چهارشنبه ترین روز زندگی:
سر خیابان ایستاده بود و در گرمای شدید با بی حوصلگی تمام چشم به انتظار تاکسی بود بالاخره یک ماشین شخصی از راه رسید
... فردوسی
اماراننده ، کاملابی توجه از کنارش عبور کرد وانگار که اورا اصلا ندید
پنجاه متر آنورتر نیز دختر خانم ژیگولی منتظر تاکسی بود همین که ماشین کنار او رسید سرعتش را کم کرد وبوقی زد اما دخترک به او توجهی نکرد
این بار یک ماشین شخصی دیگه از راه رسید ومرد دوباره صدا زد
...فردوسی
این یکی هم هیچ توجهی به او نکرد وبه سرعت از کنارش عبور نمود ولی پنجاه متر آن ورتر توقف کرد وچندتا بوق برای دختر خانم زد ودختر خانمه هم طبق معمول توجهی بهش نکرد
مرد بیچاره دیگه حوصلش حسابی سر رفته بود و زیر لبش هر چی فحش بلد بود نثار این راننده های بی مروت می نمود روی ساعتش نگاه کرد دید یک ساعت مونده به 12
این بار یک تاکسی از راه رسید ومرده خوشحال شد که این یکی دیگه حتما نگه می داره
...فردوسی
این یکی یک خورده معرفتش بیشتر بود چون حداقل یک سر ی بالا داد که نمی رم
پنجاه متر آنورتر دخترک صدا زد: فردوسی
تاکسی ایستاد وسوارش کردوگازشو گرفت ورفت
.....
چند ساعت بعد مرد بیچاره بالاخره با هزار زحمت خودش رو به اداره شهرداری رساندوپله ها رو یکی یکی طی کرد تا بالاخره به اطاق 39 رسید
-سلام علیکم
- ....
- ببخشید سلام عرض کردم
- سلام
- ببخشید من دیروز آمدم اینجا وگفتن که برای صدور مجوز یک سری مدارک رو باید بیارم شما باید اینها رو تحویل بگیرین ؟
- .. نه مسئول صدور مجوز آقای پناهی است
- ..ایشون الان نیستن؟
- .. نه باید بنشینید تا بیان
مرد با بی حوصلگی رفت یک صندلی خالی پیدا کرد ونشست
دقایقی گذشت
در این هنگام یک خانم جوان با وضع توپ وآرایش کرده وارد شد
-سلام آقا
-..سلام علیکم خانم حال شما چطوره ؟ امری دارین ما در خدمتیم
-برای مجوز اومدم
- الان مسئولش نیست ولی اشکال نداره بنده کارتون رو را می اندازم لطفا مدارکتون رو به اضافه برگ در خواست به من بدین
- ..بفرمایین.........
-.. بسیار خوب ... این از امضا .... این هم مهر
..بفرمایین خانم
-..متشکرم
- ..خواهش می کنم باز اگر امر دیگه ای باشه در خدمتتون هستیم
-..چشم حتما ..خداحافظ
- حداحافظ شما خانم
مرد بیچاره بعد از دو ساعت انتظار بالاخره توانست امضا ومجوزش رو بگیره اما توی راه خونه با خودش می گفت : کاش خدا منو هم یه دختر خلق کرده بود