در
مورد اهداف گسترده پشتپرده جنگ اسراییل علیه لبنان، هیچ نكته جدیدی وجود
ندارد: نابودی جنبش حزبالله و ایجاد تغییراتی بنیادین در محیط نظامی و
سیاسی و استراتژیك با استفاده از تخریب گسترده در لبنان و در نهایت، تهدید
آینده این كشور.
همچنین در مورد روشهای بهكار گرفته شده از سوی دولت
اسراییل نیز نكته جدیدی وجود ندارد: استفاده گسترده از خشونت نه تنها علیه
نیروهای نظامی بلكه علیه شهروندان و زیر ساختهای این كشور. به علاوه، در
توجیه رسمی این حملات هم تنها به این نكته بسنده میگردد كه در پاسخ به یك
عمل تروریستی، ما برای نابودی یك سازمان تروریستی وارد عمل شدهایم.
همچنین نیازی به ذكر این نكته نیست كه این حملات در سایه حمایتهای
دولتهای ایالات متحده و انگلستان انجام گردید.
از نگاه كاندولیزا رایس،
دلایل اصلی بحران لبنان را نه در بخش مربوط به اسراییل كه باید در دنیای
اسلام و اعراب جستجو نمود. وی معتقد است، علاوه بر حزبالله، دولتهای
حامی این جنبش نظیر ایران و سوریه را كه برای دستیابی به اهداف خویش از
این جنبش حمایت فكری و یا عملی میكنند، باید مقصر دانست.
البته
در مورد عملكرد نظامی ارتش اسراییل، هیچ نكته غیرمنتظرهای وجود ندارد.
این برخوردها و زد و خوردها بین اسراییل و اعراب سابقهای طولانی دارد. از
آغاز دهه هفتاد میلادی و با ناامیدی آنان از پیروزی در جنگهای كلاسیك،
مبارزه بین اعراب و اسراییل، تنها در چارچوب برخوردهای اسراییلیها و
فلسطینیان باقی ماند. برخوردهایی كه ممكن است در نهایت به استقرار صلح در
این منطقه منجر گردد.
فلسطینیان
برای احقاق حقوق از دست رفته خویش، تلاش میكنند تا ضرباتی را بر پیكر
ارتش اسراییل وارد نمایند؛ شاید بدین وسیله بتوانند وضعیت كنونی استقرار
جمعیتی منطقه خویش را تغییر دهند. البته در همه سالهای اخیر، این
فعالیتها در گسترهای اندك و به صورتی فرسایشی انجام میشدند، اما
اتفاقات روی داده در این چند هفته، نشان از بروز حوادثی میدهد كه تاكنون
بیسابقه بوده است.
آنچه
در مورد این نبردها جدید و البته شگفتآور بود، نتیجه نهایی بهوجود آمده
است.
دولتهای عرب به سرعت این نبرد را به جنگ ششم اعراب و اسراییل تعبیر
نمودند و هنوز هم بهنظر بسیاری از آنان و تعدادی از اسراییلیها، نتایج
استراتژیك و روانی و سیاسی این جنگ، شاید مهمترین دستاورد اعراب از سال
1948 و آغاز جنگ استقلال تاكنون به شمار میرود. برای كشوری كه بقای خود
را نه برپایه پذیرش خود از سوی همسایگان، كه بر توانایی خویش در جهت غلبه
و تهدید و حمله نظامی بنا نهاده است، حیاتی است كه آنچه آن را «قدرت
بازدارندگی» مینامند، حفظ نماید.
آنچه در 12 جولای، گروگانگیری دو سرباز
اسراییلی را برای دولتمردان این كشور غیرقابل تحمل نمود، نه این اقدام
نظامی كه در حقیقت، تضعیف این قدرت بازدارنده و نمایش ضعفهای آن بود، اما
پاسخهای غافلگیركننده و غیرمتناسب اسراییل، نه تنها نتوانست این قدرت
بازدارنده را ترمیم و بارسازی كند بلكه این كشور را در موضعی قرار داد كه
تاكنون بیسابقه بوده است.
حزبالله
موفقیتهای خود را به چند روش به دست آورد. در بخش نظامی، یك گروه كوچك از
چریكهای مسلمان توانستند، بیش از یك ماه، یكی از قدرتمندترین ارتشهای
دنیا را زمینگیر نمایند و در عین حال، ضربات و آسیبهای شدیدی را بر
پیكره آن وارد نمایند. نیروهای حزبالله تركیبی از روشهای نظامی حرفهای،
خلاقیت، جسارت، تداركات بسیار دقیق، استفاده ماهرانه از موشكهای ضدتانك،
سازماندهی برجسته نیروها و دفاع زیرزمینی مارپیچی كه تاكنون مشخص شدهاند
را به كار گرفت، در حالی كه سایر تاكتیكهای آنان هنوز در پردهای از
ابهام قرار دارد.
