• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن معارف > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
معارف (بازدید: 2177)
چهارشنبه 24/4/1388 - 20:27 -0 تشکر 132892
عقائد

بسم الله الرحمن الرحیم

به حول وقوه الهی در اینجا عقائد شیعه خواهد آمد

قال الله عزّوجلّ:
تندي نكن با كسي كه تو را بر او مسلط كردند تا با تو تندي نكنم.(كافي2/303)

 

 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فی فرج مولانا صاحب الزمان

 

..............................................................

وبلاگ من:شهر ما(کلیک کن حالش رو ببر)

چهارشنبه 24/4/1388 - 21:49 - 0 تشکر 132925

بسم الله الرحمن الرحیم

کلما حکم به العقل حکم به الشرع و کلما حکم به الشرع حکم به العقل

با سلام به شما دوست گرامی و تسلیت سانحه سقوط هواپیمای ایرانی و درگذشت جمعی از هموطنانمون

همانگونه که قرار شده قرار شده که یک دوره اصول عقاید در این تاپیک ارائه بشود.

نکته اساسی این است که دوست عزیز جناب سید امین اصول عقاید را طبق ادعایشان قرار است بر روشی غیر از روش فلسفه بیان کنند ، بنده هم قرار بر این دارم که با اصول فلسفی مطالب ایشان را نقد کنم و در آخر بر مبنای حکمت متعالیه و عرفان نظری تقریری از اصول اعتقادات شیعی بیان می نمایم

پنج شنبه 25/4/1388 - 7:29 - 0 تشکر 132987

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام عرض می کنم خدمت شما آقا صدرا  وهمه کاربران محترم

عرض کنم که نفرمایید حکمت،

فلسفه حکمت نیست،

در حکمت اشتباه راه ندارد اما در فلسفه اینگونه نیست

پس حکمت غیر از فلسفه است حکمت از سوی خدا اما فلسفه ....

اما من از شما می خواهم که بدون یاری گرفتن از قرآن وروایات عقائد را بیان کنید (چون اگر از قرآن وروایات کمک گرفتید ،دیگر اسمش فلسفه نیست ،باید بگویید قرآن وروایات اینچنین می گویند،نه اینکه فلسفه این چنین می گویند)

هیچ گاه کمک گرفتن از عقل به معنی به کار بردن فلسفه نیست 

اگر اینگونه باشد پس باید بگوییم که علم فلسفه علمی فطری برای همه بشر است وهمه فلسفه می دانند در حالی که اینگونه نیست

همه استدلال وبه کار گیری عقل را می دانند نه فلسفه را 

استدلال غیر از فلسفه است 

منظورم این است که ،این نیست که هر کس فلسفه نداند پس استدلال ندارد ونمی داند 

اما در مورد عقائد:

بنده خواستم که به شما آدرس وبی را بدهم تا به آنجا بروید وعقائد من را ببینید اما چون ماشاءالله شما زودتر نوشتید ،دیگه بی احترامی میشه اگه شرکت نکنم ،

ولی من می خوام کاربران عزیز هم استفاده کنند در حالی که ممکن است با مفصل وطولانی شدن یک بحث خیلی از کاربران حوصله مطالعه را نداشته باشند 

به هر حال به حول الهی شروع می کنیم 

قال الله عزّوجلّ:
تندي نكن با كسي كه تو را بر او مسلط كردند تا با تو تندي نكنم.(كافي2/303)

 

 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فی فرج مولانا صاحب الزمان

 

..............................................................

وبلاگ من:شهر ما(کلیک کن حالش رو ببر)

پنج شنبه 25/4/1388 - 8:15 - 0 تشکر 132994

بسم الله الرحمن الرحیم                                      اللهم عجل فی فرج مولانا

سلام علیکم

این مطالب چکیده ای از عقائد است وزیاد به جزئییات نمی پردازم 

جلسه (1) :اعجاز قرآن

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم«قُلْ لَئنْ إجْتَمَعَتِ الإنْسُ وَالْجِنُّ عَلي اَنْ يَأتُوابِمِثْلِ هذَا الْقُرْانِ ََلايَاتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كانَ بَعْضَهُمْ لِبَعْضٍ ظَهيراً » [ اسرا ۸۸]

 يكي از معارف بسيار پر ارزش، معارف قرآن مجيد است. معارف قرآن آن حقايقي است كه علماي بزرگ از قرآن كريم استفاده كرده اند و به افكار بشري كار نداشته اند. در ارتباط با اثبات قرآن ما بايد از راهي كه خود قرآن وارد شده وارد شويم، يعني اول اعجاز قرآن را ثابت كنيم و بعد درباره معارف قرآن تحقيق كنيم.

دين بايد جدي باشد. قوانين دين بايد محكمتر و پر عمل تر از قوانين و رسومات غير ديني باشد هر چه ما از قوانين دين و برنامه هاي ديني عقب بنشينيم برنامه هاي غير ديني يا رسومات پيشرفت مي كنند. به همين دليل است كه ما به رسومات نوروز بيشتر ازعيد غدير اهميت مي دهيم و اكثر مسلمانان آنرا فراموش كرده اند و مي روند كه منكر آن شوند!

خدايتعالي در قرآن صريحا مي فرمايد:

«قُلْ لَئِنْ اِجْتَمَعَتِ الْاِنْسَ وَالْجِنَّ عَلي اَنْ يأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْانِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلُوْ كانَ بَعْضَهُمْ لِبَعْضٍ ظَهيراً» [ اسراء ۸۸ ]

  بگو اي پيغبر اگر جن و انس  يكديگر را ياري دهند نمي توانند مثل قرآن را بياورند. (كه شامل انبياء مي شود بلكه شامل پيغمبر اكرم صلي الله عليه و اله مي شود ( با يك توضيح ) و شامل ائمه اطهارعليهم السلام مي شود و شامل تمام صالحين و صديقين و اوليا الله مي گردد، و شامل تمام اهل بلاغت و فصاحت و اهل ادبيات مي گردد وشامل  تمام مردم مي شود ) ما از علوم اجنه اطّلاعي نداريم ولي آنها به دانش بالايي  مي رسند اگر چه كمتر از انسان است به دليل اينكه وقتي سليمان تقاضا كرد تخت بلقيس را برايش بياورند، يكي از آنها گفت:

 « قالَ عِفْريتٌ مِنَ الْجِنّ ِاَنا اتيكَ بِهِ قَبْلَ اَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ وَ اِنّي عَلَيْهِ لَقَوِيُّ » [ نمل ۳۹ ]

 من تخت او را قبل از اينكه از جايت بلند شوي برايت مي آورم.

