• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن اجتماعي > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
اجتماعي (بازدید: 1859)
چهارشنبه 28/2/1390 - 18:31 -0 تشکر 318734
جوانان و روابط

به نام خداوند بخشنده و مهربان

جوانان و روابط

ابوالقاسم مقیمى حاجى :نویسنده

ویراستاران: جواد شریفى، حمیده انصارى

پیش درآمد

زیر بنای روابط

ارتباط چرا و چگونه

دلایل توجیه كنندگان روابط آزاد

1. احترام به عشق

2. آرامش روانى و كاهش التهاب ها

3. استوارى اجتماع

4. استحكام پیوند خانوادگى

5. احساس نیاز به محبّت و ابراز شخصیّت

6. احترام به شخصیت دختر و پسر و شكوفایى استعداهاى آن ها

7. لزوم اختلاط میان دختر و پسر در مدارس و دانشگاه ها

8. افزایش مفاسد و جرم و جنایات

 

روابط از منظر دین و اخلاق

آثار و پیامدهای ارتباط

احکام روابط

همیشه دلیل شادی کسی باش نه قسمتی از شادی او
و همیشه قسمتی از غم کسی باش نه دلیل غم او
چهارشنبه 28/2/1390 - 18:34 - 0 تشکر 318736

پیش درآمد

زن و مرد دو جنس متفاوتند كه نوع آدمى را تحقّق بخشیده و در حیات دنیوى، با برطرف كردن نیازهاى جسمى و روحى، مكمّل یك دیگر شده و آرامش و امنیت روحى را پدید آورده اند; قرآن از این حقیقت به لباس تعبیر كرده و زن و مرد را لباس یك دیگر معرفى نموده است; به همین دلیل، نوعى كشش و جاذبه از سوى هر دو جنس، مشاهده و احساس مى شود.

این نكته سبب شد تا روان شناسان و فیلسوفان و عالمان اخلاق درباره مكانیزم جذّاب جنس هاى مخالف، سخن بگویند و به این مباحث بپردازند كه آیا جذب شدن دختر و پسر به یك دیگر برخلاف سرشت و نهاد آن هاست و نوعى انحراف از طبیعت اوّلیه ى انسانى به شمار مى رود؟ آیا كشش دوستانه و تمایلات غریزى، تنها زاییده ى شهوت حیوانى و سركش است، یا به بُعد انسانى نیز ارتباط دارد؟ اگر این جاذبه ها و كشش ها، طبیعى و زاییده ى بُعد انسانى است، پس چرا در اسلام روابط دختر و پسر محدود شده است؟ و آیا این محدودیّت به ویژه در محیط جامعه و دانشگاه، در آینده ى جوانان، خسارت هاى جبران ناپذیرى را فراهم نمى آورد؟ آیا هر نوع ارتباط دختر و پسر، ارتباط آلوده است و نمى توان از ارتباط معمولى و پاك و دور از مسائل جنسى سخن گفت؟ و اصولاً ارتباط چرا و چگونه؟ آیا روابط دختر و پسر، همان احترام گذاشتن به عشق و محبّت است؟ آیا ارتباط براى شناخت قبل از ازدواج یا براى جلوگیرى از فساد، مؤثر است؟ اگر عشق زمینى، پیش درآمد عشق الهى است، پس چرا با آن مخالفت مى شود؟

برخى بر این باورند كه تفكیك دختر و پسر در مدارس، آمادگى زندگى را منتفى مى سازد و یك مشت دختر افسرده و پسر عقده اى تحویل جامعه مى دهد، آیا این خسارت ها واقعى است؟ پس چرا بسیارى از روان شناسان از خدشه دار شدن بهداشت روانى جوانان بى بندوبار و افزایش مفاسد و جرم و جنایت خبر داده اند؟ و یا سرانجام نگران كننده ى دوستى هاى تلفنى و ازدواج هاى خیابانى را گوشزد نموده اند؟

اینها نمونه اى از پرسش هایى است كه نسل معاصر را به خود مشغول ساخته و عالمان را وادار به پاسخ دادن كرده است; اما اسلام عزیز، هم در مورد مسائل جنسى و هم در زمینه ى ارتباط دختر و پسر، دیدگاه و راه حل دارد. نه حبس زنان در خانه را توصیه مى كند و نه روابط بى ضابطه و نامشروع را تجویز مى نماید. حریم ها را با عشق و محبت سالم و شرعى، جمع نموده و بر آثار و فواید و اهداف ازدواج تأكید مىورزد.

نوشتار حاضر كه به همت محقق محترم جناب آقاى ابوالقاسم مقیمى حاجى نگاشته شده است به چالش ها و چاره جویى هاى روابط جوانان پرداخته و پرسش هاى فوق را پاسخ داده است. امیدوارم این پژوهش، راهنماى مفیدى براى نسل جوان و آگاه ما باشد و تا حدودى دغدغه هاى آنها را كاهش دهد. تا به راحتى بتوانند به زندگى سالم و معنوى دست یابند.

در پایان از تمام همكاران مركز كه در سامان دادن این اثر تلاش نمودند تشكر مى نمایم، به ویژه از جناب آقاى طوسى، مدیر محترم گروه مشاوره و تربیت و نیز آقایان كریمى، آل غفور، صدرالسادات، داعى نژاد و مخصوصاً جناب آقاى حجت الاسلام والمسلمین سید هاشم حسینى بوشهرى، مدیر محترم مركز مطالعات و پژوهش هاى فرهنگى حوزه علمیّه.

عبدالحسین خسروپناه

جانشین مركز مطالعات و پژوهش هاى فرهنگى حوزه ى علمیه

همیشه دلیل شادی کسی باش نه قسمتی از شادی او
و همیشه قسمتی از غم کسی باش نه دلیل غم او
چهارشنبه 28/2/1390 - 18:37 - 0 تشکر 318738

زیربناى روابط

زندگى ارزش آن را دارد كه با چشم باز و دلى آگاه به آن نگاه كنى و اگر در پى «آب» هستى، گرفتار «سراب» نشوى.

دل بستن به اندیشه هاى رؤیایى و زیستن در عالم خیال، شایسته ى عاقلان فرزانه نیست.

تو در پى خوش بختى هستى، همه ى آنان كه در اطراف تو زندگى مى كنند، دنبال سعادتند و مى خواهند خوب زندگى كنند; ولى ... خوش بختى چیست؟ خوب زیستن كدام است و خوب كیست؟

بعضى ها ندانسته، زندگى را به جهنّمى سوزان تبدیل مى كنند كه هیزم آن خودشانند این دوزخ هولناك گاهى از یك زاویه ى كوچك انحراف یا اشتباه آغاز مى شود.

زندگى هاى آلوده به هوس، خرمن خشكى است كه جرقّه ى بیگانگان در یك لحظه آن را آتش مى زند و خاكستر مى كند; این جاست كه نگاه روشن و زاویه ى دید صحیح، كارساز است.

ما دو بار عمر نمى كنیم كه در یكى تجربه بیندوزیم و در دیگرى به كار بریم. در همین یك نوبت باید چنان زندگى كنیم كه به حسرت گذشته گرفتار نشویم.

خداوند انسان را آمیزه اى از ظرفیّت ها و استعداهاى مختلف آفرید و او براى رسیدن به كمال حقیقى و سعادت واقعى، باید در جهت شكوفایى همه ى استعدادها گام بر دارد و به تمام جهات مادّى و معنوى زندگى بپردازد.

نكته ى مهم، شناخت صحیح نیاز طبیعى انسان و درك درست آن است تا در ارائه ى راه حل ها به خطا نرویم.

 مكانیزم جذابیّت جنس هاى مخالف نسبت به هم بر چه اساس است؟ آیا جاذبه ى دختر و پسر براى یك دیگر بر خلاف سرشت و نهاد آن هاست و نوعى انحراف از طبیعت اوّلیه ى انسان به حساب مى آید؟

 نیاز طبیعى دختر و پسر به یك دیگر: در خلقت بشر، زن و مرد مكمّل نیازمندى هاى روحى و روانى یك دیگرند و هر یك بدون دیگرى احساس فقر و نیاز نموده، به آرامش واقعى دست نمى یابد.

انسان به عنوان موجودى طبیعى و با داشتن بعد مادى و جسمانى، ناچار با جهان طبیعت در ارتباط حیاتى و وابستگى متقابل است; به صورتى كه قطع این وابستگى ها مساوى با نابودى او خواهد بود.

