• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 768)
پنج شنبه 6/7/1391 - 22:42 -0 تشکر 562918
غروب و غم

من وغروب وغم،تو طعم مهربان

من و دل غمین، تو و صفای جان

 

تو و همه سکوت، شکفته بر لبت

من وصدای غم،به کنج شب نهان

 

من و غمت کنون، به غربتی اسیر

تو چون پرنده ای ، میـان آسمان

 

کنار شهر غم ، نشـسته ام غمین

به  زیـر  چـادر  ســیاه   مردگــان

 

تو و شــــکفتن ، ترنم نسـیم

من و سرود غم ، ز گـوشـه زمان

 

من و شکست دل،تو و همه غرور

منم چو ذرّه ای ، تو دشت بیکران

 

تو و مه و سحر، ن و غم و فراق

«رها» شوم اگر ، رسد ز تو نشان

بهروز ((رها))

پنج شنبه 6/7/1391 - 22:44 - 0 تشکر 562919

آواز شبی غمـگین‏ ،  از نای غروب آید


از كنـج افق  سـوز و آوای غروب آید



صد شكوه كند این دل ، از داغ جدائیها


آهی گشد این دل تا،سیمای غروب آید



چون هق هق تنهایی،با ساز غمی سنگین


در حجم سـكوتی از، دنیای غروب آید



دریای غمی پنهان ، در دشت فراق آخر


با مـوج  كبودی از ، دریای  غروب آید



من رنج رخی زردم،درقاب سكوتی سرد


تا راز گلی خنـدان ، همپای غروب آید



نقشی كشم از رویش، بر بوم خیال اینك


در دیده من نقشی ، همـتای غروب آید



از بند غمش این دل، مستانه«رها»گردد


بر پای نگاهم  چون ، امضای  غروب آید


بهروز (رها)