اما در كنار همه این اقدامات، باید توجه نمود كه آنان در
این جنگ چیز دیگری را ارائه نمودند: شكلگیری اولین بازیگر غیردولتی منطقه
كه جنگی تمام عیار را علیه نیروهای ارتش اسراییل پدید آوردند كه تاكنون
سابقه نداشته است. به علاوه، این بازیگر جدید، با داشتن آزادی عمل گسترده،
توانست سرنوشت جنگ اخیر را رقم بزند.
اما باید به هرحال اسراییل را مسبب
اصلی شكلگیری نیروهای «حزبالله» در منطقه دانست، همانطور كه اقدامات
اسراییل در فلسطین به شكلگیری «حماس» منتهی گردید.
البته
باید به خاطر داشت كه عملكرد حزبالله به تنهایی منجر به تغییر در توازن
قدرت منطقه و به بهای تضعیف اسراییل نگردیده است، چرا كه آنان امروز به
الگویی برای همه كشورها و مردم منطقه بدل شدهاند. امروز محبوبیت ]سید[
حسن نصرالله بیش از محبوبیت ]جمال عبدالله[ ناصر ارزیابی میگردد و همگی
او را قهرمان عرب میدانند.
به علاوه، در سایه پیروزیها و دستاوردهای
حزبالله، تأثیرات شگرفی بر مردم و تودههای مسلمان منطقه كه سالها از
شكاف شیعه و سنی رنج میبردند، بهوجود آورده است. این پیروزیها بیتردید
عزم جدی مبارزه را در میان آنان راسختر خواهد نمود و حتی برخلاف خواست
سردمداران عرب، به رشد رادیكالیسم منتهی خواهد شد. لذا تغییر در ساختار
كنونی منطقه در آیندهای نزدیك، دور از انتظار نخواهد بود.
معین ربانی از «انجمن بحرانهای بینالمللی» (ICG)
در این مورد میگوید: «افكار عمومی كشورهای عربی از دولتهای خویش
میپرسند: اگر نیروهای لبنانی حزبالله در عرصه نبرد به دستاوردهایی بیش
از آنچه شما بر روی میز مذاكره بهدست آوردهاید، نائل شدهاند و در عین
حال آنان از امكاناتی بسیار كمتر بهرهمند بودهاند، شما تاكنون چه
میكردهاید؟»
پادشاه
اردن، ملك عبدالله كه نظیر سران مصر و عربستان سعودی، اقدام نظامی
حزبالله را در اسارت دو سرباز اسراییلی در اتهامی نادرست، «مخاطرهجویی
محاسبه نشده» خوانده و ابراز امیدواری نموده بود كه اسراییل آنان را به
مجازات گروگانگیری انجام شده، خواهد رساند، اینك در سایه رشد و گسترش
حزبالله، پادشاهی خود را در معرض خطر میبیند.
امروزه
حزبالله تمایلی به خلع سلاح ندارد و به نظر میرسد، هیچكس نیز قادر به
انجام این عمل نباشد. همچون گذشته، با پایان زود هنگام و یا دیر هنگام یك
جنگ، اسراییل در آیندهای نزدیك جنگی دیگر را در پیش خواهد داشت. اما تنها
راه جلوگیری از پیدایش این جنگ، درك ریشههای اصلی این نبردها در سوی دیگر
جبهه از سوی اسراییل و ایالات متحده است.
شاید
اسراییل بنیانگذار «تروریسم جهانی» و «بنیادگرایی اسلامی» نباشد، اما در
سایه درگیریها و خشونتهای اسراییل، به ویژه علیه شهروندان غیرنظامی، آتش
این اقدامات در منطقه شعلهور گردیده است. اسراییل توسل به خشونت را به
دلیل ناتوانی در دستیابی به صلح برگزیده است.
به علاوه، به دلیل عدم پذیرش
طرحهای صلح این كشور از سوی اعراب و فلسطینیان، برنامههای صلح عمری اندك
داشتهاند. این جنگ نتیجه اقداماتی است كه گروه اندكی از اسراییلیها،
اروپاییان و سردمداران آمریكایی انجام دادهاند؛ هرچند نشانهای از تثبیت
حاكمیت دولت اسراییل مشاهده نمیشود.
نیسیم
كالدرون صاحبنظر اسراییلی در این مورد میگوید: «دولتمردان آمریكایی و
اسراییلی باید به خاطر داشته باشند كه جنگ دشوار تحمیل شده به ما، ریسك
بیشتری را برای دستیابی به صلح به ما تحمیل خواهد نمود، چرا كه ریسك
موشكهای پرتاب شده به سوی ما از سوی بنیادگرایان، در آینده بسیار بیشتر
خواهد بود. بسیار بیشتر!»
نویسنده:دیوید هیرست