• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن معارف > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
معارف (بازدید: 2190)
چهارشنبه 24/4/1388 - 20:27 -0 تشکر 132892
عقائد

بسم الله الرحمن الرحیم

به حول وقوه الهی در اینجا عقائد شیعه خواهد آمد

قال الله عزّوجلّ:
تندي نكن با كسي كه تو را بر او مسلط كردند تا با تو تندي نكنم.(كافي2/303)

 

 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فی فرج مولانا صاحب الزمان

 

..............................................................

وبلاگ من:شهر ما(کلیک کن حالش رو ببر)

جمعه 26/4/1388 - 22:51 - 0 تشکر 133412

بسم الله الرحمن الرحیم

سالروز شهات امام موسی کاظم علیه آلاف تحیة و ثناء بر همه شما تسلیت باد

با سلام آقا سید امین و سایر عزیزان کاربر

همانگونه گه گفتید سعی می کنیم که در این تاپیک بحث عقاید کنیم. اما از آنجا که قانون مطبوعات مصوب مجلس شورای اسلامی درج هرگونه جوابیه بر مطلبی را در همان رسانه و مکان مقرر فرموده چاره ای نیست جز پاسخگویی در همین تاپیک.

قرآن و سنت و عقل از 1400 سال پیش تا کنون سه منبع مستقل در معارف دینی بوده اند و اینکه شما تعقل و حکمت را قرآن و روایت شمارده اید تا کنون در جامعه اسلامی بی سابقه بوده است ، البته شاید ایده ای جدید در معرفت شناسی دینی دارید که ما هم مشتاقانه انتظار ارائه آن را می کشیم.

البته این سه منبع مستقل ( وحی ، سنت ، فلسفه یا همان حکمت) بعلاوه شهود مکمل یکدیگرند و هر کدام بدون هم ناقص هستند .همانگونه که قرآن بدون فلسفه و تعقل و سنت راهی نمی پوید ، فلسفه و تعقل هم بر مدار وحی و سنت می گردد.

کسی که مدعی است که قرآن به تنهایی ما را کفایت می کند دقیقاً همان چیزی را گفته که عمر بن خطاب (لع) در سقیفه گفت . ببین بیراهه تا به کجا!!

بعد اینکه فرموده اید فلسفه متکی به علم بشر ولی حکمت متکی به خدا، قسمتان می دهم  که برای این مدعایتان دلیلی بیاورید( همانگونه که من دلیل می آورم شما هم بیانتان را مستدل کنید و فرافکنی و جنجال را نیندازید)  ، بنده خیلی تعجب می کنم شما که  الفبای حکمت و فلسفه را نمی دانید چگونه به خود جرئت می دهید چنین چیزی را بگویید لم تقولون ما لا تعلمون .از نهیب الهی بهراسد و به دنبال شک خود نروید زیرا بعض من الظن اثـــــــــــــــم و آنچیزی را که نمی دانید پیروی نکنید و لاتقف ما لیس لک به العلما

اما اینکه استدلال را از فلسفه جدا کردید حق با شماست و بنده بی توجهی کردم . 

حق این است که فلسفه و حکمت یک علم برهانی و تنها علم عقلی است، و مثال نقض شما در مورد ریاضی وارد نیست، ریاضی استدلالی است اما عقلی نیست. برای روشن شدن فرق بین عقل و وهم و خیال به مطالب قبلی رجوع کنید .

یک در خواست

شما دائماً از اختلاف فلسفه و حکمت با شریعت دم می زنید ، خواهشاً برای اینکه دوستان دیگر هم متوجه بشوند و تنویر اذهان عمومی و اینکه سایر کاربران صدق گفتار شما را بدانند چند مورد از این اختلافات را بیان نمایید . ( در این تاپیک یا تاپیک دیگر ، ما حتماً منتظر هستیم)

یک سوال

شما فرمودید که فلسفه در دین جایی ندارد .  حال اگر بنده موارد مکرری را بیان نمودم که گفتار شما را نقض نمود آیا شما در همین تاپیک به اشتباه خود اعتراف می کنید؟ ممکن است با بیانات شما این شبهه برای برخی پیش بیاید که گفتار شما درست است و خدای ناکرده مسئولیت بر دوشتان بیاید.

