• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن دانشجویی > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
دانشجویی (بازدید: 9232)
يکشنبه 27/11/1387 - 1:9 -0 تشکر 90687
Θ ورود ممنوع Θ

 با سلام خدمت دوستان عزیز وتبیانیهای مهربون

حالا که قانون تایپیک رو رعایت نکردین و اومدین تو پاتوق،ورودتون رو به پاتوق تبریک میگم،خواهشا خودتون رو معرفی کنید و بگید که چه رشته ای هستین و کجا درس میخونین،واگه فارغ التحصیل شدین هم همینطور،خودتون رو معرفی کنید.

این پاتوق جایی برای درد دلای شماست،هر مطلبی که فکر میکنین مناسب تایپیک هست تو این پاتوق به اشتراک بزارین،ویا اگه سوالی چیزی دارین مطرح کنین. 

 

ناگفته نمونه این تایپیک سابقا مخصوص بچه های قزوین بود ولی الان دیگه به گستره تمام ایران شده.

ای دوست ،خواندم حرفهایت را در پس پرده های نگاهت،بنواز با کلماتت مرا،طنین انداز کن حرفهای دلت را در بیکران دلم،تو نیز با من شریک شو و کم کن درد مرا،ای که فهمی معنی عشق را، آری تو ، تو همانی.

 

چهارشنبه 21/12/1387 - 11:37 - 0 تشکر 97477

سلام

آقای علیرضا خان

درسته من قزوین نیستم اما فکر کنم بیشتر از بقیه توی پاتوق شما حضور دارم اما انگار شما بنده رو نمی بینید چون دیدم از بقیه تشکر کردین اما... البته فکر نکنید خدای نکرده منتظر تشکرم ولی به هر حال بد نیست در مورد نظرات همه ی دوستان نظر بدهید .

با آرزوی موفقیت برای شما و همه ی دوستان

خداوندا! تقدیرم را زیبا بنویس . کمک کن آنچه تو زود خواهی ، من دیر نخواهم! آنچه تو دیر خواهی من زود نخواهم! (دکتر شریعتی)

چهارشنبه 21/12/1387 - 22:0 - 0 تشکر 97715

سلام من ترم 6 مامایی هستم و ان شاءالله 3 ترم دیگر (هرچه زودتر بهتر)شهر قزوین را ترک می کنم.عاشق رشته ام هستم و متولد 1366 ام.فکر می کنم برای شروع کافی باشد.

برای تمام تبیانی ها آرزوی موفقیت  در سال نو را دارم.پیشاپیش عیدتان مبارک.

پنج شنبه 22/12/1387 - 13:48 - 0 تشکر 97894

هممم فارق التحصیل ها رو هم میپذیری؟ من تازه این ترم فارق شدم

ثانيه فرصت زيستن ميخواست

                     اما....

                     عقربه ها خود خواهتر بودند

پنج شنبه 22/12/1387 - 16:7 - 0 تشکر 97944

با سلام 

از کاربر محترم کلاریس خیلی معذرت میخوام اگه باعث رنجش شما دوست گرامی شدم،بدونید که تک تک نظراتون برام مهمه،و اگه تشکر نکردم(البته بعید میدونم و تا اونجایی که یادمه ازتون خواستم تو جمع ما بمونین،شایدم این خودش یه جورایی تشکر باشه)،بازم معذرت میخوام،و از شما خیلی ممنونم که در کنار ما موندین و با نظرای خوبتون مارو شرمنده میکنین.

 از کاربر محترم مریم محمدی هم کمال تشکر رو دارم که خودشون رو معرفی کردن،ولی انگار از اینکه تو قزوین هستن خوشحال نیستن،چونکه گفته بودن هرچه زودتر بهتر که اینجا رو ترک کنن،فک نکنم ما قزوینیا اونقدرام آدمای بدی باشیم،شاید هم حرف شما فقط برای دوری از خانواده باشه،و این میتونه دلیل خوبی برای شما باشه،بحرحال ممنون از لطفتون.

از اعضای خوبه این تایپیک که اومدن و نظر دادن خواهش میکنم،به معرفی خودشون بسنده نکنن،و بحث جدیدی که فکر میکنن جالب باشه برای این تایپیک ایجاد بکنن،چون این تایپیک با 2،3 عضو فعال نمیتونه رونق چندانی داشته باشه،و این رو میدونم که شما دوستای گلم هر کدوم نظرای خوبی دارین،خوشحال میشم که شما ،دوستان عزیز دیگر رو از نظرات خوبتون محروم نکنین.

