• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن عمومی > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
عمومی (بازدید: 1868)
پنج شنبه 21/8/1388 - 11:26 -0 تشکر 163303
اگر بمیری

نمی دونم این بحث قبلا ایجاد شده یا نه اگر شده و تکراریست پوزش می خواهم

داشتم کتابی به نام سه شنبه ها با موری را می خواندم که پیرامون لحظات آخر فردیست که می داند رو به موت است و در حال تقسیم بقیه عمرش با دیگران است و به آن ها کمک می کند و در آخر هم سر موئد مقرر می میرد.

اگر شما بدانید تا سه ماه دیگر میمیرید چه می کنید؟

شاید من خودکشی بکنم....!!!!!

پنج شنبه 21/8/1388 - 13:19 - 0 تشکر 163314

سلام

خیلی خوشحال میشم

و سعی میکنم حق الله و حق الناس هارو جبران کنم

چرا باید خود کشی کنیم؟

چیزی رو که خیلیا نمیدونن ...میدونیم...(سه ماه دیگه)...پس میشه برنامه ریزی خوبی کرد

کلا" چقدر خوب میشد در عین حالی که به آینده می اندیشیم

به این هم فکر کنیم ثانیه بعد شاید زمان وداع باشد

شاید کمتر بترسیم

وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ

 
پنج شنبه 21/8/1388 - 14:8 - 0 تشکر 163322

و خدا هست

سلام

خیلی ناراحت میشم! چون اصلا آمادگیشو ندارم. اگه سه ماه دیگه بمیرم جام ته ته ته جهنم ه. 

بعد دوباره خیلی ناراحت میشم. چون میدونم خیلی ها از مرگم ناراحت میشن!!! :D  منظورم خانوادم هستن

میدونم میشن. دوستم ناراحت میشه.اینم مطمئنم.

یه چند نفر دیگه هم ممکنه ناراحت بشن.

اما خب اونا زیاد مهم نیستن!!! چون 1- از دل برود هر آنکه از دیده برفت

تازه ما هنوز تو دیده ایم از دل رفتیم چه برسه به اینکه....

2- خاک گور سرده!! زود یادشون میره

اما اینکه چیکار میکنم

خب از همه حلالیت میطلبم تو یه روز

و تمام وقت باقی مانده رو با خودم میجنگم که " ببخشم..." :(

چون مطمئنم اگه نبخشمش خدا نمیبخشتش....

آی خدا. کم امروز حالم گرفته بود. 

زنده باشید

بگذار سرنوشت هر راهي که ميخواهد برود،راه ه من جداست
بگذار اين ابرها تا ميتوانند ببارند.... چتر من خداست
 

----------------------------------------------------------------
مسئول انجمن خانواده و صندلي داغ
 
پنج شنبه 21/8/1388 - 14:46 - 0 تشکر 163326

با سلام

راستیتش من رو این موضوع همیشه فکر میکنم ، همیشه هم آمادگیشو دارم :) ، میگم فردا میمیرم ، میبینم نمردم ! میگم این دفه دیگه میمیمرم بازم میبینم نمردم ، وقتی که داشتیم وارد این جهان میشدیم نمیگفتیم اگه وارد این جهان بشیم چی میشه و چه خواهد شد ، خب بعد مرگم کسی خبر نداره چه خبره ، شاید یه دنیای با حال تر از اینور باشه یا اینکه بدتر به هر حال هر چی که هست و نیست نتیجه اعمال خودمونه و کرم اونی که بالا سر همه ما ها هست !

آخرش اومدیم که بریم نیومدیم موندگار بشیم ، این حد وسط هیچ وقت پایدار نبود و گذرا بود ، پس باید رفت اسیر ، سال و ماه ، هفته و روز بودن فایده ای نداره باید برسی به اون نقطه اوج که از بودنت لذت رو ببری وگرنه چه نیازی به خلقتمون وجود داشت !

