ناصحان و عارفان ما کاملا بدین
نکته پی برده بودند.در ادبیات فارسی و عربی زیاد بدین نکته اشاره شده است.
سعدی
می گوید:
فرشته خوی شود آدمی ز کم خوردن و گر خورد چو بهائم بیفتد
او چو جماد
مراد هر که برآری مطیع امر تو گشت خلاف نفس که فرمان دهد
چو یافت
مراد بوصیری مصری در قصیده معروف «برده » که از شاهکارهای
ادبیات اسلامی است و در مدح رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است و
ضمنا پند و اندرزهایی هم دارد می گوید:
النفس کالطفل ان تهمله شب علی
حب الرضاع و ان تفطمه ینفطم
یعنی نفس همچون طفلی است که به پستان
علاقه مند است.اگر او را به حال خود بگذاری با همین میل باقی می ماند و روز
به روز ریشه دارتر می شود و اگر او را از شیر بگیری به ترک پستان خو می
گیرد.دیگری می گوید:
النفس راغبة اذا رغبتها و اذا ترد الی قلیل تقنع
یعنی
هر چه موجبات رغبت نفس را فراهم کنی بر رغبت می افزاید ولی اگر او را به
کم عادت دهی قناعت پیشه می کند.
اشتباه فروید و امثال او در این است
که پنداشته اند تنها راه آرام کردن غرایز ارضاء و اشباع بی حد و حصر
آنهاست.اینها فقط متوجه محدودیتها و ممنوعیتها و عواقب سوء آنها شده اند و
مدعی هستند که قید و ممنوعیت، غریزه را عاصی و منحرف و سرکش و ناآرام می
سازد.طرحشان این است که برای ایجاد آرامش این غریزه باید به آن آزادی مطلق
داد، آنهم بدین معنی که به زن اجازه هر جلوه گری و به مرد اجازه هر تماسی
داده شود.
اینها چون یک طرف قضیه را خوانده اند توجه نکرده اند که
همان طور که محدودیت و ممنوعیت، غریزه را سرکوب و تولید عقده می کند، رها
کردن و تسلیم شدن و در معرض تحریکات و تهییجات درآوردن آن را دیوانه می
سازد، و چون این امکان وجود ندارد که هر خواسته ای برای هر فردی برآورده
شود، بلکه امکان ندارد همه خواسته های بی پایان یک فرد برآورده شود، غریزه
بدتر سرکوب می شود و عقده روحی به وجود می آید.
به عقیده ما برای
آرامش غریزه دو چیز لازم است: یکی ارضاء غریزه در حد حاجت طبیعی، و دیگر
جلوگیری از تهییج و تحریک آن.
انسان از لحاظ حوائج طبیعی مانند چاه
نفت است که تراکم و تجمع گازهای داخلی آن خطر انفجار را به وجود می آورد.در
این صورت باید گاز آن را خارج کرد و به آتش داد ولی این آتش را هرگز با
طعمه زیاد نمی توان سیر کرد.
اینکه اجتماع به وسائل مختلف سمعی و
بصری و لمسی موجبات هیجان غریزه را فراهم کند و آنگاه بخواهد با ارضاء،
غریزه دیوانه شده را آرام کند میسر نخواهد شد. هرگز بدین وسیله نمی توان
آرامش و رضایت ایجاد کرد، بلکه بر اضطراب و تلاطم و نارضایی غریزه با
هزاران عوارض روانی و جنایات ناشی از آن افزوده می شود.
تحریک و
تهییج بی حساب غریزه جنسی عوارض وخیم دیگری نظیر بلوغهای زودرس و پیری و
فرسودگی نیز دارد.
از اینجا معلوم می شود که عارفان و نکته سنجان ما
که می گویند:
مراد هر که بر آری مطیع نفس تو گشت خلاف نفس که فرمان
دهد چو یافت مراد
با روشن بینی و روشن ضمیری عارفانه خود به نکاتی
برخورد کرده اند که این آقایان روانشناس روانکاو که در عصر علوم نامشان
جهان را پر کرده متوجه نشده اند.
اما اینکه می گویند: «الانسان حریص
علی ما منع منه » مطلب صحیحی است ولی نیازمند به توضیح است.انسان به چیزی
حرص می ورزد که هم از آن ممنوع شود و هم به سوی آن تحریک شود; به اصطلاح
تمنای چیزی را در وجود شخصی بیدار کنند و آنگاه او را ممنوع سازند. اما اگر
امری اصلا عرضه نشود یا کمتر عرضه شود، حرص و ولع هم نسبت بدان کمتر خواهد
بود.
فروید که طرفدار سرسخت آزادی غریزه جنسی بود، خود متوجه شد که
خطا رفته است، لذا پیشنهاد کرد که باید آن را از راه خاص خودش به مسیر
دیگری منحرف کرد و به مسائل علمی و هنری نظیر نقاشی و غیره منعطف ساخت و به
اصطلاح طرفدار تصعید شد; زیرا تجربه و آمار نشان داده بود که با برداشتن
قیود اجتماعی، بیماریها و عوارض روانی ناشی از غریزه جنسی بیشتر شده است.من
نمی دانم آقای فروید که طرفدار تصعید است از چه راه آن را پیشنهاد می
کند.آیا جز از طریق محدود کردن است؟
در گذشته افراد بی خبر به
دانشجویان بی خبرتر از خود می گفتند انحراف جنسی، یعنی هم جنس بازی، فقط در
میان شرقیها رایج است و علتش هم دسترسی نداشتن به زن بر اثر قیود زیاد و حجاب است.اما طولی
نکشید که معلوم شد رواج این عمل زشت در میان اروپاییها صد درجه بیشتر از
شرقیهاست.
ما انکار نمی کنیم که دسترسی نداشتن به زن موجب انحراف می
شود و باید شرایط ازدواج قانونی را سهل کرد، ولی بدون شک آن مقدار که تبرج و
خودنمایی زن در اجتماع و معاشرتهای آزاد سبب انحراف جنسی می شود به مراتب
بیشتر از آن است که محرومیت و دست نارسی سبب می گردد.
اگر در مشرق
زمین محرومیتها باعث انحراف جنسی و همجنس بازی شده است، در اروپا
شهوترانیهای زیاد باعث این انحراف گشته است، تا آنجا که در بعضی کشورها -
همان طور که در روزنامه های خبری خواندیم - رسمی و قانونی شد، و گفته شد
چون ملت انگلستان عملا این کار را پذیرفته است قوه مقننه باید از ملت پیروی
کند، یعنی نوعی رفراندم قهری صورت گرفته است.بالاتر اینکه در مجله ای
خواندم در بعضی کشورهای اروپایی پسرها رسما با یکدیگر ازدواج می کنند.
در
شرق هم محرومین آن قدر سبب رواج انحراف جنسی نبودند که صاحبان حرمسراها
بودند، و به اصطلاح اعراب این انحراف از «بلاط » ملوک و سلاطین آغاز شده
است.
پی نوشت:
1- ق/ 30.
منبع