« قالَ الَّذي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ اَنَّا اتيكَ بِهِ فَبْلَ اَنْ يَرْتَدَ اِلَيْكَ طَرْفُكَ »[نمل ۴۰ ]

ولي عاصف بن برخيا با اينكه يك علم از علم كتاب را داشت در يك چشم به هم زدن تخت را از شش ماه راه حاضر نمود.

 تمام انس و جن اگر جمع شوند و يكديگر را ياري دهند و بخواهند مانند قرآن را بياورند نمي توانند. بعد از ۱۴۰۰ سال نتوانستند، پس معلوم مي شود كه اين قرآن از طرف خداست.

﴿ معناي معجزه ﴾

معجزه از عجز است. عجز يعني ناتواني مطلق. همه موجودات ناتوانند. آب وهوا ناتوان است ، آسمان و زمين ناتوانند. بلكه داراي عقول آسمانها و زمين كه انس و جان باشند ناتوانند پس اين قرآن كاركيست؟ اين پديده اي كه بوجود آمده از ناحيه چه كسي انجام شده؟ طبعاً مجبوريم بگوييم خدا. اگر ما توانستيم اين طوري كه من معني معجزه را عرض كردم و قرآن خودش بيان فرموده كه:

« قُلْ لَئنْ اِجْتَمَعَتِ الاِنْسِ وَالْجِنُّ عَلي اَنْ يَاتُوا بِمِثْلِ  هذَا الْقُرْانْ لا يَاتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كانَ بَعْضُهُم لِبَعْضٍ ظَهيراً»

 اگر جن وانس كه اهل عقل عالمند ناتوان باشند پس به طريق اولي بقيه هم ناتوانند. و وقتي ناتوان بودند قرآن را كه بوجود آورده؟ و چه كسي فرو فرستاده؟ پيغمبر اكرم صلي الله عليه و اله هم اگر به ايشان وحي نمي شد، خودش نمي توانست، ائمه اطهار عليهم السلام اگر ناشر قرآن نبودند خودش نمي توانستند آنرا بياورند.

 جن و انسي كه در اين آيه آمده استثنا ندارد. فقط فرق پيغمبر با ديگران در اين است كه  خدا حقايق قرآن را، تمام علوم قرآن را به قلب پيغمبر صل الله عليه و اله نازل فرموده. همانطور كه در شبهاي احيا عرض كردم نزول اوليه علم ذات مقدس پروردگار كه بعد از نزول، معلومات مي شود. علم پروردگار در جاي خود هست و يك معلوماتي براي پيامبر صل الله عليه و اله بوجود آمده، و به قلب پيغمبر نازل شده است. كه مي فرمايد:

 «قُلْ اِنَّمَا اَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحي اِلَيَّ» [كهف ۱۱۰]

 بگو به من وحي شده است،قرآن به من نازل شده و من آينه علم پروردگار شده ام. پس بنابر اين پيغمبر با ساير مردم خيلي فرق دارد كه معصوم از جهل است و ائمه اطهار عليهم السلام همچنين معصومند و جهل در وجود آنها وجود ندارد.

﴿فوايد اثبات اعجاز قرآن ﴾

 پس اگر ما اعجاز قرآن را توانستيم اثبات كنيم، كه توانسته ايم، نه ما توانستيم، ائمه اطهار عليهم السلام و خود قرآن توانسته كه اعجاز خود را اثبات كند، سه كار كرده ايم: ۱_ اثبات خدا   ۲_ اثبات رسالت پيغمبراكرم صل الله عليه و اله      ۳_ اثبات مطالب قرآن

اول: خدا را ثابت كرده ايم. يك دليل محكم  براي اثبات خدا معجزات انبياء است. معجزات انبياء دو بخش داشته:

۱- بخش فوري و آني: در همان زمان، مرده زنده كردن، شفاي كور مادر زاد يا  شفاي فلج توسط حضرت عيسي عليه السلام تبديل عصا به اژدهاي حضرت موسي عليه السلام  و... كه مردم آن زمان مي ديدند و ايمان مي آوردند و دلشان آرام مي شد. امّا براي ما: «اَلْخَبَرُ يَحْتَمِلُ الصِّدق وَ الْكِذْب» البته چون قرآن گفته ما «تَعَبُداً» قبول مي كنيم و معروف است كه مي گويند: ‍‍‍‍‍« شنيدن كي بود مانند ديدن »

۲- بخش دائمي : اما چون دين مقدس اسلام باقي است و پيغمبرش هم پيغمبري است خاتم يعني پايان دهنده انبياء، و اين دين بايد تا قيامت باشد كه: « شرعُ محمّد صلي الله عليه و اله مُسْتَمَرٌ اِلي يَوْمِ الْقيامَه»

 « لايَاتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ» [ فصلت ۴۲]

همه معارف قرآن انشاالله  در زمان ظهور ظاهر مي شود ولو اينكه الان هم پيغمبر اكرم صلي الله عليه و اله براي مردم بيان فرموده منتهي سياهي ظلم آمده جلوي اين حقايق را گرفته و استاد اين كتاب را در پرده غيبت گذاشته و ما مجبوريم به همين مقداري كه در احتيارمان است اكتفا كنيم. همين مقدارمعجزه است و قرآن تحريف نشده است. توضيحاتي كه در كتاب علي بن ابيطالب عليه السلام، پيغمبر صلي الله عليه و اله داده و علي عليه السلام نوشته و آورد به مردم داد مردم نپذيرفتند. چون در آن حقايقي بود كه با اميال و هواهاي نفساني قدرتمندان آن زمان مخالفت داشت. وعلي عليه السلام به امام مجتبي عليه السلام و همينطور داده شد به هر يك از ائمه عليهم السلام تا الان كه در دست حضرت بقية الله ارواحنا فداه  است و حضرت كتابي دارد به نام كتاب حضرت علي عليه السلام كه تفسير قرآن  مجيد است و همه حقايق در آن خواهد بود.

آب بايد از سرچشمه زلال ولايت باشد، يك قطره از اين دريا كه ممكن است علم عامي با ولايت باشد، شرافت دارد به درياي آلوده... همين قرآني كه اصل و متن قرآن است اين راهي را كه من عرض كردم و ارائه دادم تقريبا از مسايلي است كه جنبه ابداع دارد. يعني من نديده ام شايد باشد كه من فهرست آن را برايتان مي گويم.

