نگاهی به شعرهای «علیرضا نوری*»
دلقکها گریه میکنند/ علیرضا نوری/ انتشارات آهنگی دیگر
این مجموعه که اولین دفتر شاعرش میباشد مجموعهای قابل تأمل و نمونهی خوبی از شعر روزگار ماست. شاعری که با بهانههای جزیی حرفهایی کلی را به زبان میآورد، سردرگمیهای دلنشینی دارد، کودک و بازیگوش است و دیر یادش افتاده است عاشق باشد و در عشق از خطر کردن نمیهراسد.
کتاب دلقک ها گریه می کنند با پنجاه و سه قطعه بلند و کوتاه سمفونی اختصاصی علیرضا نوری است که با سطرعاشقانه «چگونه دوستت داشته باشم» آغاز می شود. یکی از مجموعه شعرهایی که امسال به بازار کتاب عرضه شد مجموعه شعر «دلقکها گریه میکنند» سرودهی «علیرضا نوری» است این مجموعه که اولین دفتر شاعرش میباشد مجموعهای قابل تأمل و نمونهی خوبی از شعر روزگار ماست. شاعری که با بهانههای جزیی حرفهایی کلی را به زبان میآورد، سردرگمیهای دلنشینی دارد، کودک و بازیگوش است و دیر یادش افتاده است عاشق باشد و در عشق از خطر کردن نمیهراسد، روایت ها روایتی خطی است که گاه با شعر محض همداستان میشود و گاه در شخصی نویسیها به گونهای خود شیفته فارغ از هر تعهد اجتماعی سر به جیب شیدایی فرو میبرد.
فراموش کردنات کار من نیست
حتی اگر این روزها عاشقت نباشم
و دلم
جای دیگری گیر باشد
تو یادگار اتوبوسهای همدان - اصفهان
از دکلهای بین راه بپرس
چقدر آنها را شمردهام
.........
شاعر گاه خود را برتر از همهی هستی میداند و جهان را که با وی نامأنوس است (به گمان شاعر) با رندی تمام به سخره میگیرد
......
جهان دارد روز به روز کوچک میشود
آن قدر کوچک
که میتوانم از همین جا
به صورت زاینده رود تف بیاندازم
و یا
.....
باید بگردم
جای تولدم را عوض کنم
ببینم کجای دنیا میشود
به خاطر یک بوسه زندگی کرد
زیست
خودخواهیهایی که اگر از حیطهی شخصی نویسی بیرون رفته و بتوان شاعر را نمادی از انسان معاصر دانست میتوانند به شرط باروری ساحتهای دیگر کلام زیبا و دلنشین باشند.
شعر های دفتر گواه حضور شاعر در تمام عرصه های جامعه است. او تکه ای از تاریخ باستان سرزمین خود است، کسی که اسطوره ها و افسانه ها و حماسه ها در جانش ساخته و پرداخته شده اند. از این روست که رد پای حضور آنها در سطر سطر شعرها مشهود است.
چشم اسفندیار و پاشنهی آشیلی که به شکل غمانگیزی محدود به روابط عاشقانهی شاعر در تقابل با معشوق است و چند خیابان و همراه چند اتفاق در شهرهای محدود و سالهایی از کودکی تا جوانی دیر یافتهای که به نوعی خود شیفتگی دچار است و در بسیاری از شعرها حتی نوع روایت و اجرای شعرها را یکنواخت کردهاند و از هر تعهدی جز عشق و به نوعی اروتیسمی پنهان (خفه شده) سرباز میزنند مجموعهای که شاید میبایست خیلی پیشترها به چاپ میرسید تا شاعر این دوره را پشت سر میگذاشت دغدغههایی که اگر به صورت یک شعر بیان شوند زیبا هستند اما وقتی با یک شیوه با یک اجرا و با یک خزانهی لغات و محدودهی جغرافیایی کشف و شهودهای یکنواخت در قالب مجموعهای فراهم میآیند این گمان را به ذهن متبادر میکنند که شاعر در حال تکرار تجربه های موفق گذشته است و شاید برای کشف فضاهای جدید خطر نمیکند شاید اگر چه در این بین حس نوستالژیک شاعر به موطن خود و تجربهی عشقی که دارد نقش اساسی را ایفا میکنند. اما شاید شاعر میبایست جنون شاعرانهاش را با خود بردارد و به مرزهای ناشناختهتری قدم بگذارد آنچه مسلم است حرکت شاعر در تمامی شعرها حرکتی عرضی بوده نه جوهری اگرچه باید اذعان داشت علیرضا نوری ذاتاً شاعر است و از احساسات لطیف شاعرانه لبریز اما به نظر میرسد دستمایههای شاعر کمکم دارند پیرامون جهان شاعرانهی او پیلهای میتنند و او را محدود به همین بهانهها میکنند.
