زمینه شكل گیری بُعد سیاسی شخصیت آیت اللّه شاه آبادی
1. پدر آقای شاهآبادی، مرحوم آیتاللّه میرزا محمدجواد اصفهانی (م1312ه··.ق)، از علمای بزرگ اصفهان است كه در عصر ناصرالدین شاه قاجار میزیسته و در آن دیار به اقامه حدود شرعی الهی مبادرت میورزیده است. شاه قاجار كه چنین امری را برنمیتابیده و آن را مخلّ به اركان سلطنت خود احساس میكرده، هنگامی كه منعهای مكرر خود را بیفایده میبیند، فرمان تبعید ایشان را به تهران صادر میكند. ولی در تهران نیز این مرد بزرگ در برابر مفاسد و ناهنجاریهای اجتماعی ـ سیاسی ساكت نمینشیند و به شاه صریحا پیغام میدهد كه «گمان میكردم تو ناصرِ دینی، ولی حالا دانستم كه تو كاسِرِ (شكننده) دینی.»
در باب قضایای مبارزاتی و سیاسی مرحوم میرزا محمدجواد اصفهانی نقل است؛ در نزدیك محل سكونت ایشان در تهران، مركزی متعلق به فردی ارمنی به نام كِنت وجود داشت كه محل لهو و لعب و شرابسازی بود و گفته میشد كه شراب دربار شاه قاجار نیز از آنجا فراهم میگشت. مرحوم میرزا محمدجواد، پس از آگاهی از این موضوع، صاحب محل را از ادامه خلاف شرع نهی میكند و چون مؤثر واقع نمیشود، یك روز به اتفاق فرزندان خود مرحوم آقای شاهآبادی و میرزا علیمحمد شریف و جمعی از متدینین، راهی آن محل شده و خمهای شراب را در چاه خالی میكنند و خارج میشوند. خبر این واقعه به دربار گزارش میشود و ناصرالدین شاه از ماجرا باخبر شده و دستور پیگیری میدهد. وقتی میرزا محمدجواد از پیگیری شاه آگاه میگردد علیرغم آنكه در تهران تبعیدی بوده است، به قصد مراجعت عازم اصفهان میشود. ظلالسلطان حاكم وقت اصفهان، فرزند معروف ناصرالدین شاه كه از مراجعت میرزا محمدجواد خبردار میشود، شاه را از تعقیب قضیه منصرف میسازد و بازگشت وی را به اصفهان صلاح نمیداند، لذا دربار تصمیم میگیرد به هر كیفیت ممكن، میرزا محمدجواد را از بازگشت به اصفهان منصرف كند و ایشان هم بازگشت خود را مشروط به برچیده شدن بساط آن محل فساد و تبدیل آن به مسجد میكند. لذا آن محل خریداری میشود و تبدیل به مسجد شده و خود ایشان در آن محل اقامه جماعت میكند.
2. آن زمینه سیاسی ـ مبارزاتی خانوادگی و حریت و آزادمنشی دینی و اهتمام به اقامه احكام و حدود الهی در متن جامعه كه در شخصیت پدر مرحوم شاهآبادی جلوهگر بود، از نخستین عوامل شكلدهی چهره سیاسی و یافتن بینش عمیق سیاسی نسبت به حوادث آن روزگار پرهیاهو بوده است. پس از آنكه آقای شاهآبادی در تهران، در مركز تحولات ایران پیش از مشروطیت، با مسایل سیاسی روز ایران از نزدیك آشنا میشود، راهی نجف شده و در آن دیار با شخصیت والای عصر مشروطیت و از رهبران اصلی نهضت مشروطه، مرحوم آخوند خراسانی آشنا میگردد و سالها نزد او به تحصیل اشتغال میورزد. با توجه به عشق وافر شاهآبادی به آخوند خراسانی و حوادث مهم مشروطه، شخصیت سیاسی ایشان به كمالات دیگری نزدیك میشود. تحلیل آقای شاهآبادی از مرگ مشكوك آخوند خراسانی قابل توجه است. او معتقد بود: حكومت وقت، آیتاللّه آخوند ملا محمدكاظم خراسانی را مسموم كرد و به شهادت رسانید، زیرا شبی كه فردای آن روز، مرحوم آیتاللّه خراسانی از دنیا رفت، خود آقای شاهآبادی نزد آخوند رفته و از صحت مزاج و سلامتی آخوند مطلع شده بود.