اومدیم که ثابت کنیم که انسانیم نه هر موجود دیگری ! پس ورود و زندگی و گذر کردن از این زندگی یه مسئله ای هست که برای همه پیش میاد کسی پایدار نیست که بخواد برای خودش نقشه بکشه ، چه یه ماه دیگه بمیریم و چه سه ماه دیگه فرقی نداره مهم اینه که بهره ی مطلوب از این زندگی رو برده باشیم !

نباید زندگی رو سخت گرفت ، خدا گفت بیا زندگی کن و در کنارشم به اصول دینی که ما برای شما فرستادیم پایبند ، هیچ وقت نگفته سخت بگیرید و همینطور نگفته شل بگیرید ، زندگی جاریست ... مسئله ای نیست که کی میمیرم و کی نمیمیرم آمادگیشو دارم ولی شرمم میاد اون موقع که از این دنیا رفتم تو روی اون کسی که میاد جونم رو میگیره نگاه کنم !

با تشکر آنلاکر

گر مرد رهی ، غم مخور از دوری و دیری / دانی که رسیدن هنر گام زمانست
جمعه 22/8/1388 - 11:2 - 0 تشکر 163448

به نام خدا

سلام

خب اول از همه اضطراب تمام وجودم رو میگره و با خودم میگم یعنی اون دنیا چی میشه؟

بعد از همه عذر خواهی میکنم. اگه حقی رو نا حق کردم

بعد اون چیزی که ته دلم بوده، که یا زمان مناسبش نرسیده بوده که بگم یا خجالت میکشیدم  که بگم  رو میگم.

بعد هر چی واجبات عقب افتاده و قضا شده دارم رو سعی میکنم به جا بیارم.

بعد سعی میکنم این سه ماه رو کمتر بخوابم، بیشتر معاشرت کنم.

در آخر هم سعی میکنم یه یادگاری خوب برای همه به جا بذارم

یه خاطره ی خوب (که البته شاید نتونم و خیلی ها خاطره بدی ازم داشته باشن)

اما خودکشی نمیکنم!!!!

وقتی دارم از دست این دنیا از راه عادی و به خواست خدا راحت میشم، دیگه چرا خودکشی کنم و عذاب جهنمم رو شدید تر کنم؟؟!! 

 چرا خودم رو به درک نزدیک تر کنم؟!!

 همه از اون ته فرار میکنن، من با خودکشی خودم رو به اونجا نزدیکتر کنم؟!!

برا قفل هایی كه بستست یه كلید مونده تو مشتمبه جنون رسیده كارم بس كه فرصت ها رو كشتم
بازی نور و صدا نیست زندگی یه سرنوشته           یكی پیدا یكی پنهون مثل آدم و فرشته
جانشین  انجمن خانواده‌ی تبیان
جمعه 22/8/1388 - 12:57 - 0 تشکر 163462

اگه بفهمم می میرم هم ناراحت میشم هم خوشحال.

البته در ضمینه مرگ كتاب خوندم،می دونم كه خیلی ترس داره و می دونم كه می ترسم.

وای نكیر منكر...

ولی با این حال كاریش نمیشه كرد دیگه،امروز نه فردا،به هر حال قسمت همه می شه.

عاقلانه ترین كارش اینه كه بیفتیم دنبال حلالیت گرفتن و این بحث ها دیگه.

من شخصاً بیشتر می ترسم.

من مفتخرم که در به رویم وا شد     ماتم کده ی غمت مرا مأوا شد

من مفتخرم نامه عمر سیهم        با اشک غمِ تو شسته و امضا شد

اینجا و میان قبرو محشر گویم     من مفتخرم که مادرم زهرا(س)شد

  http://www.ahlebasyrat.blogfa.com

جمعه 22/8/1388 - 13:52 - 0 تشکر 163471

دوستان

حلالیت گرفتن و بخشیدن درست

ولی این که شما هرروز با این فکر بلند شوید که دارید میمیرید انگیزه ای هم نخواهید داشت

پس همه چی برایتان پوچ میشه و به دنبال چیزی نمی روید چون میگید من که دارم میمیرم حالا واسه چی این کارو کنم؟

لطفا شعار ندهید

خواهش می کنم شعار ندهید

جمعه 22/8/1388 - 16:48 - 0 تشکر 163499

نه اصلاً به شعار ربطی نداره.

