معنویت در رویكردهای فلسفی
در اینجا به اندیشههای فلسفی اشاره میكنیم كه نمود بیشتری در زندگی روزمره انسان دارند. در نتیجه، مناسب است به رویكردهایی نظیر مادیگرایی، فلسفه رمانتیك، پست مدرنیسم، و واقعگرایی انتقادی اشاره كنیم.
1. معنویت در فلسفه مادیگرایی: همانطور كه واژه «مادیگرایی» در ظاهر نشان میدهد، فلسفه مادیگرا انسان و جهان پیرامون او را مادی میداند. ریشه این رویكرد در تجربهگرایی نهفته است. تجربهگرایی معتقد است كه دانش انسان تماما به تجربه حسی وابسته است. سردمدار این رویكرد را میتوان جان لاك و دیوید هیوم دانست. لاك معتقد بود كه توانایی در شنیدن، دیدن، لمس كردن، چشیدن و بوییدن، صور ذهنی را در درون ما پدید میآورند. ما نیز تصاویر پیچیده جهان مادی را با ارتباط دادن همین صورتهای ذهنی به همدیگر پدید میآوریم.
دیوید هیوم موجی از شكگرایی را نیز به تجربهگرایی لاك افزود. وی معتقد بود كه تجربه حسی تنها مجموعهای از دریافتهای حسی اتفاقی را در اختیار ما قرار میدهد كه ما آنها را طبق آداب و رسوم جامعه سازماندهی میكنیم. به نظر لاك تجربه حسی تنها ملغمهای از تجارب و دریافتهای مجزا پدید میآورد و برای علم به خود و جهان هیچ پایه زیرینی غیر اینها وجود ندارد.
بر اساس چنین نگاه مادهگرایی كه تمام امور عالی حیات انسانی نظیر اعتقادات، ارزشها، هنر، و دینداری را به امور مادی تقلیل میدهد، معنویت نیز به تعدادی از ویژگیهای مادی منحصر خواهد شد. بر اساس این دیدگاه، موضوعات و ارزشهای عالی زندگی انسان را نمیتوان از منبعی متعالی یا نظام ارزشی عینی به دست آورد، بلكه باید آنها را بر این فرض مبتنی كرد كه چیزی غیر از جهان مادی فاقد شعور وجود ندارد. بر اساس این نگاه، مثلا حس آزادی انسان، مقهور جبر حاكم بر سلولهای بدن میگردد و به تدریج انكار میشود. ارزش عالی در این وادی باقی نمیماند و ارزشهای معنوی به مفاهیم عملی و فایدهگرا نظیر بهداشت، راحتی، امنیت و خوشیهای جسمانی محدود میگردند.
2. نهضت رمانتیسم (هنرگرایی): نهضت رمانتیسم در اوایل قرن نوزده به اوج شكوفایی رسید و همچنان نقش مهمی در فرهنگ انسانی دارد. این نهضت در مقابل مادهگرایی افسار گسیخته پا به عرصه وجود گذاشت. رمانتیسم شهود و احساس را به عنوان راههایی مناسب برای دستیابی به دانش میداند. این مكتب الگوی انسجام را نسبت به حقیقت میپذیرد. در این الگو، علم انسان به انسجام میان افكار و تجارب وابسته است نه تلاقی میان ذهن و جهان مادی كه مادهگرایان به آن اعتقاد دارند. در حالی كه، مادهگرایان بر موفقیتهای علمی فنی در زندگی عملی تأكید میورزند، رمانیستها بر اهمیت فرهنگی ادبیات، موسیقی، و هنرهای خلاّق اصرار دارند. به نظر رمانتیستها، برداشتِ صرفا مادی از انسان تنها ما را از فهم انسان دور میكند و لازم است با بینشهای عمیق برخاسته از هنر تكمیل گردد.
رمانتیسم با پذیرش و ارج نهادن به تفاوتهایفردی، تجارب انحصاری و مشترك افراد را میپذیرد و در نتیجه، فرهنگ تكثرگرا را تأیید میكند. ارزشهای معنوی را از نگاه این مكتب میتوان اینگونه برشمرد: بازسازی اخلاق، هنر و دین؛ پرورش انسانهای آزاد جهت برآوردن خواستههای معنوی خود؛ مشروعیت بخشیدن به تجارب فردی و مشترك؛ بازگرداندن جایگاه پیشین سؤالات معنوی درباره معنای نهایی و هدف زندگی؛ و پذیرش تنوع معنویت. همانگونه كه روشن است، در اینجا برخی ارزشهای معنوی رایج در میان انسانها پذیرفته شدهاند.
