شهر كوچههای عاشقی
قونیه ، شهر كوچههای عاشقی، كوچههای شمس و مولانا، دامندامن عاشقشدن و دنیا دنیا دل بریدن از دنیا، پس وقتی وارد میشوی اذن بطلب و چه اذنی برتر از اسماءالله؛ «یا الله»؛ یا «یا حبیب»، «یا جمیل» و...
وقتی وارد میشوی همه باید جان باشی و عشق و حضور وقتی قدم به قونیه میگذاری هیچ باش؛ هیچ هیچ تا مولانا شوی و به خاطرآور در این پسكوچههای عاشقی خورشیدی به كهكشانی گفته است:گفت كه تو شمع شدی قبله این جمع شدی و كهكشان در پاسخ خورشید گفته است:جمع نیم شمع نیم دود پراكنده شدم وقتی به قونیه قدم میگذاری وضوی جان بگیر؛ دلت را بشوی و نظر به تمام ماوراهایی بیفكن كه شاید تاكنون كمتر فرصت غوطهخوردن در آنها را یافتهای و آن گاه تردید نكن كه همانند خودش دلت اطلسی نو میبافد و دشمن این همه ژنده از جنس دنیا میشوی« تابش جان یافت دلم وا شد و بشكافت دلم اطلس نو بافت دلم، دشمن این ژنده شدم.»
به قونیه خوش آمدیدقونیه هماكنون با حدود یك میلیون نفر جمعیت پنجمین شهر پرجمعیت تركیه است كه در جنوبغربی این كشور واقع شده است و از جمله مهمترین شهرهای این كشور محسوب میشود؛ در طول تاریخ 2 عامل مهم بر اهمیت و جایگاه این شهر تاثیر داشتهاند؛ یكی اینكه این شهر بیش از 2 قرن پایتخت سلجوقیان بوده است و دوم اینكه مزار مولانا نگاه همگان را به این شهر جلب كرده است.
در تاریخ نقل است كه از دیرزمانها نیز قونیه شهری معتبر و مهم بوده است به شكلی كه در زمان مولانا جمعیت این شهر حدود 400 هزار نفر تخمین زده میشده است و البته باتوجه به اینكه در آن زمان قونیه پایتخت حكومت سلجوقیان بوده است، مسلم است كه این شهر اهمیت زیادی داشته است.قونیه در 225 كیلومتری آنكارا واقع شده است و كم از آثار باستانی ندارد و به دلیل همین تنوع آثار باستانی بسیاری از كارشناسان از این شهر به عنوان پایتخت تمدن اسلامی یاد میكنند. قونیه یك شهر مذهبی است كه هماكنون علاوه بر مذهب و تاریخ، رنگ صنعتی نیز به خود گرفته است، البته بدون اینكه گردی بر اعتقادات مردمش بنشاند؛ البته بر جهانگردان سخت نمیگیرند، اما ورود به فضای زیارتی مولانا برای زنان نیازمند پوشش اسلامی است و مردان نیز باید در پوشش خود احترام حرم را رعایت كنند.قونیه شهر مولاناست، شهر خاندان مولانا، پدر مولانا، بهاءولد؛ پدر و پسری كه به همراه سایر خاندانشان در این دیار به خواب ابدی فرو رفتهاند و در كنار یكدیگر آرام گرفتهاندقونیه در این سالها یك شهر صنعتی نیز شده است؛ صنعتی كه در پس سنت شكل گرفته است اما هركدام در جایگاه خودشان اهمیت خاص خودشان را دارند.
به عبارت بهتر، در این شهر نه سنت و نه مدرنیته و نمادهای آن مانعی در برابر یكدیگر محسوب نمیشوند. به همین سبب قونیه كنونی در عمل به 2 بخش تقسیم شده است، بخش سنتی و قدیمی كه پیرامون موزه و مقبره مولانا شكل گرفته است و بخش مدرن آن كه خارج از این فضا و به شكل ساختمانهای سر به فلك كشیده شكل گرفته است.
