شهدا و دفاع مقدس
بنام خدا درود بر شهید بیژن گلوی از تبریز در حین عملیات بیت المقدس که من کار تعاون شهدا را در خط جبهه کرخه نور به عهده داشتم و فاصله خط 2 با خط یک شاید در حد 500 متری بود سنگر ما یک سنگر امدادی بهداری بود که من وظیفه آمار گیری شهدا و مجروحین را به عهده داشتم در همین مجروحی از خط را آوردند که هیکلی درشت و چهار شونه و خوش سیما که غرق خون از اصابت ترکش بود در حین اینکه دکتر در حال پانسمان بود و بنده خدا نمی دانست کدام قسمت از بدن این مجروح عزیز را پانسمان نماید زیرا ترکش های کوچک کوچک سینه و شکم او را غرق خون کرده بود و من هم باطر اینکه مشخصات او را یاد داشت نمایم دستم را به سمت جیب های بغل سینه اش بردم که دیدم این عزیز به سختی میخواهد چیزی را بگوید لذا گوشم را به نزدیکی دهانش بردم دیدم با یک صدای بسیار سختی میگوید پا فهمیدم که کارت شناسائیش در جیب سمت ران پایش است لذا دست بردم و کارتش را در آوردم دیدم اسم مبارکش پرویز گلوی بسیجی اعزامی از تبریز است که اسم او را در برگ بعنوان مجروح نوشتم لحظه ای از نوشتن من نمی گذشت که دیددم این شهید همچون علی اکبر اممام حسین پاهایش را تکان میدهد با اینکه دکتر هم خیلی تلاش کرد اما این عزیز جان به جان آفرین داد و به فیض شهادت نائل گردید بعد که برگه را نگاه کردم خیلی خیلی غمگین شدم طوری که بغض گلویم را گرفته بود ولی چه بایست بکنیم چون در آن لحظات صحنه های بسیاری را دیدم که باید صبر را پیشه خود می کردیم و لذا روی کلمه مجروح خط کشیدم و نوشتم شهید پرویز گلوی بسیجی اعزامی از شهر قهرمانپرور تبریز