اگر انسان مى توانست بدون وابستگى به طبیعت و علایق مادى، به مقصود نهایى خویش در خلقت نایل شود، قطعاً پروردگار حكیم نیز او را به دامان طبیعت جسمانى نمى سپرد. خصوصیّات جسمانى، علایق روحى و روانى، جذّابیّت هاى متقابل بین طرفین (زن و مرد) به خصوص در سنین جوانى، از این قاعده ى كلّى مستثنا نیست. البتّه هر كدام از دو طرف داراى جذّابیّت ها و ویژگى هایى است كه به طور اجمال بدان اشاره مى كنیم.

دختر بنا به لطف الهى، بعد از بلوغ به آرامش و تعادل روحى عمیقى دست مى یابد و تجلّى گاه زیبایى هاى الهى مى شود. صورت معصوم و چشمان نكته سنج و اندام ظریفش و از این مهم تر عفّت و حیا و افتادگى نگاهش، خرامان راه رفتن و وقار زیباى او و هر كلام و حركتش، سرشار از چنان جذّابیّت سحرآمیزى است كه هر مرد خشن و بى احساسى را تحت تأثیر قرار مى دهد.

زن شاه كار آفرینش و سرچشمه ى جوشان مهر و محبّت است و در ساختار وجودى خود، متمایل به مرد آفریده شده و به دنبال تكیه گاه محكمى است كه در فراز و نشیب زندگى یار و یاورش باشد. او طالب آن است كه توجّه مرد را به شخصیّت و موقعیّت عاطفى و ابعاد وجودى خود جلب نماید. او در برخوردها و معاشرت هاى خویش با مردان، انگیزه ى جنسى نداشته و قصد اوّلیه ى او بى عفّتى و لذّت جویى شهوانى نیست; بلكه خواستار كسى است كه از وجود پر رمز و رازش باخبر باشد و موقعیّت عمیق عاطفى و روح فداكارى و صداقت او را پاس دارد و از روى صداقت و پاكى، نگاه و توجه مردان را نشانه ى احترام و ابراز محبّت خالصانه و توجه به ارزش هاى غیر جنسى خویش مى پندارد. به همین جهت مردانى را مى پسندد كه ارج و منزلت او را درك كنند و با روح و روانش دمساز باشند.

زن به دنبال تقدیس از جانب مرد و در آرزوى آن است كه تنها ملكه ى كاخ عشق و محبّتش باشد، و به قول ویل دورانت: «زن فقط وقتى زنده است كه معشوق باشد و توجّه كردن به او مایه ى حیات اوست.»

پسر نیز پس از بلوغ، به طور طبیعى سرشار از تمایلات غریزى است و نیازمند روابطى دوستانه و محبّت آمیز بوده، بدون جنس مخالف، نه در مراقبت از تمایلات سركش و شهوانى خود تواناست و نه در رشد استعدادهاى اجتماعى موفّق است و در تنهایى، دچار فشار ذهنى شدید و بى حوصلگى است و در انجام كارها سریع خسته و بى انگیزه مى گردد.او در پى كسى است كه خلاء و كمبود و نقصان خویش را با وجودش كامل نماید و تكیه گاه و مشوّقى را مى جوید كه در درون او حضور یابد و احساس تنهایى اش را از درون برطرف سازد. و با نرمى و لطافت، خشكى و خشونت زندگى را هنرمندانه از یادش ببرد.

مرد، نیازمند كسى است كه قلبش براى او بتپد و با گرمى نگاه و كلام پرمهرش، او را در مواجهه با ناملایمات زندگى امید بخشد و با اتكا به عشق و محبّتش سردى ها و سختى هاى روزگار را پشت سر گذارده، هم چون آینه اى شفاف، خود را در او بازبیند تا شخصیّت و اخلاق خویش را به خوبى بنا نهد.

مرد فطرتاً طالب دخترى است كه مانند بنفشه، محبوب و سلیم الطبع و ساده و عفیف و در عین حال داراى كمال لطف و دلبرى باشد.

در منظر پسر و دختر، هر چند وجود عزیز پدر و مادر بسیار ارزشمند است و مصاحبت با آنان و یا خواهر و برادرى مهربان، تسكین دهنده ى لحظات تنهایى است، اما نیاز پسر و دختر مَحرمیّتى بالاتر از این ها مى طلبد. طبیعت زندگى شان اقتضا دارد كه آن دو مافوق نیازهاى جسمى و مادّى به هم بنگرند و رابطه ى خویش را بر مبناى عشق و محبّت راستین و جوشیده از نهاد و درون استوار سازند.

«ویل دورانت»، به نقل از كتاب مهمانى افلاطون از قول «آریستوفان» آورده است:

هر یك از ما، در جدایى فقط نیمه اى از انسان است و همیشه نگران آن نیم دیگر است.

این نیازمندى ها كه در سرشت بشر نهاده شده، از اسرار حكمت الهى است. نكته ى اساسى، بسترسازى مناسب براى پاسخ گویى به آن بوده تا دختر و پسر در مسیر زندگى تكاملى خویش، شادمانه و سرافراز از این میدان، گذشته و در فردایى روشن، خود را در كانونى گرم و سرشار از عشق و صفا ببینند.

همیشه دلیل شادی کسی باش نه قسمتی از شادی او
و همیشه قسمتی از غم کسی باش نه دلیل غم او
چهارشنبه 28/2/1390 - 18:38 - 0 تشکر 318739

 چرا دختر و پسر را از سنّ كودكى جدا نمودند تا در سن جوانى در محیط جامعه و دانشگاه با حسّاسیتى دو چندان، به دنبال شناخت دنیاى جنس مخالف و جبران كمبودهاى گذشته باشند؟

 در پاسخ به این پرسش توجّه به چند نكته ضرورى است:

1. براى روشن شدن درستى یا نادرستىِ جداسازى، باید دید بر اساس نظر روان شناسان و كارشناسان علوم تربیتى، نیاز روحى ـ روانى كودك و نوجوان نسبت به جنس مخالف چگونه است. دختر و پسر پس از دوران كودكى از هم جدا شده، هركدام در دنیاى متفاوت از دیگرى پاى به دوران نوجوانى مى نهد. در این دوران، دختر و پسر نسبت به جنس مخالف هیچ گونه احساسى نداشته، یا داراى حسّاسیتِ منفى اند; بنابراین خواه باهم باشند یا بدون هم، در واقع جداى از یك دیگر رشد نموده و بعد از این مرحله با بیدارى غرایز، به یك دیگر روى مى آورندو  با دنیاى ناشناخته اى  روبه رو مى شوند. این دنیاى ناشناخته، سبب ناراحتى آن ها مى شود و با بیدارى بیش تر غرایز جنسى، حسّاسیّت و توجّه آن ها به یك دیگر بیش تر مى شود.

رفتار كودك در دوران پیش از دبستان، در برخورد با جنس مخالف و موافق، چندان متفاوت نیست; به عبارت دیگر، در این دوره، كودك در برخورد با دختران و پسران هم سن خود، تقریباً یكسان رفتار مى كند. در حقیقت دوران پیش از دبستان را مى توان دوره ى یك رنگى و یگانگى دو جنس دانست. این گونه برخورد، پس از پایان این دوره دیگر تكرار نخواهد شد.

در دوره ى دبستان به تدریج رفتار دوگانه و مخالف خود نمایى مى كند. در این دوره پسران و دختران از یك دیگر فاصله گرفته، نسبت به هم موضع مى گیرند. دختران معمولا با دختران به بازى و گفت و گو مشغول مى شوند و پسران نیز با پسران. این فاصله گرفتن، گاه با پرخاش نسبت به هم و بدگویى و شكایت از یك دیگر، همراه مى شود. خواهران و برادرانى كه در یك خانه زندگى مى كنند، این تعارض را به صورت جدال و قیل و قال و قهر و شكایت و... از خود بروز مى دهند. پسران (در آن سن) دختران را موش مى نامند كه مثل خرگوش هستند ولى خود را مثل شیر و شمشیر مى دانند; گاه دختران نیز همین كار را با پسران مى كنند. به این ترتیب، این دوره را باید دوره ى تعارض در رفتار اجتماعى دو جنس، بدانیم.

در دوران پس از دبستان، به تدریج فاصله گرفتن دو جنس، آغاز مى شود. دختران و پسران در این دوره به تدریج از هم دور مى شوند و گویى با یك دیگر قهرند. آن تعارض دوران دبستان نیز به تدریج از بین مى رود.