در آخر از شما تشکر می کنم و امیدوارم با مهرورزی به تعقل و حکمت زندگانی سراسر نورانی ای داشته باشید

شنبه 27/4/1388 - 17:43 - 0 تشکر 133573

بسم الله الرحمن الرحیم  

جلسه دوم:خداشناسی در قرآن

اَلْحَمْدُ لِلّه وَالصَّلوهُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ الله وَ عَلی الِهِ الِ الله لا سیِّما عَلیََ بَقیَّةُ الله رُوحی وَ اَرْواحُ الْعالَمینَ لِتُرابِ مَقْدَمِهِ الْفَدا وَ لَعْنَةُ الدّائِمَةُ عَلیََ اَعْدائِهِمْ اَجْمَعینْ مِنَ اْلانِ اِلی قیامِ یَوْمِ الدّیْن.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

وَجَعلُوا لَهُ مِنْ عِبادِهِ جُزءً اِنَّ الْانسان لَكَفُورٌمُبینٌ [زخرف۱۵]

﴿ معارف قرآن بی نهایت است ﴾

بر خلاف علوم بشری  كه تا یك مدت محدودی آن علم جا دارد كه انسان پیش برود. هر یك از علوم مادی حتی معنوی ولی بشری را اگر فكر كنید می بینید تا یك حدی می تواند انسان را به پیش ببرد. ولی قرآن چون به وحی وصل است. به علم خدای بی نهایت وصل است در دنیا هر چه بتوانی در آن تعمق كنید باز به عمقش نخواهید رسید. اگر در عالم برزخ از اولیاالله باشید و در آن تعمق كنید باز به حقیقتش نمی رسید و در بهشت هم دستور است كه قرآن بخوانید تا این غذای روح شما را رشد بدهد و به جایی برساند. بدانید كه قرآن تنها علمی است كه در دنیا و برزخ و بهشت ابدی برای انسان مطالبی را توضیح می دهد و حقایقی دارد كه دائماً انسان باید پی ببرد. دنیا چون كوچك است انسان نمی تواند در حقایق قرآن پیش برود. كه در روایات است هر حرفی از قرآن هفتاد معنا دارد و هفتاد كه گفته اند معنایش كثرت بی نهایت است. ولذا در دنیا كافی نیست كه ما حقایق قرآن را كاملاً درك كنیم. در عالم برزخ هم همینطور و در بهشت هم دائماً قرآن بخوان و بالا برو. و آنقدر كه انسان در بهشت عمر می كند، در حقایق قرآن باید فرو برود. انشاالله كوشش كنید كه علاوه برآنچه كه من عرض می كنم خودتان در آیات قرآنی كه در هفته تلاوت می كنید تدبركنید و انشاالله به واقعیتش و به حقیقتش خواهید رسید.

 ﴿ خداشناسی ﴾

 آیه اولی كه تلاوت كردم خدایتعالی می فرماید:

« وَجَعلُوا لَهُ مِنْ عِبادِهِ جُزءً اِنَّ الْانسان لَكَفُورٌمُبینٌ» [زخرف۱۵]

در شب گذشته بود كه من درباره این آیه شریفه مطلبی گفتم كه:

 «سُبْحانَ اللهِ عَمّا یَصِفُونَ اِلّا عِبادَ اللهِ الْمُخْلَصینَ» [صافات ۱۵۹و ۱۶۰ ]

 توصیف همه شخصیتها و تمام ادیان و تمام دانشمندان را اگر بررسی كنیم باید در مقابلش گفت سبحان الله تنها توصیفی كه بسیار اهمیت دارد و خدا به آن توصیف راضی است، توصیفی است كه پیغمبر اكرم صلی الله علیه و اله و ائمه  اطهار علیهم السلام فرموده باشند. خدایتعالی بعنوان گله از بندگانش یا بعنوان اینكه چرا بندگانش اینگونه خدا را توصیف می كنند، كه: «سُبْحانَ اللهِ عَمّا یَصِفُونَ» می فرماید: « وَجَعَلُوا لَهُ» یعنی قرار می دهند برای خدا «مِنْ عِبادِهِ جُزْءً» از بندگانش، ازمخلوقش، جزئی قرار می دهند. طبعاً وقتی انسان برای چیزی جزئی قرار داد، بقیه اجزا هم حتماً جسم است و دارای اجزای دیگر، اگر گفتیم مخلوق خدا عین ذات خداست و معتقد شدیم كه مخلوقی هست. برای خدا جزء قرار داده ایم. اگر گفتیم كه مخلوق یك موجی است از دریای وجود مقدس پروردگار و این هم جزئی از اجزای خداست. مخلوق یكی و خالق هم یكی. اینجا جزئی برای خدا قرار داده ایم. وخدایتعالی می فرماید:« اِنَّ الْانسان لَكَفُورٌ مُبینٌ » انسان كفران كننده است. كافر است .به آنچه كه باید معتقد باشد، اعتقاد ندارد.كفور است و یك كفران آشكاری دارد.