پنج شنبه 6/7/1391 - 22:46 - 0 تشکر 562920

باز شد آسمان ابری


ابرها گریان و آسمان خندان


گردبادی در این نزدیکی است


باد می وزد و می کند از جا


گلهای یاس مهربان و درخت کاج سرسبز را


و درختان بی سرپرست را


باز گویا امشب دل آسمان آمده به درد


که اینگونه می شکند دل ابرها و درختان و گلها را


من ندانم که آسمان زچه آمده به تنگ


اما دانم که دل من هم چیزی بیشتر از آسمان خوش نیست


دل من هم می خواهد شروع به باریدن کند


و اشکها که نمادی از دل تنگ من است


می چکد بر روی گونه های من


و می سوزاند این دل غمگین را


باز گوی ای ابر بهاری


شرح این دل غمناکت


اما


او مثل همیشه خاموش است



حسین مصطفی زاده

پنج شنبه 6/7/1391 - 22:49 - 0 تشکر 562921


زبغض حسرت آهی گرفته نای دلم


چگونه زار بگریم کنون برای دلم


کسی فغان دلم را به گوش او نرساند


درون سینه ی من مرد های های دلم


کسی چراغ شبم را نکرد روشن ومن


گریستم چه غریبانه در رثای دلم


دلم چو دشت شقایق شکفت بس که دمید


هزار بوته ی زخمی  به جای جای دلم


کنار جوی غم انگیز زیر سرو خیال


نشسته ام به تماشای گریه های دلم


چگونه پای کشم من کنون زکوی نگار


خلیده خار غریبی به زیر پای دلم


خمیده قامت دل هم به زیر بار فراق


مگر نسیم وصالی شود عصای دلم


شکست کشتی عمرم از این تلاطم عشق


به حیرتم که کجا رفته ناخدای دلم


محرمی






پنج شنبه 6/7/1391 - 22:49 - 0 تشکر 562923

یک نفر غرق در سکوتش شد،دیگری چشم های خود را بست


بازهم یک غروب دلتنگ است،سایه ای محو گشت یا که شکست؟


در هیاهوی گنگ رهگذران،گم شدم بی حضور دستانت


حلقه هایی که در نگاهم بود،ناگهان با هجوم اشک گسست


تو همان رود پاک و زیبایی،که مسیرش عبور مهتاب است


پس چرا مانده ام هنوز اینجا،به تماشای کوچه ای بن بست؟


آه باز آمدی به دیدارم،یا همان خواب های شیرین است


که به رنگ زلال یک رویا،چون سرابی به چشم خیس نشست


بی وفا نیستی ولی یک شب،می روی تا طلوع یک رویا


بازهم از تو شعر می گویم،که بدانی کسی بیادت هست



سعید

پنج شنبه 6/7/1391 - 22:58 - 0 تشکر 562925

سلام ای غروب غریبانه ی دل

سلام ای طلوع سحرگاه رفتن

سلام ای غم لحظه های جدایی

خداحافظ ای شعر شب های روشن

خداحافظ ای قصه ی عاشقانه

خداحافظ ای آبی روشن عشق

خداحافظ ای عطر شعر شبانه

خداحافظ ای همنشین همیشه

خداحافظ ای داغ بر دل نشسته

تو تنها نمی مانی ای مانده بی من

تو را می سپارم به دل های خسته

تو را می سپارم به مینای مهتاب

تو را می سپارم به دامان دریا

اگر شب نشینم اگر شب شکسته

تو را می سپارم به رویای فردا

به شب می سپارم تو را تا نسوزد

به دل می سپارم تو را تا نمیرد

اگر چشمه واژه از غم نخشکد

اگر روزگار این صدا را نگیرد

خداحافظ ای برگ و بار دل من

خداحافظ ای سایه سار همیشه

اگر سبز رفتی اگر زرد ماندم

خداحافظ ای نوبهار همیشه


شعر: اهورا ایمان


پنج شنبه 6/7/1391 - 22:59 - 0 تشکر 562926

آخر بگو چگونه بیاسایم،وقتی دلم برای تو می گیرد

در این زمان که کودک احساسم،در تنگنای فاصله میمیرد


در این حصار فاصله هایی که،می راندم به گوشه ی تنهایی


آسان دگر نمی گذرد ایام،سخت است بی تو صبر و شکیبایی


دیگر کدام صبر توان دارد،برگیرد این غبار جدایی را


مرغ اسیر در قفس صیاد،کی سر دهد سرود بهاری را


گفتم بهار و یاد نگاه تو،در دل چراغ خاطره روشن کرد


گویی دوباره این تن تبدارم،تن پوش عشق و معجزه بر تن کرد


عشقی لطیف رنگ همان اعجاز،در آن شبی که پنجره هم خندید


آن روزها که با تپش هر صبح،یاس از شمیم موی تو می رویید


اما بهار دلکش و عطر یاس،همواره در تهاجم پاییز است


سهم من از طلوع نگاه تو،دلتنگی غروب غم انگیز است


هرچند من غروب غم انگیزم،در دفترم نمانده سرودی شاد


هرگاه از خیال تو بگذشتم،این شعر را دوباره بخوان در یاد


اینجا کسی هنوز دلش تنگ است،با هر نفس برای تو میمیرد


آخر بگو چگونه بیاسایم،وقتی دلم برای تو می گیرد....




 سعید

چهارشنبه 19/7/1391 - 13:16 - 0 تشکر 565529

صبا که با خیال تو بیدار میشم طلوعمه

هر غزلی با اسم تو شروع بشه شروعمه


چیزی نگو بذار نگات آیندرو نشون بده


بذار یه بار دیگه چشات دل منو تکون بده


هر چی بخای بهم بگی تمومشونو از برم


سر به سرم نذار که از هوای تو پره سرم


من که دارم غزل غزل تو رو به دنیا می بازم


دیوارای اتاقمو میخام با اسمت بسازم


دستامو با جوهر خودکارام میخام کثیف کنم


دلم میخاد تو هر غزل اسم تو رو ردیف کنم


دلم نمیخاد که غمت توی دلم رسوب کنه


وقتشه خورشید سرم رو شونه هات غروب کنه




حسین زحمتكش

چهارشنبه 19/7/1391 - 13:22 - 0 تشکر 565531

behroozraha گفته است :
[quote=behroozraha;558041;565530]

من که سرگرم غمم، سر یه سرم نگذارید

داغ مانده است شما بر جگرم نگذارید؟؟

پای نگذاشته ام بر دمتان پس لطفا

مرد باشید و قدم روی پرم نگذارید

غصه لطفی است که یک عمر خدا کرده به من

خواهشا منت غم را به سرم نگذارید

درد دلهای شما گوش فراوان دارد!

آشغال -این همه جا- پشت درم نگذارید!

خبری بهتر از این نیست که تنها بشوم

موقع رفتنتان بی خبرم نگذارید



حسین زحمتكش

يکشنبه 23/7/1391 - 10:58 - 0 تشکر 566342



تو ای مادر که یک عمره                 دلت با غصه دم سازه


صبوری های تو مادر                     منو به گریه می ندازه


مثل یک طفل خواب آلود                 من محتاج آغوشم


از اون لالایی هات مادر                 بخون بازم توی گوشم


برای سر نوشت من                      تو دلواپس ترین بودی


برای اشک های من                       همیشه آستین بودی


تو ای همیشه غمخوارم                 تو ای محرم ترین یارم


به نام نامی مادر                          همیشه دوستت دارم


نوازش کن مرا مادر                       که فرزند تو غمگینه


کی میخواد بعد از این                   تو قلب من جای تو بنشینه


گل من روزگار روزی                       تو رو از شاخه می چینه


در آغوشم بگیر مادر                     که رسم روزگار اینه




شنبه 6/8/1391 - 13:10 - 0 تشکر 569453


غروب٬ مسلخ سرخ کدام خورشید است؟


که شب چنین ز طلوع دوباره نومید است


ببین خزان به سر باغمان چه آورده


که از شکوفه زدن تا همیشه ترسیدست!


دوباره روی کلاغان به باغ باز شده


و حال حکم پرستو -به قطع- تبعید است


و مرگ پیچک خشکی که با شروع خزان


به دور گردن این خسته باغ پیچیدست...


حسین زحمتكش


برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.