﴿ اول اينكه قرآن را از جهت خود قرآن بسنجيم و ببينيم كه آيا قرآن معجزه هست يا نه؟ ﴾

كه يقيناً بيشتر اعجاز قرآن روي فصاحت و بلاغتش هست.كه ما فارسي زبانان از آن مطلع نيستيم. پيشگوييهاي قرآن را مردم زمان پيغمبر صلي الله عليه و اله نديده اند ، حركت وضعي و انتقالي زمين را آنها نمي توانستند بفهمند، ولي فصاحت و بلاغت قرآن آنچنان است كه وقتي يك آيه قرآن را پيغمبر اكرم صلي الله عليه و اله بر كعبه نصب كردند، تمام ادباي عرب كه در شعر و ادبيات و فصاحت و بلاغت آنچنان بالا رفته بودند كه از زمان حضرت آدم تا امروز آنقدر در فصاحت و بلاغت پيشرفت نكرده بودند. اين آيه نصب شد:

 « وَقيلَ يا اَرْضُ ابْلَعِـي ماءَكِ وَ يا سَماءُ اَقْلِعـِي» [ هود ۴۴]

همه گفتند: اگرفصاحت اين است پس فصاحت و بلاغت ما اصلاً ارزشي ندارد.

 ولي چون متاسفانه ما فارسي زبانيم و اهميتي به زبان عربي با آن همه ارزشش نمي دهيم، از اين اعجاز ممكن است مطلع نباشيم ولي از مسايلي كه زمان مان ايجاد مي كند بحمدالله مطلع هستيم. آن روزي كه فلسفه بطلميوس مي گفت : زمين مسطح و مركز عالم است و ديگر كرات به دور آن مي چرخند. پيغمبر اكرم صلي الله عليه و اله يعني قرآن مجيد به حركت وضعي و انتقالي زمين اشاره  فرموده. در آن روزگاري كه مردم فكر مي كردند كه زمين روي شاخ گاوي است و گاو روي ماهي و ماهي توي آب. ولي قرآن، درآن وقت كرويت زمين را به صراحت بيان فرموده:

« رَبُّ الْمَشْرِقَينِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ» [ رحمن ۱۷]

زمين كروي است و خورشيد دو مشرق و دو مغرب دارد.

خود قرآن به ذاته معجزه است مطالبي دارد كه انسان را مبهوت مي كند. شما مي بينيد مردم اين زمان از نظر علمي چقدر پيشرفت كرده اند به كرات دارند مي روند. خود قرآن مردم را به مبارزه دعوت كرده يعني تحدي كرده.مي فرمايد:

« وَ اِنْ كُنْتُمْ في رَيْبٍ مِمّا نَزَّلْنا عَلي عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَدْاعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللهِ اِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ » [ بقره ۲۲ ]

 اگر بخواهيد يك سوره مانند آن بياوريد نمي توانيد در عين حال هيچ كس يك چنين كاري را نتوانسته بكند. دانشمندان و ادبا هستند. دانشكده ادبيات هست اگرمي توانستند اينها جمع مي شدند و مي گفتند چرا بي خود حرف مي زنيد اين كتاب بهتر از قرآن است.

 اثبات خدا: پس بنابراين با تحقيق در اعجاز قرآن، با اعجاز الفاظ وكلمات قرآن ملزم مي شويم كه، بگوييم خدا هست. زيرا غير خدا كه نمي تواند اين كار را بكند. پس خدايي اين آيات را نازل كرده. مطلب دومي كه در اثبات اين حقيقت ثابت مي شود:

 اثبات رسالت پيغمبر اكرم صلي الله عليه و اله دومين مطلبي كه با اثبات اين حقيقت به ما داده مي شود رسالت نبي اكرم صلي الله عليه و اله است. رسول يعني كه؟ يعني كسي كه كلام خدا را منتقل مي كند به مخلوق خدا.

         هرچه حقيقت توي قرآن هست صحيح و با حقيقت است. زيرا نمي شود از طرف خدا كتابي بصورت اعجاز قرآني، كتابي و امين وحي اش بدست ما بدهد و در آن مثل يك كتاب فلسفه احتمال داشته باشد درست باشد يا نادرست باشد يا احتياج به منطق داشته باشيم تا صغري و كبري و نتيجه و از اين مسايل را تنظيم كنيم تا بتوانيم حقيقتي را اثبات كنيم. اينها لازم نيست. پس بنابر اين تمام حقايق قرآن هم براي ما راه گشاست.

﴿ تمرين هفته ﴾

 تمام زحمتي راكه بخواهيد بكشيد تا اعجاز قرآن برايتان اثبات شود يك هفته است در ظرف يك هفته شما چه گنج عجيبي بدستتان رسيده، اثبات وجود خدا و اثبات رسول اكرم صلي الله عليه و اله ( اگر بگوييد ما رسول اكرم صلي الله عليه و اله را قبول داريم اين قبول داشتن شما يك پول نمي ارزد. باباتون مسلمان بوده  گفته پيغمبر، شما هم حالا مي گوييد پيغمبر) چه فايده اي دارد اين اعتقادتان به پيغمبر؟ بايد بدانيد پيغمبر يعني چه؟ و مهمتر از همه، آقايون هر حقيقتي كه در عالم هستي هست تمام اينها را خدايتعالي در قرآن بيان كرده. هر چه مي تواني در قرآن تدبر كن و برو جلو.

﴿ فلسفه بدون نظارت پروردگار است اين را دقت كنيد ﴾

  پيغمبر اكرم صلي الله عليه و اله وقتي كه در جنگي با مشركين جنگ مي كردند يك عده بلند شدند و صدا زدند: «ان لنا عزي ولا عزي لكم» كه ما بت عزي داريم آورديم توي جنگ به ما كمك كند و شما عزي نداريد رسول اكرم صلي الله عليه و اله به مسلمانان فرمود: شما شعار بدهيد «الله مولانا و لا مولا لكم» خدا مولاي ماست خدا سرپرست ماست.

