پرسش : آیا امام حسین(علیه السلام) میدانستند شهید میشوند؟ اگر چنین است، چرا با پای خویش به سوی قتلگاه رفتند؟
پاسخ : بر اساس احادیث و روایات شیعی علم امام(ع) موهبتی الهی است و نه اكتسابی؛ بدین صورت كه هرگاه هر چه را بخواهد بداند، میداند. خداوند متعال میفرماید:
عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احداً الّا من ارتضی من رسولٍ.[1]
این آیه نشان میدهد كه اختصاص علم غیب به خداوند به این معنی است كه غیب را مستقلاً و از پیش خود ـ با لذات ـ كسی جز خدا نمیداند، ولی ممكن است پیامبر با رضایت پروردگار متعال، بداند و نیز ممكن است دیگر انسانها به تعلیم پیامبران از آن آگاهی یابند.
نكتهی قابل توجه، این است كه علم موهبتی یاد شده تخلف ناپذیر میباشد، زیرا علم ثبت شده در لوح محفوظ آگاهی به چیزی است كه قضای حتمی خداوند بدان تعلق گرفته است.
مرحوم علامه طباطبایی (ره) ـ صاحب تفسیر المیزان در ـ این باره میگوید: سیدالشهدا(ع) به عقیده شیعهی امامیه سومین جانشین از جانشینان پیامبر اكرم(ص) و صاحب ولایت كلیّه میباشد. علم امام(ع) به اعیان خارجیه و حوادث و وقایع ـ طبق آن چه از ادلّه نقلیه و براهین عقلیه بر میآید ـ دو قسم است؛ قسم اول: امام(ع) در هر شرایطی ـ به اذن خداوندی ـ به حقایق جهان هستی آگاه است، اعمّ از آنها كه تحت حس قرار دارند یا آنها كه از دایرهی حس بیرون میباشند؛ مانند موجودات آسمانی و حوادث گذشته و وقایع آینده؛ قسم دوم: علم عادی است. پیامبر(ص)، به نصّ قرآن كریم و همچنین امام(ع) بشری است مانند سایر افراد و اعمالی كه در مسیر زندگی انجام میدهد، مانند اعمال سایر افراد، در مجرای اختیار و براساس علم عادی است و آنچه را شایسته میبیند انجام میدهد.[2]
لازمهی قسم اول این است كه هیچ گونه تكلیفی بر متعلق این گونه علم از آن جهت كه حتمیالوقوع است، تعلق نمیگیرد و نیز قصد و طلبی از انسان با آن ارتباط پیدا نمیكند؛ زیرا تكلیف همواره از راه امكان، به فعل تعلق میگیرد و لازمهی امكان هم اختیاری بودن فعل و ترك است و متعلق علم امام از جهت ضروری الوقوع و متعلق قضای حتمی بودن آن، محال است مورد تكلیف قرار گیرد؛ پس علم به قضای حتمی در زندگی عملی انسان تأثیر ندارد و تكلیفآور نیست. این شخص با علم به خطر، زندگی عادی خود را ادامه میدهد اگر چه به خطر منتهی خواهد شد و مشمول آیهی:
و لا تلقوا بایدیكم الی التهلكة. [3]
نیست؛ زیرا در تهلكه واقع شده است نه این كه خود را به هلاكت انداخته باشد. شایان ذكر است كه این آیه از آیات مربوط به جهاد است؛ زیرا از پیش از آن كه میفرماید:
وأنقفوافی سبیل الله و لا تلقوا بایدیكم الی التهلكة.
این گونه فهمیده میشود كه اگر اموالتان را در راه جهاد، انفاق نكنید پس همانا دشمن بر شما مستولی میگردد و شما را به هلاكت میرساند. روایتی در این زمینه از براء بن عازب نقل شده است كه در یكی از جنگها مردی از مهاجرین بر صف دشمن حمله كرد، مردم فریاد زدند كه خودش را به هلاكت انداخت و به كشتن داد و آیهی مذكور را قرائت كردند سپس ابوایوب انصاری گفت: من از شما به این آیه عالمتر هستم، همانا این آیه در شأن ما انصار نازل شده است كه پیامبر(ص) را همراهی، و وقتی اسلام قوّت گرفت و اهلش زیاد شد، به سوی اهل و اموال خودمان برگشتیم و خودمان را به هلاكت افكندیم و منظور از هلاكت، ترك جهاد است.[4]
آری متعلق قضای حتمی و مشیّت قاطعهی حق تعالی، مورد رضا به قضاست؛ چنان كه سیدالشهدا(ع) در آخرین ساعات زندگی خود، در میان خاك و خون میفرمود: «ای خدا بر قضا و حكم تو صبر پیشه میكنم، ای فریادرس كسی كه جز تو فریادرسی ندارد.»[5] همچنین در خطبهای كه به هنگام بیرون آمدن از مكه ایراد فرمود، آمده است:
رضی الله رضانا اهل البیت.