تبیان، دستیار زندگی

تطابق الگوهای عاشورا با جبهه

رزمندگان همه چیز را با کربلا می سنجیدند و در آیینه های کربلا، از کوچکترین آیینه، علی اصغر تا زیباترین آیینه عاشورا، حسین علیه السلام خود را می یافتند. سیمای پیرانی که در جبهه می جنگیدند، حبیب بن مظاهر را تداعی می کرد. نوجوانان به قاسم (ع) تشبیه می شدند. جوانان به علی اکبر (ع)، و سرداران به حضرت ابوالفضل علیه السلام.

شباهت به امام حسین علیه السلام

به امام حسین ارادت خاصی داشت. بیشتر اوقات از امام حسین (ع) و رشادت های او در روز عاشورا می گفت. بارها از زبان خودش شنیده بودم که می گفت: ای کاش با تو بودم یا حسین!فرمانده گردان به من و برادر حمید رضا همت و برادر تورجی زاده دستور داد تا سنگر کمین نزدیک عراقی ها حفر کنیم و در همان جا مستقر شویم. مدتی گذشت. دشمن متوجه ما شده بود و ما باید در همان مکان می ماندیم و با گشتی های دشمن درگیر شده و از نفوذ آنان به جبهه اسلام جلوگیری می کردیم. یکی از گلوله های خمپاره دشمن، نزدیک سنگر ما خورد و سر بدن حمید رضا همت را از بدن پاکش جدا کرد و به فیض شهادت رساند. بدن بی سر او را با مشکلات فراوانی به عقب آوردیم. شب بعد برادر محمد تورجی زاده که خود بعدها به شهادت رسید، در خواب شهید همت را دید که می گفت: آرزو داشتم مانند امام حسین (ع) به شهادت برسم که بحمداللّه رسیدم، اما سر امام مفقود

نشد، سر مرا با جنازه ام به عقب بفرستید.شب بعد بچه ها دوباره جلو رفته و سر شهید همت را پس از دو ساعت جستجو یافته و به عقب انتقال دادند.

خط شکنان/ناصر علی بابایی و ایوب هاشمی/ص75

با سلام

با توجه به اینکه امروز سالگرد شهادت شهید بزگوار علم الهدی هست  و در تکمیل فرمایشات خواهر گرامی باید عرض کنم صحنه ای که در جبهه های ایران اتفاق می افتاد تجلی عاشورا و شهادت امام و یارانشون هست در مورد این شهید بزرگوار باید خدمتتون عرض کنم ایشون به همراه گروهشون زمان شهادت در محاصره نیروهای دشمن بودند و بعد از اینکه تا آخرین لحظات مقاومت می کنند در حالیکه تشنه بودند و یارانشون هم شهید و مجروح شده بودند دشمن با تانک های خودش از روی پیکرهای پاک شهدا و زخمی ها عبور می کنه (صحنه اسب تاختن بر روی پیکر شهدا بعد از ظهر عاشورا ) و بدن های این یاران گمنام امام زمان (عج) رو تکه تکه می کنه

تنها شی که موجب شناسایی ایشون میشه قرآنی بود که همیشه همراه ایشون بوده

مزار این شهید والا مقام در هویزه هست و مادر محترمه ایشون هم در همونجا بعد  به خاک سپرده شدند.

شباهت به حضرت ابالفضل علیه السلام

هر بار در جوابش استدلالی می آوردم که حداقل باید چند روزی در اینجا باشید تا با منطقه آشنا شوید. ولی او دست بردار نبود...وقتی دانست که باید به خط برود، سر از پا نمی شناخت. بلافاصله پشت لودر نشست و قبل از همه به راه افتاد.

مسئول آن گروه تعریف می کند: عیسی مدتی مشغول خاکریز زدن بود که آتش دشمن سنگین شد. رانندگان از ماشین ها پایین آمدند تا پس از سبک تر شدن آتش به کارشان ادامه بدهند. اما او همین طور بی اعتنا به گلوله خمپاره، مشغول ایجاد یک خاک ریز بود. در همین حین تیری به دست راستی اصابت کرد. اما او با دست چپ کارش را دنبال کرد تا اینکه تیری مستقیم به سینه اش نشست و در حالی که خاک ریز را به پایان می رساند، در پشت فرمان لودر شهید شد.

با سلام و احترام محضر دوستان

یکی از شهدایی که برای من همیشه یاد آور جنگ عاشورایی و شهادت کربلایی بوده فرمانده خط شکن لشگر 27 محمد رسول الله شهید حاج ابراهیم همت بود

این شهید بزرگوار بقدری روح بلندی داره که در وصیت نامه خودش قید کرده که من می خوام بدون سر مانند  مولایم حسین (ع) به شهادت برسم.

و در زمان شهادت هم ایشون بر اثر ترکش مستقیم خمپاره ای که سر ایشون رو از بدن جدا می کنه به شهادت میرسه.

یاد و خاطره همه شهدای اسلام رو زنده نگه می داریم و براشون علو درجات  رو از خداوند متعال مسئلت می کنیم .

یا علی

صحنه کربلا

آزاده فهرمان علیرضا جولا می گوید: ظهر روز پانزدهم نزدیک کرخه نور بودیم که دیدیم حضرت آیت الله خامنه ای به آنجا تشریف آوردند. بچه ها بسیار خوشحال شدند و دور ایشان را گرفتند ، چند عکس هم با ایشان گرفتیم. ایشان سخنان جالبی فرمودند و ما به پیشروی خودمان به سوی دشمن ادامه دادیم کی دو ساعت بعد دیدیم چند تانک از پشت سر مان می آید. خوشحال شدیم و گفتیم، تانک نیروهای خودی به کمک ما می آیند. تانک ها که نزدیک شدند متوجه شدیم که به طرف ما شلیک می کنند . گفتیم احتمالا تانک ها اشتباه می کنند. بعد از چند دقیقه فهمیدیم که اینها تانک دشمن هستند که از پشت سرمان ما را دور زده اند.

لحظات عجیبی بود تانک ها ، هلی کوپتر ها و هواپیماهای عراق همه با هم سر بچه های ما آتش می ریختند. آنجا بود که صحنه کربلا برای ما مجسم شد.