• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن قرآن و عترت > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
قرآن و عترت (بازدید: 5709)
چهارشنبه 7/12/1387 - 20:11 -0 تشکر 93543
هدیه ی تبیانی ها به امام رضا

به نام او....

سلام

 

بار دیگر گلی از بوستان نبوی پرپر شد....

تسلیت عرض میکنم شهادت هشتمین کوکب آسمان امامت، امام رضا(ع) رو به عاشقان نورالهدی،ضامن آهو، قرة العین المومنین

مکیدة الملحدین، کفو الملک، کافى الخلق، رب السریر و رئاب التدبی ضامن آهو، غریب آشنا امام رضا(ع)....

 

دوستان خوبم در انجمن قرآن و عترت و سایر انجمن های انجمن تخصصی تبیان، گله میکردید که چرا طرح شیدایی ها اجرا نشد، باید بگم برای شیدا شدن

هیچ وقت دیر نیست.... به بی بهانه هم میشه شیدا شد...

اما با بهانه شیدا میشیم

میخواهیم هدیه ای بدیم به امام رضامون... 

میخواهیم به این بهونه بشناسیم اماممون رو....

دوستان خوبم ازتون میخوام که امام رضا رو برامون تعریف کنید، با کلام خودتون، با قلم خودتون و یا از دیگران،

با شعر با عکس، با مقاله( خیلی کوتاه) ... با نقاشی...با داستان های زندگی حضرت، با احادیث ایشون، با روایات و...با هر چی که دوست دارید

مختصر و مفید

یکی ، دو تا...سه تاا.... هر چقدر که دوست دارید

 

انشاء الله با پست های ارسالیتون مجموعه ای درست میکنم و به مدیر سیستم سرکار خانم احمدی تقدیم خواهد شد با عنوان :

 

بوی رضا، هدیه ای به غریب آشنا

کاربران انجمن های تخخصی تبیان،

پرندگان غریب حرم امام غریبان

 

---------------------

مـن غـریـب آمده ام، مثل شما، اى مولا!
         
تـو انـیـس دل غـمـگـیـن غریبانستى


بـاز آهـوى دلـم زار و اسـیر غمهاست   

ضـامـنـم بـاش كـه تو حامى انسانستى

تو به گرداب غم و دلهره و ترس و عذاب
         
مـنـجـى و مـأمـن دلـهاى پریشانستى

سـاكـنـان حـرمت غرق سعادت هستند
         
بـركـت و روشـنـى اهـل خراسانستى

دل اسـیـر غـم و دارم ز تـو امید نجات       

اى كـه تـو ضـامـن آهـوى بـیابانستى


بگذار سرنوشت هر راهي که ميخواهد برود،راه ه من جداست
بگذار اين ابرها تا ميتوانند ببارند.... چتر من خداست
 

----------------------------------------------------------------
مسئول انجمن خانواده و صندلي داغ
 