بیش تر نوجوانان در دوازده ـ سیزده سالگى، این دورى و فاصله را نسبت به جنس مخالف، در درون خود احساس مى كنند.

غرایز جنسى بین شش تا دوازده سالگى متوقف مى ماند و پسران و دختران از این لحاظ تفاوت چشم گیرى با هم ندارند. سپس در دوران نوجوانى به یك دیگر تمایل پیدا مى كنند و این تمایل براى هر دو جنس، ناراحت كننده است; زیرا تحوّلى است كه با خواسته ى قبلى هركدام مخالف است.

امّا سال هاى نوجوانى، سال هاى  بیدارى غریزه است. این غریزه، انسان را به سوى جنس مخالف سوق مى هد. در چنین اوضاعى اگر تعارض بین گرایش و عدم گرایش به طرف جنس مخالف، شدّت بگیرد، نوجوان دچار آشفتگى مى شود و دست به رفتارهاى متعارض مى زند. اگر عوامل محرّك غریزه ى جنسىِ نوجوان را تا حدامكان كنترل كنیم، به گونه اى كه این غریزه بیدارى خود را به تدریج و بسیار آرام آغاز كند، مى توانیم امیدوار باشیم كه دورى روحى نوجوان از جنس مخالف، فرصتى خواهد بود براى پختگى بیش تر و شناخت دقیق تر از جنس مخالف. به این لحاظ است كه كنترل و كاستن عوامل تحریك كننده ى جنسى، از ضروریات تربیتى در دوره ى نوجوانى است. و با بیدارى تدریجى، نوجوان فرصتى مى یابد تا آشفتگى هاى خود را در این مدت كه در ابعاد مختلف با آن روبه روست، تا حدّى تعادل بخشد و در اواخر نوجوانى گرایشى انسانى به طرف جنس مخالف در خود احساس خواهد كرد. این احساس، مقدّمه ى خوبى براى ازدواج و تشكیل خانواده است.

در نتیجه، طبق نظر كارشناسان، دختر و پسر از كودكى، براساس ساختار روحى - روانى با جنس موافق رشد نموده، احساس نیاز به جنس مخالف ندارند و این دورى مى تواند زمینه اى مناسب براى شناخت صحیح شود. و اختلاط بى حدّ و مرز و تعجیل در روابط و تحریك زودرس، نوجوان را كه باید با آرامش و فراغت به دنبال پایه ریزى اندیشه و آینده و هوّیت خود باشد، دچار آشفتگى هاى روحى و ذهنى نموده، غرق در اضطراب و التهاب مى نماید و از دست یابى به اهداف بلند باز مى دارد.

البتّه لازم است، جوانان و نوجوانان شناخت درستى نسبت به جنس مخالف داشته، از تصوّرات تخیّلى اجتناب كنند و از جنس مخالف، موجودى ماورایى و فرشته اى آسمانى و ... نسازند.

هر یك از دختران و پسران باید بدانند كه جنس مخالف، هم چون خود آنان، داراى ویژگى هاى مثبت و منفى گوناگونى است، و در عین برخوردارى از توانمندى ها، داراى ضعف ها و ناتوانى هایى نیز مى باشد و براى خود سلیقه ها و خصوصیات اخلاقى خوب و یا بدى دارد. و همانند خواهران و برادرانشان، انسانى معمولى است و به اندازه ى كافى وقت دارند تا یك دیگر را بشناسند.

این نوع شناخت، به همراه كنترل عوامل محرّكِ جنسى، التهاب و هیجان را در سن جوانى به حدّ متعادل رسانده، جوان را به سوى پاسخ گویى صحیح و انتخاب راه درست و فرد مناسب براى عشق و زندگى رهنمون مى سازد.

2. جدا سازى دختر و پسر در مدارس و مراكز علمى، تنها در ایران مرسوم نیست، بلكه از دیرباز تا كنون در بسیارى از كشورهاى شرق و غرب متداول بوده است و امروزه در میان اندیشمندان علوم تربیتى داراى موافقان و طرفداران بسیارى است كه در مباحث بعدى بدان خواهیم پرداخت.

3. نكته ى دیگر آن كه اگر اختلاط از سنین كودكى و نوجوانى، سبب كاهش التهاب و حسّاسیّت در جوانى مى شود و شناخت معقولى را ایجاد مى كند، چرا در جوامع غربى كه آزادى مطلق دارند، باز دختر و پسر با دو صد حسّاسیّت و هیجان جنسى، غرق در شهواتند و على رغم معاشرت هاى آزاد و دیدن انواع فیلم ها و مجلاّت و ... این عطش هولناك سیراب نشده است؟

همیشه دلیل شادی کسی باش نه قسمتی از شادی او
و همیشه قسمتی از غم کسی باش نه دلیل غم او
چهارشنبه 28/2/1390 - 18:39 - 0 تشکر 318740

در ارتباط دختر و پسر، قائل به ارتباطى آلوده نیستیم، بلكه مقصود ما ارتباط و رفاقت معمولى و پاك و به دور از مسائل جنسى است. چرا از این گونه روابط جلوگیرى مى شود؟

در اسلام صحبت كردن و برخورد عادى زن و مرد، جایز است و آنان مى توانند فارغ از دغدغه هاى شهوانى، به كار و فعّالیت و تحصیل بپردازند; اما فعّالیتِ مختلط در همه ى مراكز و مجامع امرِ پسندیده اى نیست; به ویژه براى جوانان كه آمیزه اى از غرایز مختلفند. زیرا قدرت كشش و نیروهاى تحریكى تمایلات انسان، یكسان و مساوى نیستند. انگیزه ى بعضى از تمایلات، بسیار قوى و نیرومند است و قدرت كشش پاره اى از خواهش ها متوسط و یا ضعیف است.

در جوانى، غرایز جنسى و احساسات و شیفتگى به جذّابیّت هاى ظاهرى، در حدّ زیادى خودنمایى كرده، حاكم بر دوستى ها و تصمیم گیرى هاى جوانان است. «موریس دبس» گوید:

دیر یا زود غریزه ى جنسى، مخصوصاً در نزد پسران، تا سر حدّ وجدان نفوذ كرده و تحریكات شهوانى هم چون تصادم امواج به ساحل، شروع به مبارزه مى نماید. عمل این غریزه آن قدر قوى است كه در واقع، مركز تحریكاتِ مستقیم براى تمامِ آرزوهاى اعضاى مختلف بدن مى گردد. تأثیر غیرمستقیم آن خیلى بیش از این ها است. وجود آن به كلّى زندگى قلبى و تظاهرات محبّت آمیز انسان را تحت تأثیر خود قرار مى دهد تا جاییكه در سن هفده ـ هجده سالگى، مالكِ اصلى ]حسّاسیّت انسان [مى شود و آن گاه تمام تظاهرات محبّت آمیز انسان از غریزه ى جنسى سرچشمه مى گیرد.

بدیهى است در ایّام جوانى، شوق جنسى و احساسات بر روان آدمى سایه انداخته، ناخودآگاه به رفتار و سخن و نگاه جوان رنگ و لعابى دیگر مى بخشد. در این میان، چنان التهاب و هیجان به اوج مى رسد كه آهنگ صدا و رفتار و حركات را تحت تأثیر قرار داده و حتى تصوّر رفاقت و هم سخن شدن و حسِّ گرماى وجود دیگرى، قلب را به تپش مضاعف وا مى دارد و تأثیر پذیرى و تحریك را دو چندان مى نماید. «ویل دورانت» پس از بیان تحریك پذیرى جوانان در برخورد با جنس مخالف مى گوید:

در این سن، جوان در برابر هزارها محّرك كه قبلا آن ها را حس نمى كرد، حسّاس مى گردد. بعضى از صداها این حسّاسیّت جوانى را بر مى انگیزد ... بعضى از عطرها ]آن را[ تحریك مى كند.

و در جاى دیگرِ كتاب خود، درباره ى حكومت شهوت در طول عمر، مى نویسد:

رسم بر این است كه طغیان شهوت را به دوره ى جوانى منتسب سازند; ولى در حقیقت تا نیرویى در بدن هست، شهوت نیز پاى بر جاى است.