اول كاری كه  می كنیم این است كه خدا را دارای اجزا ندانیم. خدایتعالی مجرد مطلق است. مجرد آن چیزی است كه نه زمان دارد نه مكان دارد نه اجزا دارد بلكه یك وجودی است كه ما به هیچ وجه ذات مقدسش را نمی شناسیم اول قدمی كه باید برداریم این است كه: «اذا بلغ الكلام الی الله فامسكوا» وقتی سخنتان به ذات مقدس پروردگار رسید، ( كه متاسفانه بعضی كلام شان به ذات مقدس پروردگار رسید و در ذات او فرو رفتند وبه كفر منتهی شدند. و در روایتی دارد كه جز گمراهی چیزی به انسان افزوده نمی شود ) انسان وقتی به ذات خدا رسید. كه ذات خدا چیست؟ كجاست؟ (همین كلمات هم نباید گفته شود ) باید سخن را تمام كنید و حرف نزند. علت این می دانید چیست؟ علت این است كه ما هر چیزی را بخواهیم بشناسیم باید قبلا نمونه اش را  با حواس ظاهریمان دیده باشیم. یا لااقل عقلمان بر او احاطه پیدا كند و چون عقل بر ذات مقدس پروردگار احاطه پیدا    نمی كند و با حواس ظاهری جیزی را كه نمونه ذات مقدس پروردگار باشد را ندیده ایم لذا ما نمی توانیم سخن از ذات مقدس پروردگار به زبان جاری كنیم.

 اما در صفات خدایتعالی می توان فكر كرد لذا اول سخنی كه پیامبر بعد از بعثت فرمود، این نبود بیایید ذات خدا را بشناسید. بیایید ذات خدا را ببینید. حتی به خدا بیایید معتقد باشید. این را نفرمود، بلكه فرمود: «قولوا لا اله الا الله تفلحوا» بگویید: لا اله الا الله تا رستگار شوید.اول بحثی كه در باره معرفت خدایتعالی باید یاد بگیرید این است كه خدا یكی است. لا اله الا الله یعنی یك خدا دارید یك حقیقت یك علم و یك قدرت است كه نظم عجیب عالم را بوجود آورده. این عالم با این عظمت این ستاره ها و این كهكشانها و این افلاك دائماً در حال حركتند بدون اینكه كوچكترین برخوردی با یكدیگر داشته باشند. بدون اینكه بی نظمی مختصری داشته با شند. در وجود خودتان نگاه كنید. این بدن شما آنچنان ساخته شده كه همه چیزش منظم است. حتی نقش سر انگشتان تان، كه اگر شما تمام مردم دنیا را صف كنید، نقش سر انگشتان شما با نقش سر انگشتان همه متفاوت است. لذا این دلیل است بر وحدانیت خدا.

یك مثالی می زنم تا مسئله كاملاً روشن بشود.اگر یك در و پنجره ای داشته باشید در و پنجره را یك نفرساخته باشد و جای پنجره را بنای دیگری، اگر این هر دو با هم دقیق در آمد وحتی یك میلیمتر با هم اختلاف نداشت، شما می گویید ولو اینكه دو نفر این در و جای پنجره را درست كرده اند. اما یك فكر داشته اند یك تعهد داشته اند یك  مصلحت اندیشی در كار بوده یعنی اگر بدن این دو نفر را كنار بگذارید. یك مصلحت اندیشی در كار باقی می ماند وآن اینكه باید این در و جای پنجره در این سانتیمتر باشد این مثال خیلی روشن است.

﴿ چرا اگر در آسمان و زمین خدایی غیر از خدای واحد می بود آنها فاسد می شدند؟ ﴾

خدایتعالی در همه عالم هستی این كار را كرده. همین كه كارها روی حساب صحیحی انجام می شود، دلیل بر وحدانیت خداست. خدا كه بدن ندارد پس یك مصلحت اندیشی، یك فكر ( كه البته كلمه مصلحت اندیشی و فكر درباره ذات مقدس پروردگار غلط است ) یك علم یك دانش به اصطلاح یك چیزی كه مصالح را می داند باقی می ماند. شما اگر می بینید خورشید در جای خودش در حركت است ماه در جای خود تمام منظومه شمسی میلیاردها سال است كه دارد می چرخد و هیچ بهم نخورده و هیچیك از اینها از نظم خودش خارج نشده از این می فهمید كه یك علم ویك قدرت در كار است كه اینها را می چرخاند.خدایتعالی در قرآن می فرماید:

« لَوْ كانَ فیهِما الِهَهٌ اِلا اللهُ لَفَسَدَتا» [ انبیاء ۲۲]

اگر در عالم، در آسمان و زمین خدایانی غیر از خدای واحد یكتا می بود آسمان و زمین فاسد می شد، چون دو فكر دو علم  دو قدرت كنار یكدیگر كار می كردند. و طبعاً وقتی وحدت نداشته باشند اختلاف دارند و این اختلاف شان در آسمان و زمین ظاهرمی شد و آسمان و زمین فاسد می شد. بنایراین این مطلبی كه عرض كردم دلیل بر توحید است.  و اینكه در همه جا؛

«  لِلهِ مُلْكُ السَّمواتِ وَ الْارْضِ » [ ال عمران ۱۸۹ ]

یعنی در آسمان و زمین مالكیت و تسلط و اظهار قدرت از آن خداست. بر این اساس اگر كسی دقت كند باید وحدانیت ذات مقدس پروردگار واضح شده باشد. كه:

«و فی كل شیء له ایه تدل علی انه الواحد» یكی می گفت كه چرا گفته اند: «تدل علی انه الواحد؟!» زیرا این نشانه ها خدا را ثابت می كند. ولی نه! علاوه بر اثبات وجود خدا بیشتر از همه آیتیت هر چیزی وحدانیت ذات مقدس پروردگار را اثبات می كند. با همین بیانی كه عرض كردم.