پنج شنبه 8/12/1387 - 11:41 - 0 تشکر 93639

نمونه اى از فضایل امام رضا (ع )
((غفارى )) مى گوید: مردى از دودمان ((ابورافع )) آزاد كرده رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) كه نام او را ((فلان )) مى گفتند، مبلغى پول از من طلب داشت و آن را از من مى خواست و اصرار مى كرد كه طلبش را بپردازم (ولى من پول نداشتم تا قرضم را ادا كنم )نماز صبح را در مسجد رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) در مدینه خواندم ، سپس حركت كردم كه به حضور حضرت رضا (علیه السلام ) كه در آن وقت در ((عُرَیض )) (یك فرسخى مدینه ) تشریف داشت ، بروم ، همینكه نزدیك درِ خانه آن حضرت رسیدم دیدم او سوار بر الاغى است و پیراهن و ردایى پوشیده است (و مى خواهد به جایى برود) تا او را دیدم ، شرمگین شدم (كه حاجتم را بگویم ).
وقتى آن حضرت به من رسید، ایستاد و به من نگاه كرد و من بر او سلام كردم با توجّه به اینكه ماه رمضان بود (و من روزه بودم ) به حضرت (علیه السلام ) عرض كردم : دوست شما
((فلان ))
مبلغى از من طلب دارد به خدا مرا رسوا كرده (و من مالى ندارم كه طلب او را بپردازم ).
غفارى مى گوید: من پیش خود فكر مى كردم كه امام رضا (علیه السلام ) به
((فلان ))
دستور دهد كه (فعلاً) طلب خود را از من مطالبه نكند، با توجّه به اینكه به امام (علیه السلام ) نگفتم كه او چقدر از من طلبكار است و از چیز دیگر نیز نامى نبردم .
امام رضا (علیه السلام ) (كه عازم جایى بود) به من فرمود بنشین (و در خانه باش ) تا بازگردم . من در آنجا ماندم تا مغرب شد و نماز مغرب را خواندم و چون روزه بودم ، سینه ام تنگ شد مى خواستم به خانه ام بازگردم ، ناگهان دیدم امام رضا (علیه السلام ) آمد و عدّه اى از مردم در اطرافش بودند و درخواست كمك از آن بزرگوار مى كردند و آن حضرت به آنان كمك مى كرد، سپس وارد خانه شد، پس از اندكى از خانه بیرون آمد و مرا طلبید، برخاستم و با آن حضرت وارد خانه شدیم ، او نشست و من نیز در كنارش نشستم و من از
((ابن مسیّب )) (رئیس مدینه ) سخن به میان آوردم و بسیار مى شد كه من درباره ابن مسیّب نزد آن حضرت سخن مى گفتم ، وقتى كه سخنم تمام شد، فرمود:((به گمانم هنوز افطار نكرده اى ؟))
.
عرض كردم : آرى افطار نكرده ام . غذایى طلبید و جلو من گذارد و به غلامش دستور داد كه با هم آن غذا را بخوریم ، من و آن غلام از آن غذا خوردیم ، وقتى كه دست از غذا كشیدیم ، فرمود:
((تشك را بلند كن و آنچه در زیر آن است براى خود بردار))
.
تشك را بلند كردم و دینارهایى دیدم ، آنها را برداشتم و در آستین خود گذاردم (یعنى در جیب آستینم نهادم ) سپس امام رضا (علیه السلام ) به چهار نفر از غلامان خود دستور داد كه همراه من باشند تا مرا به خانه ام برسانند.
به امام رضا (علیه السلام ) عرض كردم : فدایت گردم ! قراولان
((ابن مسیب ))
(امیر مدینه ) در راه هستند و من دوست ندارم آنان مرا با غلامان شما بنگرند.
فرمود:
((راست گفتى ، خدا تو را به راه راست هدایت كند))، به غلامان فرمود:((همراه من بیایند و هركجا كه من خواستم ، برگردند)) غلامان همراه من آمدند، وقتى كه نزدیك خانه ام رسیدم و اطمینان یافتم ، آنان را برگرداندم ، سپس به خانه ام رفتم (شب بود) چراغ خواستم ، چراغ آوردند به دینارها نگاه كردم ، دیدم 48 دینار است و آن مرد طلبكار، 28 دینار از من طلب داشت ودر میان آن دینارها، یك دینار بود كه مى درخشید، آن را نزدیك نور چراغ بردم دیدم روى آن با خط روشن نوشته است :((آن مرد، 28 دینار از تو طلب دارد، بقیه دینارها مال خودت باشد))
.
سوگند به خدا! خودم نمى دانستم (و فراموش كرده بودم ) كه او چقدر از من طلب دارد. روایات در این راستا بسیار است كه شرح و نقل آنها در این كتاب كه بنایش بر اختصار است به طول مى انجامد

