بسم الله
وقتی کوچک بود از روی پشت بام افتاد.همه ترسیدند جز پدر و مادر که انگار به آنها الهام شده بود این فرزندشان را خدا برای خودش نگه داشته و قرار نیست جز با شهادت از دنیا برود....صبح که شد آرام و بی سر و صدا ، انگار که اتفاقی نیفتاده باشد، بلند شد و رفت مدرسه!
از سه سالگی به نام ((طبیب))معروف بود! به بعضی ها که می رسید جملات بخصوصی می گفت.مثلا می گفت تو بیماری، با قرص و شربت خوب می شوی! به بعضی ها هم می گفت تو روحت بیمار است، با دعا کارت راه می افتد! به بعضی ها هم می گفت تو خوب شدنی نیستی! جالب این است که هیچ کس از او دلخور نمی شد و همه طبیب صدایش می کردند!
می گویند احمد علی دائم الوضو بود.
به نماز های اول وقت تقید عجیبی داشت.روزی بر حسب اتفاق و پیشامدی ناخواسته نمازش قضا شده بود.فردایش وقتی برای ناهار صدایش کردند گفت:روزه ام. پدر که اصرار کرد دلیل این روزه طولانی تابستان را بفهمد گفت:دو رکعت نمازم قضا شده دارم خودم را تنبیه می کنم! برای همین چیزها بود که بین فامیل و خانواده اگر کسی می خواست قسم بخورد، به احمد علی قسم می خورد.
ذکر علی الدوامش ((یا حسین))بود.
عشق و علاقه عجیبی به این ذکر نورانی و نام نامی ابا عبد الله الحسین علیه السلام داشت....
همرزمش تعریف می کرد در همان آخرین لحظات، احمد تکبیر گویان می زد و جلو می رفت.یکجا دیگر همه از پا افتادند اما او و احمد هنوز پیش می رفتند.مهماتشان که تمام شد او هم جاماند اما احمد علی همچنان پیش می رفت.نارنجکهایی که همراه داشت پرت می کرد و الله اکبر گویان پیش می رفت.یکدفعه اکبر علی به جای تکبیر ((یا حسین ))غرا و عجیبی گفت و دیگر صدایش نیامد. فهمیدند دیگر شهید شده است و آن آخرین ذکر یا حسینی بود که گفت....و منطقه حاج عمران شد کربلای احمد علی و نیمه ماه مبارک سال65 شد عاشورایش....
منطقه به شدت زیر آتش دشمن بودو نمی شد پیکر احمد علی را به عقب منتقل کنند.بدنش ماند همانجا.....مادرش خیلی چشم انتظاری کشید تا اینکه بعد از13 ماه، پیکرش را برگرداندند.هیچ کس باورش نمیشد! پیکرش را انگار که همین الان شهید شده باشد یافتند.بعد از 13 ماهی که بدنش مانده بود در کوه و دشت و بیابان،حالا باورنکردنی بود اینگونه سالم مانده باشد می گویند بدنش بوی گلاب می داد.همه احساس می کردند و به زبان می آوردند.خیلی ها دلیلش را تهجدها و شب زنده داری ها و دائم الوضو بودن احمد می دانستند.
انگار خوابیده بود فقط....آرام و راحت.
یالثارات
سال هفدهم/شماره607