و اینکه اومدم بگم روزی که کاربر تایید نهایی تبیان شدم فکر نمیکردم که اینقد زود وابسته اینجا وآدمای مهربونش بشم.ولی انگار اگه تا حالا بخاطر خودم میومدم،از این به بعد برای خدمت به شما دوستای گلم میام،امیدوارم من رو تو جمع انجمنی های عزیز مخصوصا انجمن الکترونیک که گویا بعنوان مدیر برای خدمت به شما دوستان انتخاب شدم،بپذیرین،خواهشمندم انجمن الکترونیک رو تنها نزارین و مطمئن باشین من اونجا چیزی جز خدمتگزار شما نیستم.

جمعه 23/12/1387 - 11:57 - 0 تشکر 98197

سلام

من که به نوبه ی خودم از حضور در انجمن الکترونیک معذورم . برای اینکه راجع به این مبحث تقریبا اطلاعاتم صفره . امیدوارم در کنار سایر دوستانتون موفق باشید .

خداوندا! تقدیرم را زیبا بنویس . کمک کن آنچه تو زود خواهی ، من دیر نخواهم! آنچه تو دیر خواهی من زود نخواهم! (دکتر شریعتی)

يکشنبه 16/1/1388 - 20:19 - 0 تشکر 103801

سلام می خواستم بگویم انصافا مردم قزوین آدم های با معرفتی هستند و من از اینکه 4 سال در کنار انها زندگی کرده و می کنم خوشحالم.اما هر وقت که می خواهم از تهران به قزوین بیایم بغض گلویم را می گیرد.اما قبول کنید که به هر حال زادگاه ادم چیز دیگری است.جایی که چشم بسته تمام خیابان هایش را می شناسی و از قدم زدن و تماشا کردن خیابان ها و ادم های ان لذت می بری.حتی اگر ان شهر  در نظر تنگ نظران بدترین نقطه دنیا باشد.

چهارشنبه 19/1/1388 - 11:45 - 0 تشکر 104286

با سلام

دوست عزیز خانم مریم محمدی من کاملا با شما موافقم،بقول معروف هیچ جا خونه آدم نمیشه،من زیاد تهران میام،راستش اونجا اقوام زیادن،خوبیه تهران اینه که آدم توش احساس دلتنگی نمیکنه،ولی قبول کنین پایتخت آدمای دورو زیاد داره،شهرستان معمولا آدماش یه رنگن،ولی عادت کردن به اینجا برای بچه تهرونیا سخته چون احساس دلتنگی میکنن،اینو بگم که قزوین حدود 50 هزار دانشجو داره که اغلب از قزوین و تهران هستن،خودمونیم ها قزوین منظورم خود شهر قزوین یه منطقه تهران هم نمیشه،اینجا اختلاف فرهنگی و اختلاف طبقاتی با یک یا دو خیابون از هم جدا میشن،و این میتونه بد باشه البته در کنار اندک مزایای اون،اگه من بین قزوین،کرج و تهران یکی رو انتخاب کنم،شاید باورتون نشه با اینکه امکانات صرفا تو پایتخت خلاصه میشه و اقوام همگی اونجان ولی من خودم اینجا رو ترجیح میدم،بدونید که من خیلی بد پسندم،من تا یه مدت پیش تهران رو میپسندیدم،ضمنا بعد از قزوین،تهران و برای هیچ موقع کرج،میپرسید چرا میگم کرج شهر زندگی نیست دلیلشو خودتون بهتر میدونید نیازی به توضیخ نیست،خواهشا بچه های کرج ناراحت نشن.