 در اين قرآن برويد جلو با راهنمايي پروردگار و سرپرستي خدا. ولي آنها سرپرست ندارند. چطور ندارند؟ يك روز  فلسفه بطلميوس مي گفت: زمين مسطح است و يك جا ايستاده و امروز تمام حرفهاي فلاسفه در علم هيئت  باطل شده بلكه تمام حرفهاي شان در طبيعيات ، طبابت و در فوايد اشيا باطل شده. خوب دقت كنيد؛ يك صراط مستقيمي خدايتعالي باز كرده شما در صراط مستقيم هر چه مي توانيد برويد جلو اما آنها گاهي از طرف راست گاهي از طرف چپ پرت مي شوند. حالا بر فرض يك كسي از سر قله دماوند پرت بشود پايين چه فايده اي دارد؟ بلكه خودش هم از بين مي رود.

اگر اعجاز قرآن را ثابت كرديد در دلتان با همين راهي كه عرض كردم. خدا برايتان ثابت مي شود، پيغمبر برايتان ثابت مي شود و يك قدم بسيار بلندي در راه پيشرفت و كمالات برداشتيد. و حقايق قرآن را هم قبول داريد و هر چه قرآن مي گويد حق است و انشاالله وارد مي شويم در حقايقي كه از ناحيه روايات وخود قرآن بيان شده. ( كه خدايتعالي انشاالله  اين لطف را به ما بكند كه آن چشمه ولايت، آن وجود مقدس قرآن ناطق را به ما برساند تا بتوانيم حقايقي را درك كنيم كه اصلاً كسي بلد نيست و نمي تواند حتي بفهمد.

 ائمه اطهار عليهم السلام آنچه را كه تا بحال براي مان بيان كرده اند، به اندازه و در خور فكر مردم تا زمان ظهور بوده است )  هيچ وقت سر كلاس اول دبستان استاد دانشگاه نمي آيد مطالب علمي خودش را بيان كند.همان درس كلاس اول را مي دهد. و ائمه اطهار عليهم السلام علاوه بر اينكه نگذاشتند آنها به مردم توجه كنند و به مردم رسيدگي كنند، با مردم باشند. علاوه بر اين آنها زمينه نديدند. كسي كه فرق بين معاويه و علي بن ابيطالب عليه السلام  نمي گذارد! و فرقي بين حسين بن علي عليه السلام و يزيد بن معاويه نمي گذارد! اين بشر را،ا ين مردم را چطور مي شود حقايق قرآن را به او تعليم داد؟! گوش نمي دهند توجه نمي كنند ظرفيتش را ندارند و به هيچ وجه تعليم نمي پذيرند.

 ﴿ چرا در راه خدا سست هستيم؟ ﴾

انسان قدمي را به طرف كسي برمي دارد بايد اول طرف را بشناسد.اينكه مي بينيد ما شُل حركت مي كنيم در راه خدا وبراي لقاي خدا، براي اين است كه خدا را نمي شماسيم. قبلا به ما معرفي نكرده اند خدا كيست؟ چيزي به نظرمان مي آيد كه آن مشركين هم كه بت مي پرستند همان چيز تقريبا به نظرشان مي آيد و مسيحيها هم همان چيز! يك خدايي هست حالا اين خدا كجاست؟

« نَحْنُ اَقْرَبُ اِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيْد » [ ق ۱۶]  و « فَعّالُ لِما يُرِيْدُ » [ بروج ۱۶]

 واقعاً ما خدارا اين طور مي شناسيم؟! يك قدري درباره اين مسايل انشاالله  صحبت مي كنيم.

خدا از قول پيغمبر اكرم صلي الله عليه و اله نقل مي فرمايد كه:

 «عَزِيزٌ عَلَيهِ ما عَنِتُّمْ» [ توبه ۱۲۷]

 بر پيغمبر سخت است كه ناراحتي شما را ببيند. همه زحمات انبياء و امامان اين بود كه شماها از گرفتاري نجات پيدا كنيد. گرفتاريهاي دنيا ارزش و اهميتي ندارد. بالاخره صد سال ديگر هيچيك از اين گرفتاريها را نداريم. ولي آن گرفتاريهايي كه:

«وَ ما عِنْدَ اللهِ بَاقٍ» [نحل ۹۶]

آن چيزي كه در نزد خدا است باقي است.گرفتاريهايي كه در عالم قبر و برزخ و عالم قيامت ممكن است پيش بيايد. آن گرفتاريها را امام عصرمان اگر به ايشان علاقه داشته باشيم برطرف مي فرمايند.

 شروع گرفتاريهاي هر كافر فاجري كه به علي بن ابيطالب عليه السلام اعتقاد نداشته باشد موقع مرگ است. ولي امام عصر عليه السلام تشريف مي آورند:

«يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ اُناسٍ بِاِمامِهِمْ» [اسرا ۷۱]

و به شما اظهار محبت مي كند. همانطوري كه علي بن ابيطالب عليه السلام فرمود: « يا حار هَمدان من يَمُت يرني » اي حارث همدان هر كه بميرد مرا مي بيند.

قال الله عزّوجلّ:
تندي نكن با كسي كه تو را بر او مسلط كردند تا با تو تندي نكنم.(كافي2/303)

 

 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فی فرج مولانا صاحب الزمان

 

..............................................................

وبلاگ من:شهر ما(کلیک کن حالش رو ببر)

پنج شنبه 25/4/1388 - 11:27 - 0 تشکر 133040

بســـــــــم الله الــرحمن الــرحیم

با سلام به شما دوست عزیز

فکر کردم که قرار است یک بحث روشمند و اصولی داشته باشیم ، اما اشتباه کردم.

معمولاً در یک بحث اصولی و کلاسیک کلامی که آن هم قرار بر بیان اصول دین باشد همگی به اتفاق از اثبات حق تعالی شروع می کنند و نه از فعل او به این دلیل که ثبوت شیء لشیء فرع ثبوت مثبت له است . ما تا خداوند تعالی اسمه و اسماء و صفات او را اثبات نکرده ایم نمی توانیم به سراغ فعل او برویم . این یعنی مرحله به مرحله.

نمی گویم مطلب شما را رد می کنم  کلاً اشکال دارد و به درد ننمی خورد اما یک اشکال اساسی که بر مطلب شما وارد است . و آن این است ( دقت شود) که شما با قرآن سعی در اثبات حق تعالی و پیامبر صلی الله علیه و آله کرده اید ، اما فرض کنیم که در یک گوشه این کره خاکی یک فرد و یا جماعتی دسترسی به قرآن نداشته باشند ، آیا به صرف اینکه آنها به قرآن دست رسی نداشتند دیگر قادر به اثبات حق تعالی شأنه و وجوب رسالت و بعثت انبیاء علیهم السلام را نداشته باشند.

