تعارضات زناشویی و اهمیت بررسی آن
تعارض به طور طبیعی در تمام زمینههای شغلی،تحصیلی، خانوادگی، ازدواج و در سطح فردی و جمعی روی میدهد. روابط خانوادگی فشردهترین موقعیت برای تعارضات بین فردی است. روابط عاطفی و عاشقانه زمینه را برای محک زدن جدی مهارتهای آموخته شده برای زندگی مهیا میکنند. در ارتباط بین افراد تعارض وقتی بروز میكند كه فرد بین اهداف،
نیازها، یا امیال شخصی خودش و اهداف، نیازها و امیال شخصی طرف مقابلش ناهمسازی و ناهمخوانی میبیند (پریوت و روبین ،1987؛ به نقل از وانگ ،2006 ). به طورکلی، طراوت و سلامت خانواده تا اندازهای به میزان تعارض در خانواده و نوع تعارضی که تجربه میکنند، بستگی دارد. تعارضات در خانواده اغلب منجر به استرس میشود، میتواند پیش بینی كننده شروع افسردگی، اضطراب و بسیاری از بیماریهای جسمی و روانی باشد. (اورهوسلر و آدامز ، 1997 ).
زیگرت و استمپ (1994) اثرات"اولین نبرد بزرگ" را در روابط عاشقانه بررسی کردند و پی بردند که برخی زوجها برنده و عده ای بازنده اند. آنها نتیجه گرفتند که"تفاوت بزرگ بین برندگان و بازندگان در شیوه درک و اداره تعارض توسط آنها بود". ویلموت (1995) خاطر نشان میکند: " آنچه که در مقیاس وسیع، طول عمر رابطه را معین میکند این است که طرفین رابطه تا چه اندازه با موفقیت از برهههای تعارض میگذرند". به عقیده کومستاک و استرزیزویک (1990 ) این وجود یا نبود تعارض نیست که"کیفیت ازدواج" را تعیین میکند بلکه طرز اداره موقعیتهای تعارض آمیز است که کیفیت رابطه زناشویی را تعیین میکند. بنابراین، مهارت کلیدی در روابط متعهدانه دراز مدت، مدیریت تعارض است (گاتمن،1994؛ به نقل از ویلموت و هاکر،2000).
وقتی تعارض بروز میکند، طرفین رابطه دست بکار میشوند تا با اقدام برای برطرف کردن آن دوباره آرامش را به رابطه بازگردانند. تجارب، دانش، باورها و ارزشهای افراد شیوههای مختلفی را برای حل تعارضات پیش روی آنها میگذارد. این شیوه ها به "سبکها و تاکتیکهای حل تعارض" موسومند )ویلموت و هاکر ،2000).
سبکهای حل تعارض در واقع پاسخهای الگوبرداری شده یا مجموعه ای از رفتارند که افراد در هنگام تعارض به کار میبرند. تاکتیکها در واقع حرکات فردی هستند که افراد انجام میدهند تا نظرکلی خود را پیش ببرند. بنابراین، سبکها تصویر بزرگتری را ارایه میدهند. درحالی که تاکتیکها قطعات ارتباطی خاص این تصویر بزرگتر را توصیف میکنند. با این حال، وقتی این تاکتیکها به دفعات بسیار زیادی بکار میروند، تبدیل به سبك یا پاسخ الگوبرداری شده میشوند (ویلموت و هاکر،2000).
دگرگرن سازی تعارض به تغییر مفهومی و/یا ادراکی در یکی یا بیش از یکی از طرفین رابطه متکی است. "برداشت یا تصور" ، هسته اصلی واکاوی تعارضات است. در تعارضات بین فردی، افراد طوری واکنش نشان میدهندگوییکه در اصل اهداف متفاوتی دارند، برخی منابع به اندازه کافی وجود ندارند و طرف مقابل در واقع پا در راهی میگذارد که انگار که در حق دیگری لطف میكند. گاهی مواقع، باور بر این است که این شرایط واقعی است اما مقایسه اینکه چه چیزی واقعی است و چه چیزی از نظر شخص درست است، مبنای تحلیل تعارض را شکل میدهد(همان منبع).
مداخلات آموزشی و درمانی متعددی برای حل تعارضات زناشویی صورت گرفته است. برخی بر عوامل شناختی نظیر الگوهای اسنادی و یا باورهای غیر منطقی عام یا خاص رابطه تاكید كرده اند (برای نمونه الیس و هارپر ،1975؛اپستین و ایدلسون ،1981؛ الیس و گریگر ، 1977؛رومانس و دبورد، 1996؛ به نقل ازبهاری و سیف،1384). زیرا این باور وجود دارد كه درك پویاییهای زناشویی و تغییر رابطه اهمیت زیادی دارد (برای نمونه، بوكام ،1981؛اپستاین ،1982؛ به نقل از اعتمادی،1384) و برخی نیز تبادلات رفتاری زناشویی و یا عوامل رابطهای نظیر مهارتها را كانون مداخله خود قرار داده اند (برای نمونه،جاكوبسن و مارگولین ، 1979 ؛به نقل از برنشتاین و برنشتاین ،ترجمه سهرابی1377). عده ای نیز بر هیجانها و یا بر سیستم زناشویی تاكید كرده اند.