«كارِن هورناى»، على رغم ردّ صریح این نظریه ى فروید كه پشت سر هر گونه محبّتى یك انگیزه ى شهوى و عقده ى جنسى وجود دارد، مى نویسد:

ارتباط زیادى بین محبّت و تمایلاتِ جنسى ملاحظه مى كنیم; مثلا بسیارى از تمایلات و كشش هاى جنسى، اوّلش با مهربانى و دوستى صاف و ساده شروع مى شود; گاهى هم شخص ممكن است داراى تمایلات جنسى باشد، ولى خودش آن را با تمایل به مهرورزى اشتباه كند. چنان كه كشش هاى جنسى هم ممكن است انگیزه ى احساسات محبّت آمیز باشد یا كم كم مبدّل به احساسات محبّت آمیز گردد; با وجودى كه این تغییر و تبدیلات حاكى از آن است كه ارتباط نزدیكى بین تمایلات جنسى و احساسات محبّت آمیز وجود دارد (هر چند این ها دو نوع احساس متفاوت مى باشند.)

باتوجّه به نیاز و كششِ درونى دختر و پسر، به ضمیمه ى شرایط ویژه ى بلوغ و بیدارى غرایز جنسى و تحریك پذیرى جوانان، باید اعتراف نمود گسترش و عادى سازى روابط، بسترى مناسب براى كشیده شدن جوانان به سوى لذایذ شهوانى و زمینه ساز روابط جنسى است كه در صفحات آینده با آثار و تبعات آن آشنا مى شویم.

در گزارشى كه «جاناتان راس»، روزنامه نگار انگلیسى، به دنبال تحقیقاتى روان شناسانه منتشر كرده، نگرانى خویش را از خشونتِ جنسى ابراز داشته است. وى با ارائه ى آمار، اظهار مى كند كه بیش تر مردان غربى، نسبت به زنانى كه با آنان از صبح تا شام در ارتباط هستند، (از قبیل: هم كار و هم كلاس و...) در آرزوىِ آمیزشِ همراه با خشونت شدید، تا حدّ قتل، مى باشند.

حال با كمى تأمّل و واقع بینى در خود و محیط اطراف، به خوبى در مى یابیم كه بسیارى از دلایل و بهانه هاى مختلفى كه در توجیه روابط ذكر مى شود، برخاسته از همین نیاز درونى است و از آن جا كه شرایط مناسبى براى پاسخ گویى صحیح و طبیعى وجود ندارد، سبب به وجود آمدن روابط خیابانى و آشنایى هاى تلفنى مى شود.

در این جا مسئولیّت سنگینى بر دوش خانواده ها و مسئولین جامعه است. جوان در سنّ جوانى و در اوج شور و احساسات خود نیازمند روابطى محبّت آمیز و سرشار از عشق و صفاست و از عمقِ جان خویش این نیاز را احساس كرده، با تمام وجود نداى طلب آن را مى شنود و در پى راهى براى پاسخ به آن است. و اگر راهى صحیح و ساده نیابد، خواسته یا ناخواسته به راه هاى دیگر كشیده مى شود.

اگر خانواده ها با راهنمایى و فراهم نمودن شرایط مقدّماتى به كمك آن ها نشتابند و مسئولین اقتصادى و فرهنگى جامعه، به دنبال چاره جویى و بر طرف نمودن موانعِ موجود برنخیزند، دیگر نمى توان انتظار زیادى از جوانان داشت و تنها آنان را مورد ملامت و سرزنش قرار داد.

در نتیجه، براى آرامش و كنترل غرایز در افراد، رعایت نكات ذیل لازم است:

الف. ارضاىِ تمام غرایز موجود در انسان در حدّ حاجتِ طبیعى به طور معقول و مطلوب;

ب. جلوگیرى از تحریكِ غرایز; به خصوص غریزه ى جنسى;

ج. گسترش میدان فعّالیت اجتماعى و سیاسى و فرهنگى و ورزشى.

از آن جا كه با اعتراف به حسّاسیت و تمایلات غریزى، توجیهى براى عادى سازىِ روابط و تطهیر آن باقى نمى ماند، دیده مى شود در برخى مطبوعات بدون ارائه ى مستندِ علمى، این اصل و نقش آن را انكار كرده و روابطِ موجود را عارى از دغدغه هاى جوانى دانسته، آن را بدون تبعات منفى معرفى مى كنند!

اما روى سخن ما با جوانان فهیم ایرانى است: در شرایط فعلى جامعه چه باید بكنیم و چه راهى را باید انتخاب نماییم تا به سعادت و خوش بختى واقعى دست یابیم؟ در بخش هاى آینده دلایل روابط و پیامدهاى آن را بررسى مى كنیم.

همیشه دلیل شادی کسی باش نه قسمتی از شادی او
و همیشه قسمتی از غم کسی باش نه دلیل غم او
چهارشنبه 28/2/1390 - 18:43 - 0 تشکر 318741

 ارتباط، چرا و چگونه؟

در چند سال اخیر، در مجلّه ها و مقالات بسیارى به موضوع روابط دختر و پسر پرداخته شده است و به بهانه هاى مختلفى چون: كاهش حسّاسیت ها، شناخت قبل از ازدواج یا پیشرفت فرد و جامعه و یا براى جلوگیرى از فساد!موضوع روابط آزاد، مطرح مى شود.

عدّه اى این گونه روابط را از زاویه ى عشق و عاشقى، پسندیده مى دانند و برخى، جلوگیرى از آن را موجب عقده اى شدن جوانان و یا به وجود آمدن اثرهاى نامطلوب بر فرد و جامعه مى پندارند.

اما همان طور كه در صفحات پیشین ذكر شد، جاذبه ى جوانان به جنس مخالف، امرى طبیعى و فطرى است و دختر و پسر بعد از بلوغ علاقه ى وافرى به یك دیگر مى یابند. نكته ى مهم، شناخت راه كارى درست براى پاسخ گویى به این نیاز است. در این بخش دلایلى را كه براى توجیه روابط آزاد و یا به عنوان عامل محدود كننده ذكر مى شود، مطرح نموده، با كمك خرد و وجدان به قضاوت مى نشینیم.

دلایل توجیه كنندگان روابط آزاد

1. احترام به عشق

 آیا عشق، این گوهر گران بهاى زندگى، ناپسند و مذموم است؟

عاشق شدن گناهى ندارد. اگر عشق نباشد، هیچ چیز زیبا نیست. بگذارید دختران در مدارس آماده ى زندگى، عشق و ازدواج شوند. زیباترین و تعالى بخش ترین جنبه ى هستى انسان، عشق است; ولى حاكمیّت در ایران، به تصویر كشیدن رابطه ى عاشقانه بین دو انسان، ولو زن و شوهر باشند، را گناه آلود مى داند.

عشقِ اصیل و حقیقى، والاترین تجربه اى است كه یك انسان مى تواند به آن برسد و تنها چنین عشقى است كه شكوفایى نهایى استعدادهاى جسمى و روحى و عاطفى زن و مرد و غور آن ها در اعماق ضمیر خود و یا هستى را ممكن مى سازد. عشق، لازمه ى استمرار زندگى و مایه ى نشاط روحى و عمیق ترین ارتباط قلبى و محكم ترین تعهّد انسانى است. اگر زن و مرد، پروانه هاى شمع عشق باشند، زیباترین زندگى را به تصویر مى كشند. عشق مافوق نیازهاى جسمى و مادّى است; زیرا نیاز مادّى و شهوانى، چیزى جز یك نیاز موقّتِ بدنى نیست كه به مجرّد تخلیه ى انرژىِ فشرده ى جنسى به پایان مى رسد; اما شور عشق همیشه باقى است. میان عشق و هوس و شهوت فرق بسیار است. بنابراین به پاس احترام عشق و عاشقى و براى پاسدارى از این موهبت الهى، ترویج روابط آزاد پسندیده نیست.

به اعتراف دانشمندان اروپایى، در جوامع آزاد كه جاذبه هاى ظاهرى و شوق جنسى حاكم است، عشق، اوّلین قربانى است. در این صورت، عشق هاى برخاسته از نهاد و درون، به افسانه تبدیل شده، جز مدّعیان دروغین، كسى یافت نمى شود; زیرا پسرى كه هر روز با دخترى مى گردد و هر دم كه نگاه مى كند، عده اى را در حال جلوه گرى مى بیند، دیگر تنوّع طلبى در او حاكم شده و از عشق و انتظار به دور است.

به راستى آیا جوانى كه همیشه به دنبال چشم چرانى است، مى تواند مدّعىِ عاشقى باشد؟!

عاشق كسى است كه در راه رضاى معشوق، از هر چه دارد بگذرد و چشم از همه، جز جمال محبوب ببندد. عاشق نه تنها از خواب و خوراك، بلكه از غریزه ى جنسى و خواسته هاى قلبى خویش نیز غافل مى شود و جز یاد معشوق به كسى نمى اندیشد; اما جوانى كه در پارتى هاى شبانه با دختران و پسران است و در كوى و خیابان و... دل به عشق بازىِ این و آن سپرده است، آیا چیزى جز شهوت و هوس مى داند؟!

