• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
فرهنگ پایداری (بازدید: 221)
چهارشنبه 18/5/1391 - 1:4 -0 تشکر 496821
خاطرات رهبر معظم انقلاب از آزاد‌سازی سوسنگرد

ساعت یك و نیم یك نامه به سرهنگ قاسمی، فرمانده لشكر ۹۲، نوشتم كه داماد حضرت امام، از قول امام، پیغام دادند كه فردا باید حصر سوسنگرد شكسته شود و یك نامه هم ساعت ۲ برای سرتیپ فلاحی با همین مضمون نوشتم.

alt

چهارشنبه 18/5/1391 - 1:4 - 0 تشکر 496822

به گزارش خبرنگار ایثار و شهادت باشگاه خبری فارس «توانا»، داخل سوسنگرد تقریباً كسی را نداشتیم. به مردم گفته بودیم تخلیه كنید، نیروهای ارتش و سپاه هم كم بودند. یك سرگرد نیروی هوایی را فرمانده نیروهای مستقر در سوسنگرد كرده بودیم. یعنی هم ارتش و هم سپاه و نیروهای نامنظم ـ كه تحت فرماندهی شهید چمران بود ـ تحت فرماندهی او بودند. البته تعدادی از بچه‌های افسر نیروی هوایی كه با میل و رغبت داوطلب جنگ شده بودند آنجا بودند. ۱۳- ۱۲ افسر كه یكی‌شان هم شهید شد. مدافعین شهر سوسنگرد همین عده قلیل بودند. گمان نمی‌كنم تعداد نیروها به ۲۰۰ نفر هم می‌رسید. یقین داشتیم اگر عراقی‌ها سوسنگرد را بگیرند همه بچه‌ها قتل عام خواهند شد.

چهارشنبه 18/5/1391 - 1:27 - 0 تشکر 496833

عصر ۲۳ آبان و روز جمعه بود و ما در تهران جلسه شورای عالی دفاع داشتیم. قبل از آنكه بروم جلسه از ستاد ما سرهنگ سلیمی با من تماس گرفت. سرهنگ سلیمی، رئیس ستاد جنگ‌های نامنظم بود و چمران فرمانده این ستاد. ایشان با اضطراب تماس گرفت كه سوسنگرد به شدت در فشار و آتش فراوان است و بچه‌ها استمداد می‌كنند، كاری هم كه قرار بود انجام بگیرد، نگرفته. با لشكر ۹۲ و سرهنگی كه فرمانده لشكر بود توافق كرده بودیم حركتی انجام بگیرد و به كمك بچه‌ها بروند اما هیچ مقدماتی برای آن فراهم نشده بود. اندكی بعد جلسه شورا تشكیل شد، بنی صدر سه ربع، نیم ساعتی دیر آمد.
وقتی وارد جلسه شد متوجه شدیم بنی‌صدر از جریان مطلع است و در اتاق دیگری با فرماندهان نظامی مسئله سوسنگرد را بررسی می‌كردند. در جلسه شورای دفاع مطرح كردم كه اگر شهر را بگیرند این بچه‌ها شهید خواهند شد. خسارت شهادت بچه‌ها از خسارت گرفتن شهر بیشتر است. چون ما شهر را دوباره پس خواهیم گرفت اما بچه‌ها را به‌دست نمی‌آوریم. بنی‌صدر گفت من دنبال این قضیه هستم و ما هم زودتر جلسه را تعطیل كردیم كه بنی صدر برود دنبال این كار و من دیگر خاطرم جمع شد.

