دلم می خواهد زودتر به طلائیه برسم به جایی كه سرزمین خدا خواهد بود چه بگویم ! ای كاش كلمات در قالب حرف می گنجید و قلم ، قلب را یاری می كرد تمام دنیا در طلئیه خلاصه شده است و تمام حرفهای دنیا در گلوی نیزار ها ماسیده است حس می كردم تنها نخلهای بی سر هستند كه خدا را می شناسند وتنها زمزمه های عشاق كه از میان نخلها با نامه های علی (ع) هم آوا شدند و همراه با رسول الله (ص) به معراج رفتند.
ای كاش در آن لحظات دیدار، زمان می ایستاد. ای كاش نگاهم خشك می ماند تا گوشه ای از این سرزمین پرآشوب در نگاهم خشك می شد. ای كاش وجودم قتدر به درك طلائیه بود ای كاش زبانم قدرت توصیف داشت چگونه توصیف كنم پاهای برهنه را كه بی ریا به جلو می رفت و چه بگویم از دلهایی كه همچنان ایستاده است و گاه رنجور و گاه شادمان است ؟
من در ذهن ایرانشناسی بیشتر تداعی می شد اما در انتها پنداشتم كه هدف عشق شناسی است و من هرگز عشق را نشناختم اما هدف را باور كردم و قداست این سرزمین را وشنیده ها را دیدم بعدازظهر به سوی هویزه و سوسنگرد حركت كردیم به سر مزار مطهر شهدای هویزه رفتیم ، رفتیم تاببینیم كسانی كه چون ما دانشجو بودند چه كار كردند درس را كنار گذاشتند و راه حسین را ادامه دادند وقتی از كنار عكس شهداء رد می شدیم از خودم خجالت می كشیدم كه بعد از شهداءما چه كردیم هر كدام از بچه ها اسم رشته تحصیلی شان را می آوردند و آهی می كشیدند در نظرم آمد آنها رفتند همه چیز را برایمان مهیا كردند حال وظیفه ما حفظ این خون است با درس ، با آن آرمانهای واقعی و...
شهید علم الهدی نامش برای ما یاد آور حماسه و خون است ، یادش یاد آور اللّه اكبر جهادیان است امیدوارم راهش ادامه یابد.
بعد از خوردن ناهار در هویزه ، شهید سوسنگرد را مشاهده كردیم هر مسیری كه حركت می كردیم جای یك لشكر ، یك گردان و... بوده است باید حرمت این مسیر را نگاه داشت با ذكرصلوات.
...... به سوی شهر اهواز حركت كردیم عجب روزی بود. آن روز نسیم بهاری بوی عشق می داد بوی شهادت لاله های خونین نینوا در آنجا بودند و تراب شفق گونه در این سرزمین پاك میزبان قدمهای ما بودند آن روز وسعت خاطره ها در امتداد ذهنها یاد آور خون بود و قلب زمین ، تپش توپ ، نارنجك ، آر پی جی ، داشت و ترنم دعای كمیل و توسل در زوزه تركشها شنیده می شد آن روز ، روز خدا بود اشك در چشمان افلاكیان هنگام نظارة پیوند عاشقانه زمینیان حلقه زده بودند و خورشید در تابش آفتاب گونه لاله های خونین شرم حضور داشت.
شب كه به خوابگاه بر گشتیم فیلمی كه از توصیف مناطق جنگ ، تشییع شهداء ، گروه تفحص داشتند آن قدر این صحنه ها جالب بودند كه همه مات مانده بودند لبخند شهید و به راستی شهیدان زنده اند.
بعد ار این كه چند تایی از بچه ها خوابیدند آن آقا فیلم را گذاشت و خودش به قسمت پایین رفت و گفت اگر می خواهید در این بابها صحبت كنیم به پایین تشریف بیاورید من در خدمت شما هستم.
خلاصه صبح روز بعد سفری به سد دز داشتیم بازدید جالبی بود و از شهدای آنجا هم یادی كردیم بعد از گشت و گذاری ار آن مناطق راه سفر را پیش گرفتیم بعد از خوردن ناهار عازم دو كوهه شدیم همان سرزمینی كه می گویند قطعه ای از كربلاست و من نمی دانم چرا این نام را بر او گذاشته اند و بر روزگاران دور چه بر سر این سرزمین آمده است تنها نامش را شنیده بودم اما حال می بینم زیارت عاشورا را در كربلا برگزار كردیم شب جمعه شبی كه ملائك فرود می آیند صبح روز جمعه دعای ندبه را برگزار كردند بچه ها با شور خاصی در مراسم شركت كردند و فرج آقا را خواستار شدیم.
بعد از خوردن صبحانه یك نمایشگاه برگزار شده بود كه بسیار جالب بود صدای نوار كه گذاشته بودند دو كوهه را در بر گرفته بود. و وجود انسان را می لرزاند. پوتین ها ، عكس ها و ...
از همة سرزمینهای مقدس بچه ها خاك بر می داشتند تعدادی از آنها كه خاك زیادی از شلمچه با شور و شوق بر می داشتند كه در همین هنگام یكی از سربازها گفت اگر قرار باشد هر كاروانی چنین كند خاكی برای ما باقی نمی ماند.
با وجود این همه سرزمین پاك قلب زنگار و نگار گرفته مان جلا پیدا می كرد اما هر وصالی ، وداعی دارد و لحظة وداع هم رسیده بود.
بگذارید از حال و هوایی كه در آنجا بود بگویم از حال خداشناسان ، از حال آنان كه وجودشان برای آقا « نایب بقیه اللّه » می تپد.
خدایا اگر اینان در زمان علی (ع) بودند كسی جرأت نمی كرد دستهای مولایمان را ببندد وپیش چشمش سیلی به صورت زهرایش بزنند.
اگر اینان در زمان حسین (ع) بودند چه كسی توان آن را داشت كه لب تشنه عزیز زهرا را سر ببرد و پیكرش را به زیر سم اسبان له نماید و سر اطهرش را به نیزه بزند.
بعد از ظهر جمعه به سوی ایلام حركت كردیم نماز ظهر را در نز دیكیهای دهلران برگزار كردیم به مهران كه رسیدیم به زیارت امامزاده سید حسن رفتیم و بعد از آن ناهار را در همان جا خوردیم به سوی صالح آباد به راه افتادیم بعد از زیارت و خواندن نماز به سوی مزار شهدای ایلام رفتیم جمعه شب در مزار شهدا مدیحه سرایی همه با هم زیبایی خاصی داشتند و یاد حسین را در وجودم حس می كردم.
از این به بعد وظیفة ما سنگین می شود. شهدای شلمچه، طلائیه ، هویزه و ... جلوی راه ما را می گیرند از ما می خواهند اما مبادا به آن روزی كه در نبردی نو ، قلمهایمان حرمت خونهای شلمچه را بشكند و مبادا حرمت مولای شلمچه را بشكند مبادا روزی شلمچه به صحیفة تاریخهای غبار گرفته سپرده شود.
ان شاء الله بیاین خوزستان تا ما از شما پذیرایی داشته باشیم.
حالا از هر کجای این میهن عزیز هستی به تاپیک زیر برو :
اینجا