• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن طنز و سرگرمی > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
طنز و سرگرمی (بازدید: 7564)
سه شنبه 27/12/1387 - 13:22 -0 تشکر 99593
نظرسنجی پسرک و شمشیر اژدها

 سلام سلام سلام

دوستان خوبم اگه در مورد سریال ممل و شمشیر اژدها انتقاد یا پیشنهاد یا نظری دارید و یا می خواهید در این سریال بازی کنید می توانید از این تاپیک استفاده کنید.

برای مشاهده داستان می توانید به تاپیک زیر بروید.

پسرک و شمشیر اژدها

در وفای تو چنانم که اگر خاک شوم / آید از تربت من بوی وفاداری تو . . .

منتظر شما در وبلاگ دل شکسته
شنبه 19/2/1388 - 11:33 - 0 تشکر 111454

سلام سلام سلام

ممنونم از پنجره خیال گرامی

دوستانی که مایل هستند ادامه داستار را بنویسند به بنده اطلاع دهند چون انلوکر فعلا نیست و کسی نیست داستان و ادامه بدهد

هم اینک منتظر یاری شما هستیم

سریال ممل و شمشیر اژدها

در وفای تو چنانم که اگر خاک شوم / آید از تربت من بوی وفاداری تو . . .

منتظر شما در وبلاگ دل شکسته
جمعه 25/2/1388 - 17:36 - 0 تشکر 113047

با سلام

خب میبینم که این تاپیک هم که خوابیده وه وه یه نویسنده مقتدر پیدا نمیشه تو این مدتی که نیستم و نبودم دارم رو جدیدترین کارم کار میکنم یه داستان عشقی البته میخوام یه کتابش کنم به اسم افسانه ها که اولین داستانش اسمش هست افسانه آینه شعرامم که کم کم داره انبوه و گسترده میشه ماهر شدیم تو این زمینه و البته این داستانم روش کار میکنم اول همه رو تو بی کاری بنویسم روش دارم کار میکنم منتظر باشید چند روز یا چند ماه دیگه انشالله میام دوباره به این تاپیک گرمی می بخشم یه ماه نیستیما این تاپیکه خوابیده کاربر جنجالی یعنی من :D 

فعلا بای

با تشکر آنلاکر

گر مرد رهی ، غم مخور از دوری و دیری / دانی که رسیدن هنر گام زمانست
پنج شنبه 31/2/1388 - 10:31 - 0 تشکر 114702

سلام به همه دوستان

انلوکر جون منم به این نتیجه رسیدم کاربر جنجالی یعنی شما و سعید

ما همچنان منتظر داستان بعدی شما دوست خوب هستیم

در وفای تو چنانم که اگر خاک شوم / آید از تربت من بوی وفاداری تو . . .

منتظر شما در وبلاگ دل شکسته
دوشنبه 25/3/1388 - 19:20 - 0 تشکر 122843

با سلام

اول از دوستان به خاطر دیر کرد و تاخیر باید پوزش بطلبم چون وقت نشد که خوب رو داستان فکر کنم و بنویسم ولی عیبی نداره دوباره دارم شروع میکنم و ادامه داستان

 این روزها تو مدرسه هم بچه های مدرسه دل خوشی از هم ندارند و مخصوصا ممل کوچولو که با همه هم کلاسی هاش الا یکی درگیری داره!قلدر کلاس که یکی از زور گو ترین اعضای کلاس بود همیشه با ممل کوچولو دعوا داشت و ممل رو میزد اما امروز دیگه فرق داشت مملی قدرت تازه ای داشت و یه عالمه زور شنگول منگول بود اما زیاد حوصله نداشت به خاطر اینکه ننش گفته بود:بچه تا کی میخوای دنبال هللی تللیات باشی برو درست رو بخون آبروی ما رو تو درو همسایه میبریا بدبخت شدیم از دستت!