چهارشنبه 18/5/1391 - 1:28 - 0 تشکر 496834

صبح یكشنبه رفتم اهواز. از آشفتگی و كلافگی سرهنگ سلیمی و بچه‌هایی كه آنجا بودند، فهمیدیم كه هیچ كاری انجام نشده، خیلی اوقاتم تلخ شد. در این بین بنی صدر از دزفول با من تماس گرفت، شاید هم من تماس گرفتم، گفتم چنین وضعی است و بچه‌ها هیچ كاری نكردند و تو دستوری بده! او به من گفت خوب است شما به ستاد لشكر بروید آنها را نوازش بكنید و مسئولین لشكر را تشویقشان كنید، من هم از این طرف دستور می‌دهم، مشغول شوند و كار كنند.
مرحوم چمران و آقای غرضی رفته بودند منطقه را از نزدیك بازدید كنند. ما رفتیم ستاد لشكر ۹۲/ مشكل عمده ما نیرو بود. لشكرهایمان محدود بود. به قول لشكری‌ها منها بودند. هم تجهیزات كم داشت هم نیرو. تجهیزات را می‌شد فراهم كرد اما نیرو را نه. گفتیم گروه رزمی ۱۴۸ بیاید به كمك یك گروهانی از تیپ۲ لشكر ۹۲/ این لشكر در آنجا مواضع و خطوطی داشت كه جایز نبود رهایش كند. اما یك گروهان را می‌توانست رها كند. گفتیم آن گروهان با گروه ۱۴۸ مركز خراسان بیایند محور حمیدیه - سوسنگرد تا خط تماس را طی كنند و آنجا مستقر شوند. بعد تیپ ۲ لشكر ۹۲، كه قبلاً در دزفول بود و حالا مأمور شده بود به اهواز بیاید، از خط عبور كند. یعنی بیاید و از لابه‌لای اینها حمله كند. بنابراین تنها نیروی حمله‌ورمان تیپ ۲ لشكر ۹۲ بود. تیپ خوبی بود و فرمانده خوبی هم داشت. قرار شد نیروهای سپاه بروند به خورد ارتش. مثلاً یك گردان ارتشی ۱۰۰ تا سپاهی را بگیرد. فرمانده سپاه جوانی به نام رستمی و اهل سبزه‌وار بود و شهید شد. پسر بسیار خوبی بود و جزو چهره‌های فراموش نشدنی من. از خصوصیات این جوان این بود كه خیلی راحت با ارتشی‌ها برخورد و كار می‌كرد. او زبان آنها را می‌فهمید و آنها هم زبان او را. ارتشی‌ها هم خیلی دوستش داشتند. تعدادی نیروهای نامنظم هم در مشت چمران بود و قرار بود جلوتر از همه بروند و خط شكن‌های اول باشند. تعدادشان زیاد نبود اما كارایی چمران می‌توانست كارایی زیادی به آنها بدهد. این ترتیبی بود كه ما دادیم و خیالمان هم راحت شد.