شعر های دفتر گواه حضور شاعر در تمام عرصه های جامعه است. او تکه ای از تاریخ باستان سرزمین خود است، کسی که اسطوره ها و افسانه ها و حماسه ها در جانش ساخته و پرداخته شده اند. از این روست که رد پای حضور آنها در سطر سطر شعرها مشهود است. نگاه روانکاوانه نوری به انسان عصر حاضر قابل تامل است. اگر تکلیف روان انسان غربی را فروید با نظریه « ادیپ» و پدر کشی روشن کرده است معضل انسان شرقی و عرفانش را حماسه رستم و سهراب به صورت قانون غیر قابل تغییر چنان در ذهن انسان این منطقه حک کرده است که هیچ پسری نه تنها جسارت کشتن پدر که ایستادن در مقابل او را نیز در ذهن خود نمی پروراند. کشتن پدر استعاره ای از کشتن قانون و دگرگون ساختنش بر اساس روش های نوینی است که زمانه تحمیل می کند. اما جوان ایرانی قادر نیست خود را از سیطره «آق والدین» دور نگه دارد و علیه افکار پدران خود قیام کند.
روح مان شاد
در توان ما نبود
پدران را انکار کنیم
می دانستیم
فرزندان ناخلف
مقطوع النسل می شوند
می دانستیم
در هزاره های بعد
باستان شناسان
شرمندگی ما را از زیر خاک بیرون می کشند (ص؛ 18)
احترام به پدر چنان ژرف و مستبدانه در اعماق جان فرزندان رسوب کرده است که تخطی از آن امری محال به نظر می رسد و اگر هم شدنی باشد توام با احساس گناهی ست که چه بسا فرزندان قادر به تحمل آن نمی شوند. «باید یاد بگیری / با دست حرف بزنی / من گوش هایم کیپ شده / هر روز در من / سهرابی چاقو را تا دسته در پهلوی رستم فرو می برد / خون را به آسمان می پاشد / بارها به تو گفتم : وقتی می رقصی / مواظب استخوانهایت باش» (ص، 37)
از نکات دیگر مجموعه لحن آرام و یکنواخت شعرهاست که هیچگاه به زبان نمیرسند لحنی محافظه کار و جذاب که فقط به صورتی گذارهوار بیان میشوند و از اقیانوس زبان به جزیرهای کوچک دلخوش است این لحن اگرچه زیباست اما کفایت شاعرانگیهای یک عمر شاعری را نخواهد کرد با این همه برای علیرضا نوری که پتانسیل شاعری توانمند و حساس را دارد و نوید تولد شاعری بزرگ را داده است آرزوی موفقیت میکنم و شعری از ایشان را با هم میخوانیم:
ما را ببخش
ما را ببخش
اگر از خیابان بوعلی پایین میآیی
و نمیشناسیمات
ببخش اگر شبهای عید
با بچههای محل قمار میکنی
و سرت کلاه میگذارند
ببخش اگر
نام تو مرگ است
و ما از تو نمیترسیم
ما از تو نمیترسیم
تو باید کاسه کوزهات را جمع کنی
بزنی به چاک
اما نه
تو از رگهای گردن هم نزدیک تری
همین جا بنشین
خوب نگاه کن
ببین ما
چطور همدیگر را میکشیم
*علیرضا نوری: متولد همدان - کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی/ مدرس دانشگاه