من به این فكر می كنم كه پایان عمر در این دنیا پایان همه چیز نیست.همین الآنش هم بهش فكر می كنم.

به نظر من همیشه باید به مرگ فكر كرد،مرگ برای ما گناهكاران پایان خوبی نیست.

عذاب و ...

برای این كه از عذابمون كم بشه "باید" بریم دنبال حلالیت.

من مفتخرم که در به رویم وا شد     ماتم کده ی غمت مرا مأوا شد

من مفتخرم نامه عمر سیهم        با اشک غمِ تو شسته و امضا شد

اینجا و میان قبرو محشر گویم     من مفتخرم که مادرم زهرا(س)شد

  http://www.ahlebasyrat.blogfa.com

يکشنبه 24/8/1388 - 11:17 - 0 تشکر 163831

به نام خدا

سلام

اگر قرار باشه بدونم سه ماه دیگه میمیرم چیکار میکنم ؟؟؟

اولش خیلی میترسم شایدم بکل روحیه ام رو ببازم بعدش کم کم سعی میکنم خودم رو متقاعد کنم البته اگر بتونم وایمانم خیلی قوی باشه که فعلا اینطور نیستم وبعد سعی میکنم واز این مهلت باقی مانده استفاده کنم

اما این اتفاقی زمانی میافته منظورم اینه بتونیم راحت تصمیم بگیریم که خانواده واطرافیان خبر نداشته باشن داری میمیری

آخه اگر ندونن راحتری ..اگر بدونن باعث میشه خیلی بهت برسن همه از روی ترحم ببخشنت ..

بشینن دورت وگریه کنن تو هم دیگه حسابی دیوونه میشی از این همه خوبی ..وروز به روز ترست بیشتر میشه از اینکه بری وتنها بشی

نمیدونم یعنی تجربه نکردم چنین چیزی اما حدس میزنم این کارها رو انجام بدم

اول از روی ترس حق الله رو اگر برگردنم هست جبران میکنم بعدشم حق الناس

البته دوست دارم اگر با این اتفاق روبرو شدم این کارها رو انجام بدم شایدم نکردم ..حالا میگم

اول سعی میکنم شناختم رو نسبت به خدا بیشتر کنم ...خدا شناسی

بعدش سعی میکنم خودم رو بیشتر بشناسم وعیبهام رو برطرف کنم واشتباهات رو جبران کنم

بعدش سعی میکنم بدونم دنیای بعد از مرگ چه خبره شناخت خودم رو در این زمینه بیشتر میکنم ....

حالا که خوب خدا رو شناختم سعی میکنم این چند صباحی که زنده نماز با اخلاص بخونم ...

واگر شناختم نسبت به برزخ واخرت بیشتر شد سعی میکنم بیشتر اون کارهای رو انجام بدم که اون دنیا بدردم بخوره

البته مطمئن نیستم این کارو رو تو اون زمان بتونم انجام بدم اما اگر شدنی بشه عالیه

این بزرگترین شعار بودااا ببخشید دیگه ...

 

 وبلاگ من ....وبلاگ پيامبران رحمت

 

امام صادق(ع) فرمود:به دنبال مونسى بودم كه در پناه آن, آرامش پيدا كنم, آن را در قرائت قرآن يافتم.

يکشنبه 24/8/1388 - 20:1 - 0 تشکر 163914

فکر کن

قراره بمیری ..!