پنج شنبه 8/12/1387 - 11:42 - 0 تشکر 93640

ماجراى شهادت حضرت رضا (ع )
وقتى كه حضرت رضا (علیه السلام ) به سال دویست هجرى ، به دعوت ماءمون ناگزیر از مدینه به خراسان آمد، حدود سه سال آخر عمرش را در دستگاه ماءمون (هفتمین خلیفه عبّاسى گذراند).
حضرت رضا (علیه السلام ) در خلوت ، ماءمون را بسیار موعظه و نصیحت مى كرد و او را از عذاب خدا مى ترساند و ارتكاب خلاف را از او زشت مى شمرد و ماءمون در ظاهر، گفتار امام رضا (علیه السلام ) را مى پذیرفت ولى در باطن آن را نمى پسندید و برایش ‍ سنگین و دشوار بود.
روزى حضرت رضا (علیه السلام ) نزد ماءمون آمد و دید او وضو مى گیرد ولى غلامش ‍ آب به دست او مى ریزد و او را در وضو گرفتن كمك مى كند.
امام رضا (علیه السلام ) به او فرمود:
((در پرستش خدا كسى را شریك قرار مده ))
.
ماءمون آن غلام را رد كرد و خودش آب ریخت و وضو گرفت ، ولى این سخن حضرت رضا (علیه السلام ) موجب شد كه خشم و كینه ماءمون به آن حضرت زیاد شود (چرا كه ماءمون یك عنصر متكبّر و خودخواه بود و اینگونه گفتار به دماغش برمى خورد) این از یك سو و از سوى دیگر، هرگاه ماءمون در حضور حضرت رضا (علیه السلام ) از فضل بن سهل و حسن بن سهل 
سخن به میان مى آورد، امام رضا (علیه السلام ) بدیهاى آن دو را به ماءمون گوشزد مى كرد و ماءمون را از گوش دادن به پیشنهادهاى فضل و حسن ، نهى مى نمود.
فضل بن سهل و حسن بن سهل ، موضعگیرى حضرت رضا (علیه السلام ) را فهمیدند، از آن پس مكرّر به گوش ماءمون مى خواندند و او را بر ضدّ امام رضا (علیه السلام ) مى شوراندند، مثلاً توجّه همگانى مردم را به امام رضا (علیه السلام ) به عنوان یك خطر جدّى براى براندازى حكومت ماءمون قلمداد مى كردند و ماءمون (خودخواه ) را وامى داشتند كه از حضرت رضا (علیه السلام ) فاصله بگیرد و كار به جایى رسید كه آن دو (سالوس خائن ) راءى ماءمون را نسبت به حضرت رضا (علیه السلام ) دگرگون ساختند و او را آنچنان كردند كه تصمیم به كشتن حضرت رضا (علیه السلام ) گرفت .
تا روزى امام رضا (علیه السلام ) با ماءمون غذایى خوردند، امام رضا (علیه السلام ) از آن غذا بیمار شد و ماءمون نیز خود را به بیمارى زد.