چهارشنبه 18/5/1391 - 1:28 - 0 تشکر 496835

ساعت حمله، در اصطلاح ساعت سین بود، علی الطلوع ۲۶ آبان ماه بود. شب عملیات جزو شب‌های خاطره‌انگیز من است. شب عجیبی بود. من بودم با چمران و سرهنگ سلیمی و جوان دیگری به نام اكبر كه از محافظان شهید چمران بود. یك پسر شجاع، خوش روحیه، متدین و جوان برازنده‌ای كه فردای همان روز كنار چمران شهید شد. تا ساعت ۱۲-۱۱ صحبت‌ها را كردیم و بعد رفتیم بخوابیم و آماده شویم برای حركت. تازه خوابم برده بود كه چمران آمد پشت در اتاق و محكم در می‌‌زد كه فلانی بلند شو!
گفتم: چه شده؟
گفت: طرح به هم خورد. از دزفول خبر دادند كه تیپ ۲ لشكر ۹۲ را نیاز داریم و نمی‌توانیم بدهیم.
یعنی نیروی حمله‌ور اصلی! من خیلی برآشفته شدم كه چرا این كار را می‌كنند. این به جز اذیت‌كردن و ضربه‌زدن كار دیگری نیست. تلفن كردم به فرمانده نیروهای دزفول. تیمسار ظهیرنژاد آنجا بود.
گفتم: چرا این دستور را دادید؟
گفت: دستور آقای بنی‌صدر است و علت هم این است كه این تیپ را برای كار دیگری به اهواز آوردیم و اگر بیاید آنجا منهدم می‌شود. این تیپ خوبی است و ما از ترس انهدام آن نمی‌خواهیم آن را وارد عملیات كنیم. مگر به امر.
مگر به امر یعنی اینكه دستور ویژه‌ای از طرف فرماندهی بیاید كه برو. من گفتم این نمی‌شود. اول اینكه چرا منهدم شود، كما اینكه فردا لشكر آمد و منهدم نشد. بعد هم اینكه چه كاری مهم‌تر از سوسنگرد؟ و اگر این تیپ نیاید یعنی تعطیل شدن این عملیات و باید بیاید. قرص و محكم گفتم شما به آقای بنی‌صدر هم بگویید كه باید بیاید و دستور را لغو كنید.
مرحوم چمران اصرار داشت با خود بنی‌صدر صحبت شود. راستش من ابا داشتم از اینكه با بنی‌صدر به مناقشه لفظی بیفتم. چون سرش نمی‌شد و بی‌خودی پشت سر هم چیزی می‌گفت. گفتم شما خودت صحبت كن! چمران تماس گرفت و عین همین‌ صحبت‌ها كه باید تیپ ۲ لشكر ۹۲ بیاید را به بنی صدر گفت. بنی صدر هم قولكی داد. قول داد كه دستور دهد تیپ بیاید.
چیزی كه خیلی به كمك ما آمد پیغام مرحوم اشراقی بود. سر شب مرحوم اشراقی داماد امام، از تهران با من تماس گرفت و خبرها را پرسید. من گفتم قرار بر این است كه عملیات انجام شود و ظاهراً من اظهار تردید كرده بودم كه دغدغه دارم و ممكن است عملیات انجام نشود، مگر اینكه امام دستور دهد. ایشان رفت با امام تماس گرفت، پیغام داد امام دستور دادند تا فردا سوسنگرد باید آزاد شود و تیمسار فلاحی هم باید مباشر عملیات باشد.
من این را نگفته بودم چون دیروقت بود. شاید هم فكر می‌كردم كه صبح بگویم. وقتی كه این مسئله پیش آمد گفتم حالا وقتش است كه این پیغام را بدهم. نشستم دو نامه نوشتم. یكی ساعت یك و نیم بعد از نصف شب و یكی ساعت دو.

