عوامل مؤثر بر بروز خشونت:
1- زمینه خانوادگی:
که خشمهای کنترل نشده ناشی از عوامل ارثی, ناراحتی های عاطفی, نداشتن الگوهای مناسب و یا ترکیبی از همه اینهاست.
2-عوامل روانپزشکی و روانشناختی:
یورگمن روانکاو سوئدی در توضیح علت اعمال خشونت در تمامی خانواده ها بر نقش عوامل فردی تأکید می کند؛ او نشان می دهد در خانواده هایی که اعضای آن خود در معرض خشونت قرار گرفته اند, احتمال بروز خشونت و یا تن دادن به آن به مراتب بیشتر است. همچنین در میان شخصیتهای پرخاشگر و خود شیفته نیز احتمال بروز خشونت بیشتر است.
پرایس, معتقد است که سبک پرخاشگری کاملا متناسب با نوع شخصیت افراد است, حال آنکه گروهی دیگر مانند گیلبرت(1989) استدلال می کنند که سبک پرخاشگری به نوع شخصیت خاصی بستگی ندارد, بلکه توصیفی عام است که در بین انواع شخصیتها از جمله شخصیت خود شیفته و شخصیت خود اجتماعی یافت می گردد, تمرکز کلیدی بر تجربه حیات به عنوان منازعه ای رقابت آمیز, بدگمانی نسبت به دیگران, ناچیز شمردن نیازهای دیگران و آمادگی برای پرخاشگری یا تهدید در موقعیت منازعه از جمله باورها و خصوصیاتی استو عدم مقابله با آن می کند. خجالت نیز از جمله موضوعاتی که آسیب پذیری از حیث آن از همان ابتدای زندگی آغاز شده و در سراسر دوره زندگی به صورت فعال عمل می کند. خجالت نه تنها به عنوان عامل محرکه خشونت بلکه به مثابه عامل اصلی بروز بسیاری از اشکال دیگر رفتار مطرح می باشند خجالت ارتباط نزدیکی با موضوع رتبه و مقام تجربه و ترس از ناتوانی دارد. خشونت در موقعیتهای ناشی از خجالت در صورتیکه فرد کارآیی آن را احساس کند( یعنی می تواند برنده شود) و همدلی برای قربانی مانع او نگردد, می تواند توسط وی صورت گیرد. برخی درمان کنندگان منشاء بسیاری از کشمکشها در ازدواجهای ناسازگار را خجالت می دانند.
حسادت از ناحیه مرد اگر احساس کمیاب و زودگذر نباشد, شرایط خطر زایی را برای زن ایجاد می کند. مردی که عزت نفس کمی دارد, سایر مردها را دزد و راهزن می بیند و به همین دلیل ممکن است در مقان آزار و مجازات کسی برآید که برای او ارزش قایل است. مسلما بسیاری از این عوامل حالت ناخودآگاه دارند و رفتار ناشی از آن بسیار غیر منطقی است.
3- عوامل اجتماعی:
صرفنظر از خصوصیات فردی, شرایط اجتماعی افراد نیز در کاهش یا افزایش خشونت مؤثر است, برای مثال فشارهای روانی و تنشهای حاصل از آن یا بحرانهای اقتصادی – اجتماعی خطر بروز خشونت را افزایش می دهد.
4- مذهب:
عامل مهمی که در خشونت نقش داردجنسیت است. زنان به دلایل مختلف در بسیاری از جوامع در جایگاههای پایین قرار دارند و هنگامی که در چنین نقشهایی قرار می گیرند, احتمال وقوع اشکالی از خشونت علیه آنها بیشتر شده و نسبت به بی عدالتی در مورد آنها توجهی وجود نخواهد داشت مسأله اینست که زنان به دلیل زن بودنشان بسیار زودتر از مردان دچار آسیب شده و از روابط اجتماعی طرد می شوند که از عوامل مؤثر در این زمینه استدلالهایی منسوب به مذهب است. در کتاب تورات, زن در نگاه توراتی جنس دوم است داستان " آدم و حوا " در بردارنده موضوعاتی , حس تقدم در این گیتی با مرد بوده, عامل وسوسه زن است, زن پدیده ای است که از مرد (آدم) گرفته شده , در انجیل مسیحیت همانطور راه نجات آدم از زندان دنیا مستلزم آن است که آدم از زن پرهیز کند.