«موریس مترلینگ» مى گوید:

عشق در تمامى موجودات وجود دارد، ولى درك آن تابع شرایطى است كه تا آن شرایط جور نشود امكان آن وجود ندارد ... بعضى آن را منحرف مى كنند و ندانسته به صورت تمتّع از لذّات، مصرف مى نمایند و هیچ از حقیقت آن برخوردار نمى شوند.

بدون تردید گسترش و عادى سازى روابط دختر و پسر، هیجان ها و التهاب هاى جنسى را فزونى خواهد بخشید و تجربه هایى را برایشان میسّر ساخته، لذت هاى زودگذرى را فراهم مى آورد. با تكرار این صحنه ها هوس جانشین عشق، تنوّع طلبى به جاى وفادارى، و دلِ هر جایى و سیرى ناپذیر جایگزین دلدادگى و تعهّد مى شود.

هر كه خود را رایگان و ارزان به این و آن بفروشد، معلوم مى شود از بازار قیمت انسان بى خبر است. هر كسى هم كه زود عاشق شود و مرتّب معشوق عوض كند، معلوم است كه عشق را به بازى گرفته یا خودش بازیچه ى هوس شده است. بازى گر و بازیچه بودن، هر دو، مایه ى شرمندگى است. باید درباره ى مرز میان عشق و هوس بیش تر اندیشید.

عشقى كه نه عشق جاودانى است***بازیچه ى شهوت جوانى است

عشق آیینه ى بلند نور است***شهوت ز حساب عشق دور است.

«كارون هورناى» در بیان فرق میان محبّت واقعى و ابراز علاقه اى كه ناشى از احتیاج به جلب محبّت و براى كمبودهاى روحى است مى گوید:

فرق بین عشق، و نیاز به جلب محبّت، آن است كه در عشق، احساس دوستى و محبّت بر همه چیز مقدم است; در حالى كه در نیاز عصبى به جلب محبّت، همواره نیاز به رفع تشویش درونى مقدم است. بسیارى از این نوع روابط بین انسان ها گر چه اساسش سود جویانه است، مع ذالك ماسك عشق و دل بستگى به چهره مى زنند ... به همین جهت یكى از مشخّصات عشقِ حقیقى، پایدار بودن احساس محبّت مى باشد.

بنابراین عشقِ جنسى و هوس پرستى كه به قول «ویل دورانت» آغاز آن با ترشّحِ غددِ جنسى و پایان آن ارضاى شهوتِ زودگذر جسمانى است، هرگز نمى تواند تعهّدآور بوده و مایه ى پایدارى روابط انسانى; به ویژه زندگى زناشویى باشد.

جوانان پرظرفیّت، با نامه ى «فدایت شوم» و «برایت مى میرم» و «اگر تو نباشى من هیچم»، خود را نمى بازند. پشت این نگاه هاى مسموم و محبّت هاى فریبا، درّه هاى هولناك و شب تیره و بدبختى هول انگیزى نهفته است. فقط كافى است نورافكنى بیندازیم و عمق این تیرگى هاى وحشتناك اما به ظاهر زیبا و پر جلوه و رنگارنگ را بنگریم.

همیشه دلیل شادی کسی باش نه قسمتی از شادی او
و همیشه قسمتی از غم کسی باش نه دلیل غم او
چهارشنبه 28/2/1390 - 18:43 - 0 تشکر 318742

آیا این سخن درست است كه: براى دوام و پایدارى عشق باید قبل از ازدواج آن را تمرین نمود و آموزش دید و تنها راه آن، گسترش روابط دختر و پسر است؟

در همین زمینه یكى از روان شناسان مى گوید:

وقتى راجع به آموزش صحبت مى كنیم، باید بگوییم كه هر آدمى در تجربه ى اوّلش شاید به تمام نكته هاى مثبت نرسد; زیرا از پختگى لازم برخوردار نیست. افراد ممكن است تجربه هاى عشقى داشته باشند و اشتباه كنند; زیرا شاید سوژه ى عشقشان را اشتباه انتخاب كرده اند. شاید اشتباه از خودشان باشد ... اگر عشق اول بچه گانه یا اشتباه بود، عشق بعدى باید باعث شادى و رضایت شود، نه این كه از دفعه ى قبل بدتر باشد. خیلى از عشق ها تمرین عشق است; بنابراین هر عشقى الزاماً نباید به ازدواج منتهى شود.

 با توجه به مطالب پیش گفته بسى روشن است كه ترویج روابط دختر و پسر، عشق و محبّت راستین و شادى بخش را به وجود نمى آورد.

عشقى را مى توان خود شكوفایى، تبلور اراده، ابراز هویّت و حالتى از تكامل نامید كه برخاسته از علاقه و تعهّدِ عمیق باشد; نه این كه در پس جذّابیت هاى ظاهرى و زیبایى هاى جسمانى به وجود آید. این روان شناس در ادامه ى اظهار نظرهایش اذعان مى دارد:

اگر تنها یك شور جنسى باشد و اراده و تعهّد در آن نقش نداشته باشد، تبدیل به دوست داشتن هاى متعدّد و بدون فایده مى شود.

چگونه از تجربه هاى عشقىِ متعدّد و ناكام كه به سبب بى تعهّدى و یا كم رنگ شدن جذّابیت هاى ظاهرى، رها شده اند، عشقى عمیق و برخاسته از تعهّد به وجود مى آید؟ از كجا معلوم، سرنوشت این عشق نیز همانند عشق هاى قبلى نباشد؟ پس به كدام عشق مى توان اعتماد نمود؟

ایشان مى گویند:

این حالت (پیدایش عشق و دوستى) معمولا زمان بلوغ كه هنگام بیدار شدن جسم است، بیش تر اتفاق مى افتد. و در رابطه با تردید (در عشق) مى توانم معیارهاى جهانى را بگویم; سبك هاى شورانگیز یا بازى گوشانه كه تعهّد كمترى در آن ها دیده مى شود; بر خلاف تصور عمومى، در پسرها بیش تر است. ... یكى از دلایل تردید در پسرها این است كه آن ها بیش تر جذب جذّابیت هاى ظاهرى مى شوند و وقتى جذّابیت ها كم رنگ تر شوند، با مشكل مواجه مى شوند.

با اعتراف به این كه در این نوع عشق ها جذّابیت هاى ظاهرى و غریزه ى جنسى، نقش مهمّى ایفا مى كند، چگونه مى توان آن را سنگ بناى زندگى قرار داده، جوانان را به این وادى سوق داد و آن ها را به تجربه هاى عشقى تشویق نمود كه جز هیجان هاى بى اساس و فشارهاى روحى و روانى ارمغانى به بار نمى آورد.

اگر پسر یا دخترى گرفتارِ نظر بازى و تنوّع طلبى شود، هیچ گاه طعم شیرین آرامش و شادى و رضایت را در زندگى نخواهد چشید.

آنچه مهم و ضرورى است، تبیین راه هاى شناختِ صحیح از طرف مقابل براى رسیدن به تفاهم و همسانى هر چه بیش تر و بررسى تعهّد و عوامل مؤثّر در تداوم آن است.

بدون تردید، آنچه بعد از همسانى هاى لازم مى تواند در مقابل وسوسه هاى هوس انگیز، تعهّد عمیق ایجاد كند، ایمان و صداقت و معنویات است كه مورد غفلت قرار گرفته است.

دوام علاقه و دوستى میان اشخاص، به معرفت و صداقت و دورى از منافع فردى و گذشت و رها نمودن كبر و غرور باز مى گردد; كه مطمئن ترین راه دست یابى به این فضایل اخلاقى، تمسّك به معنویت و معرفت است.

«عشق; علاقه و تمایل انسان را به خارج از وجودش متوجه مى كند، وجودش را توسعه داده و كانون هستى اش را عوض مى كند و به همین جهت، عشق و محبت، یك عامل بزرگ اخلاقى و تربیتى است; مشروط بر این كه خوب هدایت شود و به طور صحیح مورد استفاده قرار گردد.»

نكته ى دیگرى كه در تداوم عشق نقش مؤثّرى دارد، شناخت دقیق افراد از روحیات و علایق یك دیگر است كه در بخش هاى آینده بدان خواهیم پرداخت.