بنابراین فرض دیگر آن بیچارگان راهی برای اثبات و پی بردن به خداوند ندارند و از وجوب بعثت در غفلتند. در حالی که این مسئله با لطف خداوند در تناقض است.

و همچنین با این جهت امکانی ای  که در استدلال شما رخ داد دیگر بحث شما مفید یقین نیست و آنچه که مفید یقین نباشد برهان و استدلال نسیت بلکه جدل است.

همچنین ممکن است که فرد یا گروهی اصولاً معجزه بودن قرآن را انکار کنند که در این صورت این مطلب به حال آنها فایده ای ندارد .

مطلب دیگر اینکه شما قرار بود به روشی غیر از حکمت در اثبات مطالبتان بهره بگیرید. اما به این وعده عمل نکرده و از ساز و کار فلسفی در اثبات خداوند استفاده نموده اید .

در فلسفه بحث علیت مطرح است که هر معلولی علتی دارد ، همچنین بحث سنخیت مطرح است که بین علت و معلول یک رابطه وجوی برقرار است و هر شیءای نمی تواند معلول هر علتی باشد بلکه بین آن دو باید یک شباهت و سنخیتی باشد.

شما با ستتفاده از این دو اصل خداوند را اثبات کرده اید ، به این شکل که:

قرآن پدیده ای غیر عادی است و به قول معروف معجزه است(مقدمه اول)

هر پدیده ای نیازمند به علتی است( مقدمه ثانی)

علت باید با معلول خود هم سنخ باشد (مقدمه سوم)

پس قرآن علتی می خواهد که آن علت هم باید فراتر از علل مادی و عادی باشد (نتیجه)

اصل سومی که شما از فلسفه و حکمت وام گرفته اید این است که فاقد شیء نمی تواند معطی شیء باشد .

از آن جهت که در قرآن هیچگونه نقص و کمبود و انحرافی نیست پس علت آن هم که حق تعالی است به طریق اولا باید مبرا از هرگونه نقص و اشکالی باشد.

حکمت از ریشه حکم آمده و اصطلاحاً به قولی گفته می شود که دارای اتقان و استواری باشد و این ویژگی براهین فلسفی است پس حکمت نظری عیناً همان فلسفه است .

اما اینکه گفتید فلسفه دچار اشتباه می شود ، اینگونه نیست به چند دلیل .

اول اینکه فلسفه بر بدیهیات عقلی استوار است ، بدیهیاتی مانند استحاله اجتماع و ارتفاع نقیضین و اینکه کل از جزء خود بزرگتر است و وجود متحقق است و مفهوم وجود واضح است و ... و هیچ کسی حتی حیوانات هم در بدیهیات شک نمی کنند فلذا براهین فلسفی هم که مبتنی بر اولیات و بدیهیات عقلی است مبرا و معصوم از خطا و اشتباه است همانند انبیاء الهی به همین جهت در احادیث عقل را نبی باطنی نامیده اند

اما اینکه گفتید کمک گرفت از عقل به معنای فلسفه نیست ، احتمال فراوان می دهم که شما معنای عقل را نمی دانید ، اشکالی هم ندارد ، بنده برایتان توضیح می دهم :

انسان چند قوه درک دارد یا  همان مدرکات(به ضم میم)

 1-قوای حسی که پنج حس را در بر می گیرد

2-قوه خیال

3-قوه واهمه

4- قوه تعقل

قوای حسی که مشخص هستند اما قوه خیال همان قوه ای است که صورت احساسات ما را تشکیل می دهد مثلاً ما در ذهنمان صورتی برای فلان شخص داریم که غیر از حس خارجی است اما رابطه مستقیمی هم با آن دارد . قوه واهمه هم که مرتبه بالاتری از خیال است قوه ای است که کارش ترکیب صور خیالی می باشد مانند اینکه ما در ذهنمان ماجراهای سریال واری می سازیم و ... و همچنین کار دیگر آن درک مفاهیمی از قبیل خوبی ، محبت ، دشمنی ، کینه و ... است که صورت ندارند. تا اینجا که گفته شد انسان با سایر حیوانات مشترک است زیرا حیوانات هم برخی داری این قوا هستند  مانند گوسفند که ترس از گرگ درا درک می کند در حالی که از سگ نمی هراسد.

اما تفاوت انسان با حیوانات در قوه عاقله است که متأسفانه در اکثر بشریت به صورت بالقوه است و به فعلیت نرسیده است و تمامی دستورات دینی برای به فعلیت رسانیدن آن هستند و تا آن به فعلیت نرسد انسان حیوان بالفعل است و انسان بالقوه.

ویژگی قوه عاقله این است که مدرک کلیات است ، شاید اشکال شود که ما هم کلیات را درک می کنیم ، اما اینگونه نیست ما در واقع توهم کلیات را کرده ایم . کلی به هیچ وجهی صورت و شکل ندارد ، هر وقت ما توانستیم انسان کلی را بدون هیچ شکل و هیئتی تصور کنیم آن موقع به درک کلیات نائل شده ایم ، نه اینکه شبه ای را تصور کنیم و توهم درک کلیات را بنماییم.

اما اینکه انسانیت انسان به درک کلیات است به دلیل این است که این درک یک امر حقیقی است و غیر اعتباری و تا انسان به کمالات ملائکه مقرب الهی علیهم السلام نرسد و شباهت و قرابتی با منبع فیض کسب نکند قادر به درک کلیات نخواهد گشت و فلسفه بماهی فلسفه درک کلیات است و شباهت به الله تعالی فلذا هر تعقلی ( اگر تعقل باشد و توهم نباشد) فلسفه از حکمت است.

گفتید که حکمت از خداست و فلسفه از بشر .

این سخن شما از سه جهت با شرع مبین اسلام و  با عقل ناسازگاری دارد .

1- در قرآن آمده که همه چیز از خداست و فرقی بین حکمت و فلسفه نیست.

2-در سفارش امام صادق علیه السلام به عنوان بصری آمده است که " العم نور " ،

و فلسفه علم است (مقدمه اول) علم نور است (مقدمه دوم) پس فلسفه نور است (نتیجه)

و نور هم از سوی خداوند است  الله نــور ســـماوات و الــــارض.

