بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه دوم:خداشناسی در قرآن
اَلْحَمْدُ لِلّه وَالصَّلوهُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ الله وَ عَلی الِهِ
الِ الله لا سیِّما عَلیََ بَقیَّةُ الله رُوحی وَ اَرْواحُ الْعالَمینَ لِتُرابِ
مَقْدَمِهِ الْفَدا وَ لَعْنَةُ الدّائِمَةُ عَلیََ اَعْدائِهِمْ اَجْمَعینْ مِنَ
اْلانِ اِلی قیامِ یَوْمِ الدّیْن.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
وَجَعلُوا لَهُ مِنْ عِبادِهِ جُزءً اِنَّ الْانسان لَكَفُورٌمُبینٌ [زخرف۱۵]
﴿ معارف قرآن بی نهایت است ﴾
بر خلاف علوم بشری كه تا یك مدت محدودی آن علم جا دارد كه انسان
پیش برود. هر یك از علوم مادی حتی معنوی ولی بشری را اگر فكر كنید می بینید تا یك
حدی می تواند انسان را به پیش ببرد. ولی قرآن چون به وحی وصل است. به علم خدای بی
نهایت وصل است در دنیا هر چه بتوانی در آن تعمق كنید باز به عمقش نخواهید رسید.
اگر در عالم برزخ از اولیاالله باشید و در آن تعمق كنید باز به حقیقتش نمی رسید و
در بهشت هم دستور است كه قرآن بخوانید تا این غذای روح شما را رشد بدهد و به جایی
برساند. بدانید كه قرآن تنها علمی است كه در دنیا و برزخ و بهشت ابدی برای انسان
مطالبی را توضیح می دهد و حقایقی دارد كه دائماً انسان باید پی ببرد. دنیا چون
كوچك است انسان نمی تواند در حقایق قرآن پیش برود. كه در روایات است هر حرفی از
قرآن هفتاد معنا دارد و هفتاد كه گفته اند معنایش كثرت بی نهایت است. ولذا در دنیا
كافی نیست كه ما حقایق قرآن را كاملاً درك كنیم. در عالم برزخ هم همینطور و در
بهشت هم دائماً قرآن بخوان و بالا برو. و آنقدر كه انسان در بهشت عمر می كند، در
حقایق قرآن باید فرو برود. انشاالله كوشش كنید كه علاوه برآنچه كه من عرض می كنم
خودتان در آیات قرآنی كه در هفته تلاوت می كنید تدبركنید و انشاالله به واقعیتش و
به حقیقتش خواهید رسید.
﴿ خداشناسی ﴾
آیه اولی كه تلاوت كردم خدایتعالی می فرماید:
« وَجَعلُوا لَهُ مِنْ عِبادِهِ
جُزءً اِنَّ الْانسان لَكَفُورٌمُبینٌ» [زخرف۱۵]
در شب گذشته بود كه من درباره این آیه شریفه مطلبی گفتم كه:
«سُبْحانَ اللهِ عَمّا یَصِفُونَ اِلّا عِبادَ اللهِ الْمُخْلَصینَ» [صافات ۱۵۹و ۱۶۰ ]
توصیف همه شخصیتها و تمام ادیان
و تمام دانشمندان را اگر بررسی كنیم باید در مقابلش گفت سبحان الله تنها توصیفی
كه بسیار اهمیت دارد و خدا به آن توصیف راضی است، توصیفی است كه پیغمبر اكرم صلی
الله علیه و اله و ائمه اطهار علیهم السلام فرموده
باشند. خدایتعالی بعنوان گله از بندگانش یا بعنوان اینكه چرا بندگانش اینگونه خدا
را توصیف می كنند، كه: «سُبْحانَ اللهِ عَمّا یَصِفُونَ» می فرماید: «
وَجَعَلُوا لَهُ» یعنی قرار می دهند برای خدا «مِنْ عِبادِهِ جُزْءً»
از بندگانش، ازمخلوقش، جزئی قرار می دهند. طبعاً وقتی انسان برای چیزی جزئی قرار
داد، بقیه اجزا هم حتماً جسم است و دارای اجزای دیگر، اگر گفتیم مخلوق خدا عین ذات
خداست و معتقد شدیم كه مخلوقی هست. برای خدا جزء قرار داده ایم. اگر گفتیم كه
مخلوق یك موجی است از دریای وجود مقدس پروردگار و این هم جزئی از اجزای خداست.