همیشه دلیل شادی کسی باش نه قسمتی از شادی او
و همیشه قسمتی از غم کسی باش نه دلیل غم او
چهارشنبه 28/2/1390 - 18:44 - 0 تشکر 318743

مگر در عرفان اسلامى مطرح نشده كه «عشق زمینى» پیش درآمد «عشق الهى» است؟ پس چرا از عاشق شدن دخترها و پسرها جلوگیرى شده، از آن منع مى شود؟!

دكتر سروش در لزوم ترویج عشق زمینى مى گویند:

 «این جا در عشق زمینى، سكوى پرش هست.»

 این كه گفته مى شود «عشقِ مجازى» پیش درآمد «عشق حقیقى» است، به این معنا نیست كه این عشق هاى نامشروع میان دختر و پسرِ نامحرم و بیگانه مقدمه ى عشق حقیقى است.

عشق حقیقى، رسیدن به كمال و وصول به معشوق حقیقى و ازلى است. و بدیهى است با غوطهور شدن در هوى و هوس و شهوت حیوانى كه مورد غضب پروردگار است، نمى توان به عشق حقیقى دست یافت.

آنچه مقدّمه و پل عشق حقیقى به حساب مى آید، عشق مجازى است نه «عشق جنسى و حیوانى.»

در عرفان اسلامى، عشق را به عشق حقیقى و مجازى تقسیم كرده اند و عشق مجازى را به «عفیف و حیوانى»; عشق عفیف، به عشقى گفته مى شود كه مبدأ آن شباهت و همسانى نفس عاشق با نفس معشوق در جوهر و ذات او باشد. بیش تر اهتمام عاشق به روش هاى معشوق و آثارى است كه از نفس وى صادر مى گردد. این عشق است كه نفس را نرم و پرشوق و وجد قرارمى دهد. رقّتى ایجاد مى كند كه عاشق را از آلودگى هاى دنیایى بیزار مى گرداند.

عشق حیوانى، عشقى است كه منشأ آن، شهوت جوانى و طلب لذّت و كام جویى بوده، بیش ترین عامل جذب و كششِ عاشق، شكل و شمایل و حسن و زیبایى معشوق است و جذّابیت هاى جسمانى و ظاهرى در آن، نقش اساسى را بازى مى كند. این عشق ناشى از استیلاى نفس امّاره بوده، بیش تر اوقات همراه با فجور، مفاسد و انحرافات اخلاقى است.

عشقى كه گویند پل عشق حقیقى است، از قسم اول است (البته آن هم در بستر مشروع خود); زیرا كسى كه طالب قرب الهى است نمى تواند با پیمودن راهى كه مورد قبول او نیست، به این مقام دست یابد.

پس عشقى كه ناشى از حسن ظاهرى نبوده، از شهوت و شوق جنسى دور باشد، پیش درآمد عشق حقیقى است كه با وصال تغییر مى كند و مقاصد معنوى و روحانى خود را دنبال كرده، نقایص معشوق هاى مادّى را براى انسان، واضح مى نماید و به فرموده ى «خواجه نصیر»:

در عشق عفیف، فرد از شهوات دور شده و از مشغله هاى دنیایى، جز فكر معشوق فارغ شده و تنها دغدغه اش رضایت اوست. اگر چنین عشقى براى كسى حاصل شود، روى آوردن به معشوق حقیقى برایش آسان تر از دیگران است; زیرا نیازى به اعراض و دل كندن از سایر تعلّقات ندارد.

در توضیح فرق میان عشق مجازى و عشق جنسى در عرفان اسلامى، از بیان استاد «شهید مطهرى» مدد مى جوییم:

عشق، اوج علاقه و احساس است، و این احساس ها دو نوعند كه یكى آثار نیك و سازنده دارد و دیگرى كاملاً آثار مخرّب. برخى احساسات از مقوله ى شهوت و مخصوصاً از شهوت جنسى است ... و افزایش و كاهش آن، بستگى زیادى به فعّالیت فیزیولوژیكى دستگاه تناسلى و سنّ جوانى دارد و با پاگذاشتن به سن از یك طرف و اشباع و افراز از طرف دیگر، كاهش مى یابد و منتفى مى گردد.

جوانى كه از دیدن رویى زیبا به خود مى لرزد و از لمس دستى ظریف به خود مى پیچد، باید بداند چیزى جز جریان مادّى و حیوانى در كار نیست. این گونه عشق ها به سرعت مى آید و به سرعت مى رود; قابل اعتماد و توصیه نیست; خطرناك است; فضیلت كش است. تنها با كمك عفاف و تقوا و تسلیم نشدن در برابر آن است كه آدمى سود مى برد; یعنى خود این نیرو انسان را به سوى هیچ فضیلتى سوق نمى دهد; اما اگر در وجود آدمى رخنه كرد و در برابر نیروى عفاف و تقوا قرار گرفت و روح، فشار آن را تحمّل كرد ولى تسلیم نشد، به روح قوّت و كمال مى بخشد. انسان آن گاه كه تحت تأثیر شهوات خویش است، از خود بیرون نرفته است. شخص یا شىء موردِ علاقه را براى خودش مى خواهد و به شدّت مى خواهد، اگر درباره ى معشوق و محبوب مى اندیشد بدین صورت است كه چگونه از وصال او بهره مند شود و حدّاكثر تمتّع را ببرد. بدیهى است كه چنین حالتى نمى تواند مكمّل و مربّى روح انسان باشد و روح او را تهذیب نماید.

از این جاست كه امام صادق(علیه السلام) مى فرماید:

دل هایى كه از یاد خدا غافل شده اند، گرفتار عشق هاى زمینى و باطل مى شوند.

اما نوع دیگرى از احساسات (در آدمى است) كه از لحاظ حقیقت و ماهیت، با شهوت مغایر است، كه آن را عاطفه و رحمت مى نامیم ... و انسان تحت تأثیرِ عواطفِ عالى، محبوب و معشوق در نظرش احترام و عظمت پیدا مى كند ... و آماده است خود را فداى خواسته هاى او كند; این گونه عواطف، صفا و صمیمیت و لطف و رقّت و از خود گذشتگى به وجود مى آورد ...

این نوع احساسات است كه اگر به اوج برسد، آثار نیكى بر آن مترتّب است; چون: تلاشِ خستگى ناپذیر در راه هدف، تلطیف عواطف، تكمیل نفس و پرورش روح، تمركز نیروها و از بین بردن حصار خود پرستى.

این نوع عشق، پایدار است و با وصال، تیزتر و تندتر مى شود; بر خلاف نوع اول كه ناپایدار است و وصال، مدفن آن به شمار مى آید.

«موریس مترلینگ» نیز در تأیید ناپایدارى عشق جنسى و تفاوت آن با عشق حقیقى مى گوید:

شما با دیدن یك روى دل آرام، فریفته ى صاحب آن صورت مى شوید. گر چه این عشق ممكن است به عشق حقیقى مبدّل شود، اما غالباً این عشق با وصل معشوق پایان مى یابد; چون عشقِ كششى است، كشش تا به هنگامى است كه به وصل مى رسد. اگر حقیقتى در لفاف این مجاز نباشد، پس از وصل، آن كشش تمام شده است; زیرا وصل، آخر و سرانجام كشش است و نقطه ى مشخّص دارد; اما حقیقت، انتها ندارد. وقتى كشش به سوى حقیقت و براى رسیدن به آن یافت شد، تا ابد ادامه پیدا مى كند; هر قدر دایره ى آرزوهاى شما بزرگ باشد، عشقى كه نصیب شما مى شود بزرگ تراست.

نكته اى كه در پایان باید تذكر داد این است كه عرفا كه مى گویند: عشق مجازى تبدیل به عشق حقیقى، یعنى عشق به ذات احدّیت مى گردد، زمانى است كه عشق با تقوا و عفاف و صبر و تحمّل همراه شود تا زمینه ى آماده سازى و تكامل روح گردد. البته نباید فراموش كرد كه این نوع عشق، با همه ى فوایدى كه در شرایط خاص احیاناً به وجود مى آورد، قابل توصیه نیست و از این نظر مانند مصیبت است كه اگر بر كسى وارد شود و او با نیروى صبر و رضا با آن مقابله كند، مكمّل و پاك كننده ى نفس است، اما مصیبت، قابل توصیه نبوده، نمى توان به این بهانه براى دیگران مصیبت ایجاد نمود.

