3- یک سری واژه هایی رو ننویسین تو جدول اهدافتون.
خرید ، فروش ، پیدا کردن ، معامله ، بردن جایزه ، برنده شدن تو قرعه کشی
خب من هدفم اینه که یک خونه بخرم تو فلان خیابون شهر یه خونه ی 200 متری "بخرم". آقا مگه نگفتین هدف دقیق باشه ، خب منم دقیق گفتم دیگه ، پس اشکالش کجاست ؟
این کار رو نکن ، ننویس هدفم اینه که ماشینم رو که دزدیدن پیدا کنم ، تو قرعه کشی فلان بانک برنده بشم ، خیلی ها هدفهاشون اینه ، 5 هزار تومن پول تو فلان بانک گذاشته که قرعه کشی برنده بشه ، برنده نمیشه ، میره بانک بعدی ، نشد بانک بعدی ، این هدف غلطه ! چرا ؟ الان میگم.
چرا خرید غلطه ؟ دوست عزیز شاید خدا بخواد از 1000 روش تو رو خانه دار کنه ، چرا خدا رو محدود می کنی ؟ تو داری همه ی درها رو می بندی ، همه کسانی که خونه دارن خودشون خونه شون رو خریدن ؟ یه نفر تو قرعه کشی بانک برده ، یکی پدرش یکی پدر همسرش ، بهر حال ، یه روشی غیر خرید خونه دار شده.
راهها رو نبدیم ، روشها رو محدود نکنیم ، ما همه ی درها رو می بندیم و فقط یک در رو باز میذاریم.
دوست عزیز هدفت رو دقیق بنویس ، ولی بهتر نیست بگی هدفم صاحب خانه شدن در فلان محله با فلان متراژه ؟
درها رو باز بذار ، نگو خرید ، شاید هزار در برای خانه دار شدن شما باشه ، بگو صاحب خانه شدن ، صاحب ماشین شدن...
شاید کائنات بخواد از روشهای آسان ما رو به هدفمون برسونه ولی ما درها رو می بندیم و در سخت ترین کار رو باز میذاریم.
نگو 80 میلیون پول میخوام ، برای چی میخوای ؟ میخوام موسسه خیریه بزنم ، خب هدفت صاحب موسسه خیریه شدنه. نه 80 میلیون پول داشتن.
فقط برای یک عده نوشتن پول مجازه ، چه کسانی ؟ کسانی که بدهی دارن و میخوان پرداخت کنن.
هدفت پیدا کردن پیکانت که دزد برده نباشه ، چرا میخوای پیداش کنی ؟ دخترم جهیزیه میخواد پیداش کنم می فروشمش 4 میلیون خرج جهاز دخترم می کنم.
هدف تو تهیه ی جهیزیه برای دخترته ، شاید هم ماشین رو پیدا کردی هم نفروختی هم جهیزیه دختر رو دادی
خدا از جایی که نمی دونی می رسونه یرزق من حیث مایشاء ، پول گذاشته تو بانک تجارت که جایزه ی بی.ام.وی بانک رو ببره ، این آدم داره میگه رزاق خدا نیست ، مدیرعامل بانک تجارته ، برنده نمیشه میره میذاره بانک ملی ویتارا ببره ، روزی رسون مدیر عامل بانک ملی شد
چیزی میخوای از خدا بگیر. خدا روزی رسونه.