بدین ترتیب به موازات تكمیل مدارج علمی و تحصیل كمالات معنوی در نجف، شخصیت سیاسی آیتاللّه شاهآبادی نیز وارد مرحلهای نوین از بلوغ و رشد میشود و با ورود ایشان به سامرا و شركت در درس مرجع بزرگ آن زمان، آیتاللّه میرزا محمدتقی شیرازی، ملقب به میرزای شیرازی دوم، و آشنایی با چهره مبارزاتی و سیاسی آن مرجع و رابطه نزدیكی كه میان آن دو برقرار میگردد، شاهد مرحلهای دیگر از رشد سیاسی شخصیت او میباشیم. مرحوم میرزا محمدتقی شیرازی از رهبران نهضت مردم عراق علیه سلطه انگلیسیها بود و در این خصوص فتاوایی علیه نیروهای اشغالگر انگلستان نیز صادر نمود. رابطه نزدیك آقای شاهآبادی با مرحوم میرزا در حدی بود كه وقتی مرحوم میرزا از تصمیم آقای شاهآبادی مبنی بر مراجعت به ایران مطلع میگردد، شخصا وارد منزل ایشان میشود و عصای خود را بر زمین زده و میگوید: «میرزا محمدعلی، من سفر به ایران و ترك حوزه را برای تو جایز نمیدانم و حرام است بر تو.» البته پس از مطلع شدن از مشكلات خانوادگیِ آقای شاهآبادی، مانع نمیشود و به او میگوید: عیب ندارد، برو.
خطوط كلی اندیشه سیاسی آیتاللّه شاهآبادی زدن میان این سه بُعد، هرمی كامل از اندیشه صحیح اسلامی را كه در آن رشد كرده و در خود پدید آورده بود، به جامعه آن عصر ایران ارائه نمود. همین سه بُعد اصلی كه در شخصیت بزرگ معمار كبیر انقلاب اسلامی، امام خمینی نیز شاهدیم.
ورود آقای شاهآبادی به تهران كه با حوادث اواخر دوره قاجاریه و روی كار آمدن رضاخان همراه است و مواضع ایشان در برابر تحولات سیاسی آن عصر، برای ارزیابی اندیشه و رفتار سیاسی ایشان بسیار مهم و قابل توجه است. در این عصر رفتار سیاسی اصلی ایشان بر دو محور مبارزه با استبداد داخلی و استكبار خارجی شكل میگیرد. در مورد بُعد مبارزاتی شاهآبادی، به ضمیمه دو بُعد عرفان و فقاهت ایشان، از حضرت امام خمینی نقل است:
«آقای شاهآبادی علاوه بر آنكه یك فقیه و یك عارف كامل بودند، یك مبارز به تمام معنا هم بودند.»
آیتاللّه شاهآبادی، پس از بازگشت از عراق، دو دوره در تهران سكنی گزیدهاند. دوره اول، از سال 1330 ـ 1347ه··.ق پیش از رفتن به قم، و دوره دوم، از 1354 ـ 1369ه··.ق، پس از مراجعت از قم.
سالیان نخست دوره اول با سالهای پایانی سلطنت قاجاریه و روی كار آمدن سردار سپه همراه است. رضاخان كه در این دوره به تدریج قدرت مییافت و وزیر جنگ احمدشاه قاجار شده بود، به دینداری و روضهخوانی و با پای برهنه جلوی دستهجات عزاداری حركت كردن و كاه بر سر ریختن، تظاهر میكرد تا زمینه به قدرت رسیدن خود را فراهم آورد. حتی بزرگانی مثل شهید سیدحسن مدرس را به این جمعبندی رسانیده بود كه منافعش را اساسی و مضارّش را فرعی تشخیص دهند. ولی آقای شاهآبادی كاملاً به ریاكاری سردار سپه واقف بود و با درك عمیق سیاسی، كرارا میفرمود:
«این مردك الان كه به قدرت نرسیده است، این چنین به دستبوسی علما و مراجع میرود و تظاهر به دینداری میكند و از محبت اهل بیت(ع) دم میزند. لكن به محض آنكه به قدرت رسید به همه علماء پشت میكند و اول كسی را هم كه لگد میزند خود شما (خطاب به شهید مدرس) هستید.»
پس از سال 1304ه··.ش هم كه رضاخان به سلطنت رسید و به تدریج سایه شوم استبداد خود را بر پهنه ایرانزمین گسترش داد و به مخالفت با قوانین اسلامی و مظاهر دینداری از جمله مبارزه با عزاداری سالار شهیدان و كشف حجاب پرداخت، مرحوم شاهآبادی ابتدا تلاش خود را در متحد كردن علماء به كار گرفت و به افشاگری رضاخان و بیداری مردم پرداخت و در ادامه مبارزات، در سال 1305ه···.ش، یك سال پس از استقرار رژیم پهلوی، به تحصن در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) در شهر ری دست زد و در سخنرانیهای خود در ایام تحصن به روشنگری مردم پرداخت. اگرچه این تحصن با استقبال شایانی از سوی علماء مواجه نشد، ولی تأثیر خود را در همان ماههای اولیه حكومت استبدادی و دستنشانده و ضد اسلامی رضاخان داشت. در مدت تحصن، دولت رضاخان تلاش خود را برای جلب رضایت ایشان و شكستن تحصن به كار گرفت و حتی خود رضاخان راضی شد به ملاقات ایشان برود و مذاكره كند. یك بار هم كالسكه شاهی را برای بازگشت ایشان فرستاد ولی آقای شاهآبادی امتناع میورزید و هر گونه همكاری با رضاخان را حرام میشمرد.