بنابراین مطلب اول امروز این بود كه:خدایتعالی واحد است ودلیلش هم این است كه همه چیز ها در این عالم هستی هماهنگ است. حتی دقیق تر از در و پنجره كه مثال زدم. بلكه شنیده اید و در تقاویم حتی نوشته اند،كه كسوف و خسوف را تا سیصد سال دیگر می توانند تعیین كنند. یعنی دقیقاً بگویند چه ساعتی چه دقیقه ای و چه ثانیه ای این كره می آید در مقابل آن كره قرار می گیرد و نمی گذارد نور خورشید به كره بعدی برسد.نظم راببینید. آخر ما  می خواهیم از قرآن خارج نشویم والا بحثهای بی خود و بی ربط «اِنْ قُلْتَ قُلْتُ» زیاد است اینجا ما از بحث قرآن نمی خواهیم خارج شویم:

 « سَنُریهِمْ ایاتِنا فِی الْافاقِ وَفی اَنْفُسِهِمْ حَتّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ اَنَّهُ الْحَقُ » [فصلت ۵۳]

 در آفاق نگاه كنید،آسمان را نگاه كنید، زمین رانگاه كنید، تمام كهكشانها را نگاه كنید. اینها همه نشانه وحدانیت خدا و نشانه خداست. «وَ فی اَنْفُسِهِمْ» راه دوری نمی خواهید بروید در باطن تان، در قلب تان، در ریه هایتان، شاید مشكل باشد كار متخصصین باشد كه چقدر منظم است. حتی صورت تان كه تمام قطعاًت صورت شما آیتیت دارد و با هیچیك از افراد بشر كه الان بیشتر از شش میلیارد جمعیت اند تطبیق نمی كند. در عین حال صورت تان هم مشكل است شما پیدا كنید.

 ﴿ درس بزرگی ازنقش سر انگشتان ﴾

در بدن تان نزدیكتر از سر انگشتان تان برای نگاه كردن چیزی نیست. همه ما براحتی می توانیم به سر انگشتان خود نگاه كنیم. درباره سر انگشتان خدایتعالی میفرماید:

 « لا اُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَه وَلااُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوامَه اَیَحْسَبُ الْانسان اَنْ لَنْ نَجْمَعَ عِظامَه بَلی قادِرینَ عَلی اَنْ نُسَوِّیَ بَنانَه» [ قیامه ۴-۱]

خدا قادر است كه در قیامت این نقش سر انگشتان شما را تنظیم كند. این نقش سر انگشتان چه آیتیتی دارد؟ شما اگر انگشتان تان را به مركب بزنید بعد روی كاغذ سفیدی بزنید و بردارید و با سر انگشتان شش میلیارد جمعیت تطبیق كنید دومی پیدا نمی كنید كه با سر انگشتان شما یكسان باشد. نه تنها آنهایی كه امروز هستند، بلكه میلیاردها جمعیتی كه از دنیا رفته اند و میلیاردها جمعیتی كه بعدها خواهند آمد این نقش سر انگشتان شما با آنها مساوی نیست؛ من با دانشمند متخصص این فن صحبت می كردم و از او پرسیدم آنهایی كه از دنیا رفته اند یا آنهایی كه هنوز به دنیا نیامده اند چرا؟ گفت برای اینكه ممكن است یك دزد عمر زیادی بكند و یك جوانی مثلاً بعد از دزدی او حتی متولد شود و نقش سر انگشتانش با نقش سر انگشتان این مساوی باشد ما می رویم این را  می گیریم نه آن را! اگر نقش سر انگشتان با دیگری مطابق بود تمام علم انگشت نگاری بهم می خورد و دیگر اثر انگشت حجیت ندارد. الان برایش حجیتی قائلند كه از امضای انسان حجیتش بیشتر است. بچه كه می خواهد به دنیا بیاید یك قدرت ونیرویی ویك علمی تمام نقش سر انگشتان را در علمش سپرده و الان كه می خواهد این بچه را در رحم خلق كند، باید حتماً سر انگشت او را جوری خلق كند كه با همه انسانهای گذشته و حال و آیندگان متفاوت باشد.

 یكی از دانشمندان آلمانی، كتابی دارد به نام «خلقت انسان» كه یك كناب خداشناسی است. در آنجا می نویسد كه اگر یك كتاب صد ورقی را در مقابل كوری بگذارید و بگویید صحافی بكن احتمال اینكه در دفعه اول صفحه اول را بردارد از صد احتمال یكی است و در دفعه دوم احتمال اینكه صفحه دوم را پشت صفحه اول بر دارد از ده هزار احتمال یكی است،كم كم تا صفحه دهم آنقدر احتمال ضعیف می شود كه شما می گویید محال است یك كوری این كار را انجام بدهد.

