سلام یلدا جان
من یه ستاره کوچولو دارم که توی آسمون هاست. نمی تونم ببینمش. با چشم سر که نمیشه دیدش.شاید بتونی 1 یا 2 بار در طول عمر ببینیش. ولی اینقدر سیاهی روی دلم نشسته که با چشم دلم هم نمی تونم ستاره مو ببینم.
به او بگین اومدی یک نگاه بهمون کردی و همون یه نگاه باعث شد عاشقت بشیم. دلمو بردی و بجز سیاهی و تاری چیزی واسم نذاشتی. دلم رو دزدیدی؟ از قدیم و ندیم میگن هر کسی که چیزی بدزده یه روز به محل جنایتش (محل دزدیش) بر میگرده. ولی چرا تو نمی آی؟ شبها که چشمام سو نداره و نمی تونه تو رو توی آسمون پیدا کنه. روزها که روشن تره هرچی توی آسمون آبی نگاه می کنم فقط آبی بیکران با یکم سپیدی می بینم که گویا هاله ای هستن به دور تو. تا گناهکارا و سیاه دلان نتونن تو رو توی آسمون ببینند. می دونم اگه فاصله ایه بین ما , مقصر من هستم. به خاطر سیاه بودن منه که نمی تونم ببینمت. ولی تو معشوق منی. و به گفته خودت که همون یه لحظه بهم گفتی تو بیشتر از من عاشق منی. اینقدر غرق این دنیای زمینی شدم که دیگه راه شهر خودم رو گم کردم. همون شهری که خورشیدش تویی.
همه میگن اشتباه می کنم. همچین ستاره ای وجود نداره. میگن زندگیتو بکن. ولی آخه چه جوری؟ من که یه بار تو رو دیدم. مگه میشه فکر کنم وجود نداری؟ اینقدر منتظرم گذاشتی که دیگه از شهر خودم چیزی یادم نمیاد. همه آدماش رو فراموش کردم. شمس توی گوش مولوی چی گفت؟ یکی بیاد توی گوش منم بگه تا مجنون بشم.تا بتونم مرغ دلم رو از قفس بپرونم.
به او بگین هر چی می گذره من زمینی تر میشم. خواهش می کنم زودتر بیا. خواهش می کنم یه فرجی بکن.