این دو متفکر یونانی هنر را از لحاظ مباحث وجودی شناسایی کرده، تعلیم و تربیت اخلاقی و تاثیر روانی و اجتماعی آن، یعنی پالایش روانی و التذاذ، تفریح و تفنن تبیین کردند; بدین ترتیب، طرح پرسش های عقلی از ذات و ماهیت هنر و وجوه اشتراک و افتراق صنعت و هنر آغاز گردید .
ارسطو ذیل شرح لفظ «تحنه » (Teehne) به مباحث فوق پرداخته است; از نظر وی منشا پیدایش تحنه به ساحت سوم از سه ساحت حیات وجود انسانی، یعنی «ساحت ابداع » (Poiesis) رجوع دارد .
«تحنه » که با تکنیک (Techique) به انگلیسی و فرانسه، و «فن » به عربی و «هنر» به فارسی، به معنی جدید و خاص لفظ، هم معنی است، در نظر افلاطون و ارسطو عبارت است از «ساختن و تکمیل کردن و محاکات طبیعت با قوه خیال .»
از این جهت، مطابق تفکر افلاطونی و ارسطویی، در حقیقت جنبه مابعدالطبیعی هنر و تحنه و ذات آن، همین تقلید و محاکات از عالم واقع و طبیعت است; بدین معنا که در هنر و تحنه یونانی، با تقلید و محاکات از عالم واقعی، یک عالم تخیلی ابداع می شود .
در فلسفه ارسطو، تلقی فوق از هنر، تنها به قسمتی از هنر و تحنه مربوط می شود; بدین معنی که تحنه و هنر به طور کلی به دو صورت ظهور می کند:
صورت اول; هنری که مقصد آن تکمیل کار طبیعت، مثلا تولید ابزار است .
صورت دوم; هنری که هدف آن تقلید و محاکات از طبیعت است، و این همان هنر زیبا است که ارسطو و افلاطون ذات و ماهیت آن را در تقلید می یابند .
دیدگاه افلاطون و ارسطو نسبت به هنر، مخالفان بسیاری دارد و این مخالفان معتقدند که هنر چیزی فراتر از تقلید و محاکات از طبیعت است و می گویند: «هنر درست تقلید از ماورای محسوس است .»هنر یونانی یا هنری که افلاطون و ارسطو آن را محاکات از طبیعت می دانند، با همان فلسفه جهان مدارانه یونانی سازگار است . این نگاه ابتدایی و به عبارتی زمینی، نگاهی است که بعدها در دوره رنسانس مقبول واقع می شود و با نظریه هنر دینی که موضوع محاکات آن عالم ماوراءالطبیعیه ازلی است، مغایرت دارد .
منبع: سایت