3-  از نظر عقلی تفاوتی بین فلسفه و حکمت نیست پس نم یتوان یکی را الهی و دیگری را بشری نام نهاد.

در آخر نظر بنده این است که به صورت روشمند بحث کنیم تا هم مطلبمان علمی و قابل استفاده باشد و هم از پراکنگی و هرج و مرج بحث جلوگیری به عمل آید.

اگر موافقید از اثبات حق تعالی شروع کنیم.

موفق باشید

پنج شنبه 25/4/1388 - 23:21 - 0 تشکر 133196

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام خدمت شما

راستش اشکالاتی به این نوشته اخیرتان داشتم اما به دلایلی منصرف شدم از نوشتنش وبه دلایلی می خواهم اجازه بگیرم که بحث را دیگر ادامه ندهم

1-از همان دیشب قصد تغییر دادن تایپیک را داشتم که متاسفانه چون شما اول مطلب نوشتید ،دیگه ادامه دادم

2-نظرات بنده با شما شاید زمین تا آسمان فرق کند ،وشما همان چیزهای مرا به فلسفه نسبت می دهید ،

3-راستش را بخواهید بنده زیاد از علم فلسفه نمی دانم به خاطر همین جهلم نسبت به این علم ممکن است بحث را به جنجال بکشانم

وخدای نکرده شما را ناراحت کنم وممکن است از روی ندانستن این علم حرفی بزنم که خوب نباشد 

اما عقائد من همان است که گفتم 

اما بهتر است کمی در عقائد خود ،تغییر ایجاد کنید

در ضمن فلاسفه یک لقمه را آنقدر دور دهانشان گردانده اند وآن قدر چرخانده اندکه آخر هم خسته شده اند وروی زمین گذاشته اند ،بدون اینکه نتیجه ای بگیرند،مگر عده ای اندک که مطالق با قرآن وروایات عمل می کنند که آن وقت دیگر اسم آن فلسفه نیست

خداحافظتان 

قال الله عزّوجلّ:
تندي نكن با كسي كه تو را بر او مسلط كردند تا با تو تندي نكنم.(كافي2/303)

 

 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فی فرج مولانا صاحب الزمان

 

..............................................................

وبلاگ من:شهر ما(کلیک کن حالش رو ببر)

جمعه 26/4/1388 - 10:32 - 0 تشکر 133250

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام به دوست گرامی ،جناب سید امین و سایر دوستان.

امیدوار بودم که این بحث ادامه پیدا می کرد ، زیرا در هر صورت اطلاعاتی به معلومات من و سایر کاربران اضافه می شد و همچنین ممکن بود یک دوره هم اصول عقاید مطرح می شد که نشد ، الخیر فی ما وقع .

اینکه فرمودید شما نظرات مرا به فلسفه ربط می دهید ، حقیقتی است غیر قابل انکار . فلسفه یا حکمت اصولاً جزء غیر متجزی دین مبین اسلام هستند و اسلام منهای تعقل و فلسفه و حکمت دقیقاً برابری می کند با یکسری مطالب خشک و ظاهری و نتیجه ای جز وهابت و اخباری گری و انجمن حجته ها زاییده آن نمی تواند باشد .

برای همین سعی کردم که نشان دهم آنچیزی که از آن گریزانید دقیقاً درپی آنید و به قول مولایمان امیر مومنان علی علیه السلام  که فرمودند الحکمة الضالة المومن در هر مکان و زمان طالب آنید حتی اگر نزد منافق و کافر باشد(اشاره به حدیث دیگر)

اما اینکه گفتید : فلاسفه یک لقمه را آنقدر دور دهانشان گردانده اند وآن قدر چرخانده اندکه آخر هم خسته شده اند ، مگر شما کتاب های ایشان را مطالعه نموده اید؟  و یا با مسائل فلسفی آشنایی دارید؟ شما فرمودید که چنین اطلاعاتی ندارید ، پس قضاوت از قبل چه معنایی می تواند داشته باشد؟ آیا اعتقادات شما هم مانند این قضاوتتان است ؟ اگر خدای نکره باشد ، دوستانه توصیه می کنم به تجدید نظر در اعتقاداتتان.

اما یک روایت تاریخی از یک حادثه

این حادثه را قبلاً در یک بحث دیگر هم ذکر کرده ام. در زمانی عده ای ار رجال دین عقیده ای مبنی بر بی فایده بودن حکمت در اسلام داشتند ، اما همزمان ایشان شبهه ای اعتقادی مطرح شد ، شبهه معروف ابن کمونه . این شبهه دقیقاً یکی از اصول اسلام یعنی بحث توحید را نشانه رفته بود و ایرادات جدی ای به آن وارد ساخته بود. و علمای معتقد و دیندار ما تماماً بدون استثناء عاجز از رفع شبهه بودنه ، خدا می داند که چقدر از جوانان بوسیله آن از دین برگشتند و ... نمی گویم که مسئولیت آن بر عهده کیست. اما نکته جالب این است که ایشان گفتند که اگر حضرت بقیة الله اعظم ارواحنا فداه ظهور کنند هیچ معجزه ای دال بر حقانیت او نمی خواهیم الا پاسخ به این شبهه. اما حضرت (عج) در عصر ایشان ظهور نکردند. اما بعد از چندی عارف حکیم ، فیلسوف گرانقدر جهان اسلام صدر الدین محمد بن ابراهیم شیرازی ملقب به صدرالمتألهین و ملاصدرا  که حضرت امام خمینی رحمة الله علیه در باره او فرمودند : "الصدرا و ما ادراک من الصدرا " ، آمد و با بکارگیری قواعد عقلی و فلسفی پاسخ شبهه ای را دادند که تا آن زمان تمام علما و فقهای دینی را انگشت به دهان متحییر خود گذاشته بود.

حال اگر او و حکمت او نبود ، عقاید اسلامی در طوفان و سیلاب شبهات وارده از چپ و راست به کدام سمت می رفت.

مطمئناً اگر فلسفه بد بود  مقام معظم رهبری به عنوان ولی امر مسلمین اینقدر به آن سفارش نمی کردندو رهپویانی همچون  " عارف بالحق آیت الله قاضی ، حضرت علامه طباطبایی ، حضرت امام خمینی ، حضرات آیات حسنزاده و جوادی آملی ، جناب مصباح عزیز روحی فداه ، نداشت.

فارجع البصر ، هل ترا من الفطور . ثم ارجع البصر کرتین ، ینقلب الیک خاسئاً و هو حسیر.