مخلوق یكی و خالق هم یكی. اینجا جزئی برای خدا قرار داده ایم. وخدایتعالی می
فرماید:« اِنَّ الْانسان لَكَفُورٌ مُبینٌ » انسان كفران كننده
است. كافر است .به آنچه كه باید معتقد باشد، اعتقاد ندارد.كفور است و یك كفران
آشكاری دارد.
اول كاری كه می كنیم این است كه
خدا را دارای اجزا ندانیم. خدایتعالی مجرد مطلق است. مجرد آن چیزی است كه نه زمان
دارد نه مكان دارد نه اجزا دارد بلكه یك وجودی است كه ما به هیچ وجه ذات مقدسش را
نمی شناسیم اول قدمی كه باید برداریم این است كه: «اذا بلغ الكلام الی
الله فامسكوا» وقتی سخنتان به ذات مقدس پروردگار رسید، ( كه متاسفانه بعضی
كلام شان به ذات مقدس پروردگار رسید و در ذات او فرو رفتند وبه كفر منتهی شدند. و
در روایتی دارد كه جز گمراهی چیزی به انسان افزوده نمی شود ) انسان وقتی به ذات
خدا رسید. كه ذات خدا چیست؟ كجاست؟ (همین كلمات
هم نباید گفته شود ) باید سخن را تمام كنید و
حرف نزند. علت این می دانید چیست؟ علت این است كه ما هر چیزی را بخواهیم بشناسیم
باید قبلا نمونه اش را با حواس ظاهریمان دیده باشیم. یا لااقل عقلمان بر او
احاطه پیدا كند و چون عقل بر ذات مقدس پروردگار احاطه پیدا نمی
كند و با حواس ظاهری جیزی را كه نمونه ذات مقدس پروردگار باشد را ندیده ایم لذا ما
نمی توانیم سخن از ذات مقدس پروردگار به زبان جاری كنیم.
اما در صفات خدایتعالی می توان
فكر كرد لذا اول سخنی كه پیامبر بعد از بعثت فرمود، این نبود بیایید ذات خدا را
بشناسید. بیایید ذات خدا را ببینید. حتی به خدا بیایید معتقد باشید. این را
نفرمود، بلكه فرمود: «قولوا لا اله الا الله تفلحوا» بگویید: لا اله الا
الله تا رستگار شوید.اول بحثی كه در باره معرفت خدایتعالی باید یاد بگیرید این است
كه خدا یكی است. لا اله الا الله یعنی یك خدا دارید یك حقیقت یك علم و یك قدرت است
كه نظم عجیب عالم را بوجود آورده. این عالم با این عظمت این ستاره ها و این كهكشانها
و این افلاك دائماً در حال حركتند بدون اینكه كوچكترین برخوردی با یكدیگر داشته
باشند. بدون اینكه بی نظمی مختصری داشته با شند. در وجود خودتان نگاه كنید. این
بدن شما آنچنان ساخته شده كه همه چیزش منظم است. حتی نقش سر انگشتان تان، كه اگر
شما تمام مردم دنیا را صف كنید، نقش سر انگشتان شما با نقش سر انگشتان همه متفاوت
است. لذا این دلیل است بر وحدانیت خدا.
یك مثالی می زنم تا مسئله كاملاً روشن
بشود.اگر یك در و پنجره ای داشته باشید در و پنجره را یك نفرساخته باشد و جای
پنجره را بنای دیگری، اگر این هر دو با هم دقیق در آمد وحتی یك میلیمتر با هم
اختلاف نداشت، شما می گویید ولو اینكه دو نفر این در و جای پنجره را درست كرده
اند. اما یك فكر داشته اند یك تعهد داشته اند یك مصلحت اندیشی در كار بوده
یعنی اگر بدن این دو نفر را كنار بگذارید. یك مصلحت اندیشی در كار باقی می ماند
وآن اینكه باید این در و جای پنجره در این سانتیمتر باشد این مثال خیلی روشن است.
