سلام گلهای خوبم
بحث جالب و قشنگیه
من هم در حال مطالعه کتاب سیری در نهج البلاغه شهید مطهری هستم
میتونی از این کتاب هم کمک بگیری
این قسمت رو ببینید چقدر قشنگ توضیح داده این استاد بزرگوار
مردی را در نظر بگیرید كه مجسمه شجاعت و شهامت و غیرت
است ، هرگز به دشمن پشت نكرده و پشت دلاوران از بیمش میلرزد ، اوضاع و
احوالی پیش میآید كه مردمی سیاست پیشه از موقع حساس استفاده میكنند و
كار را بر او تنگ میگیرند تا آنجا كه همسر بسیار عزیزش مورد اهانت
قرار میگیرد و او خشمگین وارد
خانه میشود و با جملههائی كه كوه را از جا میكند شوهر غیور خود را مورد
عتاب قرار میدهد و میگوید :
پسر ابو طالب چرا به گوشه خانه خزیدهای ؟ تو همانی كه شجاعان از بیم
تو خواب نداشتند اكنون در برابر مردمی ضعیف سستی نشان میدهی ، ایكاش
مرده بودم و چنین روزی را نمیدیدم .
علی خشمگین از ماجراها از طرف همسری كه بینهایت او را عزیز میدارد
این چنین تهییج میشود ، این چه قدرتی است كه علی را از جا نمیكند ، پس
از استماع سخنان زهرا با نرمی او را آرام میكند كه : نه ، من فرقی
نكردهام ، من همانم كه بودم ، مصلحت چیز دیگر است تا آنجا كه زهرا را
قانع میكند و از زبان زهرا میشنود : « حسبی الله و نعم الوكیل » .
ابن ابی الحدید در ذیل خطبه 215 این داستان معروف را نقل میكند :
روزی فاطمه سلام الله علیها علی ( ع ) را دعوت به قیام میكرد ، در همین
حال فریاد موذن بلند شد كه اشهد ان محمد رسول الله علی ( ع ) به زهرا
فرمود آیا دوست داری این فریاد خاموش شود ؟ فرمود : نه ، فرمود سخن من
جز این نیست
دو موقف ممتاز
علی ( ع ) در كلمات خود به دو موقف خطیر در دو مورد اشاره میكند و
موقف خود را در این دو مورد ، ممتاز و منحصر به فرد میخواند یعنی او در
هر یك از این دو مورد خطیر تصمیمی گرفته كه كمتر كسی در جهان در چنان
شرائطی میتواند چنان تصمیمی بگیرد . علی در یكی از این دو مورد حساس
سكوت كرده است و در دیگری قیام ، سكوتی شكوهمند و قیامی شكوهمندتر ،
موقف سكوت علی همین است كه شرح دادیم .
سكوت و مدارا در برخی شرائط بیش از قیامهای خونین نیرو و قدرت تملك
نفس میخواهد . مردی را در نظر بگیرید كه مجسمه شجاعت و شهامت و غیرت
است ، هرگز به دشمن پشت نكرده و پشت دلاوران از بیمش میلرزد ، اوضاع و
احوالی پیش میآید كه مردمی سیاست پیشه از موقع حساس استفاده میكنند و
كار را بر او تنگ میگیرند تا آنجا كه همسر بسیار عزیزش مورد اهانت
قرار میگیرد و او خشمگین وارد
خانه میشود و با جملههائی كه كوه را از جا میكند شوهر غیور خود را مورد
عتاب قرار میدهد و میگوید :
پسر ابو طالب چرا به گوشه خانه خزیدهای ؟ تو همانی كه شجاعان از بیم
تو خواب نداشتند اكنون در برابر مردمی ضعیف سستی نشان میدهی ، ایكاش
مرده بودم و چنین روزی را نمیدیدم .
علی خشمگین از ماجراها از طرف همسری كه بینهایت او را عزیز میدارد
این چنین تهییج میشود ، این چه قدرتی است كه علی را از جا نمیكند ، پس
از استماع سخنان زهرا با نرمی او را آرام میكند كه : نه ، من فرقی
نكردهام ، من همانم كه بودم ، مصلحت چیز دیگر است تا آنجا كه زهرا را
قانع میكند و از زبان زهرا میشنود : « حسبی الله و نعم الوكیل » .
ابن ابی الحدید در ذیل خطبه 215 این داستان معروف را نقل میكند :
روزی فاطمه سلام الله علیها علی ( ع ) را دعوت به قیام میكرد ، در همین
حال فریاد موذن بلند شد كه اشهد ان محمد رسول الله علی ( ع ) به زهرا
فرمود آیا دوست داری این فریاد خاموش شود ؟ فرمود : نه ، فرمود سخن من
جز این نیست .
اما قیام شكوهمند و منحصر به فرد علی كه به آن میبالد و میگوید احدی
دیگر جرات چنین كاری را نداشت .
قیام در برابر خوارج بود .
" « فانا فقات عین الفتنه و لم یكن لیجترا علیها احد غیری بعد ان ماج
غیهبها و اشتد كلبها » " .
تنها من بودم كه چشم این فتنه را در آوردم ، احدی غیر از من جرات بر
چنین اقدامی نداشت ، هنگامی دست به چنین اقدامی زدم كه موج تاریكی و
شبهه ناكی آن بالا گرفته هاری آن فزونی یافته بود .
تقوای ظاهری خوارج طوری بود كه هر مؤمن نافذ الایمانی را به تردید وا
میداشت ، جوی تاریك و مبهم ، و فضائی پر از شك و دو دلی به وجود آمده
بود . آنان دوازده هزار نفر بودند كه از سجده زیاد پیشانیشان و
سرزانوهاشان پینه بسته بود ، زاهدانه میخوردند و زاهدانه میپوشیدند و
زاهدانه زندگی میكردند . زبانشان همواره به ذكر خدا جاری بود ، اما روح
اسلام را نمیشناختند و ثقافت اسلامی نداشتند ، همه كسریها را با فشار بر
روی ركوع و سجود میخواستند جبران كنند . تنگ نظر ، ظاهر پرست ، جاهل و
جامد بودند و سدی بزرگ در برابر اسلام .
علی به عنوان یك افتخار بزرگ میفرماید : این من بودم كه خطر بزرگی را
كه از ناحیه این خشكه مقدسان متوجه شده بود درك كردم ، پیشانیهای پینه
بسته اینها و جامههای زاهدانه و زبانهای دائم الذكرشان نتوانست چشم
بصیرت مرا كور كند ، من بودم كه دانستم اگر اینها پا بگیرند چنان اسلام
را به
جمود و تقشر و تحجر و ظاهر گرائی خواهند كشاند كه دیگر كمر اسلام راست
نشود .
آری این افتخار تنها نصیب پسر ابوطالب شد ، كدام روح نیرومند است كه
در مقابل قیافههای آنچنان حق به جانب تكان نخورد ؟ و كدام بازو است كه
برای فرود آمدن بر فرق اینها بالا رود و نلرزد ؟ !