این خلكان مى گوید
در هنگامى كه ابونصر بن سیف الدوله وارد شد در حضور او جمعى از علما و فضلا در تمام علوم گرد آمده بودند، فارابى به طور ناشناس و متفكرا به جمع آنها در آمد، به هنگام ورود كمى درنگ نمود و سیف الدوله خطاب به تازه وارد كه فارابى بود گفت : بنشین ، فارابى در پاسخ گوید: آنجا كه شاءن من است بنشینم یا آنجا كه تو مى گوئى ، امیر گفت : آنجا كه شاءن توست ، فارابى از میان جمعیت به صدر مجلس رفت تا رسید به جایگاه امیر، آنگاه امیر را كنار زد و جایش نشست .
سیف الدوله به غلامان و خدمتگزاران كه بر بالاى سرش ایستاده بودند به زبان محلى كه فقط امیر و غلامان بدان واقف بودند گفت : این شیخ اسائه ادب نمود من از او سؤ الاتى خواهم كرد اگر از جواب عاجز ماند شماها او را از مجلس برانید، فارابى خطاب به همان زبان كرد و گفت : اى امیر كمى درنگ نما كه امور به عواقب آنهاست .
سیف الدوله در شگفت آمد و به فارابى گفت : مگر تو این زبان را مى دانى ، گفت : بلى و هفتاد زبان دیگر... آنگاه بحث علمى از فنون مختلف شروع گردید در هر مورد فارابى یا آرامى اظهار نظر مى نمود چنانكه سخن او از نظر عمق و استدلال فوق سخنان دیگران از علماء حاضر در محضر بود...
سیف الدوله امر به احضار هنرمندان و موسیقى دانان نمود. بنابراین استادان در هر رشته از موسیقى در محضر امیر گرد آمدند و به انواع ملاهى و آهنگ ها در دستگاههاى مختلف مشغول شدند ولى در هر قسمت فارابى بر نوازندگان خرده گرفت . امیر به او گفت : تو این صنعت را مى دانى ؟
فارابى گفت : بلى ، سپس از خریطه خود قطعاتى بیرون آورد، از آنها تركیبى خاص بساخت و به نواختن شروع نمود آن طور كه همه حاضران در جلسه به خنده آورد و سپس آهنگ بنواخت كه همه را به گربه آورد، بعدا تركیبى دیگر از قطعات ساخته و به نواختن مشغول شد چنانكه همگى به خواب عمیق فرو رفتند حتى غلامان و دربانان كه در این موقع همه را ترك نمود و از مجلس خارج شد، مورخین مى نویسند این همان قانونى است كه از ابتكارات و اختراعات فارابى است .