با سلام!
پشیمانم! می پرسید از چی؟ از شعری که درباره ی گاز نوشتم. چون امروز شعری خوندم که باعث شد به این فکر کنم که اگر گازنبود چی کار باید می کردیم؟ باید از چراغ های نفتی برای گرم کردن خونه استفاده می کردیم که مشکلات اون دو چندان مشکلات گاز بود. باور ندارید؟ پس شعر زیر رو به نقل از گل آقا(سال اول | مجله شماره ۵ ) بخونید:
هوا سرد است!
به روي بينيام از سقف منزل ميچكد باران
زمين يخ، دست يخ، پا يخ، كمر يخ، سينه يخ، دل يخ
غلط كردم اگر هنگام گرما «اوخ و اخ» كردم
خدايا!
پاك، يخ كردم!
***
چراغي دارم اي ياران
كه هر سالي در اين ايام باراني
زمن چيزي عجايب ناك و هشت الهفت! ميخواهد
چراغم، «نفت» ميخواهد!
چراغي مانده از اجداد من باقي
ـ الا يا ايها الساقي!
دمش سرد است و آهش گرم
اما حيف، خاموش است!
***
الا اي مرد نفتي، مرد روغنمالِ چركين جامه در بگشا!
منم، من! مرد سرما خورده بيحال
منم، من! مرد هالوي كوپندار مشنگ بيخودي خوشحال!
نباشد بشكه ات خالي، زبانم لال!
***
هوا سرد است و جانسوز است
يكي ميگفت:
«روز اول هر سال
نوروز است
ـ و گرما ميرسد از راه ـ»
صد و سي روز و اندي مانده تا نوروز
صد و سي روز طاقت سوز
به فكر نفت بايد بود ـ از امروز!
***
علي از من كتاب و كيف ميخواهد
حسن كفش و ثريا دامن و مهري جهاز و اصغري قاقا!
زنم از من لباس پشمي و زربفت ميخواهد
در اين احوال وانفسا
چراغم نفت ميخواهد!
***
خداوندا!
دلم، غمگين و لرزان است و پر درد است
وزير نفت و بنزينا!
هوا سرد است!
خوب پس چاره ای نیست جز اینکه ناز گاز به جان و دل بخریم.به قول شاعر:
گر بر سر و چشم ما نشینی
نازت بکشم که نازنینی
پس همگی دست به دعا برداریم تا مگر خط لوله ی انتقال گاز ترکمنستان به ایران به الطاف ایزدی مجددا دچار مشکل نشود. آمین.
فعلا خداحافظ!