• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
فرهنگ پایداری (بازدید: 1056)
يکشنبه 18/5/1388 - 23:49 -0 تشکر 140493
آخر سر هم شهید نشدیم

به نام خدا

سلام

15نفر بودیم که دبیرستانمان تمام نشده رفتیم جبهه. دوست، هم محلی، هم هیاتی بودیم با هم. بر عکس الآن جثه ام از همه شان بزرگتر بود ولی از نظر سنی کوچکترینشان بودم. هم قسم شده بودیم تا شهید نشدیم از خط بر نگردیم عقب.چند ماه اول در هر عملیاتی که شرکت می کردیم هر 15 نفرمان صحیح و سالم بر می گشتیم. حتی کوچکترین خراشی هم بر نمی داشتیم. رویمان نمی شد سرمان را بالا بگیریم از خجالت.تا اینکه طلسم شکست و یکی مان شهید شد. همه خوشحال و سر حال بودیم و منتظر رفتن.عملیات بعدی سه نفر دیگرمان هم رفتند پیش حوری ها.توی صف حرکت می کردیم که پلاکم افتاد. خم شدم که بردارم، تیر خورد وسط پیشانی دوستم. او هم رفت. انگار پنج قل خوانده باشند برایمان. تیر می چرخید و می چرخید و به جای اینکه بخورد به من می خورد به بغل دستیم.نه نفرمان بیشتر نمانده بودیم. چهارتایمان نشسته بودیم توی سنگر و منچ بازی می کردیم که تنگم گرفت. وسط بازی رفتم هوایی بخورم سرمو که برگشتوندم دیدم سنگر نیست. دود شده بود رفته بود هوا،اخه اینم موقع هوا خوردن بودکربلای یک، دو، سه، چهار و پنج هم آمد و هر کدام از عملیات ها یکی شان رفت پیش خدا جز منی که کوچکتر از همه بودم.همه رفته بودند و دیگر نوبت من بود. منتظر کربلای شش بودم که دیگر نیامد. اسم عملیات ها عوض شد و من ماندم و حوضم.اواخر جنگ بود که اسیر شدم. خوشحال بودم که هنوز راه فراری است. کلی شکنجه ام کردند. بعضی از هم بندهایم شهید شدند ولی چون جثه ام درشت بود و بنیه ام قوی زود خوب می شدم. هر کاری کردند، نمردم. بالاخره آزاد شدیم. برگشتم خانه.نه موشکی آمد و نه خمپاره و نه تیری.دیگر نا امید بودم که سرفه ها شروع شد. بدنم تحلیل رفت. افتادم به شیمی درمانی. حالا هم که نشسته ام روی تخت بیمارستان. موهایم ریخته است. هر ده دقیقه یکبار سرفه می کنم.دکترها گفته اند سرطان خون دارم و تا سه، چهار ماه دیگر رفتنی ام. خوشحالم. تلویزیون دارد تبلیغ شامپو نشان می دهد. دست می کشم به سرم و می خندم.اخبار علمی فرهنگی شروع می شود. می خواهم خاموش کنم که می گوید:«با توانمندی متخصصین جوان و محققین برومند این مرز و بوم داروی درمان سرطان خون کشف شد. مسئول پروژه این دارو گفته است ...»
تلویزیون را خاموش می کنم. شاید ترکشی، تیری، خمپاره ای، چیزی
...
برگرفته از وبلاگ حالنامه

  یاعلی

شهادت نصیبمون

 

دوشنبه 19/5/1388 - 11:24 - 0 تشکر 140592

شهادت خود ارزویست

                خدایا نصیبم کن

 

                             /کجايند ان مردان بي ادعا/

سه شنبه 20/5/1388 - 12:23 - 0 تشکر 140928

بعضی وقتها حکمت خدا اینه که آدما حسینی برن بعضی وقتها هم صلاح اینه که زینبی بمونن.

یاران مردانه رفتند؛ اما هنوز تکبیر وفاداری‌شان از مناره‌های غیرت این دیار به گوش می‌رسد. یاران عاشقانه رفتند؛ اما هنوز لاله‌های سرخ دشت‌های این خاک به یمن آنان به پا ایستاده‌اند.

 انجمن فرهنگ پایداری


برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.