مملی هم بابت این قضیه خیلی ناراحت بود واسه همین حوصله کسی رو نداشت اما امروز زورگو کلاس میخواست با مملی در بیفته اومد جلو یقه مملی رو گرفت و بلندش کرد گفت جوجه چیه تو همی مثله اینکه بهت نساخته امروز میخوای بسازمت؟

ممل زد تو سرش اومد پایین گفت بیشین بینیم بابا حالت و ندارم و امروز اصلا حال ندارم میزنم جوری که بری تو سطل زباله جلو کلاس بیرون نیاییا!!!

زور گو گفت:ههه تو فسقلی میخوای منو بزنی جمع کن بینیم بابا مشت و آورد بزنه تو صورت مملی مملی یه جاخالی داد یکی زد به پشتش با کله خورد به میز طرف برگشت یه لگد بزنه به مملی مملی پرید بالا زد تو سرش بچه ها دهنشون همینطوری هاج و واج باز مونده بود مملی هم خودش کپ کرده بود که چی شده!!هان؟نکنه اون پیریه راست میگفت وای چه شود با بروبچ دیگه امشب میترکونیم :D

قلدر کلاس که کم آورده بود میگفت نامردی زدی منو دفه بعدی حالیت میکنم جرات داری زنگ آخر ایست کن حالیت کنم :-"

معلم زبان اومد تو کلاس داشت درس زبان انگلیسی میداد یهو ممل بلند شد با معلم زبان انگلیسی انگلیسی صحبت کرد همه کپ کردند حتی خود مملی گفت ایول بابا دیگه کتاب متاب و بی خیال یه شبه راه هزار ساله رو رفتم ایول بابا به اون پیریه :D

چه شود امشب پیر دانا و رفیق فابریک چه کنند امشب میریم تو شهر خرابکاری مخصوصا که الان سر انتخابات هست بریم طرفداری کاندیدمون :D

معلم که خسته شده بود گفت پسر بشین انقدر حرف نزن!آخه معلم چیزی حالیش نمیشد دیگه مملی رفته بود در حد خیابونای انگلیسی!

سر کلاس نجوم معلم داشت در مورد گازهای تشکیل دهنده مشتری حرف میزد مملی گفت من توضیح بدم آقا دبیر؟معلم گفت بیا توضیح بده رفت جلو همه چیز رو گفت معلم کپ کرده بود تازه یه چیزی هم معلم یاد گرفت!!!

زنگ کلاس و مدرسه خورد موقع رفتن به خون رسید یه سری بچه مدرسه ای های لاغر مردنی و قلدر دم در مدرسه صف بسته بودند منتظر مملی بودند ممل رفت جلو اونا اومدند جلو یهو صدای بلند ضبط خفن پیردانا و رفیق فابریکه اومد!

آهنگی که میزد:This is a DJ دوبس دوبس دوبس!!!

زمین لرزه به وجود اومده بود همه بالا پایین میرفتند یهو یه پاترل بزرگ اومد و دستی کشید ممل سریع پرید تو ماشین تخته گاز گرفتند رفتند.

ممل قضیه رو برای رفقا تعریف کرد رفقا هم قیافه شیطونی گرفتند و گفتند بریم سرقت بانک :D

منتظر شدند بانک تعطیل شه و شب بشه!

شب شد!!!

و این داستان ادامه دارد....

خب داستان هفته بعدی یکم خنده دار تره باید یکم روش کار کنم یه مسخره بازی هایی تو بانک در میاد که باید بخونید و بخندید مثلا رفیق فابریک میره تو گاو صندوق بانک گیر میکنه اونا هم به جای اینکه با کلیدی که تو دست نگهبان بود درو باز کنند میرنتد یه بازوکا میارند میزنند در و خراب میکنند و پلیسا میریزند باید ادامه رو بخونید که کلی خنده داره:D

با تشکر آنلاکر

گر مرد رهی ، غم مخور از دوری و دیری / دانی که رسیدن هنر گام زمانست
پنج شنبه 28/3/1388 - 15:47 - 0 تشکر 123674

با سلام

قسمت بعدی خب حالا زودتر کار و تحویل دادم از این به بعد هر چی سریعتر قسمت بعدی رو نوشتم همون موقع میندازم تا بچه ها بخونند نظراتتون یادتون نره و همینطور دوستانی که قول همکاری دادند زیر قولشون نزنند!