  ﴿ چرا بوجود خدا اقرار نداریم ؟! ﴾

  ده صفحه كتاب را شما محال می دانید كه بدون حساب بدون علم پشت سر هم مرتب شود. آن وقت شش میلیارد صفحه همه صفحات غیر از صفحه اول هر صفحه غیر از صفحه بعدی را اینگونه تنظیم كرده اینجا شما نمی گویید كه یك ناظمی در كار بوده!! نمی خواهید بگویید یك خدایی دست در كار بوده! یك واحدی كه اسمش ذات مقدس پروردگار است با علم و دانشش این كار را كرده! وسخت مان است علت چیه؟! علتش این است كه ما وابستگی شدیدی به این چشم و این گوش و این زبان داریم و  هر چه را داریم می خواهیم درهمین  راه قرار دهیم، و...  نمی بینیم خدا را؟!

 شما می بینید یك اتوبوس دارد با سرعت راه می رود اما چون راننده اش را نمی بینید، بگویید راننده ندارد. عقلتان كجا رفته؟! اتوبوسی كه دارد در جاده با این سرعت می رود تمام علائم راهنمایی و رانندگی را هم رعایت می كند. شما  از كنار می توانید بگویید چون من راننده را نمی بینم پس این اتوبوس راننده ندارد. شما می توانید بگویید چون من ناظم عالم را من مشاهده نمی كنم آن هم با این چشم محدودم پس خدا وجود ندارد؟! یا از او غافل باشیم؟ غفلت هم مثل باور نداشتن است و خدای نكرده، كارهای خلاف هم بدتر از باور نداشتن است. آنی كه باور ندارد هر كاری كه كرد در قابل ذات مقدس پروردگار خودش را مجرم نمی داند (خدایی را قبول ندارد كه خودش را مجرم بداند) اما آن كسی كه خدا را قبول دارد و مسلمان است خدا را با چشم ظاهریش نمی بیند ولی با چشم حقیقیش می بیند كار خلاف بكند؟ گناه بكند؟ دروغ بگوید!؟

 ﴿ خدایتعالی همه جا هست ﴾

 خدایتعالی از كثرت ظهور دیده نمی شود. یك مثال تقریبا خوبی برای این جهت كه چرا حالا ما خدا را نمی بینیم؟ وحال اینكه:

 « نَحْنُ اَقَرَبُ اِلیْهِ مِنْ حَبْلِ الوَریدِ » [ ق۱۶]

 بد نیست. مرحوم فیض كاشانی می زند، می گوید: ماهیها یك روزجمع شدند، با همدیگرگفتند: دیگران می گویند حیات ماهی به آب است این آب كجاست كه ما او را ندیده ایم!؟ آب كجاست؟ یكی از اینها گفت در فلان اقیانوس یك ماهی پیری هست كه او آب را دیده. همگی حركت كردند رفتند پیش او، او گفت شما غیر آب به من نشان بدهید كه بر شما احاطه داشته باشد، تا من آب را به شما نشان بدهم. سرت را از دریا بیرون بیار تا ببینی آب چیه؟ حالا باید سرش را فرو كند تو دریا تا آب را ببیند ولی آنجا آب را نمی بیند؟!

﴿ آیتی دیگر از خدا ﴾

 وحدانیت خدا و اثبات وجود خدا این چنین است كه عرض می كنم. الان شما این دست تان دارد حركت می كند. این حول و قوت را از كجا آورده ای مال خودت هست نگاهش دار. مال تو است دستت درد گرفت نگذار درد بگیرد. مال تو است بعد از مردنت آن را حركت بده. این دیدن شما این شنیدن شما همه مال خداست. و باید مرتب گفت لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم همه اینها مال خداست. خدایتعالی است كه همه ما را اداره می كند. یك انسانی كه دارد حركت می كند می گویید این آدم بیدار است، زنده است. روح او را مگر دیده اید؟! كه می گویید او زنده است. اگر همین الان او بمیرد یا خواب برود شما زنده بودن او یا خواب نبودن او را آیا مشاهده می كنید؟ شخصی كه خواب است با فرد بیدار چه فرقی دارد؟ شخص مرده با فرد زنده چه فرقی می كند؟ از نظر چشم و ابرو و قیافه كه فرقی ندارد. شما می گویید این روح دارد آن روح ندارد. عالم هستی با این همه حركت، زمستان زمین می میرد در تابستان زنده می شود. این گلها، این برگها از گیاهان بیرون می آید. این حركتی كه مشاهده می كنید چرا نمی گویید در این اجسامی كه باید بی حركت باشند یك قدرت و یك علمی (علم هست به خاطر اینكه همه اشیا طبق مصالح صحیح دارند حركت می كنند و قدرت هست زیرا هر چیزی را كه مصلحت باشد آن نیرو (خدا) خلقش می كند) و آنها را اداره می كند؟!