همینطور قرآن, نیز مفسران, استدلالات متفاوتی از نگاه قرآن نسبت به زن ارائه شده است, مثلا در آیه 34 سوره نساء آمده است: "اگر از نافرمانی آنان بیمناکید باید نخست آنان را موعظه کنید اگر مطیع نشدند از جایگاه آنها دوری کنید باز مطیع نشدند, آنان را تنبیه کنید چناچه اطاعت کردند دیگر حق ستمی ندارید..." برخلاف آنچه که اکثر مفسران معتقدند که این آیه لزوم تنبیه زن ناشزه را از جانب شوهرش توجیه می کند, جناب دکتر محقق میر داماد, استدلال می کنند که مقصود این نیست که شوهر مستقیم و بلا واسطه مبادرت به زدن و تنبیه بدن خانم بکند , بلکه این آیه در مقام مخاطب حاکم شرع است. همانطور که در آیه " السارق و السارقه ناقطعو ایدیهما" شخص مال باخته خودش قاضی کار خویش شود و دست دزد راقطع کند" بلکه باید به حاکم رجوع نموده و از او صلاح کار را بخواهد و این حاکم است که با توجه به مقتضیات فرد خطاکار را مجازات می کند, بر همین مبنا مرد هم باید در صورت نشوز زن خودش مبادرت به تنبیه زن نکرده بلکه باید به حاکم و قاضی مراجعه کند و صلاح کار را از وی جویا شود.
5- اقتصاد و ساختارهای اقتصادی:
این امر به طرق مختلف به اعمال خشونت منجر می شود. در بررسیهای گذشته محققان به این نتیجه رسیدند که مشکلات اشتغال و مسایل مالی به ایجاد خشونت در خانواده کمک می کند. انتظارات زنان و مردان از اشتغال نقش شوهر به عنوان یک تأمین کننده, اهمیت موفقیتهای شغلی و رضایت خاطر از درآمد خانواده می تواند بر بروز خشونت در روابط میان زن و شوهر تأثیر تعیین کننده داشته باشد که به تبع آن زنان و فرزندان آنها تحت تأثیر قرار می گیرند. در بسیاری از موانع نیز انتظارات خانواده با سطح درآمد خانواده همخوانی ندارد در فاصله سالهای 1970-75 به دلیل وجود بحرانهای شغلی در اقتصاد منازعات خانوادگی به مقدار زیاد بالا گرفت, به طور کلی با افزایش بیکاری میزان خشونت میان زن و شوهر افزایش می یابد . مردان بیکار در مقایسه با مردانی که کار پاره وقت دارند در مقایسه با مردان شاغل خشونت بیشتری در خاناوده اعمال می کنند, مردانی که نمی توانند شغلی به دست آورند, ممکن است به تلافی سرخوردگی و ناکامی انسان در جامعه, بر تربیتشان نسبت به اعضای خانواده ثابت کنند.
اگر زن و شوهر نقش تقسیم کار سنتی را پذیرفته باشند, اگر شوهر نان آور خانواده و زن مسئول امور خانه باشد, اشتغال زن ممکن است نقش مردان را به مخاطره بیندازد از سوی دیگر زنان که مسئولیت سنتی در قبال موفقیت ازدواجشان را پذیرا شده اند, وقتی ازدواجشان به خشونت می کشد به احتمال زیاد احساس گناه می کنند.
با نگاهی به پرونده های خشونتهای خانوادگی می توان یك نقطه مشترك را مشاهده كرد. عامل اقتصادی كه در حال حاضر از علل مهم خشونت و پرخاشگری در خانواده است. والدین كه برای تأمین مخارج خود بعضا در دو شیفت كار می كنند و هرگز نمی توانند آرام و خونسرد، مهربان و صمیمی باشند و كارشناسان مسائل اجتماعی بیكاری را نیز جز اولین و مهمترین آسیبهای اجتماعی كشور عنوان می كنند كه خود عامل اصلی پرخاشگری نیز محسوب می شود.