و قالوا لو کنا نسمع او نعقل ما کنا فی اصحاب السعیر

جمعه 26/4/1388 - 19:45 - 0 تشکر 133368

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام خدمت آقا صدرا وهمه کاربران محترم

اول عرض کنم که انشاءالله اگر عمری باشد قصد دارم همه جلسات عقائد را قرار دهم،(30جلسه) منظور من فقط انصراف از مباحثه بود(بعضی از نوشته های اینجای من در مورد فلسفه است که استثنائا در اینجا نوشته ام چون در جواب نوشته آخر شما (مخصوصا)بوده،پس از شما خواهش می کنم اگر جوابی داشتید ،در تایپیک *فلسفه بدبد یا خوب؟*بنویسید تا در اینجا فقط در مورد عقائد مطلب بیاوریم )

در ضمن این تایپیک گروهی است شما نیز می توانید در این تایپیک عقائد را بیاورید تا کاربران ببینند واستفاده کنند انشاءالله

اما

بنده با شما موافقم، اسلام بدون تعقل وحکمت(قرآن وروایات معصومین) یعنی همانها که شما فرمودید ودر آن فلسفه جایی ندارد

باز هم می گویم حکمت غیر از فلسفه است (حکمت متکی به خدا وفلسفه متکی به علم بشر است،بشری که سراسر اشتباه است)

اما شما یک اشکال خیلی بزرگ دارید که از نوشته های شما فهمیده ام(البته اگر اشتباه نفهمیده باشم) وآن اینکه خیلی از فلاسفه شاید معتقد هستند که استدلال یعنی فلسفه(یعنی اینها را یکی می دانند ،وهر کس در این دنیا با استدلال چیزی را ثابت کرد یعنی چه خواسته ،چه ناخواسته،علم فلسفه را به کار برده) در حالی که این گونه نیست ،بلکه فلسفه نیز به عنوان یک علم استدلالی(این یعنی این که از استدلال استفاده می کند ) در به دست آوردن موضوعات خود سعی می کند از طریق استدلال این کار را بکند یعنی با تفکر وتعقل ،اما این به این معنی نیست که هر کس از قوه تفکر وتعقل استفاده کرد پس به معنی این است که فلسفه را به کار برده

همان طور که اگر کسی استدلال در باره اثبات چیزی داشته باشد وآن را به وسله قوه تفکر وتعقل ثابت کند نمی گوییم که این شخص ریاضی دان است ،در حالی که همه می دانیم ریاضی یک علم سراسر استدلالی وکمک گیری از تفکر است ،اگر هر کس که اسندلال بداند ،فلسفه می داند پس باید گفت که شیمی،فیزیک ،ریاضی،زیست،تاریخ وهمه علوم استدلالی را می داند ،چون استدلالی بحثش را ثابت کرده

پس استفاده از تعقل وتفکر حتما به معنی فلسفه نیست (پس اگر من از راهی بتوانم خدا را ثابت کنم ،بدون اینکه حتی یک کلام از فلسفه بدانم ویک ورق از کتب فلاسفه را خوانده باشم ،بلکه به کمک عقل،ویا قرآن وویا روایات،این به معنی فلسفه وبه کار بردن فلسفه نیست)

قال الله عزّوجلّ:
تندي نكن با كسي كه تو را بر او مسلط كردند تا با تو تندي نكنم.(كافي2/303)

 

 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فی فرج مولانا صاحب الزمان

 

..............................................................

وبلاگ من:شهر ما(کلیک کن حالش رو ببر)

جمعه 26/4/1388 - 19:46 - 0 تشکر 133369

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام خدمت آقا صدرا وهمه کاربران محترم

اما در مورد اینکه شما حکمت را فلسفه می دانید باید

به من بفرمایید آیا سخن امام عصر که حکمت است با سخن ارسطوعلمای قدیم و حتی علمای بزرگ معاصر فلسفه فرق دارد یا نه؟ اگر فرق دارد و یکی برتر است پس نمی توان گفت که فلسفه ،حکمت است ،اگر بگویید که سخن امام عصر بدون دارا بودن هیچ مشکل واشتباهی است وسخن آنان(فلاسفه) بدور از اشتباه نیست (وبلکه از لحاظ عقلانی صد در صد اشتباه دارند)،باز این دو را از هم جدا کرده اید ،پس معتقد شده اید که سخن امام بدور از اشتباه وسخن آنان همراه اشتباه است ودر اینصورت با وجود حکمت(سخن امامان وقرآن)نیازی به فلسفه که دارای اشتباه است نداریم،پس باز فلسفه غیر از حکمت وآن غیر از این می شود

پس حکمت غیر از فلسفه است

دوم شما به من بفرمایید که تاریخ فلسفه به کی بر می گردد (یعنی بوجود آورنده این علم کیست؟)،آیا مخترع آن یونانیان بوده اند یا پیامبران (خدا)،اگر پیامبران خدا ،از شما می خواهم یکی از نظریاتی که ارسطو داده را در سخن امامان وپیامبران (حضرت عیسی ،موسی،ابراهیم،و...)بیاورید واگر بگویید فلسفه از سوی خداست پس معتقد شده اید که در سخن خدا اشکال واشتباه است زیرا این را هر عاقلی می داند که در فلسفه اختلاف واشکال است (برای دانستن این امر می توانید به نظریات فلاسفه از اول تا کنون نگاه کنید،تا بدانید چقدر اختلاف واشتباه دارنداگر فلسفه از سوی خداست پس چرا بطلمیوس(اگر اشتباه نگفته باشم)در مورد زمین می گوید که مسطح است،چرا اینقدر در آن اشکال است ،اما ما در سخنان ائمه وقرآن این اشکالات را نمی بینیم،چنان که همه آگاهان مطلع اند،پس فلسفه علمی بشری ودارای اشتباه واشکال است ،شاید وقت کردم وستونی از اشتباهات ونظریات غلط فلاسفه را برای آگاهی همگان آوردم)پس فلسفه از سوی خدانیست

آیا همیشه نظریات آن(فلسفه) مورد تایید بوده است؟اگر اینگونه است پس معتقد شده اید که بشر بدون یاری خدا می تواند راه را از بیراهه پیدا کند ،(چون فلسفه متکی به علم بشر است ،اما حکمت متکی به علم خدای بی همتاست) نگویید متکی به علم بشر نیست

قال الله عزّوجلّ:
تندي نكن با كسي كه تو را بر او مسلط كردند تا با تو تندي نكنم.(كافي2/303)

 

 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فی فرج مولانا صاحب الزمان

 

..............................................................