قونیه علاوه بر تاریخی كه در دل خویش نهفته دارد، از طبیعت نیز به دلیل موقعیت جغرافیاییاش كم نصیب ندارد؛ وجود چشمههای آبگرم در اطراف قونیه، باغهای پرشكوفه در فصل بهار و كوهستانهای اطراف آن تنها بخشی از این نعمات محسوب میشوند. به لحاظ آثار تاریخی حدود 4500 اثر تاریخی ثبت شده در قونیه وجود دارد كه بیشترین آن همان متعلق به زمان مولانا و حاكمیت سلجوقیان است و اگر در بخش قدیمی و تاریخی قونیه قدم بزنید تقریبا در هر یكصد قدم مسجدی، بنایی یا موزهای خودنمایی میكند.قونیهگردی:دقیقا بستگی دارد كه شما در قونیه دنبال چه میگردید و دلتان بیتاب چیست و با چه آرام میگیرد.
به صورت كلی گردشگران قونیه به 3 دسته تقسیم میشوند.دسته نخست كه بیشتر اهالی بومی و ترك هستند، نگاهشان به مولانا فراتر از یك مراد است و بیش از آنكه با افكار او آشنا باشند، دل به بزرگی او سپردهاند و برای این افراد قونیه یعنی حرم حضرت مولانا و سجده كردن و نیایش و عبادت.دسته دوم، بازدیدكنندگان گروههای مختلف جهانگرد بویژه جهانگردان اروپایی هستند كه به مقصد تركیه، آناتولی و دیدنیهایش سفر كردهاند؛ برای این دسته از مسافران قونیه تنها یك شهر است همانند سایر شهرهای قدیمی و باستانی كه در كتابها از آن نگاشتهاند و مسافران را به دیدار آن ترغیب كردهاند، به همین دلیل آنها به یك بازدید چند ساعته اكتفا میكنند و قونیه را سریع ترك میكنند و به منزلی دیگر میشتابند.
و دسته سوم كه بیشتر به صورت فردی سفر میكنند مریدان مولای رومند و دلبسته در كتاب عشقش دارند و معنای كلام الهی را در كلام او جستجو میكنند؛ برای آنها قونیه فراتر از یك روز و یك شهر است؛ قونیه یعنی كوچههای عاشقی، یعنی مثنوی خواندن، یعنی غزلهای طربناك، دست بر آسمان بردن و طلب معنا كردن. دسته سوم هر چند در هر فصلی از سال ممكن است به این شهر سفر كنند، مثلا بهارهای شورانگیز قونیه را به یاد مولانا سپری كنند و یا اینكه به تابستان معتدل و باغهای مرام دل بسپارند؛ اما در دو زمان مشخص پاییزی عاشقان بیشتر به گنبد سبز رنگ قونیه توجه دارند. یكی آغازین روزهای پاییز30 سپتامبر، 8 مهر است كه مصادف با زادروز ولادت مولاناست و دیگری روزهای پایانی پاییز 17 دسامبر مصادف با 26 آذرماه سالگرد وفات مولاناست.
زمین لقمه چرب میخواهد:بهطور كلی به دلیل نوع نگاه مولانا به مرگ، سالروز وفات او بیش از سالروز ولادتش در قونیه مورد توجه است، به همین دلیل بسیاری از مریدان او به یاد 5 جمادیالآخر سال 675 كه آن را مصادف با 17 دسامبر یا 26 آذرماه سالروز وفات مولانا میدانند در قونیه گردهم میآیند و آن روز شگرف سرد سال 675 را در جانشان زمزمه میكنند كه مولای روم در واپسین روزهای عمرش در تبی تند میسوخت و به خاطر میآورند روزهای پایانی پاییزی را كه زلزلهای آرام زمین قونیه را میلرزاند و او دیگران را آرامش میداد و میگفت زمین لقمه چرب میخواهد و چون مرا در كام كشد آرام خواهد یافت و به یاد روزهایی كه فرزندش سلطان ولد را بر بستر تبآلود خویش آرام بخشید و به عنوان پایانیترین غزل زندگیش سرود كه:رو سر بنه به بالین تنها مرا رها كنترك من خراب شب گرد مبتلا كن و به یاد این موج سودا روزهای بین 26 ـ20 آذرماه همه ساله غلغلهای در قونیه برپاست، سماع است و جانفشانی و ذكر حق و در این روزهای سرد سرما نیست، همه آتش است و عشق كه جانها را روشنی و گرما میبخشد؛ بنابراین اگر قصد سفر به قونیه را دارید باید بدانید كه تنها در این هفته رقص سماع در قونیه برپا میشود.