3. پُست مدرنیسم: از بزرگترین چالشهای فراروی مكاتب معنوی و نگاه سنتی به معنویت اندیشههای ارائه شده در نگاه فلسفی پست مدرنیسم میباشد. فلاسفه پست مدرن نقش زیادی در فرهنگ اواخر قرن بیستم ایفا كردهاند. این افراد بزرگترین خطر برای آزادی انسان را برخاسته از امور فراحكایتی دانستهاند. ژان فرانسویز لیوتارد، كه برای اولین بار این واژه را وارد فلسفه كرد، امور فراحكایتی را مجموعه جهانبینیهایی میداند كه مدعی تبیین تمام حقیقت میباشند. او میگوید: جهانبینی دینی، مادهگرایی، و رمانتیسم همه مبتنی بر امور فراحكایتی هستند. در جهان پُست مدرن نه خدا، نه جهان مادی و نه تجربه مستقیم پاسخ نهایی درباره وضعیت انسانها نیستند. چنین تبیینهای نهایی درباره حقیقت، قابل دستیابی برای ما نمیباشند؛ زیرا بالاخره چه انسان در فهم ناتوان باشد و چه حقیقت خودش بیسر و سامان، در عدم وصول ما به حقیقت فرقی نیست. بالاخره برنامه نهایی معنوی پُست مدرنیسم آن است كه زمینههای زیر را برای ما فراهم آورد:
1. نقد تمام امور فراحكایتی كه ما را در دام توهم میاندازد؛
2. پذیرش آزادی انسان تا بتواند در تمام عرصههای فرهنگی پُست مدرن، كه همه چیز در آن مجاز است، وارد شود؛
3. آفرینش و بازآفرینی مستمر پندارهای معنوی فرد؛
4. تبعیت غیریقینی (خیالی) از سلایق، تمایلات، و آرزوهای شخصی.
پُست مدرن به دنبال آن نیست كه حقیقتی جدید را برای ما به اثبات برساند، بلكه میخواهد آزادی انسان را به حداكثر میزان ممكن برساند. میخواهد تمام حقایق بدلی را كه در قضایای فراحكایتی نمودار گشتهاند، نقد كند و بخصوص مادهگرایی و رمانتیسم رایج را به نقد بكشد. از نگاه فلسفه پُست مدرن، مدرنیسم نه تنها اوج دستاورد آدمیان نبوده، بلكه لایهای زودگذر بر عرصه علم میباشد و از این نیاز برخاسته است كه انسان موجودی است كه به طور منطقی قوانین اخلاقی خود را تدوین میكند. تصویری را كه مدرنیته از انسان ارائه میدهد در واقع پنداری است كه همانند چهرهای كه روی شنهای ساحل دریا ترسیم میشود، محكوم به فنا میباشد. اسحاق درید (Jacques Derrid) امور زیر را انكار میكند:
1. ظرفیت الفاظ در ارائه اراده خدا به صورت وحی كه اهل كلام آن را مسلم میدانند؛
2. ادعای مادهگرایی مبنی بر اینكه زبان، اشیای موجود در جهان مادی را مشخص میكند؛
3. ادعای مكتب رمانتیك كه «الفاظ را نماد تجربه روانی میداند.»
وقتی متنی را میخوانیم جای آن نیست كه بپرسیم این واژهها از ناحیه خدا آمدهاند، حقیقت را به نحو صحیح نشان میدهند، و یا به طور دقیق تجربه نویسنده را نشان میدهند. به نظر درید، كلمات نمیتوانند هیچكدام از امور مقدس، مادی و یا روانی را نشان دهند، بلكه این كلمات با هم مرتبط میشوند و شبكه بیپایان زبان را تشكیل میدهند.
بنابراین، ما میتوانیم بر موجهای زبان سوار شویم و به دنبال مرجع و برداشت خاصی از آنها نباشیم. باید بیاموزیم كه یك متن را بخوانیم و با تخیل و حساسیت به آن پاسخ دهیم. به دلخواه خود، آنگونه كه خواستهها و امیال ما اقتضا میكند، از آن بهرهمند شویم. به اعتقاد ریچارد رورتی (Richard Rorty) در دوران پُست مدرن آزادی اقتضا میكند كه ما به اصول آزادیخواهانه و تحمل آرای همدیگر چنگ بزنیم تا اینكه دچار تحمیل فرضیات خود بر دیگران نشویم. وی افراد آزاد را «كسانی میداند كه فكر میكنند ظلم بدترین چیز در جهان است.» به اعتقاد رورتی علاقه مفرط ما به امور فراحكایتی كه بار و بنههای یك مرجع خاص یا ادعاهای واقعیتهای انحصاری را در خود دارند، دلیل اصلی ظلم در جهان را تشكیل میدهند. رورتی فردی را كه فارغ از چنین دیدگاهی زندگی میكند، آزادیخواه شوخطبع میداند. به نظر او، چنین فردی پیشامدها و احتمالات مختلف درباره «اعتقادات محوری» خود را میپذیرد و این فكر را، كه این عقاید و خواستهها به امری ورای زمان و تصادف میرسند، كنار میگذارد. پُست مدرنیستها به نظر خودشان برنامه معنوی بسیار اساسی را فراروی انسان قرار میدهند. آنها از پی جهانی عاری از امور فراحكایتی دینی و این جهانی میباشند و معتقدند كه اوج علاقه فردی در صورتی كه به جای حقیقت مطلق در نظر گرفته شود، موجب استبداد میگردد. تمام همت ما در امور معنوی باید ساخت و بازساخت امور معنوی به صورت شوخطبعانه باشد، آن هم بر اساس احساسات، غرایز و تمایلات خودمان.