«راسل» در این جا سخن با ارزشى دارد و مى گوید:

رنج براى اشخاص واجد انرژى، چون وزنه ى گران بهایى است. كسى كه خود را كاملا سَعادتمند مى بیند، جهدى براى سعادت بیش تر نمى كند; اما گمان نمى كنم این امر بتواند بهانه اى باشد كه دیگران را رنج بدهیم تا به راه مفیدى قدم نهند.

حال باید دید در میان این همه مدّعیان عشق و دوستى، آیا عشقى عفیف و پاك و به دور از جاذبه ى جنسى پیدا مى شود یا اوّلین چیزى كه در عشقِ رایج یافت مى شود، حیرت و شیفتگى از خط و خال است و بس. چه بسیار دختران و پسرانى كه در دوران دوستى، تحت تأثیر جاذبه هاى ظاهرى و آمال ذهنى، شیفته و واله طرف مقابل خود شدند; اما همین كه در طول زندگى با خصوصیات اخلاقىِ هم، آشناتر گردیدند و در سختى ها آزموده شدند، همه ى آن دوستى ها و محبت ها از میان رفته و اساس زندگى از هم پاشیده شده و یا زندگى شان تنها، معركه اى براى تحمّل یك دیگر شده است.

همیشه دلیل شادی کسی باش نه قسمتی از شادی او
و همیشه قسمتی از غم کسی باش نه دلیل غم او
چهارشنبه 28/2/1390 - 18:47 - 0 تشکر 318745

 آیا عشق، امرى ناپسند و مذموم است؟ جایگاه آن در عرفان اسلامى چیست؟

به نظر مى رسد عشق عرفانى مساوى با محرومیت دنیایى و انزواطلبى است و «اگر عاشق خدا هم باشى، به او نمى رسى تا بمیرى.

در فرهنگ اسلامى، عشق و عاشقى امرى ناپسند و مذموم نبوده، بلكه ـ همان گونه كه در آغاز بحث عشق ذكر شد - مایه ى نشاط و شادابى و تداوم زندگى است، اما در بستر مناسب خود. عشق حقیقى سرچشمه ى جوشان حیات است; نه این كه مساوى با حرمان و هجران و انزواطلبى باشد. خواجه نصیر در این باره مى گوید:

عشق، به محبت شدید گویند و هر چه ادراك بالاتر باشد، عشق شدیدتر است و ادراك كامل، جز با وصول و رسیدن تام و كامل، حاصل نمى شود و عشق كامل جز با وصول كامل میسّر نیست. پس عشق حقیقى، آن ابتهاج و شور و سرورى است كه از تصوّر حضورِ معشوق به انسان دست مى دهد.

عاشق كسى است كه دل را از هر چه غیر اوست، خالى نموده، آن را حرم امن حضرت دوست قرار دهد.

عارف عاشق در عین برخوردارى از نعمت هاى دنیا، دلبسته ى آن ها نشده، تنها هدف او جلب رضایت الهى و وصول به مقام قرب اوست. رسیدن به این مراحل، در همین دنیا ممكن و شدنى است و عارف واصل با رسیدن به مقام قرب حق، همیشه احساس حضور نموده، به آرامش و خوش بختى واقعى دست مى یابد، و عارفان راستین و علماى بزرگ شاهدى صادق بر این مدعایند.

بنابراین، پاك نمودن جامعه از هوى و هوس و دورى گزیدن از كویر تشنه ى شهواتِ اشباع نشدنى و دریا صفت، مجال و امكانِ ایجاد رابطه اى دل انگیز و معنوى را ایجاد مى نماید، تنها انسان است كه استعداد عشق ورزیدن را دارد و مى تواند رابطه ى جنسى را به رابطه اى روحى و معنوى تبدیل نموده، وابستگى را از حدّ تأمینِ نیاز جسمى، به مرتبه ى وابستگى روحى و روانى ارتقا دهد و همان عشقى را تولید كند كه مایه ى هنر و حماسه و ادب و فرهنگ بشرى بوده است، همان عشقى كه در زبان حكماى اسلامى، به عشق مثالى و عشق عفیف و به قول دانشمندان غربى، رمانتیك و عشق افلاطونى و عشق معنوى خوانده شده است:

... این حقیقت است كه هر چه موجود انسانى از حالت اوّلیه ى حیوانى خود دورتر مى شود، عشق او روحانى تر مى شود.

همیشه دلیل شادی کسی باش نه قسمتی از شادی او
و همیشه قسمتی از غم کسی باش نه دلیل غم او
چهارشنبه 28/2/1390 - 18:49 - 0 تشکر 318746

2. آرامش روانى و كاهش التهاب ها

 بگذارید دختران در مدارس، آماده ى زندگى، عشق و ازدواج شوند; از تحمیل ها دست بردارید; یك مشت دختر افسرده و پسر عقده اى تحویل ندهید; این نسل را خراب نكنید و رابطه ى دختر و پسر را نابود نكنید.

 با توجّه به قدرت و دامنه ى نفوذ عاطفى زن و مرد بر یك دیگر و نقش حسّاس آن دو در تأمین نیاز طبیعى و غریزى، در مى یابیم كه تأثیر پذیرى آن دو، چنان شدید و وسیع است كه گاهى مجراى صحیح عقل و خرد را به انحراف مى كشاند; به ویژه زمانى كه آتش شهوت شعلهور گردد.

این تأثیر شگرف در زن، جلوه گرى خاصّى دارد و بر عواطف و احساس مرد بسیار نافذ است، تا بدان جا كه ناخواسته آنان را در جهت امیال عاطفه آمیز و هوس آلود سوق مى دهد.

حال اگر در سطح جامعه و كوچه و خیابان، جاذبه هاى جنسى رواج یابد و دختر و پسر روابطى آزاد و مستمر داشته باشند، جلوه گرى هاى ذاتى و طبیعىِ موجود در برخورد و رفتار و حالات دختران، موجب جلب توجّه پسران و مردان شده، انحراف اذهان و آشفتگى فكر و دل آن ها را در پى دارد.

در این میان دختران ضربه پذیرتر بوده، دائماً به فكر جلوه گرى و دلبرى اند و پسران نیز در آن دام گرفتار مى گردند و به قول خانم دكتر «سعداوى»:

چه بسیار دخترانى كه به سبب شوق و دست یابى به نشانه هاى مقبول زیبایى و زنانگى به اختلالات روانى دچار مى شوند. گمان و تصوّر چنین دخترانى آن است كه زندگى و آینده ى آن ها به اندازه ى بینى و یا خمیدگى مژه هاى آنان بستگى دارد، تا آن جا كه حتّى یك میلى متر كوتاهى طول مژه نیز مى تواند به یك مسئله ى جدّى و بحرانى در زندگى تبدیل شود.

«ویل دورانت» گوید:

زنى كه عاشق شد و معشوق خود را از دست داد، ممكن است این گم شده برایش جبران ناپذیر باشد. او روح خود را به تصویر خاصّى پیوسته است و هر جا برود خاطراتش او را دنبال خواهند كرد.

و در این میان، خسارتهاى جبران ناپذیرى بر روح و روان او وارد مى شود و بدون تردید، روابط كنترل شده و ضابطه مند، این التهاب ها را كاهش مى دهد و دختر و پسر با آرامش و اطمینان خاطر بیش ترى به دنبال تحصیلات و اهداف بلند زندگى خویش گام برمى دارند.

اما نبودن حریم میان زن و مرد و آزادى در معاشرت هاى بى بند و بار، هیجان ها و التهاب هاى جنسى را فزونى مى بخشد و تقاضاى سكس را به صورت یك عطش روحى و یك خواست اشباع نشدنى در مى آورد.

غریزه ى جنسى، غریزه اى نیرومند و عمیق و دریا صفت است و هر چه بیش تر اطاعت شود، سركش تر مى گردد; هم چون آتشى كه هر چه به آن بیش تر خوراك بدهند شعلهورتر مى شود.

در گذشته پادشاهان بسیارى حرم سراهاى گسترده داشتند; اما هیچ گاه حسّ تصرّف و تملّك زیبارویان در وجود آنان اشباع نشد.

در دوران جدید، به بركت فرهنگ غرب، براى كسى كه یك صد هزارم آن ها امكانات داشته باشد، میسّر است كه به اندازه ى آن ها از جنس زن بهره كشى كند.

در نتیجه، روح بشر فوق العاده تحریك پذیر است و اشتباه است كه گمان كنیم تحریك پذیرىِ روح بشر محدود به حدّ خاصى است و از آن پس آرام مى گیرد.