آقای شاهآبادی با درك عمیق تأثیر تهاجم فرهنگی و خطری كه رواج فساد و ابتذال در جامعه دارد، دست به این تحصن زد چون نسبت به كشف حجاب رضاخانی معتقد بود:
«رضاخان خبیث با اِعمال بیحجابی، قصد دارد ریشه اسلام را بزند و اگر صدها روحانی بزرگ را سر میبرید، یك چنین لطمهای به اسلام نمیزد.»
در نهایت به اصرار شهید آیتاللّه مدرس و جمعی از علما و مؤمنین تحصن را شكست و به تهران بازگشت و سپس راهی قم گردید. ایام توقف ایشان در قم، همان ایام طلایی، آشنایی امام راحل با او و كسب فیض از آن وجود پربركت است.
آقای شاهآبادی، حدود هفت سال در قم متوقف میشود و سپس به تهران باز میگردد و به مبارزات و منبرهای افشاگرانه خود ادامه میدهد و با حرّیت و آزادگی كامل در آن ایام كه منبر رفتن را به طور كامل ممنوع اعلام كرده بود و جلسات عزاداری به صورت پنهانی پیش از اذان صبح و پشت درهای بسته برگزار میشد، آقای شاهآبادی در مسجد جامع تهران منبر میرفت و عزاداری دایر میكرد و حتی رییس كلانتری جرأت مخالفت نداشت. وقتی مأموران رژیم پهلوی پای منبر ایشان میآمدند، خطاب به آنان میفرمود:
«اگر میخواهید مرا بگیرید و ببرید و كسی نفهمد، قبل از اذان صبح، من از منزل تك و تنها حركت میكنم و به مسجد میآیم، و احدی هم با من نیست غیر از حق.»
در نهایت رژیم دستنشانده پهلوی منبر ایشان را برداشت تا ایشان سخنرانی نكند، ولی ایشان ایستاده، صحبت میكرد و با شهامت و شجاعت عارفانه خود، خطاب به رضاخان كه از او به چاروادار یاد میكرد، فرمود:
«من میخواهم خریّت این چاروادار را ثابت كنم و آن این است كه او تصور میكند این منبر است كه حرف میزند. او باید بفهمد كه من حرف میزنم نه منبر.»
آنچه گذشت، جلوههایی از جهاد شجاعانه آن فقیه عارف بود. این حقایق تاریخی نشان میدهد:
جناب شاهآبادی، عمیقا به جهاد و مبارزه میاندیشید و این آزادگی و حرّیت قهرمانانه، در تار و پود اندیشه سیاسی ایشان حضور دارد و همان طور كه از زندگی سیاسی حضرت امام خمینی(ره) میشناسیم، چنین جهاد شجاعانهای را نیز در اندیشه سیاسی معمار انقلاب اسلامی شاهدیم، با این تفاوت كه در حضرت امام، با توجه به موقعیت و مرجعیتی كه ایشان داشتند و شرایط و مقتضیات زمان و مكان، این جهاد شجاعانه با شكوفایی و تلألؤ خاصی همراه است. در واقع آنچه در رفتار سیاسی آقای شاهآبادی به اجمال میبینیم، در رفتار حضرت امام به بسط و گسترش تفصیلی میرسد. ولی ركن اساسی آن همان اندیشه جهاد و نهراسیدن از خطر است. این جلوهای است كه در معنای مثبت عرفان تشیّع شاهدیم و در میان تصوّف فِرَق دیگر كمتر بروزی از آن را مشاهده میكنیم. لذا وقتی هم عدهای از عمّال پهلوی برای دستگیری ایشان به مسجد حمله میكنند، با نهیب او، همه آنها پا به فرار میگذارند و بیرون مسجد كمین میكنند. هنگام خروج از مسجد، فرمانده آنها، میگوید: «آقای شاهآبادی تو باید همراه ما بیایی كلانتری.» و آقای شاهآبادی در پاسخ در حالی كه ابروانش به هم گره خورده بود گفت: «برو به بزرگترت بگو بیاد.» و به راه خود ادامه داد