تو ماشین!

پیر دانا (آنلاکر) : ببینم مملی راست میگی قدرت خاصی پیدا کردی؟

ممل (ممل 92) : آره بابا به جون پیری راست میگم.

رفیق فابریک (قدرت الله) : ای عژب شه فاژی میده بریم بانک بژنیم!

مملی : سه فاز نیست نول و فازه =)).

رفیق فابریک : این باژ منو مسخره کرد پیر دانا تو یه چی بهش بگو :(

پیر دانا : نه این چیز! چیزه خیلی خوبی گفتا! بزن بریم بانک بزنیم!

دم در بانک

بیا اینور بازار حراجش کردم یکی بخر سه تا ببر! روزنامه روزنامه آخرین خبر!

پیردانا با سرعت زیاد یهو ترمز کرد و ماشین رو خاموش کرد.

پیردانا: هی بپرید پایین که کلی کار داریم!من میرم تو بانک سر گوش آب بدم شما دو تا هم بیرون و نگاه کنید از فضا لذت ببرید.

توی بانک

پیر دانا: عجب چنین جایی هم بود و خبر نداشتیم! از این به بعد به جای چال کردن پولام میرام میزارم تو همین بانکا با حاله!

یه دید به داخل بانک زد و دید هواش خنکه کولر رشن بود!

پیر دانا: بابا اینجا وسط بهشته چقدر خنکه نمیدونستم تو این بانکا بهشتم میزارند خیلی توپه حیف که این بانک باید خالی بشه!

بعدش سریع از بانک اومد بیرون!

همیشه بین وجدان و نفسش در گیری بود.

وجدان بهش گفت: هی پیری این کارا آخر و عاقبت نداره این کار و نکن ثواب میکنی!

نفس: گوش نده همش دروغ میگه.

پیر دانا: شما دو تا آدم بشو نیستید؟هی وجدان به تو این فضولیا نیومده ثواب کیلو چنده؟پول و بچسب اون بهشت تو بانک و بچسب بهت قول میدم که نصف پول خودم رو بهت بدم.

وجدان: راست می گی؟ یعنی نصف پولو به من میدی؟

پیردانا: آره اگه بچه خوب باشی!

وجدان: قبوله آخ جون پول! پس بزن بریم بانک بزنیم.

نفس: پس من چی؟

پیر دانا: تو حرف نزن هر وقت بهت اجازه دادم دهنتو باز کن!

شب شد و همه کارکنان رفتند و نگهبان موند تو بانک!

سه تا کله پوک همراه با وجدان بی وجدان جورابای زنونه رو سرشون کشیدند.

پیر دانا: رفیق فاب!این جورابا چرا بو میده؟از کجا خریدیشون؟

رفیق فابریک:هیشی بابا پول نداشتم دیدم یارو سه تا صدتومنیه ژورابا رو انداخت تو سطل ژباله منم رفتم گرفتم آوردم بکشیم رو سرمون!

ممل: اه حالمون بهم خورد ما رو باش با کیا اومدیم پیک نیک!

پیر دانا :پیک چیه حکم خشته!!!

ممل : عجب بی کاری هستیا این جا هم از شوخی بی خی نمیشی؟

نگهبان در حالا خوندن شعر بود که میگفت:بازم کلان پیچیده توی کوچه و قرمزه!