﴿ چرا اگر در آسمان و زمین خدایی غیر از خدای واحد می
بود آنها فاسد می شدند؟ ﴾
خدایتعالی در همه عالم هستی این كار
را كرده. همین كه كارها روی حساب صحیحی انجام می شود، دلیل بر وحدانیت خداست. خدا
كه بدن ندارد پس یك مصلحت اندیشی، یك فكر ( كه البته كلمه مصلحت اندیشی و فكر
درباره ذات مقدس پروردگار غلط است ) یك علم یك دانش به اصطلاح یك چیزی كه مصالح را
می داند باقی می ماند. شما اگر می بینید خورشید در جای خودش در حركت است ماه در
جای خود تمام منظومه شمسی میلیاردها سال است كه دارد می چرخد و هیچ بهم نخورده و
هیچیك از اینها از نظم خودش خارج نشده از این می فهمید كه یك علم ویك قدرت در كار
است كه اینها را می چرخاند.خدایتعالی در قرآن می فرماید:
« لَوْ كانَ فیهِما الِهَهٌ
اِلا اللهُ لَفَسَدَتا» [ انبیاء ۲۲]
اگر در عالم، در آسمان و زمین خدایانی
غیر از خدای واحد یكتا می بود آسمان و زمین فاسد می شد، چون دو فكر دو علم
دو قدرت كنار یكدیگر كار می كردند. و طبعاً وقتی وحدت نداشته باشند اختلاف دارند و
این اختلاف شان در آسمان و زمین ظاهرمی شد و آسمان و زمین فاسد می شد. بنایراین
این مطلبی كه عرض كردم دلیل بر توحید است. و اینكه در همه جا؛
« لِلهِ مُلْكُ
السَّمواتِ وَ الْارْضِ » [ ال عمران ۱۸۹ ]
یعنی در آسمان و زمین مالكیت و تسلط و
اظهار قدرت از آن خداست. بر این اساس اگر كسی دقت كند باید وحدانیت ذات مقدس پروردگار
واضح شده باشد. كه:
«و فی كل شیء له ایه تدل علی انه
الواحد» یكی می گفت كه چرا گفته اند: «تدل علی انه الواحد؟!» زیرا این نشانه
ها خدا را ثابت می كند. ولی نه! علاوه بر اثبات وجود خدا بیشتر از همه آیتیت هر
چیزی وحدانیت ذات مقدس پروردگار را اثبات می كند. با همین بیانی كه عرض كردم.
بنابراین مطلب اول امروز این بود
كه:خدایتعالی واحد است ودلیلش هم این است كه همه چیز ها در این عالم هستی هماهنگ
است. حتی دقیق تر از در و پنجره كه مثال زدم. بلكه شنیده اید و در تقاویم حتی
نوشته اند،كه كسوف و خسوف را تا سیصد سال دیگر می توانند تعیین كنند. یعنی دقیقاً
بگویند چه ساعتی چه دقیقه ای و چه ثانیه ای این كره می آید در مقابل آن كره قرار
می گیرد و نمی گذارد نور خورشید به كره بعدی برسد.نظم راببینید. آخر ما می
خواهیم از قرآن خارج نشویم والا بحثهای بی خود و بی ربط «اِنْ قُلْتَ قُلْتُ»
زیاد است اینجا ما از بحث قرآن نمی خواهیم خارج شویم:
« سَنُریهِمْ ایاتِنا فِی الْافاقِ وَفی اَنْفُسِهِمْ حَتّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ اَنَّهُ الْحَقُ
» [فصلت ۵۳]
در آفاق نگاه كنید،آسمان را
نگاه كنید، زمین رانگاه كنید، تمام كهكشانها را نگاه كنید. اینها همه نشانه
وحدانیت خدا و نشانه خداست. «وَ فی اَنْفُسِهِمْ» راه دوری نمی خواهید
بروید در باطن تان، در قلب تان، در ریه هایتان، شاید مشكل باشد كار متخصصین باشد
كه چقدر منظم است. حتی صورت تان كه تمام قطعاًت صورت شما آیتیت دارد و با هیچیك از
افراد بشر كه الان بیشتر از شش میلیارد جمعیت اند تطبیق نمی كند. در عین حال صورت
تان هم مشكل است شما پیدا كنید.
﴿ درس
بزرگی ازنقش سر انگشتان ﴾
در بدن تان نزدیكتر از سر انگشتان تان
برای نگاه كردن چیزی نیست. همه ما براحتی می توانیم به سر انگشتان خود نگاه كنیم.
