با سلام
قسمت بعدی خب حالا زودتر کار و تحویل دادم از این به بعد هر چی سریعتر قسمت بعدی رو نوشتم همون موقع میندازم تا بچه ها بخونند نظراتتون یادتون نره و همینطور دوستانی که قول همکاری دادند زیر قولشون نزنند!
تو ماشین!
پیر دانا (آنلاکر) : ببینم مملی راست میگی قدرت خاصی پیدا کردی؟
ممل (ممل 92) : آره بابا به جون پیری راست میگم.
رفیق فابریک (قدرت الله) : ای عژب شه فاژی میده بریم بانک بژنیم!
مملی : سه فاز نیست نول و فازه =)).
رفیق فابریک : این باژ منو مسخره کرد پیر دانا تو یه چی بهش بگو :(
پیر دانا : نه این چیز! چیزه خیلی خوبی گفتا! بزن بریم بانک بزنیم!
دم در بانک
بیا اینور بازار حراجش کردم یکی بخر سه تا ببر! روزنامه روزنامه آخرین خبر!
پیردانا با سرعت زیاد یهو ترمز کرد و ماشین رو خاموش کرد.
پیردانا: هی بپرید پایین که کلی کار داریم!من میرم تو بانک سر گوش آب بدم شما دو تا هم بیرون و نگاه کنید از فضا لذت ببرید.
توی بانک
پیر دانا: عجب چنین جایی هم بود و خبر نداشتیم! از این به بعد به جای چال کردن پولام میرام میزارم تو همین بانکا با حاله!
یه دید به داخل بانک زد و دید هواش خنکه کولر رشن بود!
پیر دانا: بابا اینجا وسط بهشته چقدر خنکه نمیدونستم تو این بانکا بهشتم میزارند خیلی توپه حیف که این بانک باید خالی بشه!
بعدش سریع از بانک اومد بیرون!
همیشه بین وجدان و نفسش در گیری بود.
وجدان بهش گفت: هی پیری این کارا آخر و عاقبت نداره این کار و نکن ثواب میکنی!
نفس: گوش نده همش دروغ میگه.
پیر دانا: شما دو تا آدم بشو نیستید؟هی وجدان به تو این فضولیا نیومده ثواب کیلو چنده؟پول و بچسب اون بهشت تو بانک و بچسب بهت قول میدم که نصف پول خودم رو بهت بدم.
وجدان: راست می گی؟ یعنی نصف پولو به من میدی؟
پیردانا: آره اگه بچه خوب باشی!
وجدان: قبوله آخ جون پول! پس بزن بریم بانک بزنیم.
نفس: پس من چی؟
پیر دانا: تو حرف نزن هر وقت بهت اجازه دادم دهنتو باز کن!
شب شد و همه کارکنان رفتند و نگهبان موند تو بانک!
سه تا کله پوک همراه با وجدان بی وجدان جورابای زنونه رو سرشون کشیدند.
پیر دانا: رفیق فاب!این جورابا چرا بو میده؟از کجا خریدیشون؟
رفیق فابریک:هیشی بابا پول نداشتم دیدم یارو سه تا صدتومنیه ژورابا رو انداخت تو سطل ژباله منم رفتم گرفتم آوردم بکشیم رو سرمون!
ممل: اه حالمون بهم خورد ما رو باش با کیا اومدیم پیک نیک!
پیر دانا :پیک چیه حکم خشته!!!
ممل : عجب بی کاری هستیا این جا هم از شوخی بی خی نمیشی؟
نگهبان در حالا خوندن شعر بود که میگفت:بازم کلان پیچیده توی کوچه و قرمزه!
پیر دانا: نه بابا داشمون یه پا رپره یادم باشه بیارمش تو یکی از میهمونیا یه دهن بره!مملی حالا سریع برو دهنشو ببند تا ملت رو بیدار نکرده!!!
ممل با سرعت رفت زد تو ملاج نگهبان و انداختش رو زمین!در و بازکرد و رفتند تو بانک به سمت گاو صندوق!
ممل:پیر دانا کلیداتو بیار درو باز کن.
پیردانا: صبر کن بینم یه آمپول دارم به گاوا میزدم شاید رو اینم جواب داد.
یکی بالا یکی پایین در باز شد!پولا رو خالی کردند رفیق رفت تو گاو صندوق یهو گشت پلیس اومد ازون ورا رد بشه نور انداخت تو بانک سریع رفیق رفت در گاو صندوق و بست توش گیر کرد بقیه هم جا خوردند پلیس چند کیلومتری دورشد.
رفیق فابریک: در و باژ کنید.جون بچت پیری!مامان گیر کردم من مامانیمو میخوام.
پیر دانا: چیه داری آب قوره میگیری؟صبر کن من یه چیز خوشکل دارم تو ماشینم برم بیارم!
ممل:با همون آمپولش نمیتونست در و باز کنه؟کجا رفت حالا؟ رفت چی بیاره؟
پیردانا رفت و با یه بازوکا اومد و گفت:ممل بیا اینور رفیق برو ته بعدش یه ماشه بازوکا رو کشید کلاهک بازوکا در رفت پیر دانا پرتاب شد عقب کلاهک خورد به در گاو صندوق درکند شد و به سمت رفیق رفت رفیق کنار یه صندوق یه اسکناس دید رفت بگیرتش که وقتی گرفت با فاصله کمی در از کنارش رد شد و خورد به دیوار.بعدش سریع مثله جت پریدند تو ماشین که در برند ولی از شانس بدشون بنزین ماشین ته گرفته بود!
این داستان ادامه دارد ...
در قسمت بعدی همون ماشین پلیسی که رفته بود جلو با شنیدن این صدا سریع بر میگرده به همه خبر میده که بیان وقتی میرسه سه نفر رو میبینه که جوراب رو سرشون ممل سریع خلع سلاحشون میکنه و اونا رو میبنده پیر دانا میره ضبط ماشینشون رو میکنه میاره وصل میکنه به ماشین پلیس و ....
حسین بازیگر نقش وجدان و نفس و خودت پیدا کن یکی از دوستان رو انتخاب کن چون این دوتا تو قسمتای بعد مسخره بازی هاشون گل میکنه این وجدانه هم عجب نامردیه چقدر پولکی مثله خیلی ها تو این دوره زمون که زیر میزی میگرند!!!همه زیر میزی میگرند وجدانم میگره!!!
با تشکر آنلاکر