4. واقعگرایی انتقادی: واقعگرایی انتقادی نسبت به پُست مدرنیسم، كه خود به جنگ خودش میرود، چندان تمایل ندارد؛ زیرا پُست مدرنیسم ادعا میكند كه هیچ حقیقتی واقعیت ندارد؛ سخنی كه واقعیت داشتن خود همین ادعا را نیز نفی میكند. در مقابل، واقعگرایی نقّاد میپذیرد كه واقعیت عینی در ورای تجربه آدمیان وجود دارد، جهانی كه ساخته شده، تمایز یافته و تغییر میكند. این واقعیت هستیشناختی را نمیتوان بر اساس تخیّل ایجاد كرد، بلكه یك واقعیت منحصر به فرد دارد... كه در انتظار كشف است، و ملاكی را برای تشخیص خطاها به دست میدهد.
رُی باسكار (Roy Bhaskar) در مقابل واقعگرایی سطحی تجربهگرا، واقعگرایی عمیق و نقّاد را طرح میكند. به اعتقاد او تحقیقات علمی و انسانگرایانه درباره حقیقت نشان دادهاند كه ساختارهای زیرین و عمیقی وجود دارد كه به طور حقیقی وجود دارند، هر چند به طور مستقیم تجربه حسی از درك آنها عاجز است. چنانكه ما اكسیژن و هیدروژن را نمیتوانیم در آب درك كنیم ولی وجود آنها به صورت تركیب مسلم میباشد.
از نگاه واقعگرایی انتقادی شناخت انسان نسبت به واقعیت به صورت سلسله مراتبی پدید میآید و از سطوح عینیتر آغاز و به مراحل انتزاعی خاتمه مییابد. ما از سطح مادی آغاز و به تدریج به مرحله ادبیات، هنر، موسیقی و دین به پیش میرویم. این سطوح مختلف تفسیری نیز هر كدام مكمل دیگری هستند و نمیتوان یكی را به دیگری كاهش داد. امور عینی و ارزشها در برخورداری از واقعیت تفاوت ندارند. آنچه را هنرمندان، فلاسفه، و اهل كلام اظهار میدارند تنها سازههای انسانی نیستند، بلكه بیانگر امور واقعی و خارجی میباشند. از سوی دیگر، واقعگرایی انتقادی به دنبال آن است كه دوگانگی بین عقل و احساس، منطق و عاطفه، خرد و حساسیت را بردارد. پولانایی از وجود «دانش شخصی» سخن میگوید كه در آن عقل، عاطفه و تجربه عملی با آگاهی روانشناختی ما به طور ضمنی میآمیزند و با همدیگر به كشف جهان پیچیده پیرامون میپردازند. مجموعه این امور خرد انسان را تشكیل میدهد كه در آموزههای متعالی برنارد لانگرگن به طور خلاصه آمده است: به تجربه و اختراع بپرداز. هوشمند و زیرك باش. عاقلانه رفتار كن. مسئولیتپذیر و حساس باش.
واقعگرایی نقّاد میان یقینگرایی مطلق و نسبیگرایی مطلق قدم برمیدارد. از این منظر، ما میتوانیم نسبت به واقعیت علم پیدا كنیم، ولی علم ما همواره به صورت محتمل مطرح است و در فرایند دستیابی دانش عمیقتر سهیم میباشد و زمینه را برای رسیدن به اندیشه عمیقتر فراهم میآورد. «با اینكه دانش ما ممكن است باورهای ما را توجیه كند، ولی یك نظریه نهایی وجود ندارد كه قابل تجدیدنظر و پیشرفت نباشد. همانگونه كه مشاهده میكنید واقعگرایی نقّاد لوازم معنوی عمیقی در خود دارد؛ زیرا این دیدگاه بر آن است كه انسان نمیتواند ارزشهای خود را بر اساس سلیقه و خواست خودش خلق كند، بلكه باید چنان كند كه واقعیتهای معنوی او بر اثر ارتباط پویا با اقعیت عینی شكل بگیرد كه ذاتا امری پربار میباشد.»