درباره سر انگشتان خدایتعالی میفرماید:
« لا اُقْسِمُ بِیَوْمِ
الْقِیامَه وَلااُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوامَه اَیَحْسَبُ الْانسان اَنْ
لَنْ نَجْمَعَ عِظامَه بَلی قادِرینَ عَلی اَنْ نُسَوِّیَ بَنانَه» [
قیامه ۴-۱]
خدا قادر است كه در قیامت این نقش سر
انگشتان شما را تنظیم كند. این نقش سر انگشتان چه آیتیتی دارد؟ شما اگر انگشتان
تان را به مركب بزنید بعد روی كاغذ سفیدی بزنید و بردارید و با سر انگشتان شش
میلیارد جمعیت تطبیق كنید دومی پیدا نمی كنید كه با سر انگشتان شما یكسان باشد. نه
تنها آنهایی كه امروز هستند، بلكه میلیاردها جمعیتی كه از دنیا رفته اند و میلیاردها
جمعیتی كه بعدها خواهند آمد این نقش سر انگشتان شما با آنها مساوی نیست؛ من با
دانشمند متخصص این فن صحبت می كردم و از او پرسیدم آنهایی كه از دنیا رفته اند یا
آنهایی كه هنوز به دنیا نیامده اند چرا؟ گفت برای اینكه ممكن است یك دزد عمر زیادی
بكند و یك جوانی مثلاً بعد از دزدی او حتی متولد شود و نقش سر انگشتانش با نقش سر
انگشتان این مساوی باشد ما می رویم این را می گیریم نه آن را! اگر نقش سر
انگشتان با دیگری مطابق بود تمام علم انگشت نگاری بهم می خورد و دیگر اثر انگشت
حجیت ندارد. الان برایش حجیتی قائلند كه از امضای انسان حجیتش بیشتر است. بچه كه
می خواهد به دنیا بیاید یك قدرت ونیرویی ویك علمی تمام نقش سر انگشتان را در علمش
سپرده و الان كه می خواهد این بچه را در رحم خلق كند، باید حتماً سر انگشت او را
جوری خلق كند كه با همه انسانهای گذشته و حال و آیندگان متفاوت باشد.
یكی از دانشمندان آلمانی، كتابی
دارد به نام «خلقت انسان» كه یك كناب خداشناسی است. در آنجا می نویسد كه اگر یك
كتاب صد ورقی را در مقابل كوری بگذارید و بگویید صحافی بكن احتمال اینكه در دفعه
اول صفحه اول را بردارد از صد احتمال یكی است و در دفعه دوم احتمال اینكه صفحه دوم
را پشت صفحه اول بر دارد از ده هزار احتمال یكی است،كم كم تا صفحه دهم آنقدر
احتمال ضعیف می شود كه شما می گویید محال است یك كوری این كار را انجام بدهد.
﴿ چرا بوجود خدا اقرار نداریم
؟! ﴾
ده صفحه كتاب را شما محال می
دانید كه بدون حساب بدون علم پشت سر هم مرتب شود. آن وقت شش میلیارد صفحه همه
صفحات غیر از صفحه اول هر صفحه غیر از صفحه بعدی را اینگونه تنظیم كرده اینجا شما
نمی گویید كه یك ناظمی در كار بوده!! نمی خواهید بگویید یك خدایی دست در كار بوده!
یك واحدی كه اسمش ذات مقدس پروردگار است با علم و دانشش این كار را كرده! وسخت مان
است علت چیه؟! علتش این است كه ما وابستگی شدیدی به این چشم و این گوش و این زبان
داریم و هر چه را داریم می خواهیم درهمین راه قرار دهیم، و...
نمی بینیم خدا را؟!
