به نام خدای مهربون
سلام
راستش نمیدونم تا حالا به این قضیه فك كردید یا اصلن درگیرش شدید كه وقتی مادرامون یه خورده سنشون میره بالا... یه جوری میشن... خیلی سخت میخندن... خیلی سخت موردی هست كه بهش علاقه نشون بدن... یه جورایی میشن... عوضش شكننده تر شدن و...
نمیدونم شاید شما تا حالا با این موضوع برخورد نكردید... اما این قضیه خیلی منو مشغول كرده
از یه طرفم میگم ... خدایی من چقدر دختر ناسپاسیم... این همه روزایی كه مادرم همیشه سعی میكرده منو خوشحال كنه... منو از زندگیم راضی نگه داره... حالا كه دیگه اون شور و نشاط جوونی رو نداره... من چرا هیچ كاری براش نمیكنم
میخواستم ازشما دوستای گلم بپرسم...
شماها فك میكنین برای اینكه مادرمون رو شاد كنیم... چه كارایی باید بكنیم
خواهشن شعار ندین كه همین كه بچه ی خوبی باشیم كافیه... من مطمئنم كه كافی نیست...
اسم بحث رو گذاشتم شیطنت های عاشقانه تا ماهایی كه ادعامون میشه عاشق مادرمونیم بیایم و یه چن مورد از اون شیطنت های عاشقمون رو بگیم...
راه كار بگید...
حداقل مسیر رو نشون بدید...
راستی... ممكنه بحث خانوادگی بشه! اگه این جوری شد... از مدیر محترم میخوام كه منتقلش كنن...
ممنون
مواظب خودتون و دلای پاكتون باشید
یا علی