پنج شنبه 8/12/1387 - 11:42 - 0 تشکر 93641

جریان شهادت حضرت رضا (علیه السلام ) از زبان عبداللّه بن بشیر
((عبداللّه بن بشیر)) (یكى از غلامان ماءمون ) مى گوید: ماءمون به من دستور داد كه ناخنهاى خود را بلند كنم و این كار را براى خودم عادى نمایم و آن را به هیچ كس نگویم من این كار را انجام دادم سپس ماءمون مرا طلبید، چیزى شبیه تمرهندى به من داد و به من گفت : این را با دستهایت خمیر كن و به همه دستت بمال و من چنین كردم و سپس ماءمون مرا ترك كرد و به عیادت حضرت رضا (علیه السلام ) رفت ، پرسید حالت چطور است ؟
امام رضا (علیه السلام ) فرمود:
((امید سلامتى دارم ))
.
ماءمون گفت : من هم بحمداللّه امروز حالم خوب شده است ، آیا هیچیك از پرستاران و خدمتكاران امروز نزد شما آمده اند؟
امام رضا (علیه السلام ) فرمود:
((نه ، نیامده اند))
. ماءمون خشمگین شد و بر سر غلامان فریاد زد (كه چرا به خدمتگزارى از آن حضرت نپرداخته اید).
عبداللّه بن بشیر در ادامه سخن مى گوید: سپس ماءمون به من دستور داد و گفت : براى ما انار بیاور، چند انار آوردم ، گفت هم اكنون با دست خود (كه به زهر تمر هندى آلوده بود) آب این انارها را با فشار دست بگیر، من چنین كردم ، ماءمون آن آب انار آنچنانى را با دست خود به حضرت رضا (علیه السلام ) (كه در بستر بیمارى در حال بهبودى بود) خورانید و همان موجب مسمومیّت امام رضا (علیه السلام ) شده و سبب شهادت آن حضرت گردید، او پس از خوردن آن آب انار دو روز بیشتر زنده نماند و سپس از دنیا رفت .

پنج شنبه 8/12/1387 - 11:42 - 0 تشکر 93642

جریان شهادت از زبان اباصلت و محمّد بن جهم
((اباصلت هروى )) مى گوید: وقتى كه ماءمون نزد امام رضا (علیه السلام ) بیرون رفت ، من به حضور آن حضرت رسیدم ، به من فرمود:((یا اَباصَلْتِ! قَدْ فَعَلُوها؛ اى اباصلت ! آنها كار خود را (یعنى مسموم كردن را) انجام دادند))، و در این هنگام زبان آن حضرت به ذكر توحید و شكر و حمد خدا، گویا بود.
((محمّد بن جهم ))
مى گوید: حضرت رضا (علیه السلام ) انگور را دوست داشت ، مقدارى از انگور را آماده كردند و چند روز در جاى حبه هاى انگور، سوزنهاى زهرآلود، وارد كردند وقتى كه دانه هاى انگور زهرآگین شد، آن سوزنها را بیرون آوردند و همان دانه هاى انگور را نزد آن حضرت گذاردند، آن بزرگوار كه در بستر بیمارى بود، آن انگورها را خورد و سپس به شهادت رسید.
و گویند مسموم نمودن آن حضرت بسیار زیركانه و دقیق (با كمال پنهانكارى بود تا كسى نفهمد) انجام گرفت .

پنج شنبه 8/12/1387 - 11:42 - 0 تشکر 93643

ریاكارى ماءمون بعد از شهادت حضرت رضا (ع )
پس از شهادت حضرت رضا (علیه السلام ) ماءمون یك شبانه روز خبر آن را پوشاند و فاش نكرد، سپس ((محمّد بن جعفر)) (عموى حضرت رضا (علیه السلام ) ) و جماعتى از دودمان ابوطالب (علیه السلام ) را كه در خراسان بودند، طلبید و خبر وفات حضرت رضا (علیه السلام ) را به آنان داد و خودش گریه كرد و بسیار بیتابى نمود و اندوه شدید خود را ابراز كرد و سپس جنازه آن حضرت را به طور صحیح و سالم به آنان نشان داد، آنگاه به آن جنازه رو كرد و گفت :
((برادرم ! براى من طاقت فرساست كه تو را در این حال بنگرم ، من امید آن را داشتم كه قبل از تو بمیرم ، ولى خواست خدا این بود!))
.
سپس دستور داد جسد آن حضرت را غسل دادند و كفن و حنوط نمودند و به دنبال جنازه آن حضرت راه افتاد و جنازه را تا همانجا كه هم اكنون محلّ قبر شریف حضرت رضا (علیه السلام ) است مشایعت كرد و همانجا آن را به خاك سپرد. آن محل ، خانه
((حمید بن قحطبه )) (یكى از رجال دربار هارون ) بود كه در قریه اى به نام ((سناباد)) نزدیك ((نوقان )) در سرزمین ((طوس )) قرار داشت ، و قبر هارون الرّشید (پنجمین خلیفه عبّاسى ) در آنجا بود. مرقد مطهّر حضرت رضا (علیه السلام ) را در جانب قبله قبر هارون ، قرار دادند.