شما می بینید یك اتوبوس دارد با
سرعت راه می رود اما چون راننده اش را نمی بینید، بگویید راننده ندارد. عقلتان كجا
رفته؟! اتوبوسی كه دارد در جاده با این سرعت می رود تمام علائم راهنمایی و رانندگی
را هم رعایت می كند. شما از كنار می توانید بگویید چون من راننده را
نمی بینم پس این اتوبوس راننده ندارد. شما می توانید بگویید چون من ناظم
عالم را من مشاهده نمی كنم آن هم با این چشم محدودم پس خدا وجود ندارد؟! یا از او
غافل باشیم؟ غفلت هم مثل باور نداشتن است و خدای نكرده، كارهای خلاف هم بدتر از
باور نداشتن است. آنی كه باور ندارد هر كاری كه كرد در قابل ذات مقدس پروردگار
خودش را مجرم نمی داند (خدایی را قبول ندارد كه خودش را مجرم بداند) اما آن كسی كه
خدا را قبول دارد و مسلمان است خدا را با چشم ظاهریش نمی بیند ولی با چشم حقیقیش
می بیند كار خلاف بكند؟ گناه بكند؟ دروغ بگوید!؟
﴿ خدایتعالی همه جا هست ﴾
خدایتعالی از كثرت ظهور دیده
نمی شود. یك مثال تقریبا خوبی برای این جهت كه چرا حالا ما خدا را نمی بینیم؟ وحال
اینكه:
« نَحْنُ اَقَرَبُ
اِلیْهِ مِنْ حَبْلِ الوَریدِ » [ ق۱۶]
بد نیست. مرحوم فیض كاشانی می زند، می گوید: ماهیها یك روزجمع شدند،
با همدیگرگفتند: دیگران می گویند حیات ماهی به آب است این آب كجاست كه ما او را
ندیده ایم!؟ آب كجاست؟ یكی از اینها گفت در فلان اقیانوس یك ماهی پیری هست كه او
آب را دیده. همگی حركت كردند رفتند پیش او، او گفت شما غیر آب به من نشان بدهید كه
بر شما احاطه داشته باشد، تا من آب را به شما نشان بدهم. سرت را از دریا بیرون بیار
تا ببینی آب چیه؟ حالا باید سرش را فرو كند تو دریا تا آب را ببیند ولی آنجا آب را
نمی بیند؟!
﴿ آیتی دیگر از خدا ﴾
وحدانیت خدا و اثبات وجود خدا
این چنین است كه عرض می كنم. الان شما این دست تان دارد حركت می كند. این حول و
قوت را از كجا آورده ای مال خودت هست نگاهش دار. مال تو است دستت درد گرفت نگذار
درد بگیرد. مال تو است بعد از مردنت آن را حركت بده. این دیدن شما این شنیدن شما
همه مال خداست. و باید مرتب گفت لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم همه
اینها مال خداست. خدایتعالی است كه همه ما را اداره می كند. یك انسانی كه دارد
حركت می كند می گویید این آدم بیدار است، زنده است. روح او را مگر دیده اید؟! كه
می گویید او زنده است. اگر همین الان او بمیرد یا خواب برود شما زنده بودن او یا
خواب نبودن او را آیا مشاهده می كنید؟ شخصی كه خواب است با فرد بیدار چه فرقی
دارد؟ شخص مرده با فرد زنده چه فرقی می كند؟ از نظر چشم و ابرو و قیافه كه فرقی
ندارد. شما می گویید این روح دارد آن روح ندارد. عالم هستی با این همه حركت، زمستان
زمین می میرد در تابستان زنده می شود. این گلها، این برگها از گیاهان بیرون می
آید. این حركتی كه مشاهده می كنید چرا نمی گویید در این اجسامی كه باید بی حركت باشند
یك قدرت و یك علمی (علم هست به خاطر اینكه همه اشیا طبق مصالح صحیح دارند حركت می
كنند و قدرت هست زیرا هر چیزی را كه مصلحت باشد آن نیرو (خدا) خلقش می كند) و آنها
را اداره می كند؟!
﴿ چرا خدا به من از
خودم نزدیكتر است؟ ﴾
شما الان اینجا نشسته اید
نزدیكترین موجودات به شما خداست. یكی از من پرسید كه چرا «نَحْنُ اَقْرَبُ اِلَیْهِ
مَنْ حَبْلِ الْوَریدِ» خدا از من به خودم نزدیكتر است؟ گفتم الان رگهای قلبت،
رگ گردنت را نمی توانی بفهمی كه الان چه در آن می گذرد. خدا رحمت كند مرحوم آقای
موسوی امام جمعه زنجان كه من با ایشان آشنا بودم. توی حرم مشغول زیارت بود قلبش می
گیرد و یك دفعه می افتد. (كه بحمدالله تجلیل خوبی هم از ایشان شد) این آقا اگر می
دانست رگهای قلبش توی حرم می گیرد و می افتد، توی خانه اش استراحت می كرد. یك خرده
ای به خودش آرامش می داد. شما از رگهای قلب تان اطلاع ندارید ولی خدا اطلاع دارد.