هیچ مردى از تصاحب زیبارویان و هیچ زنى از متوجه كردن مردان و تصاحب قلب آنان و بالاخره هیچ دلى از هوس سیر نمى شود. و از طرفى تقاضاى نامحدود، خواه ناخواه انجام ناشدنى و همیشه مقرون به نوعى احساس محرومیّت و دست نیافتن به آرزوها است و به نوبه ى خود منجر به اختلالات روحى و بیماریهاى روانى مى گردد كه امروزه در دنیاى غرب بسیار به چشم مى خورد.

نكته ى دیگر آن كه، اگر در كوچه و خیابان، دلبرى مرسوم گردد و جلوه گرى، هنرِ دختران محسوب شود و در روابط دختر و پسر تجاذب و دل بندى به میان آید، دخترانى كه از زیبایى لازم برخوردار نیستند، در فشار و استرس بسیار قرار مى گیرند و همیشه احساس كمبود و حقارت مى نمایند.

همیشه دلیل شادی کسی باش نه قسمتی از شادی او
و همیشه قسمتی از غم کسی باش نه دلیل غم او
چهارشنبه 28/2/1390 - 18:49 - 0 تشکر 318747

 اگر این گونه روابط، سبب افزایش التهاب ها و خدشه دار شدن بهداشت روانى مى شود، پس چگونه با این كلام علما سازگار است كه مى گویند:

«انسان نسبت به هر چیزى كه منع شود، حریص تر مى گردد.» باید روشن شود كه این منع و محدودیت، چه لزومى دارد و یا اگر لازم است تكلیف حرص و حسّاسیّت كاذبى كه ایجاد مى شود چیست؟

 در ابتدا باید گفت، اگر بخواهیم بر طبق برداشت پرسش كننده عمل كنیم، باید همه ى قوانین محدود كننده، اعم از قوانینِ مذهبى و اجتماعى و قوانین رایج كشورى را برداریم; زیرا هر قانونى نوعى محدودیت و حسّاسیّت ایجاد مى كند و شخص را نسبت به آن چه منع شده; حریص تر مى سازد.

به نظر مى رسد كه با اندك مراجعه به عقل و خرد نمى توان به این نظریه ملتزم شد; زیرا نتیجه ى آن، چیزى جز از بین رفتن نظام اجتماعى و زندگى فردى نیست. در زمینه ى مسائل اخلاقى و رفتار جنسى نیز برداشتن مرزهاى دینى و خانوادگى چیزى جز فساد و فحشا به ارمغان نمى آورد.

در میان سردمداران این نظریه، در قرون اخیر به «زیگموند فروید» و «برتراندراسل» بر مى خوریم; راسل معتقد است: اثر معمولى تحریم عبارت است از یك حسِّ كنج كاوى عمومى و فروید قائل است كه: ناكامى ها به طور عام، معلولِ قیود اجتماعى است; چرا كه سركوب غرایز موجب اختلالات روانى و بیمارى هاى روحى مى گردد.

در نقد این دو نظریه، به پاسخ استاد شهید «مرتضى مطهرى» اشاره مى كنیم:

درست است كه ناكامى ها، به خصوص ناكامى هاى جنسى، عوارض وخیم و ناگوارى دارد و مبارزه با اقتضاى غرایز در حدودى كه مورد نیاز طبیعت است غلط است; ولى برداشتن قیود اجتماعى، حلاّل مشكلات نیست; بلكه بر آن مى افزاید. در مورد غریزه ى جنسى و برخى غرایز دیگر، برداشتن قیود، عشق واقعى را مى میراند و طبیعت را هرزه و بى بند و بار مى كند. اتّفاقاً در این موارد، هر چه عرضه بیش تر گردد، هوس و میل به تنوّع افزایش مى یابد و به گفته ى خود راسل (در كتاب زناشویى و اخلاق)، عطش روحى در مسائل جنسى غیر از حرارت است; آن چه با ارضا تسكین مى یابد حرارت جسمى است نه عطش روحى. آزادى در مسائل جنسى، موجب شعلهور شدن شهوات به صورت حرص و آز مى گردد و این همان هوس است كه ارضا شدنى نیست و سیرى ناپذیر است و اشباع آن از راه فراوانى و آزاد گذاشتن، غیر ممكن است و درست مثل آن است كه بخواهند آتش را با هیزم سیر كنند.

اشتباه امثال فروید و راسل در آن است كه پنداشته اند تنها راه رام كردن غرایز (از جمله غرایز جنسى)، ارضا و اشباع بى حدّ و حصر آن ها از طریق آزادى مطلق است; آن هم به این معنا كه به مرد و زن اجازه ى هرگونه جلوه گرى، معاشرت و تماس داده شود، بدون توجه به این نكته، چنین آزادى مطلقى و رها كردن آن ها و تسلیم شدن و در معرض تحریكات و تهیّجات در آوردن، آن ها را دیوانه مى سازد و چون امكان برآورده شدن كامل و تمام خواسته ها و انتظارات فردى هر شخص وجود ندارد، در نتیجه این غرایز با وضعى بسیار بدتر سركوب مى شوند و تولید عقده هاى روانى مى كنند.

پس گرچه برخى از ممنوعیّت هاى جنسى، در روابط اجتماعى زن و مرد ممكن است عوارض روانى و رفتارى ایجاد كند، اما برداشتن ممنوعیّت هاى قانونى و مشروع و دادن آزادى بى حدّ و مرز، عوارضِ بسیار خطرناك تر از آن تولید مى كند و در این باره بهترین شاهد مثال، اوضاع وخیم و ناهنجار جوامع غربى و غرب زده است. آیا در جوامع غربى با برداشتن پرده ى شرم و حیا از مسائل جنسى و دادن آزادى هاى بى حدّ و مرز توانسته اند این مشكلات را حل كنند؟ سال هاست كه مغرب زمین چه در تصویر و فیلم و مجلّه هاى مبتذل و چه در لباس، روز به روز اعضاى محرّك غریزه ى جنسى را آشكارتر ساخته است; اما مى بینیم برخلاف این فرضیه، روز به روز آتش این غریزه برافروخته تر شده است.

غریزه ى جنسى از این نظر تا حدودى شبیه به اعتیاد است. ممكن است كسى تصوّر كند علّت اشتیاق معتادان به موادّى مثل تریاك و هرویین این است كه این مواد نایاب است و به مقدار بسیار كم در دسترس معتادان قرار مى گیرد; بنابراین براى ریشه كن كردن اعتیاد باید هرویین را به مقدار زیاد در دسترس معتادان قرار داد. این فرضیه به ظاهر عاقلانه به نظر مى رسد، اما در عمل نتیجه اش اعتیاد و وابستگى بیش تر معتاد به مواد مصرفى و افزایش مقدار موادى است كه در هر روز مصرف مى كند و آن قدر هر روزه بر مقدار آن مى افزاید كه جان او در معرض نابودى قرار مى گیرد.

پس تنها محدودیّت ها نیست كه بر حرص و ولع انسان مى افزاید; بلكه دعوت ها و تحریك ها و عرضه شدن ها هم، بر میزان عطش نفسانى و شعلهور ساختن آتش هوى و هوس مى افزاید.

و اگر فرض كنیم حرف این مدعیان درست بوده، تنها راه حل این حسّاسیّت، آزادىِ مطلق روابط دختر و پسر است  و  باید همه ى مرزها را از میان برداشت، در چنین فضایى، مسئله ى جنسى یكى از دغدغه هاى اصلى انسان مى شود و بسیارى از توان و نیروى او را به خود اختصاص مى دهد و او را از مسیر اصلى زندگى باز مى دارد و بزرگترین مشكل همین است كه آدمى در زندگى براى حلّ مسئله ى جنسیت، همه ى حقایق دیگر عالم و همه ى وظایف و اهداف خویش را فراموش كند تا مشكل غریزه ى جنسى را حل نماید. ما انسان را بزرگ تر از آن مى دانیم كه غمى جز مسئله ى تن و جنسیّت خود نداشته باشد. این نوع راه حل دقیقاً انحطاط انسان است. كدام مسئله براى انسان بزرگ تر و مهم تر از این است كه انسان به غیر از غریزه ى جنسى مسئله ى دیگرى نداشته باشد؟ خواه آن را حل كرده و خواه حل نكرده باشد؟ چرا باید چنین بهاى گزافى براى حلّ این مسئله بپردازیم؟

همیشه دلیل شادی کسی باش نه قسمتی از شادی او
و همیشه قسمتی از غم کسی باش نه دلیل غم او
برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.