باز صدای زندانبان شنیده شد که آمدند و مرحوم طالقانی را بردند واو را شکنجه کردند و برگرداندند. مجدداً صدای قرآن او بلند شد و با اینکه هم سلولیهایش از او خواهش کردند که از ادامه قرآن چشم بپوشد، زیرا زندانبانان اهل ترحم نبودند ولی مرحوم طالقانی در جواب گفت:
امشب دلم گرفته و هوای تلاوت قرآن را کرده است و شکنجه آنان تأثیری در من ندارد.آنگاه خواند: فالمدبرات امرا(قسم به فرشتگانیکه تدبیر کننده عالم خلقتند) باز در سلول باز شد و پیکر او را کشانکشان به شکنجه گاه بردند. هنگامی که او را آوردند دیگر وقت خروس خوان صبح بود. و از جای تازیانهها خون میچکید.»
برگرفته از: دیدار با ابرار،ص57