«نَحْنُ اَقْرَبُ اِلَیْهِ مَنْ حَبْلِ الْوَریدِ» علم خدا كه عین ذات
خداست. توی رگهای تو وارد است و می داند و تو نمی دانی. چرا؟ به خاطر اینكه تو با
این چشم باید ببینی اگر یك وقت هم عكسبرداری از قلب می كنند، با دستگاههای مختلف
آنچنان نزدیكش می كنند كه به چشم شان نزدیك شود. اما امام تان می بینید، حضرت بقیة
الله ارواحنا فداه یا ائمه دیگرعلیهم السلام یا پیغمبر اكرم صلی الله علیه
و اله به شما نگاه می كنند و می گویند رگ قلبت دارد می گیرد مواظب خودت باش.
( علم هرچیزی نزد امام هم هست )
خدا رحمت كند یكی از بزرگان در
بازار زنجان داشت راه می رفت به دوست صمیمی من كه به او اعتماد قوی دارم فرموده
بود كه مرگ دارد می آید به سراغم، چند قدم برداشت یك سكویی بود آنجا دراز كشید و
فوت كرد. بعضی از اولیای خدا هم از رگهای قلب شان هم لابد اطلاع دارند. ایشان سكته
كرد. كسالتی هم نداشت كه بگوییم طبق آن كسالت اطبا گفته اند فلان وقت می میری! حتی
اطبای خیلی قوی اعلام می كنند كه شما چند روز دیگر می میرید و حال آنكه
سالها بعد از آن زنده می مانید. این معنای احاطه علمی پروردگار است به شما و شما
هیچ وقت تنها نیستید.
﴿ با خدا حرف بزنید ﴾
توی اتاق تنها نشستید با این خدایی
كه: «اَقْرَبُ اِلَیْهِ مَنْ حَبْلِ الْوَریدِ» حرف بزن. عادت كن به
حرف زدن و انس با پروردگارت. این خدای واحد این خدای یكتا. این را بدانید: «لا
یشغله الشان عن الشان» خدایتعالی با تو كه دارد صحبت می كند مثل اینكه در تمام
عالم هستی یك موجودی خلق كرده و آن هم تو هستی و همه كارش هم فقط اداره توست. این
معنای «لا یشغله الشان عن الشان» است. توی صف نمی خواهد بایستی تا
نوبتت بشود با او حرف بزنی. وحدانیت الهی این صفات حمیده الهی، این احاطه الهی،
ایجاد می كند كه تو هرچه دور و برت خلوت تر باشد بهتر می توانی با او حرف بزنی تا
اطرافت انسان باشد كه حواست را پرت كند.
امیدواریم خدایتعالی در هر حال شماها
را به حقیقت ومعنویت و توحید نزدیك بفرماید. حضرت سیدالشهدا علیه الصلوه والسلام
نمونه بارزی است برای این توجه به پروردگار. امام ماست شاید سخت ترین جایی
كه یك انسان به فكر خودش باید باشد، جایی است كه جراحتی بر بدن وارد شده باشد و می
خواهد هر طور كه هست دردش را كاهش بدهد، ناراحتی اش را از بین ببرد و لی می بینیم
حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام تیر به قلب مباركش خورده از اسب به زمین
افتاده در میان گودی قتلگاه، از طرفی دیگر لبهای مباركش هم تشنه هست. اما در عین
حال خدا را می بیند با خدا مناجات می كند: «الهی راضیم به رضای تو، تسلیم امر تو
هستم هیچ معبودی غیر تو نیست» در آغوش پروردگارش قرار گرفته.
خدایا این دعای ما را مستجاب
بفرما كه ما هم وقت مردن به یاد تو باشیم سرمان در دامن امام زمان مان باشد.
دائماً به مقام رضا و تسلیم رسیده باشیم وبگوییم راضی به رضای تو هستیم
تسلیم امر تو هستیم هیچ معبودی غیر تو نیست. یا غیاث المستغیثین.
اَللّهُمَ صَلِی عَلی مُحَمَّدٍ وَ
الِ مُحَمَّد اَللّهُمَ اَنْتَ كَشّافُ الْكُرَبِ وَالْبَلْوی وَاِلَیْكَ
اَسْتَعْدی فَعِنْدَكَ الْعَدْوی وَاَنْتَ رَبُ الْاخِرَهِ وَالدُّنْیا فَاَغِثْ یا غِیاثَ الْمُسْتَغیثینَ عُبیدَكَ الْمُبْتَلی وَاَرِهِ
سَیِّدَهُ یا شَدیدُالْقُوی (چه كنیم خدایا ما مبتلای به چشم مان و دیدن ظاهری
مان هستیم) و اره سیده یا شدید القوی. امام زمان مان را به ما نشان بده.