پنج شنبه 8/12/1387 - 11:42 - 0 تشکر 93644

فرزندان حضرت رضا (ع )
حضرت رضا (علیه السلام ) درگذشت ، ولى فرزندى براى او سراغ نداریم ، جز یك پسر كه همان امام بعد از اوست ؛ یعنى ((ابوجعفر محمد بن على (علیه السلام ) (امام نهم ) كه هنگام وفات حضرت رضا (علیه السلام ) هفت سال و چند ماه داشت )).

پنج شنبه 8/12/1387 - 12:8 - 0 تشکر 93651

به نام مهربان پروردگار 

سلام ! ضامن آهو ! دل من است اینجا 

رمید آهویی از چنگ روز گار عبوس 

 

آرامش آن است كه بدانی در هر گام دستهای تو در دستان خداست 

لحظه هایت آرام  

پنج شنبه 8/12/1387 - 14:11 - 0 تشکر 93686

سَلَامٌ قَوْلًا مِن رَّبٍّ رَّحِیمٍ

«لا اله الا اللّه‏»
هر بار که دلتنگ میشوم...
در همه ی لحظات غربت و اندوه...
از اعماق قلب صدا میزنم
یا غریب الغربا...
امام رضا علیه السلام :

« إِنَّ شَرَّ النّاسِ مَنْ مَنَعَ رِفْدَهُ وَ أَكَلَ وَحْدَهُ وَ جَلَدَ عَبْدَهُ »


به راستى كه بدترین مردم كسى است كه یاری اش را [از مردم] باز دارد و تنها بخورد و زیردستش را بزند

 

باید بروم در خلوت سرخ

تا بتوانم  ترانه ی آگاهی بخوانم

و خدا است تنها پناهم

خلوت، تولد حقیقتم خواهد شد

 

پنج شنبه 8/12/1387 - 14:58 - 0 تشکر 93696


به نام خدا

سلام

من هم سالروز شهادت امام عزیزمون ، امام رضا(ع) رو به تمام دوستام تسلیت میگم.

روایتی از ابراهیم بن عباس در مورد امام هشتم رو خدمتتون عرض می کنم:

هرگز ندیدم که امام رضا (ع) به کسی سخن تندی بگوید ، و یا پیش از آن که کسی سخنش تمام شود سخن او را قطع کند . اگر می توانست حاجت کسی را برآورد هرگز او را دست خالی بر نمی گرداند ، هیچ گاه در برابر کسی پای خود را دراز نمی کرد ، و چنانچه کسی در حضور او نشسته بود ، تکیه نمی کرد. هرگز ندیدم که به یکی از غلامان و خدمتکارانش ناسزا بگوید . هرگز ندیدم که آب دهان بیندازد ، و یا هنگام خندیدن قهقهه سر دهد ، بلکه خنده اش تبسم بود. هرگاه سفره اش را پهن می کرد غلامان و خدمتکاران خود و حتی دربان و مهتر اسبان را با خود سر سفره می نشاند.

التماس دعا ...

یا علی

موفقیت حاصل تصمیم گیری درست است، و تصمیم گیری درست حاصل تجربه و جالب اینکه تجربه اغلب حاصل تصمیم نادرست است!

 

پنج شنبه 8/12/1387 - 15:1 - 0 تشکر 93697

*** تکرار متن. لطفا حذف شود. ***

موفقیت حاصل تصمیم گیری درست است، و تصمیم گیری درست حاصل تجربه و جالب اینکه تجربه اغلب حاصل تصمیم نادرست است!

 

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.