 ﴿ چرا خدا به من از خودم نزدیكتر است؟ ﴾

 شما الان اینجا نشسته اید نزدیكترین موجودات به شما خداست. یكی از من پرسید كه چرا «نَحْنُ اَقْرَبُ اِلَیْهِ مَنْ حَبْلِ الْوَریدِ» خدا از من به خودم نزدیكتر است؟ گفتم الان رگهای قلبت، رگ گردنت را نمی توانی بفهمی كه الان چه در آن می گذرد. خدا رحمت كند مرحوم آقای موسوی امام جمعه زنجان كه من با ایشان آشنا بودم. توی حرم مشغول زیارت بود قلبش می گیرد و یك دفعه می افتد. (كه بحمدالله تجلیل خوبی هم از ایشان شد) این آقا اگر می دانست رگهای قلبش توی حرم می گیرد و می افتد، توی خانه اش استراحت می كرد. یك خرده ای به خودش آرامش می داد. شما از رگهای قلب تان اطلاع ندارید ولی خدا اطلاع دارد. «نَحْنُ اَقْرَبُ اِلَیْهِ مَنْ حَبْلِ الْوَریدِ» علم خدا كه عین ذات خداست. توی رگهای تو وارد است و می داند و تو نمی دانی. چرا؟ به خاطر اینكه تو با این چشم باید ببینی اگر یك وقت هم عكسبرداری از قلب می كنند، با دستگاههای مختلف آنچنان نزدیكش می كنند كه به چشم شان نزدیك شود. اما امام تان می بینید، حضرت بقیة الله ارواحنا فداه یا ائمه دیگرعلیهم السلام یا پیغمبر اكرم صلی الله علیه و اله به شما نگاه  می كنند و می گویند رگ قلبت دارد می گیرد مواظب خودت باش. ( علم هرچیزی نزد امام هم  هست )

 خدا رحمت كند یكی از بزرگان در بازار زنجان داشت راه می رفت به دوست صمیمی من كه به او اعتماد قوی دارم فرموده بود كه مرگ دارد می آید به سراغم، چند قدم برداشت یك سكویی بود آنجا دراز كشید و فوت كرد. بعضی از اولیای خدا هم از رگهای قلب شان هم لابد اطلاع دارند. ایشان سكته كرد. كسالتی هم نداشت كه بگوییم طبق آن كسالت اطبا گفته اند فلان وقت می میری! حتی اطبای خیلی قوی اعلام می كنند كه شما چند روز دیگر  می میرید و حال آنكه سالها بعد از آن زنده می مانید. این معنای احاطه علمی پروردگار است به شما و شما هیچ وقت تنها نیستید.

 ﴿ با خدا حرف بزنید ﴾

توی اتاق تنها نشستید با این خدایی كه: «اَقْرَبُ اِلَیْهِ مَنْ حَبْلِ الْوَریدِ»  حرف بزن. عادت كن به حرف زدن و انس با پروردگارت. این خدای واحد این خدای یكتا. این را بدانید: «لا یشغله الشان عن الشان» خدایتعالی با تو كه دارد صحبت می كند مثل اینكه در تمام عالم هستی یك موجودی خلق كرده و آن هم تو هستی و همه كارش هم فقط اداره توست. این معنای «لا یشغله الشان عن الشان» است. توی صف نمی خواهد بایستی تا نوبتت بشود با او حرف بزنی. وحدانیت الهی این صفات حمیده الهی، این احاطه الهی، ایجاد می كند كه تو هرچه دور و برت خلوت تر باشد بهتر می توانی با او حرف بزنی تا اطرافت انسان باشد كه حواست را  پرت كند.

امیدواریم خدایتعالی در هر حال شماها را به حقیقت ومعنویت و توحید نزدیك بفرماید. حضرت سیدالشهدا علیه الصلوه والسلام نمونه بارزی است برای این توجه به پروردگار. امام ماست شاید سخت ترین جایی كه یك انسان به فكر خودش باید باشد، جایی است كه جراحتی بر بدن وارد شده باشد و می خواهد هر طور كه هست دردش را كاهش بدهد، ناراحتی اش را از بین ببرد و لی می بینیم حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام تیر به قلب مباركش خورده از اسب به زمین افتاده در میان گودی قتلگاه، از طرفی دیگر لبهای مباركش هم تشنه هست. اما در عین حال خدا را می بیند با خدا مناجات می كند: «الهی راضیم به رضای تو، تسلیم امر تو هستم هیچ معبودی غیر تو نیست» در آغوش پروردگارش قرار گرفته.

 خدایا این دعای ما را مستجاب بفرما كه ما هم وقت مردن به یاد تو باشیم سرمان در دامن امام زمان مان باشد. دائماً به مقام رضا و تسلیم رسیده باشیم وبگوییم راضی به رضای تو هستیم  تسلیم امر تو هستیم هیچ معبودی غیر تو نیست. یا غیاث المستغیثین.