وبلاگ من:شهر ما(کلیک کن حالش رو ببر)

جمعه 26/4/1388 - 19:47 - 0 تشکر 133370

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام خدمت آقا صدرا وهمه کاربران محترم

اما در مورد این جمله بنده اظهار نظر کردید: فلاسفه یک لقمه را آنقدر دور دهانشان گردانده اند وآن قدر چرخانده اندکه آخر هم خسته شده اند(اول اینکه بنده ناتوان از خواندن فلسفه نیستم بلکه به آن علاقه واحتیاجی ندارم)

نه بنده به طور مفصل وکامل نخوانده ام اما همان را هم که خوانده ام ،کافی است برای این مدعا

فلسفه تا جایی مورد قبول است که مطابق با قرآن وروایات باشد ودر این صورت نباید بگوییم فلسفه واصلا چرا بگوییم فلسفه این را می گوید وآن را می گوید؟چرا نمی گوییم قرآن وروایات این را می گویند؟چرا می گوییم فلسفه،چرا می گوییم فلان فیلسوف این را فهمیده؟ ،این نظریه را دارد؟،چرا؟ مگر قرآن نگفته ؟پس دیگر فلسفه چکاره است؟قرآن مسئله را حل کرده،امام (ع)مسئله را حل کرده،آنوقت می آییم به فلسفه وفلاسفه نسبت می دهیم ،چرا می گویید نظریه ملاصدرا؟نظریه علامه طباطبایی؟نظریه ارسطو ؟اگر کاملا مطابق قرآن وروایات هستند،واز قرآن وروایات فهمیده اند،پس بگویید قرآن این نظریه را گفته ،امام(ع) این نظریه را گفته نه ملاصدرا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

در ضمن آقا صدرا خوب احادیث را به نفع خود تفسیر می کنید(نیشخند،این نیشخند یعنی اینکه عصبانی نیستم وبا عصبانیت ننوشته ام)

بله علم نور است اما نه هر علمی

بله همه چیز مال خداست

ولی با این گفته شما به نظرم عقائد صوفیه وبهاییان ،وهابیان،حجتیه،اشاعره،عقیده تثلیث و...را از خدا بخوانیم وبدانیم

عقائد صوفیه وبهایی نیز به نظرشان شاید بزرگترین علم ها باشند(مقدمه)علم نور است(مقدمه دوم)عقائد آنها نور است(نتیجه)(نیشخند)

ونور هم که از خدای متعال است

اتفاقا از نظر عقلی فرق بین فلسفه وحکمت است

بنده این سوال را از کاربران می پرسم

آیا شما قبول دارید که نظریات فلاسفه چه در بخش طبیعت چه خداشناسی همیشه در حال دگر گونی بوده؟

آیا شما قبول دارید که قرآن وروایات(حکمت)از سوی خدا بوده ودر آنها اشکال وتغییر ناشی از اشکال داشتن در آنها نیست؟

اگر این را اعتقاد دارید پس بین فلسفه وحکمت فرق است وحکمت از سوی خدا وفلسفه از بشر است ودر آن اشتباهات بسیار است

در مورد آن حادثه تاریخی که نوشته اید باز هم شما اشتباه کرده اید چون من معتقد به حکمت هستم ،با آن تعاریفی که گفتم ،ولی باز شما فلسفه را حکمت می دانید انگار که من می گویم حکمت نباشد در حالی که من می گویم فلسفه=خیر

قال الله عزّوجلّ:
تندي نكن با كسي كه تو را بر او مسلط كردند تا با تو تندي نكنم.(كافي2/303)

 

 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فی فرج مولانا صاحب الزمان

 

..............................................................

وبلاگ من:شهر ما(کلیک کن حالش رو ببر)

جمعه 26/4/1388 - 19:48 - 0 تشکر 133371

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام خدمت آقا صدرا وهمه کاربران محترم

اما فرمودید: حال اگر او و حکمت او نبود

اگر ملاصدرا از خود چیزی گفته پس باید او را ونظریه اش را رد کرد

اما اگر از قرآن وروایات این را فهمیده پس باید گفت ،قرآن وائمه اسلام را نجات دادند،قرآن بود که ما را نجات داد ،حالا خداوند ایشان را علم داد تا این مسئله را به ما بگویید ،دیگر چرا به فلسفه می چسبانیدش ،من می گویم قرآن،ائمه،شما می گویید فلسفه !!!!!!!!!!!!!!!!!!!! شما فرمودید: این شبهه دقیقاً یکی از اصول اسلام یعنی بحث توحید را نشانه رفته بود و ایرادات جدی ای به آن وارد ساخته بود. و علمای معتقد و دیندار ما تماماً بدون استثناء عاجز از رفع شبهه بودنه ، خدا می داند که چقدر از جوانان بوسیله آن از دین برگشتند و ... نمی گویم که مسئولیت آن بر عهده کیست. اما نکته جالب این است که ایشان گفتند که اگر حضرت بقیة الله اعظم ارواحنا فداه ظهور کنند هیچ معجزه ای دال بر حقانیت او نمی خواهیم الا پاسخ به این شبهه. اما حضرت (عج) در عصر ایشان ظهور نکردند.

از شما می پرسم که آیا منظورتان از این نوشته این بود که خدا در قرآن وائمه در روایات هیچ نگفته بودند ،حتی راهنمایی هم نکرده اندو ایشان به وسیله فلسفه وعقل خود بدون کمک گرفتن از این دو ثقل این کار را کرده اند؟

اگر عقیده تان اینگونه است که سخت در اشتباهید

واگر می گویید نه به کمک قرآن وروایات بوده پس باید گفت که قرآن وروایات(در اصل، خدا)این کار را کرده اندو ایشان وسیله بوده،نه فلسفه ونظریات فلسفه

می توانم سوال کنم که این بحث مورد اختلاف چه بوده؟

فکر کنم دیگر کافی باشد

محتاج دعا

اللهم عجل فی فرج

قال الله عزّوجلّ:
تندي نكن با كسي كه تو را بر او مسلط كردند تا با تو تندي نكنم.(كافي2/303)

 

 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فی فرج مولانا صاحب الزمان

 

..............................................................

وبلاگ من:شهر ما(کلیک کن حالش رو ببر)

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.