یعنی اونی که تو سیاحت غرب شیندی و خوندی داره وافعی میشه

دارن تنتو میذارن تو گور

داری ملک الموت رو میبینی

اون همه وقتو از دست دادی حالا باید همه را جبران کنی

نمازهای قضای صبح، روزه های قضا، حق الناس

حق الله را هم که امید داریم که خدا ببخشه

شاید دیگه فردا وقتش باشه

بهش فکر کن

فکر

يکشنبه 24/8/1388 - 22:51 - 0 تشکر 163947

با سلام

پیش از این ها فكر می كردم خدا
خانه ای دارد میان ابرها

مثل قصر پادشاه قصه ها
خشتی از الماس وخشتی از طلا

پایه های برجش از عاج و بلور
بر سر تختی نشسته با غرور

ماه برق كوچكی از تاج او
هر ستاره پولكی از تاج او

اطلس پیراهن او آسمان
نقش روی دامن او كهكشان

رعد و برق شب صدای خنده اش
سیل و طوفان نعره توفنده اش


دكمه پیراهن او آفتاب
برق تیغ و خنجر او ماهتاب
هیچ كس از جای او آگاه نیست
هیچ كس را در حضورش راه نیست

پیش از این ها خاطرم دلگیر بود
از خدا در ذهنم این تصویر بود

آن خدا بی رحم بود و خشمگین
خانه اش در آسمان دور از زمین

بود اما در میان ما نبود
مهربان و ساده وزیبا نبود

در دل او دوستی جایی نداشت
مهربانی هیچ معنایی نداشت

هر چه می پرسیدم از خود از خدا
از زمین، از آسمان،از ابرها

زود می گفتند این كار خداست
پرس و جو از كار او كاری خطاست


آب اگر خوردی ، عذابش آتش است
هر چه می پرسی ،جوابش آتش است


تا ببندی چشم ، كورت می كند
تا شدی نزدیك ،دورت می كند


كج گشودی دست، سنگت می كند
كج نهادی پای، لنگت می كند


تا خطا كردی عذابت می كند
در میان آتش آبت می كند


با همین قصه دلم مشغول بود
خوابهایم پر ز دیو و غول بود

نیت من در نماز و در دعا
ترس بود و وحشت از خشم خدا

هر چه می كردم همه از ترس بود
مثل از بر كردن یك درس بود

مثل تمرین حساب و هندسه
مثل تنبیه مدیر مدرسه

مثل صرف فعل ماضی سخت بود
مثل تكلیف ریاضی سخت بود

*****
تا كه یك شب دست در دست پدر
راه افتادم به قصد یك سفر

در میان راه در یك روستا
خانه ای دیدیم خوب و آشنا

زود پرسیدم پدر اینجا كجاست
گفت اینجا خانه خوب خداست!

گفت اینجا می شود یك لحظه ماند
گوشه ای خلوت نمازی ساده خواند

با وضویی دست و رویی تازه كرد
با دل خود گفتگویی تازه كرد

گفتمش پس آن خدای خشمگین
خانه اش اینجاست اینجا در زمین؟

گفت آری خانه او بی ریاست
فرش هایش از گلیم و بوریاست

مهربان وساده وبی كینه است
مثل نوری در دل آیینه است


می توان با این خدا پرواز كرد
سفره دل را برایش باز كرد

می شود درباره گل حرف زد
صاف و ساده مثل بلبل حرف زد

چكه چكه مثل باران حرف زد
با دو قطره از هزاران حرف زد

می توان با او صمیمی حرف زد
مثل یاران قدیمی حرف زد

می توان مثل علف ها حرف زد
با زبان بی الفبا حرف زد

می توان درباره هر چیز گفت
می شود شعری خیال انگیز گفت....

*****
تازه فهمیدم خدایم این خداست
این خدای مهربان و آشناست

دوستی از من به من نزدیك تر
از رگ گردن به من نزدیك تر

با تشکر آنلاکر

گر مرد رهی ، غم مخور از دوری و دیری / دانی که رسیدن هنر گام زمانست
برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.