اول از همه لازمه از دوست جدیدمون Nino_Neron تشکر کنم که این جور قوی وارد شدن همینطور از Rozgol و McLaren که خوب آخرین موضوع را پرورش دادن. من مباحث خودتون را جمع و جور کردم و یه کم بهش دست کشیدم.
رهبران واقعا چه می کنند؟
رهبری و مدیریت فرق دارد، رهبری کردن و مدیریت دو روش متمایز و مکمل است. هر یک از آنها وظیفه ای و صفاتی دارد. در این دنیایی که کسب و کار روز به روز پیچیده تر و دشوار تر می شود هر دوی آنها برای موفقیت لازم است.
سازمان ها ضمن بهسازی توان رهبری باید به خاطر داشته باشند که رهبری قوی با مدیریت ضعیف جور در نمی آید و گاه نتیجه ی آن ناخوشایند است و حتی بدتر از حالتی است که مدیریت قوی با رهبری ضعیف جمع می شود . چالش واقعی آن است که رهبری قدرتمندانه را با مدیریت قدرتمندانه ترکیب کنیم و از یکی برای متعادل کردن دیگری استفاده کنیم . البته هر کس نمی تواند هم در رهبری کردن و هم در مدیریت خوب باشد.
فرق میان مدیریت و رهبری
کار مدیریت در آویختن با پیچیدگی است . تجربه ها و رویهای آن عمدتا واکنشی است به یکی از برجسته ترین پدیده های قرن بیستم : ظهور سازمانهای بزرگ . سازمان های بزرگ در نبود مدیریت خوب چنان به طرف هرج و مرج می روند که موجودیت آن ها از اساس به مخاطره می افتد. مدیریت خوب درجه ای از نظم و پایداری را در اموری مهم چون کیفیت و سود آوری فرآورده ها به همراه می آورد.
در مقابل رهبری کردن یعنی درآویختن با تغییر . قسمتی از دلیل اهمیت یافتن بحث رهبری در سالهای اخیر این است که دنیای کسب و کار رقابتی تر و ناپایدارتر شده است. شتابناکی دگرگونی های فن آوری ، افزایش رقابت بین ملتها و پایین شدن ترکیب جمعیت نیروی کار از جمله ی عوامل این رقابت ها و ناپایداری ها است. در این محیط تازه برای بقاء و برای رقابت ثمر بخش روز به روز بیشتر نیازمند تغییرهای عمده می شویم و هر چه تغییر بیشتر شود نیاز به رهبری کردن بیشتر می شود.
این وظیفه ها یا تخصص های متفاوت- در آویختن با پیچیدگی و در آویختن با تغییر- شاکله ی فعالیت های مدیریت و رهبری است. اما در هر شیوه ی کار این سه وظیفه را طوری انجام می دهند که با شیوه ی دیگر تفاوت دارد. شرکت ها برای مدیریت کارهای پیچیده و بغرنج ،اول برنامه ریزی کرده و بودجه می نویسند. در نقطه ی مقابل راهبری سازمان به سوی دگرگونی های سامانی با تعیین جهت آغاز می شود -چشم اندازی رسم می کنند که آینده را نشان دهد . مدیریت با سازمان دادن و تخصیص نیروی انسانی به آن ، ظرفیت تحقق برنامه را در سازمان ایجاد می کند.
اما کار رهبر در این زمینه همسو ساختن کارکنان است.مدیریت با کاربست اهرم کنترل و مشکل گشایی از تحقق برنامه مطمئن می شود. اما در دنیای رهبری برای رسیدن به هدف نهایی باید انگیزه و الهام داد.
حالا سوال اینه که مدیران و رهبران چگونه وظائف خودشون را انجام می دن؟