روز18/9/91
بخاطر مشکلی که برام پیش اومده بود به دادسرای منطقه4اصفهان خ کهندژسر زدم
پشت در اتاق معاون دادستان منتظر بودم سرباز بگه بیا برو داخل یه چندتا دختر پسر بودن اونجا میرفتن داخل و میمدن
وقتی معاونو دیدمو صحبتام تموم شد اومدم بیرون که درخواستمو بنویسم توی سالن روبرویی سه تا صندلیه خالی بود کیفمو گذاشتم رو صندلیه وسطیو شروع کردم به سر هم بندی کردن یه دختری اومد رو صندلی سوم نشست دیدم 3تا آقا باهاش بودن
سر صحبتو باز کردمو به دختر گفتم ،میتونم بپرسم برای چی اینجایین دختره نیگا به یه پسرا کرد و اون پسرم با خنده گفت موضوعمون منکراتیه
خندیدمو گفتم خب یعنی چی؟
دختره گفت با دوستم داشتیم سوار ماشین میشدیم ماموران امنیت اخلاقی گرفتنمون
گفتم پدر مادرتونا نخواسن
دختره با نگاهی نگران گفت دیشب اومدن کلانتری از پسرا پرسیدم هرکدوم انداختن رو شوخی
بعد شوخی و خنده یکی از پسرا گفت امروز گفتن بیایم دادسرا که اومدیم
ازشون پرسیدم چیطوری باهم آشنا شدین
دخترو یه پسراترم اول دانشگاه آزاد... بودن و یکیشون ترم3 یه آقاییم حدود30 سال بود که با پسر ترم3 ای رفیق بود وماشینش توی پارکینگ بود اومده بود ماشینو آزاد کنه
نوشتنم که تمومشد کیفمو برداشتم و و اون پسر ترم یکی نشست و دوتای دیگه را که صداشون کرده بودند رفتند
دختره از تو کیفش جعبه خوراکیشو دراوردو باهم نشستن به خوردن
اون دوتای دیگم اومدن تقریبا کارشون برای اون روز تموم شده بود
یه چندتا سوالای حقوقیشونا جواب دادم، با من خداحافظی کردندو رفتند
بعداز اینکه کارم تموم شد، از ساختمون اومدم بیرون
50 متری ساختمان 4تایی با هم ایستاده بودندو حرف میزدند