چهارشنبه 18/5/1391 - 1:29 - 0 تشکر 496836

ساعت یك و نیم به سرهنگ قاسمی، فرمانده لشكر ۹۲، نوشتم كه داماد حضرت امام، از قول امام، پیغام دادند كه فردا باید حصر سوسنگرد شكسته شود و اگر تیپ دو نباشد این كار انجام نمی‌شود. به تیمسار ظهیرنژاد گفتم و ایشان هم قول داده كه با بنی صدر صحبت كند، تیپ بیاید و شما هم آماده باشید كه تیپ را به كار بگیرید. مبادا به خاطر پیغامی كه سر شب آمده، تیپ را از دور خارج كنید. نامه را دادم به دست یكی از برادرها و گفتم این نامه را می‌بری و اگر سرهنگ قاسمی خواب هم بود از خواب بیدارش می‌كنی و نامه را به دستش می‌دهی.
یك نامه هم ساعت ۲ برای سرتیپ فلاحی با همین مضمون نوشتم با این اضافه كه امام گفتند سرتیپ فلاحی هم باید در جریان عملیات باشند و نظارت كنند. این ماجرا را هم نوشتم كه می‌خواستند تیپ را از ما بگیرند و گفتیم كه باید تیپ باشد و شما مسئول هستید كه این را بگیرید و كار كنید.
هر دو نامه را به شهید چمران دادم و گفتم شما هم بنویس كه نظر هردویمان باشد. ایشان هم پای هر كدام یك شرح دردمندانه‌ای نوشتند. ایشان هم كه می‌دانید خیلی ذوقی و عارفانه می‌نوشتند. من خیلی قرص و محكم نوشتم او خیلی دردمندانه. گفتم هر كس بخواند دلش می‌سوزد. ساعت ۲ هم نامه دوم را برای سرتیپ فلاحی فرستادم.
خیالم راحت بود كه كار انجام می‌شود اما باز هم دغدغه داشتیم. بارها شده بود كه كار تا لحظات آخر رسیده بود و به دلیلی تعطیل شده بود. صبح زود كه از خواب برای نماز بلند شدم، دیدم اوضاع خوب است. ساعت ۵ صبح تیپ ۲ از خط عبور كرده بود. همان زمان كه نامه را دریافت كردند، مشغول شدند و بعد از دریافت نامه حركت كرده بودند.
چنانچه بنا بر این بود كه «به امر» كار كنند، تا آن آقا از خواب بلند شود به او بگویند و «به امری» منتهی شود، دستور ساعت ۹ صادر می‌شد و ساعت ۱۱ عملیات ناموفقی انجام می‌شد كه قطعاً شكست می‌خوردیم.
چمران هم بلند شد و رفت. من هم چند ملاقات داشتم كه انجام دادم و رفتم به طرف جبهه و عملیات. البته وقتی رفتم دیدم صبح زود هم چمران و فلاحی رفته و هم آقای غرضی رفته بودند و اینها در خطوط مقدم و صحنه درگیری حضور داشتد. ما كه رفتیم، جنگ دور گرفته بود و نیروهای ما پیش رفته بودند .

چهارشنبه 18/5/1391 - 1:30 - 0 تشکر 496837

حدود ساعت ۱۰:۳۰ بود كه ظهیرنژاد هم آمدند و رفتند جلو. ما می‌رفتیم و در واحدهای عقبه و درگیر پیاده می‌شدیم و با آنها صحبت می‌كردیم. احوالشان را می‌پرسیدیم، خبر می‌گرفتیم. دائماً می‌گفتند كه خبرها خوب است و پیش‌بینی می‌شد ساعت ۲:۳۰ ما وارد سوسنگرد شویم. حدود ساعت یك به اهواز برگشتم و می‌خواستم بیایم تهران. اهواز كه رسیدم خبردادند كه چمران مجروح شده و خیلی نگران شدم. چمران را آوردند.
قضیه از این قرار بود كه چمران و دو محافظش مشغول جنگیدن بودند كه تنها می‌مانند و عراقی‌ها آنها را به رگبار می‌بندند. چمران بعداً گفت كه من آن روز مثل ماهی می‌غلتیدم كه رگبارها به من نخورد. آدمی قوی بود، در جنگ انفرادی قوی بود. یكی از محافظان جای امنی پیدا كرده بود كه رگبارها به او نخورد اما اكبر جایی پیدا نكرده بود و شهید شده بود. پای چمران هم زخمی شده بود. یك كامیون عراقی از آنجا رد می‌شود و چمران هم می‌بیند كه چیز خوبی است و كامیون را به رگبار می‌بندد.

شوفر عراقی تیر می‌خورد و چمران به كمك محافظش وارد كامیون می‌شود و می‌افتد عقب كامیون. چمران مجروح را با یك كامیون عراقی از جنگ می‌آورند اهواز. ساعت ۲ بود كه رفتم بیمارستان. دیدم كه حالش خوب است اما جراحت رانش نسبتاً كاری است و ۴۰-۳۰ روزی هم او را انداخت. او را از اتاق عمل بیرون آوردند و تمام سفارشش این بود كه نگذارید حمله از دور بیفتد و هی به من و سرهنگ سلیمی التماس می‌كرد كه نگذارید حمله از دور بیفتد. همین‎طور هم بود و ساعت ۲:۳۰ بچه‌ها پیروز و مظفر وارد سوسنگرد شدند.

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.