با سلام
بسم الله الرحمن الرحیم
خاطره استاد حسن برقی و شاگرد
******************************
ایام خانه تکانی بود و در منزل برقی کار داشتیم تا زودتر کار برق منزل تمام و اثاثیه را تمیز و سر جایش بچینیم
اوستا حسن در حیاط مشغول آماده سازی لامپ و سرپیچ و پریزبود
شاگردش را صدا کرد و گفت: محمد سیم چین و انبر دست و فاز متر و بیار .زود باش دیرشد محمد هم آنها را به واستا رسوند و گفت بفرما اوس حسن
اوستا هم سری تکان داد یعنی ممنون
انطرف حیاط قالی میشستن
موقع پودر مالی و تمیز کاری فرش که میشد برای اینکه شیر رو بازو بسته نکنند لوله (شلنگ آب)را تا میکردند و دو سه تا موزاییک روش میگذاشتند
محمد هم غرق نگاه بود. اوستا چند بار صدا زد محمد برق و قطع کن و بیا اینجا کمک
محمد هم گفت: چشم اوستا الان الاناوستا قطع کردم اوستا هم با اطمینان به حرف اق محمد سیم چین و برداشت و شروع به لخت کردن سیمها کرد بی خبر از اینکه برق هنوز وصل است یکی از سر سیمها نحس شده بود و راحت جدا نمی شد اوستا هم گذاشت زیر دندون و آن کاری که نباید می شد شد.
جیغ اوستا رفت بالا اینکه برق داره مگه محمد قطع نکردی؟
بله اوستا همون موقع که گفتید سیم رو تا کردم دو تا آجرهم گذاشتم روش
صدای دا داوستا یک طرف و خنده بقیه یک طرف
شما هم عزیزان مواظب باشید تا برق را قطع نکردید سیمها را لخت نکنید
سال نو مبارک (نجات بخش)moj_nej@yahoo.com