بنام خدا
سلام
به پیشنهاد جناب mamal92 اومدم تا اون اون یه ذره چیزی که از کلاس علم و دین تا الان تو ذهنم مونده رو برای شما هم بگم.
این کلاس بر پایه بحث روی کتاب علم و دین، از تعارض تا گفتگو ، نوشته هات، ترجمه بتول نجفی، نشر طه ، تشکیل شده
در ابتدا استاد طبق کتاب برای ما چهار دیدگاه رو در مورد رابطه ی بین علم و دین مطرح کردند که عبارت اند از: 1- تعارض 2- تمایز 3- تلاقی 4- تائید
اما تعاریف اینها
1- تعارض: طرفداران این دیدگاه که هر دو گروه علم گرا ها و دین گراها رو شامل میشود میگن که دین در مورد یک موضوع خلاف چیزی رو میگه که علم در مورد همون موضوع میگه. مثلاً طبق برداشتها ی مذهبیان از کتاب مقدس (انجیل) تمام گونه های موجودات به صورت خلقت مجزا به وجود آمدند. اما علم گراها طبق نظریه داروین به این نتیجه رسیدند که به وجود آمدن همه موجودات(چه زنده و چه غیر زنده) از تکامل موجود ساده تر ایجاد شده. در نتیجه این دو گروه نمیتونن حرفهای یکدیگر رو قبول کنند.
2- تمایز: این دیدگاه دوم مورد تائید اکثر افراد از هر دو گروه هست که میگه دین در مورد یک مقوله هایی صحبت میکنه و نظر داره که علم در مورد اونها نمیتونه نظری داشته باشه و همچنین علم هم در مورد چیزهایی صحبت کرده که دین در مورد اونها نمیتونه نظری داشته باشه.
گالیله از کسانی هست که به این گروه تعلق داره
3- تلاقی: این دیدگاه میگه که علم و دین میتونن در بعضی از موارد در حوزه یکدیگر وارد بشوند و نظر بدهند
4- تائید: این دیدگاه هم میگه که هر چه در علم ثابت میشه رو دین میتونه تائید کنه و نظر بده و هر چه دین گفته رو هم علم میتونه اونو تائید کنه (البته در مورد دوم زیاد مطمئن نیستم چون یادم نیست از این طرف هم استاد چیزی گفتند یا نه).
جالبه بدونید اگه اشتباه نکرده باشم استاد به نظریه تمایز اعتقاد دارند و من هم به نظریه تائید(هر چیزی که علم به اون رسیده دین اونو تائید میکنه).البته من اسلام رو دینی میدونم که میتونه علم رو تائید کنه(کاملاً)
حالا بریم ببینیم که علم گراها از علم چه تعریفی داشتند و چه تعریفی دارند.
اول اونا نظرشون این بود که هر چیزی که قابل تجربه کردن باشه اون چیز علمیه و چیزی که نشه اونو تجربه کرد از علم خارجه
اونها میگن وجود خدا تا وقتی ضرورت پیدا میکنه که علم در مورد موضوعی به بن بست رسیده باشه، اما همین که این بن بست برداشته شد و در مورد اون موضوع علم تونست نظر بده اونوقت دیگه خدایی لزوم پیدا نمیکنه .
اما جدیداً به این نتیجه رسیدند که خیلی چیزها هست که نمیشه تجربه بشه(یعنی برای همه شرایط تجربه اون فراهم بشه) پس تعریفشون رو از علم عوض کردن و گفتند :
اون چیزی علمی هست که بشه اون رو رد کرد(امکان رد کردن اون وجود داشته باشه).
اما در مورد لزوم وجود خدا همون نظر قبلی رو هنوز هم دارند. ایرادی که ما و استاد و شاید هم کتاب( چون من هنوز کتاب رو تهیه نکردم) به این علم گرا ها وارد کردیم . اینه که
همین اعتقاد آنها به این که چی علمی هست و چی علمی نیست، خودش یک امر غیر علمی هستش چون نمیتونیم اونو تجربه کنیم و یا اون رد کنیم.