6- آداب و رسوم و سنتها:
عملکرد سنتی بازتابی است از ارزشها و عقاید اعضای یک اجتماع که اغلب چندین نسل را در بر می گیرد. طبق اظهارات مخصوص کمسیون حقوق بشر اعمال منسوب از جهات مختلف, مانند اعمالی که مربوط به نابرابریهای قدرتی عمیقا ریشه دار در جامعه می شوند. اغلب ارتکاب خشونت بر زنان و کودکان را تشکیل می دهند. پیروی کورکورانه از این اعمال و عدم پیگیری قوی در مورد علت وجود چنین عملکردهایی کمبود اطلاعات و آموزش در نواحی بسیاری که چنین عملکردهایی در آنها حکمفرماست و همچنین عدم برخورد حکومت با این اعمال رایج و سنتی همگی اعمالی هستند که در تداوم و بقای عملکردهای سنتی که امروزه سلامتی زنان و کودکان را در آفریقا و آسیا به خطر می اندازد, مؤثر می باشند.
باید تأکید کرد که همه آداب و رسومها و سنتها در جهت عدم حفظ حقوق زنان نیستند و اعمالی خاص در حقیقت حقوق و شخصیت زنان را ارتقا می بخشد و از آنها دفاع می کند. با این وجود نمی توان آن دسته از اعمال را که شکلهای مشخصی از اعمال خشونت را تشکیل می دهد بر پایه زمینه های سنتی و فرهنگی توجیه کرد. تهیه جهیزیه که خانواده عروس موظف به پرداخت آن هستند. در هند به طور متوسط روزانه 5 زن به علت درگیریهای مرتبط با جهیزیه توسط شوهر یا خانواده شوهر سوزانده می شود و البته بسیاری موارد هرگز گزارش نمی شود.
7- رسانه های گروهی:
نیز با نشان دادن خشونت, از عوامل تقویت کننده خشونت هستند.
از آ نجایی كه تلویزیون به عنوان تنها سرگرمی در دسترس خانواده ها همواره حضور دارد شایسته است كه خانواده ها نكته های زیر را رعایت نمایند:
- برنامه های مشخصی را تعقیب كنند كه عاری از خشونت باشد.
- برای جایگزینی تلویزیون از وسایل مورد علاقه كودكان مثل پازل، بازیهای فكری، مداد شمعی، مداد رنگی، كاغذ، كتاب و مجلات استفاده نمایند.
- تمام رسانه های حاوی خشونت را نفی نموده و این اصل را به عنوان قانون خانوادگی بپذیرند كه در خانه جایی برای خشونت وجود ندارد چه در فیلم های ویدئویی، چه در بازیهای كامپیوتری، برای فعالیتهای روزانه برنامه ریزی كرده و كودكان را به انجام فعالیتهای دیگر تشویق كنند و به گروههای مخالف نمایش خشونت در تلویزیون بپیوندند. چون امروزه استفاده از شیوه های خشونت آمیز در رسانه های گروهی به امری بدیهی تبدیل شده و خشونت عریان از طریق تلویزیون، سینما و رایانه به نمایش گذاشته می شود به طوری كه در بازیهای رایانه ای، فرد به تعداد آدمهایی كه به قتل می رساند امتیاز كسب می كند. این خود باعث نهادینه شدن خشونت در نظام شخصیتی- رفتاری افراد می شود.
8-مشکلات نقشها:
افراد خانواده تحت تأثیر عواملی چون تحصیلات, گسترش ارتباطات, رسانه های گروهی و... انتظار آنها را از نقش یکدیگر متحول ساخته است. هر گاه در این مجموعه به هم پیوسته نقش های اجتماعی(خانواده) طرفین نتوانند انتظارات همدیگر را برآورده سازند ناسازگاری پدید می آید و شدت و وسعت این ناسازگاری به تعداد انتظارات و میزان درونی بودن آنها بستگی دارد. افراد در مواجهه با ناسازگاری چند استراتژی در پیش رو دارند, عده ای به سرکوب انتظارات خود پرداخته و از ارضای آنها چشم می پوشند. عده ای دیگر با توسل به شیوه های مختلف در مورد برآورده ساختن انتظارات خود بر می آیند. در این میان گروهی با استفاده از شیوه های اقناعی تا حدودی از انتظارات خود کاسته و به نوعی با یکدیگر به تفاهم دست می یابند, عده ایدیگر با استفاده از شیوه هایی که غالبا صیغه آمرانه دارنددیگری را مجبور به برآوردده ساختن انتظارات خود می نمایند. جلوه های این نوع اخیر مواجهه بیشتر خود را در غالب خشونت می نمایاند.