جمعه 21/1/1388 - 16:4 - 0 تشکر 104855

سلام به همه تبیانی های عزیر.راستش اولین باری که به قزوین امدم ،چیزی که بیش از هر چیز دیگر در دنیا کفرم را دراورد و عصبی ام کرد اتوبوس های لاک پشتی ؛حلزونی و ... آن بود.اتوبوس هایی که نه تنها در ایستگاه بلکه در هر نقطه ای که اراده کنی و دستی تکان دهی به صورت کاملا قاچاقی سوارت می کند.اگر راننده محترم از فاصلا 1 کیلومتری تو را ببیند و از طرز نگاهت متوجه شود خدایی ناکرده قصد سوار شدن داری ،30مسافر دیگر را هم بعد از یک ربع راهپیمایی تو به سوی اتوبوس ،به دیدنت مشعوف می کند.از ان طرف مسافریم محترمی که به خود زحمت نمی دهند که 2 ثانیه قبل از پیاده شدن در ایستگاه ،از صندلی خود پیاده شوند و بعد از توقف کامل اتوبوس . چند دقیقه ای استراحت در وضعیت ساکن تصمیم می گیرند که یکی یکی از اتوبوس تشریف ببرند و تازه گاهی بعد ازطی 100متر ازایستگاه ،یادشان می افتد که خانه شان در همین نزدیکی است .و راننده را مجبور می کنند که دقیقا جلوی درب منزلشان توقف نماید.ایستگاه دروازه رشت که دیگر اخر دنیاست.جایی که کمک ذاننده از اتوبوس پیاده شده و کرایه ها را قبل از ورود به اتوبوس و در خیابان !جمع اوری می نماید و بعد با ضربه یکی از سکه های 500 ریالی که دریافت کرده به در اتوبوس راننده را متوجه تکمیل ظرفیت می کند و مجوز حرکت را به او می دهد.شایذ باورتان نشود ولی یکبار که نزدیک ساعت 6 بعد از ظهر از تهران به قزوین می امدم و در ترمینال اتوبوس های دانشگاه ازاد نواب را سوار شدم در مسیر بین ترمینال تا ولی عصر راننده از اتوبوس پیاده شده و تصمیم گرفتند برای منزل هندوانه!بخرند و ما مسافران منتظر چشم انتظار بودیم که ایشان هندوانه یه دست وارد شده و ما را به مقصد کذایی برساند .در ضمن ایشان 2 ایستگاه قبل از ایستگاه اخر من و یک دختر خانم دانشجوی دیگر را پیاده کرده و در پاسخ به اعتراض ما مبنی بر نرساندنمان به مقصد فرمودند همین که شما را این وقت شب!تا همین جا رسانذم باید از من تشکر کنید و ما را تنها در وسط میذان( و البته شب) پیاده کرد و دقیقا همان مسیری را که قرار بود ما را ببرد تنها و با اتوبوس خالی رفت.گاهی فکر می کنم تنها چیزی که در اتوبوس های شهر قزوین اهمیت ندارد وقت است و البته چیزی که اهمیت دارد سوار کردن مسافران تا سر حد مرگ به علت خفگی بر اثر ازذحام جمعیت است چیزی که بیشتر اهمیت دارد ،حمل نکردن بیش از حد مجاز پول نقد است .چون یک دفعه دیدی از زیر چادرت!کیفت را قاپ زدند.و در اینجاست که به قول خوذ قزوینی ها باید به تاکسی ها که وضع نسبتا بهتری دارند برای رفت و امد در شهر پناه بر.به امید روزی که سرعت حرکت این اتوبوس ها همانند تعداد انها و پراکندگی انها در کل شهر به سطح مطلوبی برسد.

يکشنبه 23/1/1388 - 13:59 - 0 تشکر 105403

با سلام

منم کاملا با شما موافقم،راستش مدت زیادی دیگه اتوبوس سوار نمیشم،یعنی سوارشدن تو این اتوبوسها اعصاب فولادی میخواد،البته درک میکنم خانما معمولا چاره ای جز سوار شدن  این لاک پشتای شکمو رو ندارن، آخه الان دیگه نمیشه به این مسافرکشای شخصی اعتماد کرد.

يکشنبه 23/1/1388 - 20:56 - 0 تشکر 105490

سلام

از اونجا که حس می کنم اینجا بیشتر یه محیطیه واسه درد ودل کردن منم اومدم . البته نه برای درد دل بلکه برای گلایه کردن .

فکر می کنم خیلی چیزا یادمون رفته . خیلی چیزا ارزش خودشو از دست داده یا حداقل ما آدما بی ارزشش کردیم .

با خودم یه عهدی بستم . اینکه قدر خودمو بدونم و برای خودم ارزش قائل باشم .

گلایه ی من نه از زمانه است و نه از آدما . من از خودم گله مندم که چرا همیشه به جای اینکه برای مشکلاتم راه حل پیدا کنم به دنبال مقصر می گردم و جالب اینکه هیچوقت خودمو مقصر نمی دونم .

من از خودم شکایت دارم که چرا اینقدر ساده دل و یه رنگم . چرا که توی دنیای صدرنگ امروز با آدمای مثل رنگین کمونش دیگه یه رنگی معنایی نداره .

باید به خودم بیام و زندگی رو اونطوری که هست ببینم و باور کنم . به آدماش اعتماد نکنم و بدونم که توی دنیای واقعی نمی شه به رنگ گلها دل خوش کرد چه برسه به این دنیای مجازی .

دلم می خواد آدم باشم اگه ...

خداوندا! تقدیرم را زیبا بنویس . کمک کن آنچه تو زود خواهی ، من دیر نخواهم! آنچه تو دیر خواهی من زود نخواهم! (دکتر شریعتی)

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.