سایر اماكن قونیه
قونیه شهر مولاناست، شهر خاندان مولانا، پدر مولانا، بهاءولد؛ پدر و پسری كه به همراه سایر خاندانشان در این دیار به خواب ابدی فرو رفتهاند و كنار یكدیگر آرام گرفتهاند؛ بنابراین بالاترین راز قونیهگردی مزار خداوندگار عشق، مولاناست؛ اما به سبب موقعیت خاص و تاریخی قونیه سایر اماكنی كه در قونیه مورد توجه است به قرار زیر است:موزه مولانا: در جوار مقبره مولانا واقع شده است و در واقع همان باغچه خانوادگی مولانا بوده است كه علاءالدین كیقباد، پس از مهاجرت خانواده مولانا به بهاءولد برای زندگی هدیه كرده است و پس از آن موطن و مدفن مولانا، پدرش، فرزندانش و مریدانش شده است.
تربت و مسجد منتسب به شمس تبریزی: براساس اسناد تاریخی موجود، هیچ سندی دال بر دفن شمس تبریزی در قونیه موجود نیست؛ اما با این حال دولت تركیه مسجدی را كه منتسب به وی است به عنوان مقبره شمس اعلام كرده است. كسانی كه معتقدند شمس در این مسجد دفن است براین باورند حسودان شمس را كشتهاند و در چاهی كه در این مسجد است، انداختهاند. معتبرترین سند در ارتباط با مقبره شمس مربوط به شهرستان خوی است و برخی از اسناد نیز حكایت از دفن شمس در تبریز دارد.
مسجد علاءالدین كیقباد: به این مسجد، مسجد 4 پادشاه نیز میگویند. این مسجد در نزدیكی تپه علاءالدین قرار دارد و منبر چوبی و منبتكاری شدهاش بسیار زیباست و از آثار هنری دوره سلجوقیان محسوب میشود. این مسجد در واقع محل وعظ و خطابه پدر مولانا و بعد از آن، خود مولانا بوده است.
باغهای مرام: باغهای مرام منطقه ییلاقی حاشیه قونیه است كه بهعنوان محل زندگی تابستانی مولانا و مریدانش مورد استفاده قرار میگرفته است و بخش مهمی از اشعار مثنوی در این مكان سروده شده است و همچنین مجالس سماع نیز در این مكان برگزار میشده است و علاوه بر اینها موزه اثرهای چینی، موزه اینچه مناره، مسجد عزیزیه، مسجد سلطان سلیم، كاخ سلجوقی (كاخ علاءالدین)، موزه باستانشناسی، موزه آتاتورك، موزه آنتوگرافی، موزه قویون اوغلی، كتابخانه یوسف آقا، مقبره طاووس بابا، مقبره آتشباز ولی و... اینها همه جاهای دیدنی كوچههای باغهای عاشقانه قونیه است كه رازها در دل دارد و با تو سخن میگوید و بیشترین این آثار متعلق به همان زمان مولانا و كیقباد، پادشاه سلجوقی همعصر مولاناست كه بنا به دعوت او بهاءولد و بسیاری دیگر از فرهیختگان پارسی به قونیه هجرت كردند.
اگر در این سرزمین قصد سوغات كردید با خود از جنس كلام بیاورید، از جنس مولانا، از جنس دوستی، از جنس شعر و ادبیات ناب ایرانی، از جنس زندگی و محبت؛ هر چند فرشها و قالیچههای تركی و صنایع دستی و انواع بافتههای تركانبان زیبایتان را پر خواهد كرد؛ اما فراموش نكنید كه اینجا قونیه است سرزمین شعر و ادبیات ایرانی، سرزمین پسكوچههای عاشقانه شمس، حسامالدین چلبی، صلاحالدین زركوب و جلالالدین محمد كه در دلش چه اسرار عیان گشت و به رسم امانت میان ما نهاد؛ شما نیز به طلب عشق بروید و ایمان بیاورید كه او با دستانی پر از نیایش و نسیم در انتظار است....
منبع/ جام جم