اَللّهُمَ صَلِی عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّد اَللّهُمَ اَنْتَ كَشّافُ الْكُرَبِ وَالْبَلْوی وَاِلَیْكَ اَسْتَعْدی فَعِنْدَكَ الْعَدْوی وَاَنْتَ رَبُ الْاخِرَهِ وَالدُّنْیا فَاَغِثْ یا غِیاثَ الْمُسْتَغیثینَ عُبیدَكَ الْمُبْتَلی وَاَرِهِ سَیِّدَهُ یا شَدیدُالْقُوی (چه كنیم خدایا ما مبتلای به چشم مان و دیدن ظاهری مان هستیم)  و اره سیده یا شدید القوی. امام زمان مان را به ما نشان بده.

قال الله عزّوجلّ:
تندي نكن با كسي كه تو را بر او مسلط كردند تا با تو تندي نكنم.(كافي2/303)

 

 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فی فرج مولانا صاحب الزمان

 

..............................................................

وبلاگ من:شهر ما(کلیک کن حالش رو ببر)

شنبه 27/4/1388 - 18:58 - 0 تشکر 133589

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام عرض می کنم خدمت آقا صدرا وکاربران عزیز

آقا صدرا بنده *حکمت* را قرآن وروایات معصومین دانستم،نه تعقل ورزیدن وعقل را ،(این یک چیز پیش پا افتاده است ومن همچین چیزی نگفته ام ،)(در ضمن اگر بنده دم از حکمت می زنم این به این معنی نیست که خود را حکیم و...بدانم)

اما در مورد عقل وتعقل کردن

 به نظر من ،آنچه که بنده فهمیده ام این است که تعقل با تفکر ورزیدن فرق دارد 

عقل از *عقال* می آید ،(که وسیله ای بوده ،که اعراب شترهایشان را با آن می بستند تا فرار نکند وبه این وسیله آن را در بند می کردند یعنی آن را پایبند می کردند به وسیله آن شیء)حال هر کسی اگر دربند وبنده خدا باشد(یعنی پیروی کننده از فرامین خدا وائمه باشد)عاقل است وبه هر اندازه ای که در بند وبنده خدا باشد به همان اندازه عاقل است وبه همین دلیل است که به پیامبر وائمه عقل کل می گوییم،چون آنها صد در صد در بند وبنده خدا هستند(یعنی پیروی کننده از فرامین خدا هستند)

این معنای عقل است ،اگر خواستید می توانید به روایات نگاهی بیاندازید

عقل ،همان آموزه هایی است که خدا در عالم ارواح به وسیله ائمه به ما آموخت،به طور ساده بگویم،عقل همان آموخته هایی است که خدا در فطرت ما قرار داده،مثلا انسان اگر به ندای عقلش گوش دهد،هیچ گاه گناه نمی کند،چون انسان فطرتا از گناه بدش می آید وعقل هیچ گاه به گناه فرمان نمی دهد واگر می بینید کسی نسبت به انجام گناهی بی توجه است وآن را بی پروا انجام می دهد این به آن دلیل است که خودش را اسیر نفس کرده وآن را به گناه عادت داده و....

پس عقل هدایت کننده به سوی فطرت آدمی ودر نتیجه خداست 

اما همین عقل گاهی به تنهایی کارساز نیست وما برای رسیدن به خدا وبه یاد آوردن آموخته های عالم ارواح به خدا نیاز داریم ،به همین دلیل خدا پیابمبران وکتب آسمانی را فرستاد تا در کنار عقل یاری دهنده انسان به سوی خدا باشند،پس عقل فقط در کنار قرآن وروایات است که ما را به سر منزل اصلی یعنی قرب الی الله می رساند (چنانکه فلاسفه با تفکر وکمی هم تعقل،تا حدودی پیش رفتند اما بعد ازکه ناتوان شدند وبه یاری خدا گوش ندادند به بی راهه رفتند مثلا من خواندم در کتابی که ارسط(اگر اشتباه نکنم)وقتی حضرت موسی ظهور کرد پیش او نرفت ،چون دلیلش این بود که به ایشان نیازی ندارد وخودش راهش را می داندونیازی به علم حضرت موسی ندارد!!!!!!(البته نظر من بیشتر در مورد فلاسفهقدیم وآنان است که بدون قرآن وروایات کار می کنند)(در مورد فلاسفه اسلام هم با کمی تفکر در سخنانم متوجه عقیده ام می شودی)(در ضمن قصد بنده از بیان این مطالب انشاءالله خیر است وقصد گمراهی کسی را ندارم(البته اگر مطالب من را مطالب گمراهی  بداانند)برویم سر موضوعمان

پس با کمی فکر کردن به نظرم مشخص است که:

انسان اول می اندیشد(تفکر کردن)سپس آنچه را بدست آورده با عقلش تطبیق می دهد(این یعنی تعقل)واگر دید مطابق عقل است ،آن را با قرآن وروایات هم تطبیق می دهد آنگاه اگر هیچ کجی وکاستی نداشت ومطابق قرآن بود درست است

اما در مورد اختلاف فلسفه با شریعت:

من همچین چیزی نگفته ام

بلکه من می گویم آن بخش از فلسفه که مطابق با قرآن وروایات نیست (مثلا فلسفه اسطو و...)مردود

واگر فلسفه اسلمی کاملا مطابق با قرآن وروایات باشد پس نگویید فلسفه بگویید قرآن وروایات،به نام فلسفه تمامش نکنید

حرف من این است در ضمن فکر کنم جواب تمام سوالات شما را قبلا در این تایپیک وتایپیک فلسفه داده باشم ودیگر انشاءالله با شما بحثی ندارم 

در ضمن برای دیدن اختلافات فلسفه می توانید نگاهی به بحار الانوار مخصوصا کتاب آسمان وجهانش بیاندازید 

خدانگهدار 

قال الله عزّوجلّ:
تندي نكن با كسي كه تو را بر او مسلط كردند تا با تو تندي نكنم.(كافي2/303)

 

 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فی فرج مولانا صاحب الزمان

 

..............................................................

وبلاگ من:شهر ما(کلیک کن حالش رو ببر)

شنبه 27/4/1388 - 21:8 - 0 تشکر 133623

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام خدمت آقا سید امین و سایر کاربران

هرچند که شاید اصلاً قرار نیست شما جواب سوالات ما را بدهید ، اما اشکال ندارد و قضاوت با خود کاربران است.

چند نکته

شما گفتید : " آقا صدرا بنده *حکمت* را قرآن وروایات معصومین دانستم،نه تعقل ورزیدن وعقل "

این سخن جالبیه اما با آموزه های اسلام منافات دارد ، دو حدیث از امام علی علیه السلام ذکر می کنم که جوابتان در آن است

خذ الحکمة أنی کانت فإن الحکمة تکون فی صدر المنافق فتلجلج فی صدره حتی تخرج فتسکن إلی صواحبها فی صدر المومن.

الحکمظ ضالة المومن ، فخذ الحکمة و لو من اهل النفاق

حال اگر طبق سخن شما  حکمت را قرآن وروایات معصومین دانسته،نه تعقل ورزیدن وعقل ، پس قرآن نزد منافق و اهل نفاق چه می کند ؟؟؟؟؟؟

پیشنهاد می کنم مطالعات دینی خود را مقداری افزایش دهید تا ائمه و قرآن را با منافق و اهل نفاق اشتباه نگیرید.

اما اینکه عقل از عقال می آید درست است ، اما این تعریف لغوی عقل است و نه اصطلاحی آن . تعریف اصطلاحی آن هم همان بود که قبلاً عرض شد .

اینکه استشهاد کردید به این نکته که جناب پیامبر صلوات الله علیه و علی آله را عقل کل می نامند ، باید به عرض برسانم که به نکته ای بسیار بسیار بسیار جالب اشاره کرده اید . این گفته شما اشاره دارد به یک مسئله صد در صد فلسفی آن هم فلسفه ارسطویی .

آنها قائل بودند اولین موجودی را که خداوند خلق کرده عقل است و آن عقل اولی هم که آفریده شده عقل کل نامیدند.

حال به روایت پیامبر صلوات الله علیه و علی آله  شما را ارجاع می دهم

اول ما خلق الله العقل

اول ما خلق الله نوری

که طبق این دو حدیث نور جناب رسول الله صلوات الله علیه و علی آله همان عقل اولی است که هزار سال قبل ارسطو با فلسفه و برهان عقلی اثبات کرد.

اما اینکه ارسطو خدمت جناب موسی (ع) نرفت دروغ است و خنده دار.

فاصله زمانیه ارسطو تا حضرت موسی (ع) بیش از هزار سال است !!!!!

یک نکته بسیار جالب

در تاریخ دیلمی از پیامبر اسلام صلوات الله علیه و علی آله روایت موجود است دال بر اینکه ارسطو یکی از انبیاء الهی بوده است و قوم او نسبت به او جاهل بوده اند .

این حدیث در مآثر الآثار جناب صمدی آملی از شاگردان آیت الله حسنزاده هم آمده است .اگر واقعاً اهل تحقیق هستید و می خواهید به حقیقت برسید لطفاً به این دو کتاب مراجعه کنید و خود صحت گفتار بنده را مشاهده کنید.

اما در مورد بحار الانوار از مجموع 110جلد آن اکثر حدیث شناسان متفقند که حدود 20جلد از مطالب آن دارای سندی غیر قابل قبول و به اصطلاح ضعیف است .

در ضمن در بحث اعتقادات تا برهان عقلی مانده است نوبت به حدیث نمی رسد.

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.