پیر دانا: نه بابا داشمون یه پا رپره یادم باشه بیارمش تو یکی از میهمونیا یه دهن بره!مملی حالا سریع برو دهنشو ببند تا ملت رو بیدار نکرده!!!

ممل با سرعت رفت زد تو ملاج نگهبان و انداختش رو زمین!در و بازکرد و رفتند تو بانک به سمت گاو صندوق!

ممل:پیر دانا کلیداتو بیار درو باز کن.

پیردانا: صبر کن بینم یه آمپول دارم به گاوا میزدم شاید رو اینم جواب داد.

یکی بالا یکی پایین در باز شد!پولا رو خالی کردند رفیق رفت تو گاو صندوق یهو گشت پلیس اومد ازون ورا رد بشه نور انداخت تو بانک سریع رفیق رفت در گاو صندوق و بست توش گیر کرد بقیه هم جا خوردند پلیس چند کیلومتری دورشد.

رفیق فابریک: در و باژ کنید.جون بچت پیری!مامان گیر کردم من مامانیمو میخوام.

پیر دانا: چیه داری آب قوره میگیری؟صبر کن من یه چیز خوشکل دارم تو ماشینم برم بیارم!

ممل:با همون آمپولش نمیتونست در و باز کنه؟کجا رفت حالا؟ رفت چی بیاره؟

پیردانا رفت و با یه بازوکا اومد و گفت:ممل بیا اینور رفیق برو ته بعدش یه ماشه بازوکا رو کشید کلاهک بازوکا در رفت پیر دانا پرتاب شد عقب کلاهک خورد به در گاو صندوق درکند شد و به سمت رفیق رفت رفیق کنار یه صندوق یه اسکناس دید رفت بگیرتش که وقتی گرفت با فاصله کمی در از کنارش رد شد و خورد به دیوار.بعدش سریع مثله جت پریدند تو ماشین که در برند ولی از شانس بدشون بنزین ماشین ته گرفته بود!

این داستان ادامه دارد ...

در قسمت بعدی همون ماشین پلیسی که رفته بود جلو با شنیدن این صدا سریع بر میگرده به همه خبر میده که بیان وقتی میرسه سه نفر رو میبینه که جوراب رو سرشون ممل سریع خلع سلاحشون میکنه و اونا رو میبنده پیر دانا میره ضبط ماشینشون رو میکنه میاره وصل میکنه به ماشین پلیس و ....

حسین بازیگر نقش وجدان و نفس و خودت پیدا کن یکی از دوستان رو انتخاب کن چون این دوتا تو قسمتای بعد مسخره بازی هاشون گل میکنه این وجدانه هم عجب نامردیه چقدر پولکی مثله خیلی ها تو این دوره زمون که زیر میزی میگرند!!!همه زیر میزی میگرند وجدانم میگره!!!

با تشکر آنلاکر

گر مرد رهی ، غم مخور از دوری و دیری / دانی که رسیدن هنر گام زمانست
شنبه 30/3/1388 - 16:46 - 0 تشکر 124194

پلیس دهكده كی وارد داستان میشه ؟؟؟

http://rahpoyvesal.blogfa.com
شنبه 30/3/1388 - 17:18 - 0 تشکر 124211

با سلام

دیگه کم کم داریم میرسیم به آقا پلیسه دهکده باید برند تو دهکده تا بفهمی قضیه چیه این پلیس دهکده هم از اون زیر میز گیراست!!!

با تشکر آنلاکر

گر مرد رهی ، غم مخور از دوری و دیری / دانی که رسیدن هنر گام زمانست
يکشنبه 31/3/1388 - 15:56 - 0 تشکر 124691

سلام سلام سلام

ممنونم ازت انلوکر جان برای نوشتن این داستان زیبایت

منتظر قسمت های بعدی داستان هستیم

در وفای تو چنانم که اگر خاک شوم / آید از تربت من بوی وفاداری تو . . .

منتظر شما در وبلاگ دل شکسته
برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.