنانی چون ایرج ها، اغریرث ها، سهراب ها، سیاوش ها، فرودها و جریره ها را از دست دادند تا به آرمان شهر کیخسروی رسیدند.
و یک چرخه اسطوره ای و حماسی را با سرافرازی طی کردند و به انسان کامل که شایستگی صعود به ملکوت اعلی را داشت، دست یافتند ولی این امید در گرداب یأس حماسه افتاد و باز چرخه ای نو آغاز شد و به دام خودکامگی گشتاسب ها گرفتار گردید که پرتوی نور اهورایی گردونه ی زرتشت را دستاویز اهداف اهریمنی خود ساخت و برای سرکوب نماد آزادگی و انسانیت و حق جویی و میهن پرستی، رستم، و اسفندیارها می گستره نور اهورایی و ایزدی را به جان هم افکند و باز چرخه هستی در فراز و نشیب راه حق و ناحق و نور و ظلمت و داد و بیداد به گردش در آمد و همه ی نمادهای خود را با مرگ اسفندیار و فرو افتادن رستم در چاه عذر نابرادر و کشته شدن رخش مرکب راهبرِ نور و حق و عدالت و با فروپاشی خاندان پهلوانی نابود کرد. باز چیرگی قدرت انحصار طلب، سلطه گرانِ تاریخ، ایرانیت ایرانی را تازیانه جهل و نادانی و ظلم و جور به قهقرای نکبت و ذلّت فرو کشاند تا آنکه فردوسی از تودرتویِ تاریخ سربرآورد و با سلاح واژگان فارسی برای نابودی یأس بازماندگان آریایی نسب و برآوردن کاخ امید در پیروزی نور بر ظلمت و اورمزد بر اهریمن، همت گماشت و مردانه علیه محمودیان از دست نشاندگان خلافت عباسی برخاست و همه تجارب ایرانی آریایی را از آغاز آفرینش تا به روزگار دست یابی تمدن درخشان و فرهنگ والای تاریخی با صرف مال و جان و نور دیدگان و گرو گذاری همه عشق و هستی اش در دستمایه پُر شکوهش شاهنامه به ارمغان نه تنها به ایرانی بلکه به جهان بشری اهداء کرد تا بخوانند و بیندیشند و همت بگمارند.
بر همه آحاد فرهنگی ما به ویژه دانشجویان گرامی، بایسته است با عشق و توجه بیشتری به شاهنامه بپردازند و آنرا بخوانند و بدان بیندیشند و رنجهای این شاعر آزاده و آزادی خواه و این جهان پهلوان پاسدار زبان فارسی و فرهنگ ایرانی را پاس بدارند؛ نیکمردی مینوی که تمام تلاشش برپایی آرمان شهری است بر پایه پیروزی نور و تجلّی حق. و نوید اینکه :
«سر تیرگی اندر آید به خواب چو تیغ از میان بر کشد آفتاب»