اجازه دهید من این مطلب را از اینجا شروع كنم كه میگویند ترس از مرگ دومین ترس بزرگ بشر است، خوب دقت كنید نگفتم اولین ترس، بلكه گفتم دومین ترس. پس اولین ترس كدام است؟ همین ترس از صحبت كردن در یك جمع. این ترس به اشكال مختلف خودش را نشان میدهد: ضربان قلب بالا میرود، دست و پا ها به لرزه میافتند، كف دست عرق میكند، در بعضی ها صورت و گوشها قرمز میشوند و ... ترس، مانع بزرگی است برای پیش رفتن اصلاً بوجود میآید كه ما را متوقف كند تا ببیند آیا توان مقابله با آن را داریم یا نه. یك جور امتحان است و ما باید خودمان را برای این امتحان آماده كنیم. ترس درست مثل هوای خیلی خیلی سردی است كه میوزد. روستائیان ایرانی كه در كوه و كمر و برف و كولاك سرگرم كار میشوند وقتی صحبت از تاریكی و سرما میشود میگویند وقتی ترسیدی و سرما به تو هجوم آورد، سینه هایت را سپر كن و برو جلو و آنها را هل بده به عقب، اگر بلرزی و كز كنی یك گوشهای، سرما و ترس تو را از پای در میآورند. (كه هر جا هست سلامت باشد سید موسی، دهقانی كه اینها را به من آموخت.) ترس مانع بزرگی است در راه رسیدن به موفقیت. اگر به ترس فكر كنید كارتان تمام است، راه حل این است كه او را عقب بزنید. هر وقت ترس به سراغتان آمد یاد داستان سید موسی كه برایتان نوشتم بیافتید و كارتان را ادامه دهید. ترس میخواهد كه شما به او فكر كنید و برای همین از خودش علائمی بروز میدهد: دست هایتان عرق میكنند و دهانتان خشك میشود و ...