سلام
وای سه تنفگ دار بی تنفنگ احتمالا طومار قتل ارشد های انجمنها از جمله من رو بردند میس احمدی بی امضاید !
از محتوای طومار نگفتین مجبور شدم برم تو عکسا و به سختی با عینک و ذره و بین و تلسکوپ و پریسکوپ ارتودوسکوپ و رایتینگسکوپ ! تا حدودی از نوشته هاتون رو در بیارم از تو عکسا !!!
خاطره نوشتین !!! آخه یه جورایی مثل خاطره بود !!! میشه محتوای این طومار رو برای ما هم بگید .
شوخی !!!!
( تمامی نقش های این داستان غیر واقعی هستند لطفا اگر شباهتی با آن دارید نوشته را نخوانید !!! )
( شوخی نوشتم که جدی نگیرید خواهشا !!! من تازه از تبعید آزاد شدم ولی دست بردار نیستم حتی اگه تو اوین بپوسم بازم دست به نوشته میرم زندان !!!)
احمدی 1 : وای چه قدر گرمه ، نمی خوان این تهویه ها رو درست کنند ؟
احمدی 2 : چه قدر غر میزنی آبجی !!! بی طاقت شدیا !!! ....
آبجی واییییییییییی سه تا تفنگدار دارند میان دم آسانسورند
احمدی 1 : وای بازم اینا !!! در رو ببند بگو خانومه ... بگه ما نیستیم !!!
احمدی 2 : آبجی یه چی تو دستشونه !!!
احمدی 1 : آقای تقی زاده رو بفرست بره ردشون کنه !!!
احمدی 2: تقی زاده کوشی ؟ آقای تقی زاده برو جلوی در یه جوری این سه تا رو نذار بیان تو الان باز حتما طرح دارند یه چی هم تو دستشونه ممکنه سلاح سرد باشه قصد جونمون رو کرده باشند . وای آبجی من می ترسم .
تقی زاده : اصلا نترسید من اینجام سمت من چی بود ؟ !!! آهان منشی منشی مدیر و منشی مدیر مدیر !!! الان حالشون رو می گیرم .
تقی زاده با یه حرکت میره به سمت اونا و میگه : سلام خانوم آنی و ناوی و آری ( آنشرلی و نوا و آرسو !!!) ببخشید این وقت صبح اینجا چی کار دارید !!!؟
آنی : ببین آقای تقی زاده اومدیم طومار بدیم خانوم احمدی ؟
حمید تقی زاده : طوماررررررررررررررر؟
آری : آره طومار ، سالنامه ی انجمنهامون !
حمید : سالنامهههههههههههههههههه ؟
ناوی : آقای تقی زاده می دونید من همه چیزو خلاصه می کنم پس تا شما رو خلاصه نکردم برید کنار با خانوم احمدی 1 و 2 کار داریم .
حمید : بله بله بفرمایید .
آنی با یک حرکت در رو باز می کنه و جلو تر از همه به سبک لاک پشت های نینجا سه نفری کنار هم می ایستند و یک به یک از در اتاق انجمن ها وارد اتاق میشند آری طوما رو به بالا پرتاب می کند و ناوی با یه هد به طومار ضربه ای می زند و طومار در دستان آنی قرار می گیرد و سپس روبروی احمدی 1 زانو می زند و به سبک شوالیه ها طومار رو بر دستان می گیرد و چنین ادا می کند :
به نام یکتا مدیر یکتا انجمنهای یکتا تبیان !
با نام و یاد دوست که هر چه داریم از اوست
همان طور که می دانید ما همه چیزمان روست
این هم طومارماست نوشته ی سه دوست !
از از هر نقطه ی ایران شیراز و اصفهان و طوس
و حال هر سه با هم فریاد میزنند
به نام اسپارتاکوس !
خانوم احمدی دستتو بده !!!
بوس بوس !!!
خوب تا اینجای کار مراسم اهدای طومار بود
حال احمدی که عرق سرد بر پیشانی اش نقش بسته آروم بر زیر لب دعایی می خواند و طومار رو باز می کند حین باز کردن متوجه لانچکوی ناوی هم می شود ولی به روی خودش نمیاره .
نگاهی می کنه به مقابلش و میبینه که احمدی 2 زیر میز پنهان شده است و حمید تقی زاده هم با یک سوت موتورش رو زیر پنجره آورده و در رفته است !!! اوتنهاست و حال سرنوشت او این است که طوماری به درازای نیل و به وسعت خلیج فارس ! را بخواند!
( شوخی بود امیدوارم گردنم رو نزنید ولی من تازه از اوین آزاد شدم اگر قرار باشد دوباره به این زندان تاریک با زیر زمین های تو در تو برم شکایتی ندارم من از یوزارسیف چیزی کم ندارم .
کار جالبی بود .
امیدوارم خلاقیت شما بر ما هم اثر گذار باشد .
در پناه حق باشید